دکتر اصغر منتظرالقائم / استاد تاریخ دانشگاه اصفهان
س از فتوحات اعراب مسلمان براثر مساعی مبلغان مسلمان، علویان و سادات، حُکّام عرب تودههای بسیاری از ساکنان ایران به شکل آرام و تدریجی اسلام را پذیرفتند.
مدتی است در فضای مجازی دربارهٔ گسترش اسلام در ایران و فتح شهرهای ایران و فتوحات اعراب مسلمان در متصرفات دولت ساسانی اخباری دروغین برای تحریک احساسات ناسیونالیستی و به قصد اختلافافکنی میان امت اسلامی پخش شدهاست این مقاله کوتاه تحقیقی پیرامون چگونگی فتح ایران به دست مسلمانان را بررسی و تبیین کردهاست.
***
ورود اسلام به ایران
هنگامی که خلیفه اول موفق به سرکوبی پیامبران دروغین گردید، خالد بن ولید را به مرزهای ایران فرستاد. وی موفق شد برخی پادگانهای مرزی تا رودخانه فرات را به جنگ یا به صلح مثل هرمزد جرد و بانقیا و باروسما و اُلّیس، تصرف نماید (بلاذری، فتوحالبلدان، ص ۲۴۳). خالد حیره را که چندان وابستگی به دربار ساسانی نداشت با حاکم و کاهن شهر به قرار سالی یکصد هزار درهم و راهنمایی به مسلمانان و مصون بودن معابد و قصور تصرف کرد و بیشتر بزرگان این مناطق به قرارصلح و کمک و همکاری و خبررسانی به مسلمانان تسلیم شدند. (بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۴۳) زمانی که خلیفه دوم به خلافت رسید، ابوعبید ثقفی را به مرزهای دولت ساسانیان فرستاد. وی پس از یک رشته فتوحات در رمضان سال سیزدهم در محل «قَسُّ الناطِف» در برابر فرمانده ساسانی ذوالحاجب مردانشاه زیر پای پیل کشته شد (بلاذری، فتوحالبلدان، ص۲۵۲) بسیاری از اعراب کشته شدند و برخی به مدینه فرار کردند. این نبرد در تاریخ به نام جسر مشهور است، زیرا مثنی بن حارثه فراریان را از پل فرات عبور داد و از غرق شدن کامل آنان جلوگیری کرد. (طبری، تاریخ، الجزءالثانی، ص۶۴۲)
به سال چهارده مثنی بن حارثه با نیروهای کمکی قبایل جنوبی و نِزاری در محلی به نام «بُوَیب» نزدیک «نُخَیْله» با مهران فرمانده ایرانی روبهرو شد و شکست سختی به سپاه ساسانی وارد کرد. در این حال قدرت سیاسی و نظامی ساسانیان به سستی گراییده بود و شوکت ایشان از هم پاشیده بود و «رستم» نایبالسلطنه یزدگرد سوم پادشاه نوجوان ساسانی بود. وی که از خطر بزرگ حمله اعراب آگاهی داشت، خود فرماندهی کل سپاه ساسانی را به دست گرفت و سپاهی بزرگ فراهم کرد و در «قادسیه» نزدیک حیره با سعد بن ابیوقاص فرمانده اعزامی مدینه در سال پانزده هجری روبهروشد. رستم چهارماه در جنگ تعلل کرد و رفت و آمد سفرا سودی نبخشید. مغیره بن شعبه در آخرین ملاقات خود با رستم وی را به پرستش خدای یگانه و ایمان به رسولش دعوت کرد، ولی رستم خشمگین شد و گفت: «سوگند به خورشید و ماه که آفتاب فردا به چاشتگاه نخواهد رسید، مگر آنکه همه شما را خواهم کشت.» مغیره گفت: «لا حول و لا قوّهً الّا بالله» و بازگشت. (بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۵۷) رستم جنگ را شخصاً اداره میکرد در حالی که درفش کاویانی نمودار شوکت و قدرت ساسانیان را در برابر خود نصب کرده بود. جنگ سه روز طول کشید و رستم با زخمهای فراوان کشته شد و بسیاری از سپاهیان وی به مدائن گریختند یا به اسارت درآمدند. (ابوحنیفه دینوری، اخبارالطوال، ص۱۵۷)
پس از شکست سپاه ساسانی در قادسیه، سپاهیان رستم اموال مردم بینالنهرین را تاراج کردند و به زنان آنان دستدرازی نمودند. این اعمال موجبات نارضایتی مردم را فراهم کرد. با شکست سپاه ساسانی در قادسیه، مسلمانان به داخل بینالنهرین ریختند و دهقانان سواد به نزد سعد آمدند و با وی پیمان صلح بستند. سعد خود را به ساحل غربی دجله رساند و «ساباط» را به پیمان صلح فتح کرد. یزدگرد چون سقوط نواحی غربی پایتخت را بدید، با گنجینه و جواهرات و درباریان خود به حُلوان گریخت و «خرّزاد» برادر رستم را بر مدائن گمارد. سعد از این موقعیّت سود جست و به مسلمانان دستور داد از جای کمعمق دجله به ساحل شرقی آن عبور کنند. خرّزاد از دروازه شرقی به جَلولاء عقبنشینی کرد و مدائن را برای مسلمانان خالی کرد. (ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، ص۱۶۰) سعد وارد شهر شد و درماه شعبان نخستین نماز جمعه را در کاخ مدائن خواند. در این میان سلمان فارسی به نزد مرزبانان که در یکی از قلعهها متحصن بودند رفت و با آنان به فارسی سخن گفت و از آنها خواست تا تسلیم شوند. مرزبانان نزد سلمان اسلام پذیرفتند. بدینسان سقوط پایتخت ساسانیان راه فتح همه سرزمینهای آنان را هموارکرد.
بنای بصره: فرماندهان مسلمانان برای هدایت فتوحات عراق و ایران نیاز به پادگانهایی داشتند تا جنگجویان عرب از شبه جزیره به آنها مهاجرت کنند. بدین سبب خلیفه دوم به سال چهارده هجری پس از پیکار نُخَیْلِه به «عُتبهً بن غَزوان» دستور تأسیس شهر بصره را داد. وی زمین بصره را طرحریزی کرد و مسجد آن را با نِی بَنا کرد. (واقدی، فتوحالشام، الجزءالثانی، ص۳۴۱) از این پس شهر بصره هدایت فتوحات جنوب و مرکز ایران و خراسان را برعهده داشت. حاکم این شهر پس از عُتبهً بن غَزوان، مُغیرهً بن شُعبه بود تا از وی خلافی سر زد و خلیفه بر جای وی ابوموسی اشعری را گمارد. ابوموسی به فرمان عمر از اُبلّه به خوزستان لشکر کشید و اهواز و شوش و رامهرمز و جندی شاپور را به سال هیجده به صلح فتح کرد ولی در شوشتر با مقاومت سخت هرمزان حاکم خوزستان روبهرو شد. وی با کمک سپاهیان کوفه و راهنمایی برخی از ایرانیان شوشتر را فتح کرد. (ابنمسکویه، تجاربالامم، الجزءالاول، ص۲۳۵)
سرزمین فارس را عثمان بن ابیالعاص والی بحرین، از راه خلیج فارس گشود. وی در سال نوزدهم هجری شهر «تَوَّج» را نزدیک بوشهر حالیه و کازرون به جنگ فتح کرد و در آن مسجد جامعی بساخت و آن شهر را پایگاه و محل هجرت مسلمانان قرارداد. وی «کازرون» و «نوبندجان» از کوره شاپور را فتح کرد و «اَرّجان»، «شهر شاپور»، «دارابجرد»، «فسا» را با پیمان صلح فتح کرد و «جهرم» را به جنگ گشود. «اصطخر» مرکز فارس و ساسانیان به وسیله عبدالله بن عامر با پیمان صلح فتح شد. (ابن اعثم کوفی، الفتوح، المجلد الاول، ص۳۳۷)
بنیاد کوفه: سعد بن ابی وقاص هنگامی که از سوی خلیفه دوم مأموریت یافت هجرتگاهی برای مسلمانان بسازد، حُذیفهً بن یمان و سلمان را برای تعیین محل مناسب شهر فرستاد. آن دو نیز ریگزار کوفه را انتخاب کردند. پس از آن سعد در محرّم سال هفده از مدائن به کوفه آمد و آن شهر را طرحریزی کرد. وی مسجد و دارالاماره را در مکانی بلند قرارداد و در جهات اصلی معابر بزرگ را تعیین کرد و محلّات را میان معابر قرارداد. وی با قرعه کشی بخش غربی را به نِزاریها و بخش شرقی را برای اهل یمن اختصاص داد. (بلاذری، فتوحالبلدان، ص۲۷۵) جمعیّت نخستین شهر شامل دوازده هزار نفر یمنی و هشت هزار نفر نزاری (طبری، تاریخ، الجزءالرابع، ص۵۱۹) و چهار هزار سرباز دیلمی بودند که پس از پیکار قادسیه اسلام آوردند و سعد آنان را در کوفه سکونت داد. (بلاذری، فتوحالبلدان، ص۲۷۶)
پیکار نهاوند: تأسیس شهرهای بصره و کوفه، فتح بقیه شهرهای ایران را آسان ساخت. پس از فرار یزدگرد به سال نوزدهم هجری از «حُلوان» به اصفهان، جریر بن عبدالله حُلوان و قَرْمیسین را به صلح فتح کرد. یزدگرد از اصفهان مردانشاه ذوالحاجب را با شصت هزار نفر برای جلوگیری از تهاجم اعراب به نهاوند فرستاد. عَمّار بن یاسر والی کوفه این خبر را به آگاهی خلیفه رسانید. عمر نیز با مشورت با صحابه «نُعمان بن مُقَرَّن مُزَنی» را با لشکری به نهاوند فرستاد. در گرماگرم پیکار فرماندهان هردو سو کشته شدند. کار فرماندهی سپاه اسلام را حُذَیفهً بن یمان ادامه داد تا مسلمانان به پیروزی شگرفی دست یافتند. حذیفه که مردی کارآمد و از صحابه بزرگ رسولالله (ص) بود، با مردی به نام دینار بر اموال و منازل مردم نهاوند صلح کرد و مسلمانان وارد شهر شدند. این پیروزی بزرگ را مسلمانان «فتحالفتوح» نامیدند. (بلاذری، فتوحالبلدان، ص۳۰۲) پیکار نهاوند زمینه سقوط کامل دولت ساسانی را فراهم کرد، زیرا یزدگرد از اصفهان به اصطخر و کرمان و سجستان و سپس به خراسان متواری شد. پس از آن لشکریان پراکنده مرزبانان و دهقانان و سرداران ساسانی نتوانستند از خود چندان مقاومتی نشان دهند و راه فتح شهرهای مرکزی و شرقی ایران هموار گردید. جریر بن عبدالله بَجَلّی هَمَدان را به صلح فتح کرد و «دَسْتَبی» و ری به وسیله عُروَهً بن زَید طایی به جنگ فتح شد، ولی پس از مدّتی نقض عهد کردند که با پیمان صلح تسلیم شدند. براء بن عازب با مردم «ابهر» و «قزوین» صلح کرد. اهالی قزوین چون از پرداخت جزیه اکراه داشتند، اسلام آورند. حُذیفهً بن یمان با مرزبان «اردبیل» پیمان صلح بست و اصفهان در سال بیستوسه به وسیله عبدالله بن بُدَیل خُزاعی به صلح گشوده شد. (خلیفه بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۷)
فرجام آخرین شاه ساسانی
یزدگرد سوّم هنگام فرار چون مورد بیمهری مرزبانان کرمان و سجستان قرار گرفت به سوی خراسان گریخت. کنارنگ «طوس» وی را راه نداد، امّا مرزبان مرو چون بدرفتاری یزدگرد را دید، «نیزک طرخان» را علیه وی بشورانید. نیزک نیز با سپاهی از ترکان به جنگ یزدگرد آمد. سپاه آخرین شاه ساسانی شکست خورد و بگریخت و بنابر روایات یزدگرد به دست آسیابانی در سال ۳۱ه. /۶۵۲م. کشته شد. با مرگ وی فرجام ساسانیان با طوفان حادثات و هم بر دست سپاهیان اسلام به پایان آمد.
فتح خراسان با فتح ری و اصفهان راه مشرق ایران بر روی اعراب مسلمان گشوده شد. عبدالله بن بُدَیل خُزاعی «طبس» را به صلح بگشود. «قومس» و «دامغان» با صلح به تصرف مسلمانان درآمد. «قُهستان»، «رُستاق زام» از توابع نیشابور، «بیهق»، «زاوه»، «خواف» و «اسفراین» به جنگ گشوده شد. شهرهای نیشابور، «نسا»، «ابیورد»، «سرخس»، «هِرات»، «بادغیس» و «پوشنگ» و مرو با عبدالله بن عامر پیمان صلح بستند و مقرّر شد اهالی مرو مسکن در اختیار اعراب بگذارند. (بلاذری، فتوحالبلدان، ص۳۹۵) «بلخ» و طالقان به وسیله «احنف بن قیس» به صلح و جُوزجان به جنگ گشوده شد. سجستان و شهر زَرنج در سال سی هجری به صلح فتح شد. (خلیفه بن خیاط، تاریخ، ص۱۲۰)
شایان توجه است، محمدبن جریرطبری ۵۵۰ روایت دربارهٔ فتوح را از یک اخباری به نام سیف بن عمر تمیمی گرفتهاست. سیف از قبیله تمیم و دشمن اهلبیت (ع) بودهاست و رجالنویسان مسلمان به اتفاق او را قابل اعتماد نمیدانند (ذهبی، تاریخ الاسلام، ص۱۶۲) زیرا وی سازنده شخصیتهای دروغین و اماکن غیرواقعی و داستانهای خرافی و افسانهای شبیه ایامالعرب بودهاست. مغایرت روایات سیف بن عمر با دیگر منابع تاریخی و عقل ساختگی بودن آنها را روشن میکند زیرا وی داستانهای غیرواقعی و آمارهای وحشتناک از کشتارهای ایرانیان به وسیله اعراب دادهاست که غیرموثق است از جمله دربارهٔ اُلّیس نوشته ۷۰ هزارنفر کشت شدند (طبری، تاریخ، ج۴، ص۵۶۲) این اخبار دروغین برای تفاخرات قبیلهای ساخته شدهاست و نمیتوان باور کرد که یک پادگان مرزی چنین نیروی عظیمی داشته باشد و اگر دارای چنین نیرویی بود در مقابل سپاه خالد بن ولید مقاومت میکرد. و بلاذری مورخ ایرانی از فتح به صلح پادگانها و شهرهای کوچک و بزرگ غرب فرات مثل حیره و آلیس خبر دادهاست (فتوحالبلدان، ص۲۴۳)
بدین سان بیشتر شهرهای ایران با پیمان صلح فتح شد که مسلمانان موظف به حمایت از اهل کتاب و حفظ مراسم و معابد اهل کتاب و آتشگاه زرتشتیان بودند. اینکه گروهی تخریب میراث ایرانی از جمله کتابخانه جندیشاپور را به مسلمانان نسبت دادهاند در صورتی که این شهر با پیمان صلح فتح شد و تا قرن سوم بیمرستان آن به حیات خود ادامه داد. انتقال کتب ایرانی به تمدن اسلامی و ترجمه آنها مثل زیج شهریار، عهد اردشیر، آییننامه و خداینامهها و… گواهی بر این مدّعاست که این میراث علمی نابود نشدهاست.
عوامل فروپاشی دولت ساسانی
انحطاط دولت ساسانی پیش از حملات اعراب مسلمان آغاز شده بود و عوامل گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زمینههای آن را فراهم کرده بود که برخی عبارتند از:
۱ـ کودتاهای سیاسی خانوادگی و تصفیه حسابهای درون خانوادگی ساسانی در طی سالهای ۶۲۸ تا ۶۳۲ میلادی که طی این چهار سال ده پادشاه بر تخت سلطنت ساسانی تکیه زدند. این جنگِ قدرت کُشتار سختی درون خاندان ساسانی راهانداخته بود؛ بهگونهای که «شیرویه» هنگامی که پدر خود خسرو پرویز را کشت و بر تخت نشست، هفده نفر از برادران خود و گروهی از فرزندان آنها را کشت و داغ مهیبی بر خاندان ساسانی و لکه ننگی بر پیشانی خود گذاشت.
۲ـ شاهنشاهی ساسانی در دوران حیات خود سه بار با نیروی خارجی تداوم پیدا کرد. آخرین بار خسروپرویز(۶۲۸–۵۹۰م) با کمک «موریس» امپراتور روم درخشش کمفروغی را به تاج و تخت ساسانی داد.
۳ـ نزاع دو امپراتوری ساسانی و روم بر سر تصرف مناطق یکدیگر، بهویژه جنگهای یکصد ساله از ۵۲۷م. تا ۶۲۷م. قدرت هر دو امپراتوری را ضعیف و مشکلات فراوانی برای هر دو فراهم کرد و در همین هنگام اعراب به هر دو امپراتوری حمله کردند.
۴ـ جامعه ساسانی یک اجتماع طبقاتی و دارای چهار طبقه: ۱ـ روحانیون (آسروان)؛ ۲ـ ارتشیان؛ ۳ـ دبیران؛ ۴ـ دهقانان و صنعتگران (واستریوشان و هُتُخْشان) بود. از قواعد محکم سیاست ساسانیان این بود که هیچکس نمیتوانست خواهان درجهای باشد فوق آنچه به مقتضای نسب به او تعلق گرفتهاست. مناصب و مقامات و ثروت کشور نیز در اختیار هفت دودمان ممتاز بود (کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص۱۲۷) و آحاد ملّت در نهایت ذلّت و خواری به سر میبردند این اختلاف طبقاتی جامعه ساسانی را از درون سست کرده بود. اختلافات و نزاعهای درون خانوادگی ساسانیان و دخالت وِسْپُهران و موبدان در سلطنت، اقتدار ساسانیان را چنان ضعیف و از درون خالی کرده بود که با فتوحات اعراب واژگون شد.
۵ـ ظلم و فساد و سختگیری درگرفتن مالیاتهای گوناگون موجبات نارضایتی عمومی و عدم انسجام ملی و بحرانهای اجتماعی را فراهم آورده بود. غارت ثروت ملّت و ضعف و فساد در میان موبدان و در شریعت زرتشت سبب نارضایتی اجتماعی گردید و قیامها و جنبشهای دینی و اصلاحی مانی و مزدک را فراهم کرد و محرومان بسیاری به آنها گرویدند، ولی سرانجام سرکوب و هواداران آنها قتلعام شدند.
۶ـ از نخستین روزهای تأسیس دولت ساسانی دین و دولت به هم پیوستند و موبدان قدرت گستردهای پیدا کردند. به همین سبب، با تعصب هرچه تمامتر و بدون تسامح زرتشتیان را وادار به اجرای قیود خود میکردند. موبدان علاوهبر دوگانگی در هستیشناسی آثاری روشن از شرک را پیرامون ستایش و پرستش خورشید، ماه، آتش، آب و خاک و فرشتگان آسمانی تبلیغ میکردند. آیین زرتشتی تحریف شده و ماهیت توحیدی خود را از دست داده بود و توان ایجاد همبستگی درمیان طبقات گوناگون را نداشت. آثار شرک چنان نمایان شده بود که خسروپرویز درنهایت غرور، خود را چنین توصیف میکرد: «آدمی فناناپذیر از میان خدایان و خدایی بسیار جلیل در میان مردمان و صاحب شهرت بسیار و کسی که در طلوع با آفتاب قرین است.» (کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص۲۸۴)
جای بسی شگفتی است دولتی که دارای عظمت و سیادت جهانی و با سابقه ۴۳۰ ساله و ارتش بسیار قوی و با تجهیزات سنگینی همچون ارابه جنگی، برجهای متحرک و سوار نظامی بیشمار بود، چگونه در برابر مسلمانان کمشمار، ولی شجاع و پرتحرک و سبکبار و دارای آرمانی مشترک با ایمان و روحیه مجاهدت و شهادتخواه از پای درآمد.
گسترش اسلام در ایران
شهرهای ایران بجز کناره دریای خزر از سال ۱۲ تا ۳۱ هجری یکی پس از دیگری با جنگ و بیشتر با پیمان صلح به دست مسلمانان افتاد و به وسیله دو فرمانداری کوفه و بصره اداره میشد، ولی جریان اسلامیت ایران بزودی ممکن نشد و از آغاز فتوحات تا سده چهارم هجری ادامه یافت. مردم ایران به صورت تدریجی و با رضا و رغبت اسلام را پذیرفتند.
اشکال پذیرش اسلام از سوی ایرانیان را میتوان به قرار زیر بیان کرد:
الف ـ در ایّام فتوحات بسیاری از اقشار و طبقات گوناگون همچون آسواران، سربازان، مرزبانان و مهتران ایرانی (واقدی، فتوحالشام، الجزءالثانی، ص۲۰۴)، زمینداران و دهگانان اسلام میآوردند. گاهی گروههایی از سپاهیان اعزامی شورش میکردند و اسلام میآورند. گاهی به دعوت مبلغان اسلامی مردم شهری اسلام میآوردند؛ آنگونه که مردم مدائن به راهنمایی سلمان و مردم قزوین یکسره اسلام آوردند. (بلاذری، فتوحالبلدان، ۳۱۷) نقش دهقانان که نمایندگان دولت ساسانی در میان روستاییان بودند، اهمیّت بسزایی داشت، زیرا اینان حافظ فرهنگ و سنن ایرانی بودند و هنگامی که بسیاری از آنان اسلام را آگاهانه یا به جهت منافع اقتصادی پذیرفتند، به پیروی آنان بسیاری از روستاییان اسلام آوردند. (بلاذری، فتوحالبلدان، ص۳۸۲)
ب ـ پس از فتوحات اعراب مسلمان براثر مساعی مبلغان مسلمان، علویان و سادات، حُکّام عرب تودههای بسیاری از ساکنان ایران به شکل آرام و تدریجی اسلام را پذیرفتند. شاهد بر این سیر تدریجی، وجود آتشگاههای بزرگ و انجام آداب زرتشتی در فارس بود. (اصطخری، مسالک و ممالک، صص۱۰۶ و۱۲۱) دلایل و شواهد این سیر تدریجی به شرح زیر است:
۱ـ فاتحان ایرانیان را وادار به پذیرفتن اسلام نمیکردند و به شرط پرداخت جزیه و همکاری با مسلمانان آزاد میگذاشتند. مقدار جزیه بسیار منصفانه بود، زیرا از شرکت در جنگ و پرداخت مالیاتهای گوناگون معاف بودند و بهره اقتصادی بیشتری به دست میآوردند.
رفتار مسالمتجویانه فاتحان و رعایت اصل عدالت در اجرای پیماننامهها، سبب جذب ایرانیان به اسلام میشد؛ آنگونه که «تقریبآ به تمامه بدون زور و فشار در مدّت قرون اندکی ایرانیان به اسلام گرویدند» (اشپولر، ایران در نخستین قرون اسلامی، ج۱، ص۲۳۹) و «اعراب دین و زبانشان را بر مردم ایران تحمیل نکردند» (امورتی، تاریخ ایران کمبریج، ج۵، ص۴۱۸) و «قسمت اعظم کسانی که تغییر مذهب دادند، به طیب خاطر و به اختیار و اراده خودشان بود.» (ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران، ج۱، ص۲۹۹)
۲ـ هرچه استقلال سیاسی ایرانیان بیشتر تأمین میشد، اقبال آنان به معنویات و تبلیغ اسلام بیشتر میشد؛ آن گونه که در قیام مختار، ابومسلم خراسانی، قیام مأمون علیه امین و دولتهای طاهریان، صفاریان، سامانیان و آلبویه از اسلام روی برنتافتند و در راه آن فداکاری کردند. اسلام به همّت ایرانیان به شبه قاره هند و جنوب شرقی آسیا و چین برده شد.
۳ ـ ایرانیها در بینالمللی ساختن زبان عربی و نیز زنده ساختن زبان فارسی هر دو کوشش کردند.
۴ ـ ایرانیها با پذیرش اسلام نیاز عمیق معنوی خود را پیدا کردند و اسلام زمینه شکوفایی استعداد آنان را فراهم کرد. حصارهای طبقاتی مبتنی بر خون و نژاد برچیده شد و عدالت و مساوات اسلامی موجب زدودن ستم پادشاهان ساسانی و توقف مالیاتهای سنگین و جرایم کمرشکن موبدان گردید. توانایی ایرانیها در زمینههای گوناگون به منصه ظهور رسید و با فرهنگها و تمدّنهای دیگر آشنا شدند و در توسعه فرهنگ و تمدّن اسلامی جایگاه رفیعی به دست آوردند. در نهضت ترجمه علوم به زبان عربی، مترجمان ایرانی همچون خاندان نوبخت اهوازی پیشتاز بودند. در حدیث شیعه سه محدّث بزرگ ایرانی، چهار کتاب مرجع شیعه و در میان اهل تسنن، شش عالم بزرگ ایرانی صحاح ششگانه را نگاشتند. در تفسیر قرآن بزرگترین تفاسیر را ایرانیان نوشتند. در ادبیات عربی بزرگترین دانشمندان صرف و نحو و لغت همچون خلیل بن احمد فراهیدی و سیبویه ایرانی بودند. در فلسفه اسلامی جز دو نفر پیشوایان این علم همه ایرانی بودند. بدینسان عظمت باستانی ایران با اسلام و قرآن مطابقت یافت. روشنفکری اسلامی بهترین تجلی خود را در ایران پیدا کرد و بزرگترین دانشمندان اسلامی از ایران برخاستند و فرهنگ باعظمت و بلندمرتبهای برای اسلام و سرزمین خود به یادگار گذاشتند.
۵ـ ایرانی هنگامی که با قرآن معجزه بزرگ رسولالله صلیاللهعلیهوآله آشنا شد، از آن توحید و تسلیم در برابر خدای یگانه، بصیرت، تعقّل و تفکّر، عدالت و قسط و طرد نژادگرایی را آموخت و از شأن نزول برخی آیات (سوره نساء، آیه ۱۳۳، مائده، ۵۴، فتح، آیه ۱۶، اسرا، آیه ۵، انعام، آیه ۸۹، شعرا، آیه ۱۹۸، محمد، آیه۳۸، جمعه، آیه۳) دربارهٔ خود و ازاشتیاق عمیق و معنویت راستین ایرانیان به اسلام آگاه شد. آمدن اسلام به ایران همچون بارانی بود که روی زمین مستعدی ببارد، خیلی از استعدادهای موجود ولی هنوز نشکفته را شکوفان کرد. ابن خلدون مورخ عرب مینویسد: ایرانیان به علت تمدن راسخی که از تشکیل دولت فارس داشتهاند بر علوم، صنایع و پیشهها استوارتر و تواناتر بودند. بیشتر محدثان و همه عالمان اصول فقه و کلیه علمای کلام و بیشترمفسران ایرانی بودند. به جز ایرانیان کسی به حفظ و تدوین علم قیام نکرد و از اینرو مصداق گفتار رسول خدا (ص) پدید آمد که فرمود: اگر دانش بر گردن آسمان درآویزد قومی از مردم فارس به آن دست مییابند. (مقدمه، ص۵۴۴)
۶ـ اسلام به ایرانی و ایرانی نیز به اسلام خدمت کرد. از جمله در ایران پیش از اسلام تعداد معدودی دانشمند وجود داشتند زیرا علم طبقاتی بود و در اختیار همگان نبود ولی در قرون نخستین اسلامی تعداد دانشمندان شهرهای ایران رو به افزایش بسیارگذاشت؛ از جمله بر اساس «تاریخ نیشابور» که در سال ۳۸۸ هجری قمری نوشته شده این شهر ۲۶۸۰ دانشمند داشتهاست. قزوین تا قرن ششم بر اساس آمار کتاب «التدوین فی اخبار قزوین» ۵۹۲۰ دانشمند و محدث داشتهاست و اصفهان بر اساس کتاب «ذکر اخبار اصفهان» در اوایل قرن پنجم دارای ۱۹۰۰ دانشمند، فقیه و محدّث بودهاست. ودر خوزستان خاندانهای نوبختی، مهزیار، مهران یا سعید اهوازی با نوشتن آثار اسلامی خدمات گستردهای به عالم اسلام وتشیع داشتند.
۷ـ در دوران اسلامی ایرانیت و اسلامیت با هم پیوند عمیق پیدا کرد و روز به روز به غنای هویت و فرهنگ ایرانی افزوده شد. آثار ادبا و شعرای ایرانی مثل مثنوی، بوستان و گلستان و دیوان حافظ تاییدکننده این پیوند عمیق است. تحت لوای اسلام، چنان فرهنگ وتمدن وهویت ایرانی گسترش یافت که یک امپراتوری بزرگ فرهنگی برای ایرانی فراهم شد که سوی زبان فارسی در بنگال هند و دکن و یک سوی دیگر آن در قونیه و در کاشغر و مرزهای چین بود. تنها در دوره صفویه از سال ۹۰۷ تا ۱۱۳۵ هجری تعداد ۷۴۵ نفر شاعر و ادیب از ایران به هند رفتند و زبان فارسی طی ۷۰۰ سال تا ۱۸۳۶میلادی(۱۲۴۸ هجری) زبان رسمی بود و در زمان سلطه انگلیسیها به فرمان سرویلیام، فرماندار هند زبان انگلیسی جایگزین زبان فارسی شد.
۸ـ با فتح سرزمین ایران به دست اعراب مسلمان در عصر خلفای نخستین و بنیامیه مرسوم بود حُکامی از کوفه و بصره برای اداره ایالات مختلف، عراق عجم، خراسان و ماوراءالنهر اعزام میشد. این والیان به فرماندهی لشکر، اداره امور و جمع و جبایت خراج و برقراری امنیت و سرکوبی قیامها میپرداختند. این والیان نیرویی از قبیله و قوم خود همراه میآوردند و در محل سکونت میدادند و مشاغل اداری و تبلیغی و قضایی را به آنان واگذار و برای حفظ مرزها از آنان استفاده میکردند. به مرور زمان بسیاری از قبایل عرب به این طریق در شهرهای ایران سکونت یافتند و برای خود محلات و مساجد و گورستان بنیان گذاشتند. زیاد بن سمیه در خلافت معاویه ۵۰ هزار نفر از اعراب را به همراه ربیع بن زیاد حارثی در سال ۴۵ هجری به خراسان کوچ داد (طبری، تاریخ، الجزءالخامس، ص۲۲۶). در زمان عباسیان بسیاری از حُکام و وزرای عباسی از عناصر ایرانی همچون ابومسلم، فضل برمکی، طاهر بن حسین، حسن بن سهل برای اداره شهرها استفاده میکردند. این حُکام ایرانیان را به دور خود جمع کردند و مشاغل اداری را به آنان واگذار کردند و به مرور آداب و تشکیلات لشکری و کشوری و ایرانی را عباسیان پذیرفتند. و بدینسان تمدن و فرهنگ ایرانی شکوفا گردید و ایرانیان در نظام اداری عباسیان و دولتهای اسلامی حتی تا اندلس نفوذ گستردهای به دست آوردند؛ مثلاً در هند سده هفتم هجری تا دوازدهم هجری به ویژه در دولتهای بهمنی، قطب شاهیان و عادلشاهیان و نظامشاهیان و بابریان بسیاری از کارگزاران آنها ایرانی بودند.