«سعد حریری»، سیاستمدار لبنانی و دومین پسر رفیق حریری، از ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ نخستوزیری لبنان را برعهده داشت و بار دیگر و از سال ۲۰۱۶ تا ژانویه ۲۰۲۰ (اول دلو/بهمن ۱۳۹۸) نخستوزیر این کشور بود.
دولت بیسر و اعتراضات بیپایان بیماری مزمن لبنان
امینالاسلام تهرانی
18 حوت 1399 ساعت 11:11
«سعد حریری»، سیاستمدار لبنانی و دومین پسر رفیق حریری، از ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ نخستوزیری لبنان را برعهده داشت و بار دیگر و از سال ۲۰۱۶ تا ژانویه ۲۰۲۰ (اول دلو/بهمن ۱۳۹۸) نخستوزیر این کشور بود.
«سعد حریری»، سیاستمدار لبنانی و دومین پسر رفیق حریری، از ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ نخستوزیری لبنان را برعهده داشت و بار دیگر و از سال ۲۰۱۶ تا ژانویه ۲۰۲۰ (اول دلو/بهمن ۱۳۹۸) نخستوزیر این کشور بود. او که خود مسئول بخشی از بحرانهای لبنان بود، وقتی بحرانها به اعتراضات و شورشهای خیابانی کشید و امتداد یافت استعفا کرد و خود حالا به یک منتقد سیاسی تبدیل شدهاست! پس از او «حسان دیاب» تا اوت ۲۰۲۰ (اسد/مرداد ۱۳۹۹) نخستوزیر لبنان بود، اما بحرانهای عمیق و عدم اجماع سیاسی و سیطره «گرایشهای قومی- قبیلهای»، بهجای «توافق ملی» کار را بهجایی رساند که او خیلی زود به استعفا مجبور شد. پس از او نوبت استعفا به «مصطفی ادیب» رسید. او که چند هفته نخستوزیر مکلف بود، دولت را تشکیل نداده استعفا کرد. وی در سخنرانی کوتاهی از کاخ بعبدا گفت: «میروم از مردم لبنان عذرخواهی کنم.» او درخصوص دلیل استعفایش عنوان کرد که توافقی که زمان مکلف شدنم برای این سمت وجود داشت دیگر نیست. آنچه از این سلسله آمدنها و رفتنها فهمیده میشود، این نکته است که دولتها در لبنان قوام نمییابند و این کشور در واقع مبتلا به مرضِ دولت بیسر است.
این جریانِ بیثمرِ استعفاها همزمان است با شورشها و آشوبهای دائمی لبنان که هر از گاهی فروکش میکند، اما دوباره شعلهور میشود. این اعتراضات که از میزان/مهر ۱۳۹۸ آغاز شد و همچنان ادامه دارد ویژگیهای خاصی دارد: رهبری مشخصی ندارد، خشونت در آن مشهود است، گرچه در اعتراض به وضع بد معیشتی نضج پیدا کردهاست، اما شعارهای پراکنده و رادیکال و حدأکثری در مورد دولت نیز در آن مطرح میشود و در واقع شورشها ویژگی پوپولیستی دارد و حامل شعارها و خواستههای نشدنی است.
یک کنش متقابل و رفت و برگشتی بین معضلِ دولتهای ناکام و بیسر و این شورشها برقرار است، در واقع این دو معضل همدیگر را تقویت میکنند و نمیگذارند کشوری چون لبنان از تله بیرون بیاید. از یک سو دولتهای ناتوان و بیسر نمیتوانند مشکلات مردم را حل کنند و نارضایتی و در نتیجه شورشها ادامه مییابد، از سوی دیگر شورشهای بیپایان دولتها را فلج میکنند.
یک نکته بسیار قابل توجه است، شروع شورشها در لبنان که منجر به سریال بیپایان استعفا و آشوب شد، همزمان بود با شورشهای عراق که منجر به استعفای نخستوزیر و آمدن دولتی بسیار ضعیف شد. همچنین در همان ایام در کشوری چون ایران نیز بحث استعفای رئیسجمهور به عنوان سر دولت مطرح شد. همزمانی وقایع ذکر شده، این پرسش را مطرح کرد که چه کس و کسانی از دولتهای بیسر و ضعیف در برخی کشورهای غرب آسیا که محل حضور برخی از شاخههای جریان مقاومت هستند، منتفع میشود؟ روشن است که رژیمِ آپارتایدِ اسرائیل، آمریکا و همچنین رژیمهای وابسته به واشینگتن چون آلسعود اصلیترین بهرهبرندگان از این وضع بودند. اما اینجا یک پرسش دیگر نیز مطرح میشود و آن اینکه چطور کوششهای خارجی در لبنان اوضاع را بههم ریخت اما در ایران نه؟ در پاسخ میتوان به نقاط قوت ایران اشاره کرد که بررسی آن مجال دیگری میطلبد، اما در پاسخ همچنین باید به نقاط ضعف لبنان اشاره کرد که در فرازهای بعدی گذرا به اصلیترین نقاط ضعف آن اشاره خواهد شد.
چنانکه پیشتر آمد، لبنان چند وقتی است که زایشگاه مشکلات است. از هر مشکل، مشکلی دیگر تولد میکند و ریسمانی نامرئی مشکلات باربط و بیربط را به هم متصل میکند و از آن تار عنکبوتی را میسازد که هر که را واردش شود، گرفتار خود میکند. دولتهای ائتلافیِ قومی-قبیلهای که به جای پیگیری مصالح ملی پیگیر مصالح قوم و قبیله خود هستند، توانایی شکافتن این تار و بهبود اوضاع را ندارند. اینها به جای حل مسائل متمرکز بر وارونهسازی حقایقاند، از این رو نه تنها مسائل را حل نمیکنند بلکه باعث افزونی آن میشوند. سید «حسن نصرالله» تأکید دارد: «حزبالله مدافع منافع ملت لبنان است»، اما تا وقتی همه گروههای لبنانی بر سر «منافع ملی لبنان» اجماع نکنند، نتیجهای حاصل نمیشود، البته خود این امر هم مبتنی برداشتن تعریف روشنی از «منافع ملی» در بین آنان است.
معضلی که نه در این کشور بلکه در دیگر کشورهای عربی همواره یکی از اساسیترین موانع شکلگیری دولتهای کارآمد است؛ فقدانِ یک هویت ملیِ منسجم است. کشورهای عربی بهویژه پس از سقوط خلافت عثمانی تنها به یک مؤلفه «عربی بودن» خود را تعریف کردهاند که نمیتواند پایهای برای یک دولت ملی باشد؛ چرا که این هویت ملی مشترک میان اعراب تونسی، مراکشی، لبنانی و… است. پرسش این است که حالا وجه تمایز لبنان از مراکش یا وجه تمایز هویت مصری از هویت قطری و… چیست؟ تا بتواند هویتی ملی بسازد و پایههای یک دولت ملی را بگذارد. تا وقتی این هویت بازشناسی نشود منافع ملی تعریف نمیشود تا به سیاستهای دولتها شکل و انسجام بدهد.
همچنان باید این نکته را توجه کرد که روحیه مقاومت چنانکه در گروهی چون حزبالله لبنان به عنوان یکی از شاخهها بارور جریان مقاومت وجود دارد، در بسیاری از گروههای لبنانی هیچ ردپایی از آن دیده نمیشود، این گروهها که گاهی هویت ضدمقاومت نیز دارند، بنا به ساختار قومی- قبیلهای لبنان همواره سهمی از قدرت نیز دارند و مانع وحدت رویه کلی میشوند و همین عدم وحدت رویه است که باعث ناتوانی این کشور در خنثی کردن نفوذ میشود.
کد مطلب: 95754