پیشآهنگ هنر نقاشی معاصر افغانستان
1873 – 1935 م
آغاجی امیر (عبدالرحمن خان) پسرک ابجدخوانی را که ملبس به لباس مردم سمت شمال کشورست با درخواست دادخواهی او به نزد امیر میبرد، در عریضه بر علاوۀ درخواست تظلم، تصویر پرنده ای که بر برگ تاک انگور سیاه نشسته، توجه امیر رابه خود جلب میکند، عبدالقدوس آغاجی (بعدها اعتمادالدوله) به امیر میگوید که این رسم کار همین پسرکست. چشمان امیر با شنیدن این حرف از حدقه برآمده، پسر را احضار مینماید و با نا باوری ازو میپرسد که این رسم را تو کشیده ای؟ پسر میگوید بلی امیر صاحب! ولی او دفعهٍ دوم و سوم نیز سوالش را تکرار میکند؛ اما عین جواب را میشنود، باز هم امیرشکاک باور ندارد. پس دستور میدهد که قلم و کاغذی به پسر بدهند تا جلو چشمان همه بار دیگر چنین پرنده ای را به ترسیم گیرد. بعد از چند لحظه با تعجب در مییابد که این شاهکار توسط انگشتان ظریف همین بچهی خُرد سال آفریده شده است. پسرک غلام محمد نام داشت که امیر «میمنه گی» اش خواند و دستور داد تا تحت تربیه گرفته شود. بلی! گنجشکک زیبایی که از موطن اصلیش میمنه، به کابل تبعید شده بود؛ میخواست به سرزمینی که روزگاران زیبا و رنگین آغاز عمرش را آنجا سپری نموده بود، باز گردد؛ اما بر عکس تمنای دل کودک، او را در قفس طلائی «کوتی باغچۀ» ارگ تحت تربیه گرفتند و مجالی برای بازی و تفریح که تقاضای طبیعیت و سن و سالش بود ندادند. او این داغ را برای همیشه در دل داشت، داغ دوری از زادگاه و داغ فقدان پدر مهربان، همین اندوه فراق بود که او را در بحر بی کران تخیل مستغرق ساخت.
هنرمند چند بعدی غلام محمد میمنهگی نه تنها قافله سالار هنر نقاشی دورهی جدید افغانستانست، بلکه فرد مبارز و آگاه از مسائل سیاسی وطن و عالِم با عمل، خدمتگار فعال مردمش بود. نقاشان معروف افغان که امروز مایۀ افتخار ملت ما هستند به نحوی از انحا گلی از گلستان شاداب غلام محمد مصور چیدهاند. هنروران معروفی چون استاد عبدالغفور برشنا، استاد غوث الدین، استاد خیرمحمد عطایی، استاد خیرمحمد یاری، استاد قربانعلی عزیزی، استاد غلام علی امید و بسا هنرمندان دیگر پروردهی دست این شخصیت بزرگ تاریخ کشور ما میباشد.
شیوۀ مدرن نقاشی که مصور آن را در کشور ما ترویج داد؛ در طرزالعمل، منبع و سرچشمه با نقاشی شیوۀ سنتی سرزمین ما متفاوت بوده، برخی از وجوه این دگرگونی را چنین برمی توان شمرد: نقاشی در جهان ما دو کانون عمده داشته است: چین و روم که عشق به دیانت در هردو حوزه مشوق و محرک سیر انکشافی هنر نقاشی بوده است. در یکی از حکایات خداوندگار بلخ حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی (مثنوی معنوی) نیز شرح مسابقه و مقابله نقاشان چینی و رومی را به شکل حیرت انگیز آن نقل نموده است که آنهم صبغهی عرفانی دارد؛ اما شیوهی نقاشی قدیم ما به سبب جبر همسایه گی با حوزهی چین تأثراتی از شیوه های نقاشی این حوزه داشته است؛ حتی در زمان دولت یونانو باختری اثرات آن به چشم میخورد؛ زیرا منبع عمدۀ هنر عهد کوشانیان که خود رابطهی تنگاتنگی با چین و کاشغرستان داشتند، در هنر همین حوزه ریشه دارد و از ترکیب چنین هنری با هنر یونانی، مکتب تازه ای آفریده شد که به نام هنر یونان و باختری یا گریکوبودیک شهرت یافت. با درد و دریغ باید گفت که اکثر آثار نقاشی این دوره پس از استیلای تازیان بر خراسانزمین، نابود گردیدند. اکنون کشف معدودی از نقاشیهای این دوران از حوزه های گندهارا؛ بامیان و غیره جاها بازگوینده این حقیقتست؛ ولی شیوه نقاشی رومی که در یونان باستان هسته گذاشته شده، در روم رشد نمود؛ و بالآخره در فرانسه و انگلستان و جرمنی و مانند اینها به ثمر رسید؛ زمینه ای برای نقاشی مدرن آفرید که در عهد رنسانس در اروپا به اوج رسید. در اویل قرن پانزدهم عیسوی ابداع پسمنظر یا پرسپکتیف به شکل علمی آن توسط مهندس و انجنیر شهروند فلورانس بنام فلیپو برونلشی PilippoBrunelleschi ابداع گردید
هنر نقاشی عهد تیموریان هرات که تأثیراتی از شیوۀ نقاشی چین دارد؛ چنانکه منابع تاریخی حکایت از آن دارد که در دورۀ سلطنت شاهرخ میرزا در سال ۱۴۱۹ م نمایندگانی از طرف او به دربار امپراتوری مینگ در پیکنگ فرستاده شدند. در ترکیب این هیاًت خواجه غیاث الدین نقاش هراتی نمایندۀ بایسنقر میرزا فرزند شاهرخ نیز شامل بود. غیاث الدین نقاش مدت پنج ماه را در دربار امپراتوری چین اقامت داشت و طی این مدت خود را با رموز و ریزه کاریهای شیوۀ نقاشی چین آشنا ساخت و پس از بازگشت آن را به نقاشان هرات آموخت؛ اما پروفیسر غلام محمد مصور که تحصیل یافته غرب بود، وطرز نقاشیاش که شیوه غرب و متاً ثر از نقاشی روم بود این شیوه را در کشور ترویج داد.
در نقاشیهای عهد تیموریان تا اواخر بابریان هند همه چهرهها را به صورت مغولی میبینیم و این همان سبک مانی پیامبر (۲۱۷ - ۲۷۶ م) است که در کتاب صحف انگلیون (ارژنگ) خود که در چین نقاشی کرده است؛ همه چهرهها را شبیه چینیها ترسیم نموده است. فردوسی از ارتباط مانی با چین گفته است:
بیامد یکی مرد گویا ز چین کـه چون او مصور نبیند زمین
از آن چرب دستی رسیده به کام یکی پر منش مرد، «مانی» بنام
به صورتـــگری گـفـت پیغمبرم ز دین آوران جهان بــر ترم
«فردوسی»
در تابلو های نقاشی شده ما به شیوه سنتی، پسمنظر (پرسپکتیف) یا عمق تابلو به شکل علمی و تاکنیکی آن ترسیم نمیشد، اما مصور آن را در نقاشی معاصر به شیوه علمی و تاکنیکی رایج ساخت. از سوی دیگر در گذشته برای بدست آوردن رنگها از ترکیبات طبیعی زیاد استفاده میشد؛ مانند: لاجورد، نیل، شنگرف، قرمز (که نوعی حشره مانند فالبینک است) و مانند اینها. اما در نقاشی جدید ترکیبات کیمیاوی به کار گرفته میشوند که در تیوبهایی به صورت آماده عرضه میگردد و این امر به نقاش امکان میدهد که در بیرون از کارگاه یا استدیو نیز از روی مدل دلخواه خویش نقاشی نماید؛ حال آنکه در گذشته رنگها را در کارگاه ترکیب مینمودند؛ اول خاکهی نقاشی را ترسیم مینمودند و سپس رنگ آمیزیش میکردند. از آنجایی که مدل در کارگاه آورده نمیشد، ترکیب رنگبست و ترسیم چهره اغلب خطا در میآمد. درین زمینه نکات جالب دیگری نیز وجود دارد که پرداختن به آنها ما را از بحث اصلی به دور میسازد.
۱. اثر مانی که به شکل کتاب برای تفهیم عوام از دین مانوی نقاشی شده بود.
۲ . نقاشی میناتوری بالا مربوط قرن پانزدهم میلادی اثر استاد محمدی هراتی.
غلام محمد میمنهگی که فرزند عبدالباقی سرخابی مینگ باشی (فرمانده قوای هزارنفری = دگروال) اردوی شاهی در ولایت فاریاب است. در سال ۱۲۵۲ ش/۱۸۷۳ م در شهر میمنه هنگامی چشم به جهان گشود که افغانستان مرکز بحران و میدان تشنج سیاستهای استعمارگران اروپایی گردیده بود؛ زیرا دولت تزاری روس از شمال و امپراتوری انگلیس هم از جنوب مداخلات شانرا در امور کشور ما آشکارا ادامه میدادند و هرکدام به نحوی از انحا در بی ثباتی سرزمین ما تلاش میورزیدند، تا اینکه انگلیس موًفق شد تا معاهده ای ننگین گندمگ را بر منصهی اجرا بگذارد که این خود باعث آزرده گی روح وطندوستان گردیده؛ زمینه ای شد برای برافروختن جنگ دوم افغان و انگلیس، که در نتیجهی ان قوای بریتانیا با شکست قاطع روبرو گردیده، دریافتند که مداخلهی مستقیم درین کشور کاریست دشوار. لاجرم رو به تاکتیک جدید آورده، امیری را از خود مردم این سرزمین به امارت نصب کردند که به عنوان آلتی کام خویش را توسط او برانند؛ پس امیر عبدالرحمن را در رأس قدرت گماشتند. اگر چه وطنپرستان ازین ترفند انگلیسها واقف شدند و دست به اسلحه بردند؛ اما به شکل فجیع و ظالمانه ای از طرف این دستنشاندهی اغیار سرکوب گردیدند. مال مردم توسط شش کلاهان و جان مردم توسط نامگیرک ها به تاراج رفت، ملت به سان زندانیان محکوم در خوف و وحشت کامل شب و روز میگذراند؛ اما عده ای از وطنپرستان مرگ را برین گونه زندگانی ترجیع دادند. یکتن ازین فدائیان دلاورخان والی میمنه بود که با دستیاری عبدالباقی مینگ باشی (پدر غلام محمد خان) دست به قیام مسلحانه زد، و همزمان در هرات داوود شاه خان نایب سالار بر ضد مظالم امیر برخواست و از فرزند واقعی ملت سردار غازی ایوبخان (شاهد کفن پوش عرصۀ میوند) دعوت به عمل آوردند تا به افغانستان بر گردد. این قیام به سختی از طرف امیر که به پشتیبانی و اسلحۀ انگلیسی مجهز بود سر کوب گردید که بعد از سرکوبی قیام به دلاور خان و عبدالباقی خان مینگ باشی از طرف امیر امان داده شد و به کابل احضار گردیدند؛ اما خلاف رسم جوانمردان هردو سر بریده شدند، و داوود شاه خان مشهور نیز از طرف عمال امیر گرفتار وبه امر امیر سنگسار گردید. فامیل عبدالباقی خان مینگ باشی در کابل در سرای نورمحمد خان واقع گذر قاضی فیض الله در تبعید به سر میبردند.
غلام محمد تحت راهنمایی میر حسام الدین خان (نقاش دربار) قرار گرفت و مدتی به تمرین مشغول شد، از نگاه شیوه نیز تابع استاد خود بود که بعداً شیوۀ خود را اختیار نمود؛ همچنان غلام محمد خان متاًثر از شیوۀ کار نقاشان خارجی چون جان گری نقاش انگلیسی (طبیب فامیلی امیر)، ماستر دین و ماستر عبدالعزیز (نقاشان هندی) نیز بود. غلام محمد خان نزد جان گری تا درجۀ رنگ آبی و اندکی روغنی تحصیل نمود. استاد بر علاوه رسامی و نقاشی، تذهیب کاری، نقش بستن قلمدانی و دیزاین دیواری را که اسلوب کار آنزمان بود آموخت. تصاویر قلمی امیر عبدالرحمن خان و امیر حبیب الله خان را که به طرز میناتوری به رنگ روغنی در داخل گیلاس کار شده است یک ابتکار استاد بود.
بعد از امیر عبدالرحمن خان امیر حبیب الله خان بر سریر قدرت مینشیند، در اواخر سلطنت این پادشاه نسل جدیدی از آزادی خواهان بوجود آمدند که در تاریخ کشور بنام مشروطه خواهان اول شهرت دارند. غلام محمد به حیث یک هنرمند آگاه و مسئول با این تلاشها همگام شد. مکتب حبیبیه در سال ۱۹۰۳ ع تاًسیس گردید تا سال ۱۹۰۹ ع مرکز فعالیت سیاسی قرار گرفت. یکعده معلمین و کارمندان این مکتب با عدۀ از روشنفکران خارج مدرسه و عدهای روشنفکران دربار در تماس آمده و به اتفاق هم یک حزب سری سیاسی بنام «جمعیت سری ملی» را تاًسیس نمودند، که مرام این حزب تبدیل حکومت مطلقه به مشروطه، تحصیل استقلال و نشر تمدن و فرهنگ جدید در افغانستان بود. در سال ۱۹۰۹ ع اسامی تمام اعضای حزب به امیر داده شد و ضمناً به امیر گفته شد که هدف اصلی حزب از بین بردن امیر و تاًسیس دولت مشروطه است. بسا اعضای حزب اعدام گردیدند، غلام محمد خان نیز روانۀ زندان گردید و علت اینکه او اعدام نگردید این بود که دربار به هنرش ضرورت داشت. استاد در زندان تابلویی آفرید که حال و احوال زندانیان را نشان میداد، این تابلو به دست امیر رسید سران دولت حضور استاد را در زندان صواب ندیده و ظاهراً بنا به شفاعت اقارب وی او را از زندان رها نموده و درخانه تحت نظارت گرفته شد. در بعضی منابع آمده است که استاد تا آخر دوره امیر حبیب الله خان که تقریباً مدت یازده سال میشود، زندانی بود.
در آنزمان جریدۀ سراج الاخبار در خارج مرزهای افغانستان چون مصر، هند، قسطنطنیه، ترکمنستان و بخارا علاقمندان بیشمار داشت به خصوص در بین آزادی خواهان کشور همسایه، ازینرو مویک نقاشی استاد در خدمت آزادی خواهان قرار گرفت.
استاد چه در زمان امیر عبدالرحمن خان و چه در زمان امیر حبیب الله خان نقاش دربار بود حتی در زمانیکه در زندان بود جهت نقاشی به دربار احضار میشد.
در دوران سلطنت امیر امان الله خان استاد مورد تشویق و تقدیر شاه ترقی خواه و وطن دوست قرار گرفت و زمینۀ خدمات بیشتری برایش آماده گردید، اولاً در مکتب حربیه تدریس مینمود، بعداً در ماشین خانه ً دارالسلطنه کابل به حیث آمر مدرسۀ نقاشی مقرر گردید و همچنان از همکاران فعال مطبعۀ دولتی باقی ماند و در اخیرالذکر ابتکارات را انجام داد؛ چنانچه در سال ۱۲۹۹ ش/ ۱۹۲۰ ع مُرَکب یا سیاهی مخصوص طبع تمام شده بود پادشاه لازم ندانست که این جنس از خارج وارد شود؛ ازینرو به استاد غلام محمد خان ارشاد فرمودند تا جنس مذکور را از پیداوار وطن بسازند؛ چون استاد در محلولات کیمیاوی دسترسی و معلومات داشت، بعد از مدتی تجربه سیاهی مخصوص طبع را ساخت که بهتر از جنس اصلی و خارجی بود، همچنان تخته سلیت چوبی را از اجزای ترکیبات کیمیاوی درست نمود، تختۀ درس خوانی و تباشیر را بهتر از جنس وارداتی آن ساخت که مورد تقدیر و تشویق اعلیحضرت امان الله خان قرار گرفت و شاه جهت قدر دانی یک قاب ساعت قاب طلای اومیگا و یک قطی سگرت طلا برایش اعانه داد. در سال ۱۹۲۲ م که تصویر اعلیحضرت را کشید برندۀ جایزۀ اول چهار صد افغانی گردید.
از آنجائیکه اندیشه و تخیل نقاشان شالودۀ مادی دارد در اثر تفکر بعضاً قادر اند که عقدهها و غوامض مربوط به جهان مادی را بگشایند، معمولا هنرمند نقاش جلو تر از زمان در جهان مادی حرکت میکند؛ جهت تثبیت این حقیقت به چند مثال اکتفا مینماییم : گالیله ریاضی دان و فزیکدان ایتالیایی (۱۶۴۲--۱۵۶۴ م) نقاش چیره دست بود، او برای اولین بار نظر داد که:(فرضیه ای قدیم مبنی بر مرکزیت زمین نسبت به جهان مادی صحیح نیست و آفتاب مرکز منظومۀ شمسی است). این نظر یکی از حوادث مهم تاریخ علم به شمار میرود، در آنزمان آنقدر کلیسا خشمگین شد که او را تکفیر نموده و مجبور به توبه و استغفارش کردند؛ اما سه قرن بعد از فوت گالیله پاپ پیوس هفتم در سال ۱۹۵۲ م به عنوان نخستین مقام کلیسا، ازوی به خاطر ابداع مفهوم جدید علم نجوم ستایش و قدر دانی کرد، او به اندازه ای در نقاشی استاد بود که استادان نقاشی «مانند سی گولی» مشکلات فنی خود را به کمک او حل میکرد. لیوناردو داوینچی ایتالیایی نابغۀ بی نظیری که دهر مانندش کمتر دیده است، اثر هنری او بنام مونالیزا یکی از گرانبها ترین آثار جهانست او این تابلو را در مدت شش سال تمام نمود او در همه چیز نابغه بود، در کمیا، فزیک، و امثالهم. بزرگترین کار او که به تنهایی برای اثبات گفتۀ فوق کافی است مطالعه او در مسئلۀ پرواز است؛ یعنی او اولین کسیست که نظریۀ پرواز را به شکل علمی آن داده است. لوئی پاستور (۱۸۲۲ م--۱۸۹۵ م) کمیا دان معروف فرانسوی نیز نقاش بود، بزرگترین تفریحش آن بود که تابلوهای رنگین از مناظر زیبای دهکدهاش نقاشی کند. اسحق نیوتن که کتاب Principia و یا «اصول» او برای نخستین بار بعض اسرار بزرگ طبیعت را فاش کرد و میکانیزم جهانرا به طرز مجمل آشکار ساخت، دوست داشت روی در و دیوار با زغال نقاشی کند و یا شعر بنویسد، وی نسبتاً خوب نقاشی میکرد و گاهی شعر هم میگفت.
مانی پیامبر (215 – مقت 276 م) که نقاش چربدستی بود با قدرت تخیل بی نظیر خود از ترکیب ادیان چون بودایی، عیسوی، زردشتی و فلاسفۀ یونانی، دینی پیش کش جهانیان نمود که از نگاه شکلیات و اجرای مراسم شبیه به دین مقدس اسلام بود در دین مانوی برعلاوه نماز های متعدد شباروزی (وضو، نیت، قنوة، رکوع و سجود) در نظر گرفته شده بود؛ همچنان پیروان مانی در سال یکماه روزه نیز به یاد بود و زندانی شدن و اعدام مانی میگرفتند. اگر برای وضو آب میسر نمیشد تیمم باخاک مانند دین مقدس اسلام جایز بود؛ ازینرو مانویان میتوانستند به راحتی تغییر دین دهند و دین مقدس اسلام را پذیرا گردند؛ چنانکه یکی از یاران گزین پیامبر اسلام حضرت سلمان فارسی سابقۀ مانوی داشت.
سلطان محمد نقاش هراتی (قرن هشتم ه) مرد مبتکر و دارای قدرت تخیل عجیب بود؛ برای امیر علی شیر نوایی ساعتی ساخت که درآن ساعت صورتی تعبیه کرده بود که چوبی در دست داشت چون یک ساعت از روز میگذشت آن پیکر چوب را یک نوبت به نقاره ای که در پیشروی او بود مینواخت و بعد از گذشتن ساعت دوم دو دفعه و علی هذالقیاس.
در زمان سلطنت امیر امان الله خان استاد غلام محمد خان به منظور ایجاد مکتب صنایع در کابل عازم جرمنی گردید تا از مکتب صنایع آنجا دیدن کند. او در سال ۱۹۲۳ ع لقب پروفیسری را از اکادمی برلین بدست آورد. در نمایشگاهی که در برلین دایر نمود مجموعاً یکصد وپنجاه تابلوی رنگ روغنی به نمایش گذاشته شده بود چنانچه گویند که وی کتاب صرف و نحو پرسپکتیف (چشم انداز و دور نما) را به صفت پایان نامۀ تحصیلی خود نوشت، قبلا یاد آور شدیم که در نقاشیهای قبل از استاد دور نما به شکل علمی آن وجود نداشت و عمق به چشم نمیخورد.
استاد در جرمنی بین چهار صد نفر طلبه نقاشی مقام اول را بدست آورد و استاد غلام محمد خان کار چندین ساله را در ظرف مدت هفت ماه به پایان رسانید.
استاد به سبکهای مختلف نقاشی نموده است؛ اما گمان برده میشود شیوۀ اصلی او ناتورالیزم یا Naturalism بوده (پیروان این مکتب طبیعت گرایی و تنازع بقا را اصل میدانند و به قدرت و قوانین طبیعت ارزش خاص قایلند، فرق بین ناتورالیزو و ریالیزم اینست که در ریالیزم انسان قادر به ایجاد تغییر در طبیعت و در ناتورالیزم انسان جز طبیعت است)؛ اگر چه استاد تابلو های رومانتیک Romantic (افسانوی) نیز دارد، چنانکه دانشمند گرانقدر محمود طرزی کتاب سیاحت زیر بحر و جزیرۀ پنهان اثر «ژول ورن» فرانسوی را که از ترکی به فارسی ترجمه نموده بود تمام نقاشیهای کتاب را به فرمایش مترجم توسط استاد غلام محمد خان به انجام رسید که بی نهایت زیبا و مطابق به اصل متن داستان بود با استفاده از نیروی تخیل آنها را تصویر نموده بود. همچنان استاد، نقاشیهای زیادی به سبک ریالیزم Realism (واقع گرائی و دوری از تخیلات و احساسات) نیز دارد که واقعیتهای جوامع آنروز را بیان مینمایند؛ چنانکه از تابلوی که از وضع زندانیان زندان کوتوالی کابل ترسیم نموده. در مقاله ای که آقای محمد حلیم یارقین در بیوگرافی استاد نوشتهاند موصوف را پیرو سبک کلاسیک دانستهاند. استاد معمولا تابلو های خود را با رنگ روغنی، آبی و نوک آهنی و گاهگاهی هم با پنسل میکشید، استاد غلام محمد خان در افغانستان اولین کسی بود که کاریکاتور سیاسی ترسیم نمود و آنرا در شمارۀ اول سال چهارم جریدۀ سراج الاخبار به نشر سپرد.
استاد نویسنده و شاعر خوبی هم بود که مقدار کمی از اشعارش در دسترس است. درینجا چند بیت نامه ای که از آلمان برای پسر خود به کابل فرستاده بود توجه خوانندگان عزیز را جلب مینماییم :
ازان روزیکه از کابل سوی جرمن کمر بستم به خدمتگاری ملت ز دام عمر بــــر جستم
ز شادی نــور چشم من به پیراهن نمیگنجم به حمدالله رسیده نامهات امروز در دستم
غنــــی گر نیستم امــــا «مصور» بودنم بهتر که نقش زر تجلی میکند پیوسته در شستم
وقتیکه استاد از سفر تحصیلی جرمنی وارد وطن شد مکتب صنایع را به عنوان بنیاد جنبش دیگری در عرصۀ هنر نقاشی کشور اساس گذاشت که در تدویر این مکتب به مشکلات و موانع زیاد برخورد نمود اما به اثر تلاش فراوان بر مشکلات پیروز شد و پیوسته علیه ذهنیتهای که با تعصب که افکار زهرآگین را علیه این هنر زیبا، بین مردم پخش میکرد مبارزه مینمود. مقالات زیادی در مورد هنر نقاشی بدست استاد نوشته شده است. در ابتدا بنا بر ذهنیت منفی که در جامعه علیه این هنر وجود داشت شاگردان زیادی برای مکتب فراهم نشد؛ اما به اثر پایمردی و تشویق استاد شاگردان زیاد برای فراگیری این هنر به مدرسه ثبت نام نمودند، این مکتب در کوتی لندنی که در پهلوی پل هارتن موقعیت داشت، دایر شده بود؛ اما تعصب جاهلانه سبب شد که این مدرسه دو بار طعمه حریق گردد و این شدیدترین ضربتی بود بر پیکر این مکتب؛ در حالیکه هنر خود مذهبیترین و عرفانیترین پدیده های دنیاییست. مذهب و هنر ممد همدیگر اند هردو یکجا از مادر زاده شدهاند و همشیر میباشند بدون هنر، مذهب و بدون مذهب، هنر موجود ناقص خواهند بود. چرا بعد از حملهً تازیان به سرزمین ما هنرها را به خصوص نقاشی و موسیقی را بدعت میانگارند؟ علتش شاید این باشد که اگر ما به پس منظر تاریخی موضوع نگاه کنیم در مییابیم که تمدنهای ماحول عربستان باوصف اینکه قوس نزولی خود را میپیمودند؛ اما از نگاه انواع هنر غنی بودند؛ اگر به معماری و مهندسی مصر نگاه کنیم که سر بر آسمان میسایید و یا تمدن و صنایع بین النهرین و یا موسیقی هندوستان با هنر مجسمه سازی آن و یا هنر سرزمین فارس را و ادیان بزرگ که درین سرزمینها پذیرفته شده بودند، در مورد نقاشی و مجسمه سازی روم و چین که قبلا اشاره نمودیم و یادر خود جزیرة العرب هنر نقاشی مانویان را، که مردم صحرا نشین عرب به هیچ وجه نمیتوانستند با آنها رقابت نمایند پس یک قلم همه آن پدیده های زیبای هنری را مردود دانسته و بدعت شمردند؛ ولو که به مرور زمان ازهمه آنها اقتباسات به عمل آوردند و آهسته آهسته از نگاه هنر که مستلزم ارتقای یک تمدن همه گیر بود خود کفا شدند؛ البته این همه خصومت و بی مهری با هنر از طرف استیلا گران عرب تعمیل شده چون اوشان در ممالک مفتوحه در راس قدرتهای کشوری و لشکری قرار داشتند ذهنیت هنر ستیزی توسط این عمال ناخلف در جوامع مسلمان پخش شد؛ به طور مثال: اگر کسی رسم آدم را بکشد، فردا روز قیامت خداوند (ج) از وی میپرسد که رسم را که کشیده ای او را نَفَس بده و الی مستوجب دوزخ خواهی بود. در حالیکه این طرز استدلال که بدان اشاره شد نه در کلام الله و نه در احادیث شریف تذکر رفته؛ بلکه این برداشت از مناظره و مقابلۀ مانی با موبد موبدان (قاضی القضات) دین جاری در زمان مانی؛ یعنی دین زردشتی (که قوس نزولی خود را میپیمود) اقتباس گردیده است، موبد به مانی میگوید: اگرتوانستی این نقاشیهای را که کشیده ای را به حرکت بیاوری میتوانی ادعای پیامبری نیز کنی در غیر آن دروغگویی بیش نیستی، مانی ازین کار عاجز مانده و در استدلال شکست میخورد که همان باعث اعدام او میگردد. شهنامه نیز به این مناظره اشاره ای نموده است:
بدو گفت کای مرد صورت پرست به یزدان چرا آختی چیـــره دست
گرین صورت کــرده جنبان کنــی سزد گر ز جنبنده بـــرهان کنــی
بـــدانی که برهــــان نباشـــد بـکار نــدارد کسی ایــن سخن استــوار
استاد غلام محمد خان منحیث علمدار جنبش نقاشی در کشور نخستین فرد زمان خود بود که به منظور مبارزه وارد میدان شد و نگذاشت تا مکتب صنایع علی الرغم تلاشهای که جریان داشت از فعالیت خویش باز ماند، در سال ۱۹۳۰ ع شعبات نجاری، معماری، تباشیر سازی، خیاطی، قالینبافی و تزیینات درمکتب صنایع به فعالیت آغاز نمود. استادان که درین مکتب تدریس مینمودند اینها بودند: استاد فرخ افندی، ماستر دین استاد مجسمه سازی و رسامی، خلیفه علی احمد نقاش، ماستر عبدالعزیز، مستر گهی روسی استاد پرسپکتیف، و یک متخصص لیتوگرافی از جرمنی، چهار نفر معلمین قالین بافی از ایران، حاجی محمد آصف خیاط، خلیفه محمد امین تباشیر ساز، محمد کریم خان معمار، محترم محمد صادق خان نجار، استاد عبدالغفور برشنا بعدا مدیر این مکتب گردید.
شاگردان ممتاز رسامی صنف پنجم- غوث الدین خان درجه اول، خیرمحمد خان درجه دوم.
صنف چهارم- محمد هاشم خان درجه اول و محمد عمر خان درجه دوم.
صنف سوم - غلام محی الدین خان درجه اول و محمد عمر خان درجه دوم.
صنف دوم - قربان علی خان درجه اول و قمرالدین خان درجه دوم.
استاد در سال ۱۹۲۴ م مستحق نشان درجه اول معارف و به سال ۱۹۲۸ م موًفق به کسب مدال استور درجه یک گردید.
استاد غلام محمد خان شخص ضعیف البنیه و خورد جثه بود، روایتست از زمانیکه استاد میخواست جهت تحصیل به جرمنی برود با وصف اینکه چهل و هشت سال داشت نتوانست که به سواری اسپ چند روز راه بپیماید روی این ملحوظ از طریق دیگر عازم خارج شد. استاد مانند بزرگترین هنرمندان نقاشی چون ویستون وان گوگ، مایکل انجلو و غیره دارای مزاج حساس و عصبانی بود چنانکه گویند باری با امیر امان الله خان به اندازه روی موضوع تاً سیس حزب جدی برخورد نمود و نظرات خود را با عصبانیت به شاه از طریق عتاب توضیح میداد که امیر امان الله خان به یکی از دستیاران خود گفت: که (این پروفیسر دیوانه را ازینجا ببرید). همچنان یادداشتهای استاد روان شاد فرخ افندی نیز موضوع حساس بودن استاد را تایید میکند؛ استاد فرخ افندی که او نیز در مکتب صنایع کابل به حیث استاد ایفای وظیفه مینمود، جریانی اتفاق میافتد که اینک یادداشت استاد فرخ افندی را عیناً درج مینماییم. «یکروز در مکتب رسامی جنگ کردم چرا که غلام محمد خان پروفیسور از هندوستان دو نفر هندی را که نامشان ماستر دین و عبدالعزیز بود به حیث معلم رسم آورد و صنفهای بلند را بدست آنها داد و صنفهای پائین را بدست من داد. در اخیر سال صنف من از صنفهای آنها بهتر کشید، پروفیسور به من گفت: (شما پیشتر خوب کار نکرده بودید که صنف بلند ناکام ماند)، من گفتم: هر صنف را از صاحبش پرسان کن، یکدفعه گفت:(بگیرینش)، تحویلدار پهلوان بود آمد که مرا بزند، یک مشت زدم، چشمش دستی پندید، نفر دیگر هجوم کرد یک مشت زدم او سون افتاد، یکدفعه پروفیسور تیلفون را گرفت به داماد خود علی محمد خان وزیر معارف تیلفون کرد و گفت: (از برای خدا اینجا چه کشت و خون است شما یکدفعه تشریف بیاورید ...)» قراریکه قبلاً توضیح دادیم که هنر نقاشی دارای دو بعد مادی است و ابعاد دیگرش مربوط به تخیل هنرمند میباشد، پس هنرمند در آن واحد از قوای روحی و جسمی استفاده به عمل میآورد که ادامۀ این عمل قوای هنرمند را به تحلیل میبرد ازینروست که هنرمند نقاش دچار عارضۀ پیری زود رس و عصبانیت میشود، اکثرا با روح حساس که دارند واقعیتهای بیرونی را کمتر میتوانند تحمل کنند یا به تنهایی و کار پناه میبرند و یا به مواد مخدر و غیره، این موضوع مرا به یاد گفتۀ یکی از استادان پوهنځی آرت سیتنیل کالج تورنتو انداخت که میگفت: (شاغلین هر پیشه ای چه داکتر و چه حقوق دان و هرکسی که باشد میتواند شب آرام بخوابد؛ الی نقاش)
در مورد مهارت استاد در فن نقاشی داستانهای آوازه زمان بود که از جمله صرف یکی آنرا درینجا نقل مینماییم و آن اینکه: روزی استاد در جرمنی ذریعۀ ریل به مقصد مسافرت میکرد، از قضا خواب بالای استاد غلبه نموده و بخواب فرو رفتند، موقعیکه از خواب بیدار شدند متوجه سرقت به کس دستی شان گردیدند موضوع را به پلیس اطلاع میدهند و پلیس آمده و میپرسد که آیا کسی نزدیک شما نشسته بود؟ استاد میگوید بلی، دو جوان در چوکی مقابل من نشسته بودند. پلیس جویای شکل و قیافه جوانهای متهم به سرقت میشود، استاد چهرۀ هردو را رسامی نموده به پلیس میدهد که بعدا پلیس به رویت همان رسم دزدان را پیدا و دستگیر مینماید. استاد یکی از قله های هنر نقاشی افغانستان بود که البته بعد از «مانی» و «بهزاد» از تاریخ کشور سر بر میآورد، اینکه هدف پرورش غلام محمد کوچک توسط امیر عبدالرحمن خان هر چه بوده؛ اما رایحۀ این گل زیبا نه تنها شامۀ مردم افغانستان را معطر ساخته است بلکه افتخار پرورش آن به این امیر ضحاک صفت نیز میرسد؛ ولو که در ساحات دیگر فرهنگی امیر هیچ دستاوردی نداشته است.
زمانیکه استاد شصت ودو بهار زندگی را طی نموده بود مرض جانکاه گریبان گیر او میگردد که به گمان خود استاد علت فشارخون بود؛ بهر صورت هرمرضی که بود استاد را علیل و ناتوان ساخته و بلاخره در اواخر خزان سال ۱۹۳۵ ع داعی اجل را لبیک گفته و هنر دوستان را به سوگ و ماتم مینشانند، روح استاد غلام محمد خان مصور شاد و راهش پر رهرو باد.
مدیر مکتب صنعت کـه او بــــــود مــحمد را غلام پــــــاک بنیــــــاد
پروفیسور به فــــن رسم و تصویر چو مانــی در زمان خویش استاد
گل تصویـــــر او از عطر ممـــــلو نــــهال نقش کلکش میوه ایــجاد
به صبح چــــــارشنبه پنجم قوس دل احباب خـود را ساخت نــاشاد
به عمر شصت و دو از بزم هستی روان گــــردید سوی راحت آبـــاد
نــمود او در وطن یک عمـر خدمت زهــــــول روز حشر به ادا آزاد
ببین شایق که بی (مه) سال فوتش کشیده نـــقش مــــاتم کلک بهزاد
شایق جمال
-------------------------------
منابع و سرچشمهها:
رهرو عمرزاد، نقش از سیمای نقاش بزرگ، پشاور:کتابقروشی آرش، سال 1999.
غبار میر غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، مطبعه دولتی کابل: 1967 م، ص. 718
شهرانی، عنایت الله، شرح و احوال و آثار پروفیسور غلام محمد میمنگی، موسسه انتشارات الازهر، پشاور:1384 خورشیدی.
سایت کابل پرس، فرهمند، عنایت الله، چهره ای غلام محمد میمنگی.
نقل از مجلهً دوماههً هنر حمل وثور سال ۱۳۶۲ به مدیریت بهمنش صفحهً ۸۳ نوشتهً فانوس
فلسفهً شرق، مهر داد مهرین، موسسه مطبوعاتی عطائی، تهران: سال 1361، ص 245 .
رحیمی نیا، مصطفی، زندگی نامه یکصد و ده تن از شاعران، نویسندگان و دانشمندان، انتشارات جهان آرا، تهران : 1385 .
کارگر عبدالله، تیموریان، موسسه انتشارات الازهر، پشاور: سال 1384 خورشیدی صص 105 -107 .
فرهنگ فارسی معین، جلد پنجم، صفحهً ۷۸۶، انتشارات امیرکبیر، تهران:1381 .
سایت موزیم ساینس:
http://www.chicago/museum_of_science_and_industry
(فرهنگ معین، جلد 6، ص. 1889، چاپ سیزدهم، موسسهً انتشارات امیر کبیر، تهران:1381 )
همایون باختریانی