هویت قومی و مذهبی هزارهها چنان با هم عجین شدهاند که واژه «هزاره» به صورت خودکار در ذهنها و افکار عمومی، شیعه را تداعی میکند و واژه «شیعه» تداعیکننده هزاره است.
اشاره: قرن هاست هزاره ستیزی در افغانستان جریان دارد، اما تا کنون این ستیز تنها از سوی دشمنان شناخته شده و بیگانه، از بیرون صورت میگرفت. در حال حاضر، هزاره ستیزی، علاوه از بیرن، از درون جامعه هزاره و توسط خودیها و کسانی که خود را فرزندان این جامعه قلمداد میکنند نیز صورت میگیرد، بدون این که کسی متوجه شود چه بلایی برسر هزارهها آورده و میآورند. بیگانگان از بیرون، بیشتر جسم و دارایی مادی هزارهها را هدف قرار داده و میدهند، ولی خودیهای گرگ صفت در لباس میش، بیشتر روح و روان و هویت انسانی، فرهنگی و دینی هزارهها را هدف قرار دادهاند. در این سلسله نوشتار، به هزاره ستیزی از بعد هویتی پرداخته میشود که امیدوارم نخبگان و جوانان مؤمن و متعهد هزاره به این مسئله توجه کنند.
***
هزاره کیست ؟ الهزاره، وما اَدراک مَاالهزاره ؟
هویتهای قومی کنونی مردمان ساکن در جغرافیای افغانستان، بعد از گسترش اسلام در خراسان بزرگ و آسیای مرکزی، به تدریج شکل گرفتهاست و قبل از آن چنین هویتهایی وجود نداشته و هیچ سند تاریخی صریح و قابل قبول برای اثبات آنها نیز وجود ندارد. تا زمان ظهور اسلام هویت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردمان منطقه وسیعی در آسیای جنوبی، آسیای مرکزی و آسیای غربی بر اساس حوزه تمدنی که به آن تعلق داشتند تعریف میشد، نه بر اساس قوم، ایل، تبار و خورده زبانها و فرهنگهای محلی.
در آن زمان حوزههای تمدنی ایران، رم، هند و چین برجستگی داشتند، و مردمان سرزمین افغانستان کنونی اغلب همان ایرانیهای دورههای هخامنشی تا ساسانی بودند- و هستند- که بعد از هجوم اعراب به خراسان، تاجیک نامیده شدند. ترکها در قرن ششم میلادی همزمان با گسترش آیین اسلام در خراسان و آسیای مرکزی به افغانستان سرازیر شده و به مرور زمان تا قسطنطنیه گسترش یافتند و پشتونها هم از قرن دهم تا سیزدهم میلادی به تدریج وارد تاریخ شده و به عنوان یک قوم ظهور کردهاند. و اما هزاره، به نوشته لویس دوپری، افغانستانشناس آمریکایی و نیز الیزابت باکون پژوهشگر انگلیسی، از قرن سیزدهم تا شانزدهم میلادی به تدریج شکل گرفته و به عنوان یک قوم بزرگ در تاریخ منطقه ثبت شدهاست. مهم نیست که قوم هزاره چگونه در بستر تاریخ شکل گرفته و ریشههای تباری و نژادی آن به کجا میرسد و نظریات مطرح شده در این رابطه درست است یا غلط، مهم آن است که هزاره از بدو ظهور در افغانستان، مانند اقوام نوظهور پشتون تاجیک و ترک تبار، با هویت شناخته شده و کامل ظهور کردهاست.
هویت قومی یکی از انواع هویتهای اجتماعی است که از خصوصیات و مولفههای متعددی مانند: مذهب، زبان، رسوم، ساختهای اجتماعی، تاریخی، محیطی و محلی خاصی تشکیل میشود. هزاره به عنوان یک قوم از ابتدا مسلمان شیعه مذهب و متعلق به حوزه تمدنی ایرانی متولد شدهاست و به همین دلیل نجابت، صداقت و فرهیختگی توأم با مظلومیت و سخت کوشی از مشخصات این قوم شجاع و وطن دوست بهشمار میرود.
هزارهها دارای ارکان هویتی روشن، محکم و افتخارآفرینی هستند که آن را نسل اندر نسل با خون زنان، مردان و جوانان خود بنا کرده و تاریخ، فرهنگ، زبان، هنر، دانش و افتخارات خود را با تکیه بر آن رشد و گسترش دادهاند.
هیچ سند و مدرکی وجود ندارد که قوم هزاره از زمانی که هزاره نامیده شده پیرو کدام دین و مذهب دیگر غیر از اسلام و تشیّع باشد، اندک هزارههای سنّی بعداً تحت فشار تغییر مذهب دادهاند. در حقیقت هزارههای سنّی، سند زنده ستم مذهبی در افغانستان بهشمار میروند. مولفهها و عناصر اصلی و به عبارت دیگر ارکان هویت ملی- قومی هزاره عبارتند از:
۱- دین و مذهب (دین اسلام و مذهب تشیّع)
۲- زبان (فارسی)
۳- فرهنگ (سنتها و آیینهای اسلامی و محلی)
۴- سرزمین (هزاره جات)
در واقع مهمترین عناصر سازنده هویت هزارگی، مذهب تشیّع و زبان فارسی است، اکثریت قاطع هزارهها شیعه دوازده امامی و پیرو مذهب فقهی امام جعفر صادق علیه السلام هستند. هویت قومی و مذهبی هزارهها چنان با هم عجین شدهاند که واژه «هزاره» به صورت خودکار در ذهنها و افکار عمومی، شیعه را تداعی میکند و واژه «شیعه» تداعیکننده هزاره است. در تعامل و تداعی واژههای شیعه و هزاره با یکدیگر هزاره سنّی و حتی اسماعیلی در ذهن متبادر نمیشود و واژههای سنّی و اسماعیلی در میان عناصر تشکیل دهنده هویت کلان هزارگی، جایگاه قابل ملاحظهای ندارند.
در واقع هویت قومی و ملی هزاره عین هویت مذهبی و دینی هزاره است و برعکس آن نیز صدق میکند، و این رابطه را میتوان چنین نوشت:
هویت قومی و ملی هزاره = هویت مذهبی و دینی هزاره.
این رابطه آنقدر محکم و ضروری است که میتوان گفت، اسلام شیعی اثنی عشری، علت وجودی انسانی، انسان هزاره را در افغانستان تشکیل میدهد، همان طوری که علت وجودی سیاسی پاکستان را ایدئولوژی اسلامی تشکیل میدهد و پاکستانیها از هر قوم و نژاد، دین و مذهب و از هر گرایش سیاسی و ایدئولوژیک، خود را به این عنصر هویتی متعهد میدانند.
فرهنگ و رسوم هزارهها در همه زمینههای زندگی از جشنهای عروسی و اعیاد و مراسم عزاداری گرفته تا انواع ورزش، هنر، فولکلور، خوراک، پوشاک و … تحت تأثیر آیین تشیّع رشد و گسترش یافتهاست. اگر مکتب اهل بیت (ع) و مذهب تشیّع از هزاره گرفته شود، هستی معنوی و افتخارات هزاره از او گرفته خواهد شد و دچار بحران هویت میشود. نمونه بارز آن هزارههای سنّی و حتی اسماعیلی هستند که از حیثیت و اعتبار لازم در سطح قومی و ملی برخوردار نمیباشد. دین ستیزان هزاره خود نیز گرفتار این مشکل هستند که روزگاری به استخوانهای پوسیده مغولها چسبیده بودند و حالا به نبش قبر داریوش و کوروش پرداختهاند، تا فردا دیده شود که به چه کسی خود را از بیهویتی پیوند میزنند.
هزارهها برای حراست از هویت مذهبی شان در طی ۳۰۰ سال گذشته قربانیهای بیشمار و رنجهای جان فرسایی را تحمل کردهاند که دوست و دشمن به آن اعتراف میکنند. تجاوزات قبایل غلجایی و درانی از ارزگان تا میدان وردک و غصب سرزمینهای هزارهها، نسلکشی عبدالرحمان خان و ستمهای بیشمار امرای بعد از او در حق هزارهها، از امانالله خان تا سردار داوود خان، هیچیک نتوانست هزاره صبور و راست قامت را از پای درآورد، زیرا هزاره هویت خود را با چنگ و دندان حفظ کرد و پس از هر حمله و هجمهای از میان خاک و خاکستر و خون و آتش با پرچم ولایت اهل بیت (ع) قد راست کرد و با عزّت و شرف به حیات خود ادامه داد.
دشمنان هزاره، همان طوری که در طول تاریخ نتوانستند با قتل و کشتار و اسارت و بردگی پرچم هویت هزاره را سرنگون سازند، حالا هم چه به نام داعش یا هر نام دیگری نمیتوانند هزاره را از پا درآورند، چنانچه در جنگهای غرب کابل نتوانستند. اما در دهههای اخیر دشمنان اسلام و تشیع که همان دشمنان هزاره هستند تلاش میکنند که توسط فرزندان ناخلف هزاره از درون تیشه به ریشه هویت ولایی هزاره زده و این قوم شجاع و سرافراز را بیهویت ساخته از پا درآورند. در بخشهای بعدی در این رابطه بیشتر بحث خواهد شد. ادامه دارد ...