تاریخ انتشار :سه شنبه ۱ قوس ۱۳۹۰ ساعت ۰۹:۵۵
کد مطلب : 16562
محمدعالم افتخار: همه راه‌ها به «گوهر اصیل آدمی» ختم می‌گردد!
«گوهر اصیل آدمی» برای من هم هنوز سوال است.

قسمت چهارم و پایانی گفت و شنود اختصاصی با آفرینشگر «گوهر اصیل آدمی»
پرسش - با سلام و صبح به خیر!
 درین بخش پایانی گفت و شنود اختصاصی ما که امیدوارم توانسته باشم به سوالات اساسی در باره‌ی اثر بزرگ شما بپردازم؛ قابل تذکار میدانم که چند روز پیش در نشستی به واکنش‌های جالب و جدی‌ای برخوردم. اینکه عزیزان با توجه و علاقه شدیدی صحبت‌ها را دنبال کرده‌اند؛ مرا به هیجان آورد و معهذا عده زیاد تر می‌فرمودند که صحبت‌ها بیش از حد طولانی است و شاید تعداد زیادی از خوانندگان در آن کلافه شده و به اخذ و جذب مطلب به صورت منظم و منسجم موفق نگردند. نظر غالب همین بود که باید طی چند سطر کوتاه؛ اثر و هدف آن معرفی می‌گردید؛ و در همه کتب و آثار فوق العاده هم آدم کم ازکم در صفحه چهارم در می‌یابد که هدف و محتوای اثر چه می‌باشد؟ از جانب دگر دوستانی هم از طریق امایل اظهارات مشابهی در مورد داشته‌اند.
افتخار: درود بر شما و همه عزیزان مورد اشاره که نمی‌دانم کی‌ها اند.
فقط مصیبت این است که مورد بی اعتنایی قرار بگیری؛ اینسو همه چیز گرامی و عزیز است. نمی‌دانم شعر کیست ولی زمزمه‌ی استاد بزرگ موسیقی وطن ما شاد روان استاد سر آهنگ؛ عجب معنا و روح و توانایی به این بیت بخشوده است که:
گه گهی یاد کن به دشنامم سخن تلخ از تو شیرین است!
البته اظهارات دوستان مذکور «دشنام» نیست ولی؛ اگر هم بوده باشد؛ «شیرین» است. تازه این اظهارات نشان می‌دهد که مشکل در کجاست؟ من نمی‌خواهم اینجا به مصداق مثل «دا گز؛ دا میدان» که قبلاً آورده بودم؛ رجعت کنم یعنی عزیزان را فراخوانم که خود شخصاً آنچه را مطلوب میدانند؛ باری تجربه کنند و مختصر تر و بهتر و رساتر از آنچه سلیمان کبیر نوری در مورد خاص و مشخص و هنوز نادانسته و ناشناخته ای انجام داده است؛ منشاء اثر و ثمری گردند!
ولی به اجازه شما و همه عزیزان؛ ضرورتاً تجربه‌ی علمی و تاریخی برجسته و مهمی را می‌خواهم متذکر شوم.
تجربه‌ی بزرگ و آموزنده و عبرت انگیز
وقتی البرت اینشتاین؛ تئوری نسبیت خاص را بیرون داد؛ حتی دانشمندان انگشت شمار در مقیاس جهان وجود نداشت (چه رسد به توده‌ی روشنفکر معمولی و یا کتله های عظیم عوام) که از این تئوری ناب و نامکرر سر در آورد. دانشگاه‌ها و اکادمی های فراوانی مجالس متعدد کنفرانس بر پا کردند و اینشتاین در آنها به توضیح و تشریح «نسبیت» پرداخت. اما حاصل همه؛ عدم موفقیت در افهام و تفهیم بود تا جائیکه نابغه‌ی زمان درمانده و عصبانی و شاید هم مأیوس شد.
اما دیری نگذشت که جهان؛ نه دراز گویی و پرت و پلا خوانی اینشتاین بلکه کم دانی و ذهنی گری و پیش داوری و درمانده گی دانشمندان طراز اول خود را کشف نمود!
همین نابغه‌ی بزرگ قرن 20 وقتی؛ تئوری «نسبیت عام» اش؛ طی تجربه‌ی علمی و لابراتواری به ثبوت رسید؛ در برابر این سوال که: اگر تئوری‌تان غلط ثابت می‌شد؛ چه احساسی می‌داشتید؛ گفت: - در آنصورت برای خدا متأسف می‌بودم!
معلوم است که بزرگ‌ترین ریاضی دانان عصر؛ تئوری‌های اینشتاین را در همکاری و تفاهم و هماهنگی با خود او؛ به فرمول‌های ریاضی؛ مبدل و ارائه می‌نمودند. از جمله فرمول «هم ارزی جرم و انرژی» (1) بسیار مشهور است؛ ولی بنده می‌توانم عرض کنم که اگر چنان ریاضی دانانی به من مدد می‌کردند و «گوهر اصیل آدمی» بیان و نماد ریاضیکال به خود می‌گرفت؛ اینک فرمولی صدها برابر غامض‌تر و مبرمتر مقابل چشمان ما و دانشمندان بود!
بنده وقتی از «زینه ها» صحبت می‌کنم؛ سلسله مراتبی حتمی و الزامی فراتر از آنچه در تصوف و یوگا... معمول می‌باشد منظور است و به خصوص آنان که «کاپیتال» و به طور کلی مارکس را نخوانده و ندانسته انقلاب‌های مارکسیستی کردند و دیدند آنچه را که کم دانی و کمخوانی و کوتاه خواهی و خلص فرمایی و خیز های بیجا... به بار می‌آورد؛ اینک می‌باید اندکی حوصله مند و دقیق و مسئول تشریف داشته باشند!
و باز مگر ملیونها برادر و خواهر و همرزم و هموطن آنان کمتر از آن شکنجه دیده و متحمل رنج و مرارت گردیده و بالاخره جان‌های شیرین را باخته‌اند که اینان امروز از مصاحبه ای یک خبره مطبوعاتی فرهیخته که تمام صحت و شادابی و جوانی خود را در پای مسلک و آرمان خود قربان کرده است؛ بر آشفته و مشوش و ناراحت می‌گردند و حسب ضرب المثل ژرف عامیانه «لقمه‌ی جویده و ...» می‌جویند؛ حاضر نیستند زحمتی به خویشتن روا دارند و احتمالی دهند که موضوع غیر عادی و نامتعارف است و شاید هم تفی که بالا می‌اندازند بر صورت خود ایشان واپس بازگردد!؟
پرسش: ببخشید؛ منظورم؛ این نبود و من چنین برداشت نداشتم؟
افتخار: جناب نوری عزیز! برداشت و طرز تکلم و تشریفات دیپلوماتیک شما هرچه باشد؛ نباید به قیمت قربان شدن حقیقت اعظم و اعلم بیانجامد.
فیلم ساختن گوهر اصیل آدمی مکلفیت یونسکو است!
پرسش: یعنی میفرمائید که خدا نخواسته حتی آن گل‌های سر سبد کشور ما هم قابل اعتنا نیستند؟
افتخار: چرا؛ قابل اعتنا نیستند؛ اینکه ما در باره صحبت می‌کنیم؛ مگر حد اعلای اعتنا نیست. ولی اعتنا؛ موجب آن نمی‌شود؛ موضوع را کاوش و سنجش و ارزیابی نکنیم؟ من به دنیا؛ به ملل متحد؛ به یونسکو مشخصاً چلینج و درخواست داده‌ام که تمام راه‌ها به «گوهر اصیل آدمی» ختم می‌شود و شما همانند مسئولان امروز و فردای بشریت مکلف استید؛ «گوهر اصل آدمی» را چنانکه مقصود و مطلوب و الزامی است؛ به گونه‌ی فیلم سینمایی در آورید تا تمام هفت میلیارد بشر روی زمین قادر به دریافت آن گردند؛ چرا که محقق است:
هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش   باز جوید روزگار وصل خویش
تمام بشری شدن «گوهر اصیل آدمی» است که این عالم فرا وحشی را عوض می‌کند؛ نیروی مادی ایکه این ایده‌ی علمی‌تر از علم و حقیقی‌تر از حقیقت و زیبا تر از زیبایی ی مورد تصور و تخیل رایج ایجاد می‌کند؛ بعید نیست که تمامی زراد خانه های دژخیمان بشریت و تکنولوژی‌های سایبر و ماقبل سایبر و اتومی و زیر اتمی ی آن‌ها را به هیچ مبدل سازد.
تمام تاریخ بشر و تمامی فرهنگ‌های حاکم فقط نشان می‌دهند که جباران ممتاز تنها «بشر بودن» را از بشر سلب کرده رفته‌اند تا بتوانند از آن مانند گله سواری و باری و برده و حتی بز و گوسفند و گاو و حیوانات قابل سلاخی استفاده کنند!
اینکه ما حوصله دو سطر بیشتر خواندن نداریم و دریک صحبت نهایت بسیط ولی تازه و غیر متعارف کلافه می‌شویم؛ منجمله محصول همین جریان است!
اصلاً و ابداً اندیشه و اندیشمندی در جهان پدید نمی‌آید و به جایی نمی‌رسد تا جائیکه قرار این است که:
«مردم چنین میگویند! و دیگران اینطور می‌کنند!» .
ما مصمم استیم و بودیم و خواهیم بود که طور دیگری فکر و عمل کنیم؛ چرا که معضله را در این «همه اینطور می‌کنند!» در یافته‌ایم!
تجربه و اندیشیدن مستقلانه در ابرلابراتوار افغانستان
پرسش: تصور می‌کنم من هم کلافه استم؛ اینگونه که میفرمائید «گوهر اصیل آدمی» برای من هم هنوز سوال است. من خیال می‌کردم این نام زیبایی انتخاب شده برای یک رمان و یا فیلمنامه است و حالا که می‌بینم این یک فرمول از ردیف فرمول‌های بزرگ علمی و ریاضی است. ممکن است این فرمول را کمی باز نمائید!
افتخار: مگر تلاش من چه بود؟
اینکه ناگزیر گفتم برخورد عده ای ماتحت انگیزیسیون است و «خدای بیردی» را به «بیردی» گفتن نمی‌گذارند؛ چه معنا می‌تواند داشته باشد؟
وقتی شما از فیلسوف گران ارج دنمارکی صحبت کردید؛ من گفتم که اصلاً نمی‌دانم شما از چه شخصیتی صحبت می‌کنید؛ اینچنین موارد دیگر را اشارتاً عرض کردم. فلسفه مسلماً ملکه و ممیزه‌ی ویژه‌ی بشری است؛ ولی من به دلایل زیاد اهل فلسفه نیستم و آنچه منحیث معلومات آفاقی از راه ترجمه از فیلسوفان مهم غرب؛ دریافته‌ام در حدی نیست که مرا به فهم کامل ایشان قادر ساخته باشد.
من البته به پشتوانه تمامی معلومات فلسفی و علمی و هنری آفاقی‌ام - فقط اهل تجربه و اندیشیدن مستقلانه ام. من از هیچ منبع اندیشه ای شرقی و غربی آنقدر نیاموخته‌ام که از تجارب و داده های ابر لابراتواری که در میهنم برپاست؛ و طئ نیم قرن به آن متمرکز و منهمک بوده‌ام؛ آموخته‌ام و کماکان می‌آموزم. بسیاری‌ها از خود همین معنی است که کلافه می‌شوند.

پرسش: فکر می‌کنم بغرنجی مسأله برای من و دوستان در همین جاست که شما را یک رو نویس بردار آثار فلسفی اینجایی و آنجایی تصور می‌کنیم!؟.
افتخار: درست نفهمیدم که هدفتان چیست؛ ولی بالاخره باید اجازه داشته باشم تا حد اقلی پیرامون «گوهر اصیل آدمی» روشنی بیاندازم.
گفتم همه راه‌ها به «گوهر اصیل آدمی» ختم می‌شود؛ یعنی مارکسیزم و اگزیستانسیالیزم و هومانیزم ...و تعالیم محمد و بودا و کنفسیوس ...و بهینه های عرفان و تصوف و اخلاق و قانون و قرار داد های اجتماعی ...
فرض کنید همین امروز اتفاق دراماتیکی بیافتد و ناگهان «مدینه‌ی فاضله‌ی افلاطون برهمه عالم واقع محقق شود؛ سوسیالیزم و کمونیزم مارکس به بالاترین میزان مطلوب واقعیت یابد، این‌ها و هر آرمان دیگری که تاکنون بشر برایش قربانی‌های عظیمی را متحمل شده است و می‌شود همه به یکجایی شکوفا گردد؛ یعنی همه برابر و برادرگردد؛ تمامی نعمات مادی به هرکس به اندازه‌ی نیازش؛ واگذاشته شود؛ دنیا با این موجودات دو پای بیمار و حریص و مریض و بسته دماغ و گرفتار هزاران و بلکه بلیونها اعتیاد متضاد و مختلف و ناهمخوان و در حال اصطکاک ...چه حالتی پیدا خواهد کرد!؟»
آن‌ها که با بشر بودن مشکل دارند!
پرسش: ببخشید؛ اینکه همه راه‌ها به گوهر اصیل آدمی ختم می‌شود؛ معنایش این است که عوض مبارزه در راه آرمانهای بالا؛ برای نیل به «گوهر اصیل آدمی» باید مبارزه صورت گیرد؟
افتخار: البته نه به همین ساده گی! شما آرمانهای بالا یا هرآنچه را آرزو می‌کنید؛ برای حیوانات مختلف میلیونی دور و بر که نمی‌کنید؛ برای بشر و آدمی می‌کنید؛ برای هموطنان و اقوام و قبایل و هم خون‌هایتان می‌کنید؛ خوب. عده ای نه چندان کمی استند که اول زاده‌ی فلان اند؛ باز اهل فلان خانواده؛ باز قوم یا قبیله یا مذهب؛ و اگر احیاناً منفعتی بجویند و تظاهری بنمایند؛ وطن وطنی هم می‌کنند. ولی به وضوح منظورشان از وطن همان «خودی‌ها» یشان است؛ دیگر همنوعان دور و بر بیگانه، مهاجر، مهمان ناخوانده یا هم اشغالگر و پست و نجس ... استند و نهایتاً محکوم به طرد و تصفیه‌ها و هلوکاست ها!
میدانید؛ از این‌ها چیزی به عنوان «آرمان» تولید نمی‌شود که برای نوع بشر ارزش داشته باشد ولی واضعان و تصویر کنندگان بزرگ آرمانهای بشری در همه زمانه‌ها متفکران و اندیشمندان جهان بین و جهانی اندیش و نیز پیش از همه بشر بوده‌اند و معهذا برترین آن‌ها محدودیت‌های زمانی – مکانی (2) هم داشته به ویژه در چگونگی راه‌ها و وسایل نیل به آرمان‌ها خیلی خیلی دشواری‌ها و ناملایمات فرا راهشان واقع بوده است.
یکی از اساسی‌ترین و بنیادی‌ترین این دشواری‌ها و ناملایمات؛ نامکشوف و حتی مغفول بودن دوران تهدابی رشد و رسش افراد بشری بوده و با تفاوت‌های ناچیزی هنوز می‌باشد.
حالا افراد بشری نمی‌توانند «آزاد» به دنیا آیند!
پرسش: یعنی با طرح و ایده‌ی «گوهر اصیل آدمی»؛ گشایشی به عمل آمده است؟
افتخار: گوهر اصیل آدمی نه طرح و ایده است و نه فرضیه و فانتیزی! این عصاره‌ی کشفیات علمی به ویژه در قرن بیستم است؛ تازه از قرن 18 و اوج نهضت روشنگری بود که کم کم طفل و کودک مورد توجه دانشمندان ویژه - یعنی حتی نه همه دانشمندان؛ چه رسد به توده های مردم – قرار گرفت. کودک شناسی علمی از جمله روانشناسی کودک و به ویژه روانشناسیی مرضی ی کودک؛ تازه‌ترین و جوانترین دانش‌ها اند.
تحقیقات اخیر نشان داده است که کودک خاصتاً در نیمه دوم جنینی آوازها و پیام‌ها و امواج را از محیط بیرون رحمی دریافت می‌کند و ازآنها تا سرحد مرگ متإثر می‌گردد؛ و این کاملاً برخلاف جنین‌های سایر جانوران است که توسط سیستم غرایزخودکار به هم بسته کنترول می‌گردند و اغلب تندرست و رواندرست به دنیا می‌آیند.
سیستم غرایزخودکار به هم بسته؛ در بشر از همان آغاز؛ از همان نخستین (DNA) وجود ندارد. در جهش (موتاسیونی) که وقوع یافته گوهر آدمی قادر به داد و گرفت نامحدودی با محیط زیستی گردیده این داد و گرفت که نام دیگر آن اختیار و انتخاب است؛ همانقدر که محاسن دارد؛ دارای خطرات نیزهست.
حالا ما پیرامون جنین‌هایی که در اثر ضربات غیرفیزیکی دریافتی ازمحیط سقط می‌کنند و نابود می‌شوند؛ بحث نداریم ولی آنانکه زنده می‌مانند و به دنیا می‌آیند؛ تحت شرایطی که زیستار های عنعنوی و فرهنگی گوناگون دارد؛ به پیمانه های نه چندان کم آسیب دیده می‌باشند. تقریباً تمامی زیستار های عنعنوی و فرهنگی در جهان امروز؛ حتی فصل و بابی برای آسیب شناسی و تحفظ حد اقل کودکان از آسیب‌ها ندارند؛ بدینگونه آسیب‌هایی که بر اولاده آدمی وارد شده می‌رود؛ اصلاً لجام گسیخته است ...
رسیده گی به مادران و کودکان کمترین میزان تخصیص از عاید ملی را در همه نقاط جهان داراست؛ سیستم‌های شیرخوارگاهی و کودکستانی و پیش دبستانی و دبستانی که بازهم دارای فیصدی های ناچیز حتی در پیشرفته‌ترین کشورها می‌باشد فاقد پشتوانه آگاهی و دانایی و مهارت‌های الزامی استند.
رویهمرفته درست بر خلاف ماده اول اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر؛ افراد بشری نمی‌توانند «آزاد» به دنیا آیند؛ در همان جنینی برده‌ی پیرامونیان خود اند و به مجرد تولد غل و زنجیر عنعنه و سنت و جهل و خرافه که به میلونها گونه است؛ در دست و پای و چشم و دهان و روح و روانشان پیچیده شده می‌رود و این یعنی اینکه گوهر اصیل آدمی تخریب و مضمحل می‌گردد؛ افراد روحاً برده و بیمار تا سرحد فقدان تمامی ممیزات بشری یعنی «حیوان کالانعام» به اجتماع عمومی بشر افزود شده می‌روند و بالنتیجه جوامع روحاً برده و مریض و علیل روان - تنی و جهانی در مجموع اینچنین؛ مالامال از شرور و مفاسد و بدبختی‌ها و درنده گی های فوق وحشیانه و جبونی ها و زبونی‌های ماتحت حیوانی تشکیل می‌گردد.
چه باید کرد!؟
پرسش: چه باید کرد؟
افتخار: نخستین سخن درین رابطه؛ چیز دیگر است برای اولین بار اثری در یک کشور جنگ زده و اسیر و محصور پدیده آمده و به دنیا عرضه شده است؛ که ریشه ای ترین آسیب شناسی های بشری را به دست می‌دهد و در همین حال آنرا با ابزار های هنری طوری تصویر می‌کند که در صورت فیلم شدن حتی بیسوادان همه اقوام و امم می‌توانند؛ این آسیب‌ها را ببیند و حتی در احتراز از آن‌ها و در مبارزه علیه آن‌ها مصمم شوند.
افغانستان ممکن است ثروت‌های هنوز تاراج نشده‌ی مادی و معنوی زیادی داشته باشد ولی این ثروت افزوده بر همه است و مستقیماً خونبهای چندین نسل و حاصل رنجهای بیکران توده های بزرگ مردم افغانستان می‌باشد؛ همچنان که بدون وارد آمدن ضربت ولتاژ عظیم برق؛ کاربن؛ الماس نمی‌شود؛ بدون آنهمه رنج و مرارت و خون و عذاب جاری در بیغوله های افغانستان هم این اثر به وجود نمی‌آمد؛ لذا باید گوهر اصیل آدمی هرچه زود تر چون ثروت - شاید هم بی بدیل - مردم افغانستان شناخته شود؛ من به حیث فرد درینجا وسیله ای بوده‌ام؛ این در واقع شهکار نسل‌های شدیداً کوبیده شده ماست!
طرح تشکیل «بنیاد گوهر اصیل آدمی»
پرسش: چنین مامولی را کی‌ها می‌توانند و باید بر آورده کنند؟
افتخار: مردم و به خصوص دانشمندان و جوانان افغانستان!
اگر متوجه باشید من همزمان طرح تشکیل «بنیاد گوهر اصیل آدمی» را ارائه کردم؛ آنان بائیست پیرامون این ثروت و این آرمان بسیج شوند و آنرا بر دنیا بشناسانند و بر نهاد های دارای داعیه‌ی ملی و مدعیات عموم بشری چون ملل متحد فشار لازم و مستمر وارد نمایند.
پرسش: این در حالیکه بسیاری‌ها اصلاً از سازمان‌ها و احزاب و تنطیم‌ها به جان آمده‌اند؟
افتخار: اولاً بنیاد گوهر اصیل آدمی هیچگونه وجه مشترکی با آن چه شما میگوئید؛ ندارد و بر عکس این بیزاری و احساس تلخ سرخورده گی و اهانت شده گی هارا درمان هم می‌کند؛ شما علمبردار آرمان انسان نوین وانسانیت واقعا نوین در سراسر گیتی می‌شوید و به همه چلینج می‌دهید؛ بفرمائید؛ اگر؛ این نی؛ آنچه دارید و می‌توانید به میدان اندازید!
پرسش: خوب در اثر «گوهر اصیل آدمی» تصویر شده که از گوهر اصیل آدمی بائیست با دقت خارق العاده پاسداری شود و حتی جغرافیا و سرزمین باید عوض گردد؛ راه‌ها و وسایل و امکانات یک چنین برنامه خارق‌العاده را در چی می‌بینید؟
افتخار: اینجا نه تنها وجود و حقیقت گوهر اصیل آدمی و اهمیت و صلابت آن تصویر می‌شود بلکه در الگویی؛ راه‌ها و وسایل پاسداری از آن؛ قسم سمبولیک و اسطوره ای به نمایش در می‌آید. این تشدید تإثیر هنری و روانشناسانه آن است ولی در عالم واقع از هم اکنون باید در جهتی مبارزه‌ی مدنی و آگاهانه و ماهرانه کرد که آیندگان بشری واقعا «آزاد» به دنیا آیند و تحمیلات پس ازتولد حد اقل تا ختم شش ساله گی به سطح جهانی ممنوع گردیده و به مثابه‌ی جنایت علیه بشریت محکوم و منفور واقع گردد و در حدود معینی تخطی کنندگان از این منع بیرحمانه مجازات شوند. برای این آرمان از جمله موسسه جهانی ملل متحد باید به جایگاه اصلی‌اش برگردانیده شود.
این ستراتیژی است ولی برای نیل بر آن و پیشرف ها در استقامت‌های مطلوب مبرمترین‌ها این‌ها اند:
- چاپ و نشر گسترده اثر به زبان‌های ملی و زبانهای عمده بین المللی خاصتا انگلیسی.
- ایجاد یک ویب سایت اختصاصی نیرومند و دارای ادیشن های مختلف.
- ایجاد یک مجله‌ی موقوته چاپی به همه زبانهای ضروری.
- تداراک امکانات برای فیلم ساختن هرچه زود تر اثر (به خصوص در حیات و تحت اشراف پدید آورنده‌ی آن).
- تإسیس و تدویر یک مرکز تفکر یا اکادمی تحقیقاتی.
 
هموطنان! سرها را بلند بگیرید.
پرسش: درین اثر زن و مادر با برازنده گی تقریباً بی نظیر در محراق توجهی شما قرار دارد. آیا دریافت من را تائید میفرمائید؟
افتخار: جناب نوری عزیز؛ از واضح‌ترین واضحات است که بدون زن و مادر ادامه حیات بشریت قابل تصور نیست؛ ولی زن و مادر باید توسط تمام جامعه کمک شود که خود بهترین عنصر باشد؛ تا بهترین هارا تربیت نماید. بد گوهری آدمیان کنونی را می‌توان مستقیماً از برخورد و باورشان نسبت به زن و مادر اندازه گرفت تا جائیکه شما خیلی ساده با دوپا های فرو تر از چارپایان مقابل می‌شوید!
پرسش: حالا باید سوال مهمی را مطرح نمایم که دوستان و شایقان آموزش‌های علم و دانش چطور می‌توانند این اثر شگرف شما را بدست آرند؟
افتخار: در افغانستان، هندوستان و کشور های نزدیک احتمالاً انتقالات با ترانسپورت های هوایی یا زمینی صورت گرفته کتاب از طریق کتابفروشی‌ها به نرخ‌های بسیار نازل عرضه خواهد شد. ولی در مناطق دور تر چشم انتطار دوستان هستم که چه امکانات بهتر و ارزان‌تری را برای انتقال و توزیع کتاب؛ نشان می‌دهند. عجالتاً یک تعداد کتب اهدایی و سمپل را از طریق پست دهلی به آدرس‌های پستی که عزیزان بفرستند؛ گسیل می‌دارم.

پرسش: در اخیر گفته های دوستداران آثار شما یکبار دگر در ذهنم تداعی شد که همیشه به شما تحسین گفته‌اند و به خصوص دوست عزیزم محترم تمیم ابوی فرهنگی فرهیخته روزی برایم گفتند: - جناب عالم افتخار مساوی است به افتخار عالّم.
یکبار دگر به تجدید سپاس فراوان پرداخته صحت و عمر طولانی شما را در امر روشنگری وشناسایی ریشه های بدبختی و تاریکی در کشورمان افغانستان، منطقه و در کل، جوامع بشری روی زمین آرزو برده، موفقیت‌های مزید و شکوفانتر برایتان می‌خواهم!
سپاسگذار شما. آرزومندم پیرامون طرح تشکیل بنیاد گوهر اصیل آدمی و بهترین ساختار های تشکیلاتی و سلسله مراتب برای آن اندیشه‌ها و مشوره های پربار همه را دریافت داریم.
هموطنان محترم! سرهایتان را بلند بگیرید!
--------------------------------------------
رویکردها:
(1) البرت اینشتاین با فرمول معروف خود E = mc2 که رابطه بین سرعت، جرم و انرژی را بیان می‌کند، سخن از تبدیل ماده به انرژی را به میان آورد و دنیای علم را دگرگون ساخت و واکنشگرهای (رآکتورها) اتمی را برای بشر به ارمغان آورد.
(2) می‌بینیم که به سخن ژرف اینشتاین «بشر؛ موجودی محدود شده در زمان و مکان است» من اضافه می‌کنم و در کتاب «معنای قرآن» اصل بنیادی همین است که اگر خدا هم داخل زمان و مکان گردد؛ توسط زمان و مکان محدود می‌گردد – مگر اینکه زمان و مکان؛ خود فنا شود - و کلام خدا که در درون زمان و مکان فرستاده شده نیز تابع همین قانون قاهره و تخطی ناپذیر آفرینش می‌باشد.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کتاب گوهر اصیل آدمی به تاریخ 20 نومبر 2011 به امرا؛ استادان و محصلین یونیورستی بین المللی بیزنیس واقع نیودا سیتی هندوستان در برابر لینز کامره‌های « 100 تی وی» اینکشور که تلویزیون جهانی به حساب می‌آید؛ معرفی گردید.
در عکس‌ها:
(1) اهدای کتاب گوهر اصیل آدمی به محترم پنکاج جندر رئیس عمومی دانشگاه بین المللی بیزنیس
(2) سید حامد سیدزاده محصل افغانی موقعی که کتاب را به حضار معرفی می‌کند
(3) محترمه دکتور سپنا بسنل مدیره دانشگاه بیزنیس حینیکه احساسات خود و حضار را به تلویزیون به بینندگان تلویزیون ابراز می‌دارد
(4) آ فرینشگر «گوهر اصیل آدمی» در حلقه پر شور هیأت رهبری و تدریسی ودانش آموزان دانشگاه بیزنیس
(5) حین شرح بخش‌ها و ویژه گی‌های کتاب گوهر اصیل آدمی 
 










مصاحبه سلیمان کبیر نوری با جناب محمدعالم افتخار
 
https://payam-aftab.com/vdcj8iev.uqemmzsffu.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

دوست و رفیق ګرامی عالم افتخار یا ازنظر من نیز (( افتخار عالم )) ۰
درود های بیپا یانم را بپذ یر ، من واقعاً شایسته انچه در وصف قلم و دید وسیعی شما تحریر ګر دد را ندارم ، فقد میتوانم احسا س عمیقم را در قدم
اول به حیث انسان ودر قدم دوم به حیث یک افغان ، که شما را در اخرین
مدارج ان دریافتم و مایهء افخار ملی خود پندا شته ، موافقیت های بی پا یان وعمر طولا نی برایت ارزو میکونم ۰با احترا م
نسرین

برادر محترم محمد عالم افتخار !

ببخشید که شمارا اینطور ساده خطاب میکنم چراکه نتوانستم کلمات و القاب پیدا کنم که شائیسته شما باشد . کتاب شمارا که من در آن وثیقه نجات زن و انسان را یافتم ؛ با سواد نیم کله ام خواندم نمی توانم بگویم خوب خواندم و همه آنرا از خود ساختم . میخواهم بار های دیگر بخوانم ؛ چرا که به دلیلی بعضی زینه ها را که دوباره میخواندم ؛ همه چیز بازهم برایم نو میبود. شاید باور کردنش آسان نباشد که من وقت مطالعه خودم و موقعیت و وظایفم و همچنان غم ها و درد های عمیقم را فراموش میکردم ؛ محو میشدم محو .

بار ها به زینه اول بازگشتم تا اگر به گوهر اصیل آدمی که نام کتاب است ؛ پی ببرم . اخر دیدم که شما یک زمان بالاتر از سه ساله گی آدمی را سر آغاز گرفته اید . خیال میکردم خوب بود که در پیشگفتار« گوهر اصیل آدمی» را روشن میساختید که در زمان پیش از تولد و نزدیکی های تولد شاید قابل شناخت باشد. خیلی دلم پشت این گمشده تنگ بود ولی طبق توصیه شما در مقدمه ی کتاب که بائیست خواننده زینه به زینه بصورت منظم اثر را به پایان رساند، جرئت نکردم آنرا در آخر های کتاب بجویم .
تا که به ترتیب و حوصله به آن رسیدم . من نمیدانم کسانیکه دعوای به خدا رسیدن میکنند چه تجربه را انجام میدهند ولی یک چیز خیالش میکردم ؛ اینجا همان خیالم حقیقت مطلق شد. اینجا دانستم چقدر منزل باید طی شود تا آدمی مانند من لایق تماس با گوهر اصیل آدمی شود.
استاد ! من تحصیلات عالی دارم عمری در دانشگاه پولیتخنیک کابل تدریس میکردم و باز به هنر هایی مانند نقاشی علاقه و تمرین داشتم .تا یک حدی بی مطالعه هم نبودم؛ از این لحاظ فکر میکنم کسانیکه در حد من نیستند؛ از مطالعه این کتاب شاید بسیار لذت ببرند ولی به فلسفه و کشف بیحد بزرگ که در پشت این تصاویر جادویی هنری هست ؛ به زودی و طور لازم نمیرسند . در حالیکه اصل مطلب و مراد اینجاست .
آرزومندم شما شخصاً یک تعداد جوانان با استعداد دختر و پسر را زیر تربیه گرفته کلید های این گنج را به ایشان بسپارید تا آنان دیگران را تربیه و تنویر نمایند و همین طور یک سلسله پیدا شود. من حتی بیم دارم که بدون شخص شما کدام دانشمند و محقق دیگر بتواند این رسالت را انجام دهد. البته در قرن های بعد را گفته نمیتوانم . مگر به نظرم بشریت امروزی که در سراشیبی نابودی مادی و معنوی قرار گرفته به توسل به « گوهر اصیل آدمی» اشد ضرورت دارد . در غیر آن شاید قرن و قرن های دیگر اصلاً وجود نداشته باشند .

من در باره هر زینه ؛ هر حادثه و هر قهرمان و ضد قهرمان اثر شما صد ها سوال دارم و خیال میکنم خیلی جواب هایشان را هم یافته ام با اینهم حتی همانها را شما باید هوکی کنید که من متیقن شوم . این چنین تصور میکنم که دیگران هم این ضرورت ها را دارند و پیدا میکنند.

من نمیدانم امکانات چطور میشود؟ اما فکر میکنم باید چیزی مانند یک تلویزیون ستلایتی باشد که شما را آن لاین در اختیار همه در هر جا قرار دهد .
اینجا فقط یک سوالم را می آورم : شما عظمت و قوت گوهر اصیل آدمی را در آنجا نشان داده اید که یک رب النوع برای درمان زخمی که برداشته محتاج یافتن آن است و چندین هزار سال آنرا در تمام دنیا جستجو کرده . اخر این کیمیای نایاب از تن دختر باکره 10 -11 ساله به دنیا می اید ؛ با یافتن آن رب النوع شفایاب میگردد و بعد نوزاد دارای گوهر اصیل آدمی به قهرمان داستان که طبعا به همین منظور پرورده و آماده شده جهت بزرگ کردن سپرده میشود. بعدا خواننده بصورت روشن درمییابد که بشریتی سراپا نوین و اصیل شروع به پیدایش میکند .
اما آنسو هنوز برای من تاریکی هایی دارد؛ من در باره چگونه تصویر شدنش نظر داده نمیتوانم ولی میخواهم بدانم چگونه در عالم واقع ممکن است ؛ گوهر آدمی کم ازکم تا فردای تولد بدون آسیب باقی بماند. همچنان برداشت من این است که گوهر آدمی دارای 46 کروموزم است و با 23 کروموزم یک جنس عملاً چیزی تکثر نمیکند. شاید در مطالعات بعدی این سوال من هم حل شود ؛ اما طرح آنرا که مورد بیحد حساس و مهم است ؛ سودمند دانستم .
خوشبخت میشوم اگر شما دانشمند گرامی مرا به حیث خواهر کوچک خود قبول فرمائید.
با احترام
نسرین
----------------

از مدیریت محترم سایت آرزو دارم که این عرایض را توسط ایمیل هم به اندیشمند خلاق جناب افتخار برسانند تا متوجه شده و اگر خواستند جوابی لطف نمایند.

ضمن عرض سپاس ویژه به محبت دوست و همره و همسوی عزیزم جناب اسحاقزی که راستش هنوز درست به جا نیادردم شان . درود های فراوان به خواهر فرزانه و روشن و روشن نظر و روشنروان خویش میفرستم!
خیلی محبت و کوچکنوازی فرموده اید و من درینجا برای همه محبت های شما توان واکنش و پاسخگویی ندارم . صرف خواستم خدمت عالی محضر شما عرض نمایم که ابعاد علمی و ریاضیکال « گوهر اصیل آدمی» پیچیده گی ویژه دارد . من شاید هم نمیتوانم بدون مدد ریاضی دانان برجسته و متخصصان طراز اول بیولوژی مالیکولی در زمینه صراحت و وضاحت لازم بدهم . اما یک نکته را به طور قطع میتوانم خدمت عرض نمایم که بخش فطری « گوهر اصیل ادمی» نمیتواند ساختار های کروموزمی و سلولی وغیره باشد ؛ فقط و فقط اینجا (DNA) اعتبار دارد و بس . چنانکه شما خواهر دانشور حتماً مطلع استید که کلونینگ یا شبیه سازی در عصر ما با کاشت (DNA) انجام میگیرد . اینکه موجودات کلونینک شده بالعموم مخنث پیدایش می یابند و قادر به تولید مثل نیستند ؛ حاکی از ناتوانی و جوان بودن دانش ها و تکنولوژی های کلونینک است . به هر حال این هم به طور علمی ثابت است که ماده و نر موجود حیه ؛ صرف براساس غالب بودن هورمون های مادینه گی و نرینه گی از هم تفکیک میشوند و الا هر جنس ؛ تمامی ظرفیت های ژنتیک جنس مخالف را هم در خود دارد و گاهی متأسفانه بی تعادلی ها رخ مینماید و مردانی زن مانند و زنانی با خصوصیات مردانگی را شاهد میباشیم و هکذا همجنس گرایی نتیجه این عدم تعادل طبیعی استعداد های زنانه گی و مردانه گی است .
ولی دنیایی که بر اساس تئوری و حکمت و فلسفه و معنویت « گوهر اصیل آدمی» ساخته شود ؛ غالباً دیر یا زود بر همه این ناهنجاری های ژنتیک هم غلبه خواهد کرد ؛ البته ما از این مرحله در حال حاضر بسیار دوریم و نه تنها 101 زینه که هزاران زینه را بایستی با اکثریت غالب بشریت یکجا طی کنیم تا به غایتی برسیم . شما به نظر من میتوانید نقش تاریخی بسیار بزرگ و جلیلی درین استقامت به عهده گیرید و ایفا فرمائید . با عمیق ترین احترامات و بهترین شادباش ها و آرزو های میمون برادرانه برای شما خواهر بزرگ و بزرگوار !
محمد عالم افتخار
0