ضمن همدردی با مردم بحرین بر آن شدیم تا گستردگی توطئه علیه تشیّع و خصومت دیرینه و تاریخی ارباب ستم را با شیعیان عدالتخواه اندکی روشن سازیم.
ضمن همدردی با مردم بحرین بر آن شدیم تا گستردگی توطئه علیه تشیّع و خصومت دیرینه و تاریخی ارباب ستم را با شیعیان عدالتخواه اندکی روشن سازیم.
اشاره: این روزها مصادف است با سالروز شهادت مظلومانهٔ دخت گرامی رسولالله (ص) صدیقه کبری، فاطمه زهرا (س). در این روزها شیعیان آن حضرت در بحرین مظلومانه در خون تپیده و به جرم پیروی از اهل بیت (ع)، مدعیان دموکراسی و حقوق بشر با حمایت از دیکتاتورهای فاسد عرب، خبرهای کشتار بیرحمانهٔ آنان را توسط نظامیان ددمنش سعودی و آل خلیفه منتشر نمیکنند.
ضمن همدردی با مردم بحرین بر آن شدیم تا گستردگی توطئه علیه تشیّع و خصومت دیرینه و تاریخی ارباب ستم را با شیعیان عدالتخواه اندکی روشن سازیم.
---
خداوند برای نجات مسلمانان از تفرقه و گمراهی فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (آل عمران، ۱۰۳)؛ وهمگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید، و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید، خدا در دلهای شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف و نعمت خدا همه برادر دینی یکدیگر شدید، و در پرتگاه آتش بودید، خدا شما را نجات داد. بدین گونه خدا آیاتش را برای (راهنمایی) شما بیان میکند، باشد که هدایت شوید.»
رسول خدا (ص) براساس روایتی که در کتب صحاح، سنن و مسانید ذکر شده است، برای نجات مسلمانان از گمراهی فرمودند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی؛ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَن تَضِلُّوا ابداً لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ. همانا من میان شما دو چیز گرانبها را باقی میگذارم، کتاب خدا و عترت خود را. مادامی که به این دو تمسک جویید هرگز گمراه نخواهید شد.»(۱)
مصداق «حبلالله» در کلام پیامبر (ص) همان کتاب خدا (قرآن) و عترت رسولالله است که تا روز قیامت از یکدیگر جدا نشدنی هستند. متأسفانه بعد از رحلت رسول اکرم (ص) مهجوریت عترت آغاز شد، طوریکه قدرتطلبان، زراندوزان و زخمخوردههایی از اسلام، هر یک به نحوی به مبارزه با اهلبیت پیامبر (ص) برخاستند. شیعیان به عنوان پیروان اهلبیت (ع) در طی قرون و اعصار همواره مورد غضب فاشیستهای فرقه گرای عرب و غیرعرب قرار گرفته و بیرحمانه قتلعام شدهاند. در سدههای اخیر و بخصوص در سه دههٔ گذشته امپریالیسم غرب و صهیونیسم بینالملل با استفاده از خصومت فرقههای وهابی و سلفی و نیروهای ملحد و سکولار ناسازگار با دین، به جنگ وسیع و همهجانبهٔ تبلیغاتی، فرهنگی، رسانهای، اقتصادی، اجتماعی و حتی عملیات تروریستی علیه شیعیان در کشورهای مختلف پرداختهاند.
فاشیسم یهود و صهیونیسم
دو طایفهٔ فاشیست که با شخص رسول خدا جنگیده بودند و عقده داشتند، پس از رحلت آن حضرت فرصت یافتند که از اسلام و پیامبر انتقام بگیرند. طایفهٔ اولی یهودیان مدینه بود که با نقض پیمان صلح و آزار و اذیت مسلمانان، پیامبر (ص) را مجبور ساختند که آنان را از مدینه تبعید نماید. تبعیدیان یهود در قلعهٔ خیبر جمع شدند و پیامبر را به مبارزه طلبیدند. در جنگهایی که اتفاق افتاد سپاه اسلام به فرماندهی حضرت علی (ع) یهودیان را شکست داده و قلعهٔ خیبر را فتح نمود.
فاشیسم یهود در برابر مسلمانان شکست خورد، اما یهودیان چندین بار تلاش کردند که رسول خدا را به شهادت برسانند که سرانجام موفق شدند؛ بنابراین فاشیسم یهود، دشمن تاریخی اسلام و بخصوص تشیّع به شمار میرود و خصومت فاشیستهای یهود با رسول خدا، از حسادتشان برخاسته است. قرآن کریم در این مورد میفرماید: «أمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا (نساء آیه ۵۴)؛ یهود به این دلیل به مردم و رسول خدا حسادت میکند که ما به آل ابراهیم (پیامبر واهلبیت) کتاب و حکمت (علم مخصوص) دادیم و به آنها ملک و سلطنت بزرگ عطا کردیم.»
دشمنی فاشیستهای یهود با مسلمانان به اندازهای شدید است که در مراسم عیدشان به نام «عید فِصح» نان فطیر را با خون کودکان مسلمان تهیه میکنند. حتی در افغانستان در سالهای قدیم که تعدادی یهودی در کابل و هرات زندگی میکردند، در میان مردم شایع شده بود که یهودیان کودکان مسلمان را «محمدی» میکنند. به این معنی که کودکان را میربودند و بعد آنان را در وسط قرار داده و از هر طرف با تیر، نیزه و تیغ به او حمله میکردند تا جان را به جان آفرین تسلیم کند.
یهودیان به مرور زمان در مناطق مختلف جهان و بخصوص اروپا و آمریکا پراکنده شدند و در مراکز سیاسی، اقتصادی، فرهنگی نفوذ کردند. جنبش صهیونیستی برای به فعل درآوردن توان یهودیان در جهت اهداف استعماری غرب و بخصوص انگلستان شکل گرفت و سرانجام منجر به اشغال فلسطین توسط صهیونیستها شد. صهیونیسم، پان عربیسم را که در تبانی با امپریالیسم انگلیس خلافت عثمانی را تجزیه کرده بود از پا در آورد و کشور بزرگ مصر که پرچمدار ناسیونالیسم عرب و جبههٔ مقاومت علیه دولت صهیونیستی اسرائیل بود را به سازش خفتبار وادار ساخت و کار به جایی رسید که در جنگ ۲۲ روزهٔ رژیم صهیونیستی با فلسطینیها و جنگ ۳۳ روزهٔ آنها با حزبالله لبنان رژیمهای منحط عربی بخصوص مصر، عربستان، تونس و اردن به حمایت از صهیونیستها پرداختند.
در شرایطی که کشورهای عربی در برابر اسرائیل غاصب دستهای شان را بالا برده بودند و روند نابودی کامل کشور و ملت فلسطین آغاز شده بود، پیروان مکتب تشیّع به رهبری امام خمینی (ره) رژیم شهنشاهی ایران، بزرگترین حامی و متحد رژیم صهیونیستی در خاورمیانه و جهان اسلام را سرنگون کرده و پرچم حمایت از ملت مظلوم فلسطین را بر افراشتند. در واقع پیروزی انقلاب اسلامی بعد از فتح خیبر به دست مسلمانان دومین ضربهٔ سنگینی بود بر پیکر فاشیستهای یهود که پیامدهای آن قدرت اسطورهای نظامی اسرائیل را در منطقه برای نخستین بار درهم شکست و مقاومت اسلامی نخست در لبنان و سپس در فلسطین توانست در زیر باران بمبها، موشکها و گلولههای صهیونیستها کشتارهای وحشیانه را تحمل نموده و به نبرد ادامه دهد.
صهیونیسم بینالملل پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تمام قوا علیه شیعه بسیج شده و امکانات نظامی، اقتصادی، سیاسی، تبلیغی و اطلاعاتی کشورهای غربی و بخصوص ایالات متحده آمریکا و کشورهای عربی و شیوخ خلیج فارس را برای مقابله با تشیّع به کار گرفته است. عوامل پشت پردهٔ صهیونیسم بینالملل در کشورهای اسلامی مسلمانان سنی را علیه شیعیان تحریک میکنند و به اختلافات مذهبی دامن میزنند.
امپریالیسم و طرحهای مبارزه با اسلام و تشیّع
اسناد و قرائن تاریخی نشان میدهد که امپریالیسم انگلیس رژیم غاصب صهیونیستی را برای نابودی اسلام ایجاد کرده است. قبل از ایجاد رژیم صهیونیستی وزارت مستعمرات انگلیس طرح جامعی را برای از بین بردن نقاط قوت مسلمانان از درون آغاز کرده بود؛ طرحی که هنوز با قوت توسط عوامل پیدا و پنهان غرب و صهیونیسم بینالملل در کشورهای اسلامی اجرا میشود.
طرح انگلیس
در طرح انگلیس، آثار و نمادهای اسلامی، نداشتن تعصبات قومی، نژادی، زبانی و فرهنگی؛ قدرت علما و روحانیون، پرداخت خمس از سوی شیعیان، احترام به سادات و اولاد و احفاد پیامبر، از جمله نقاط قوت جوامع اسلامی به شمار میرفت که باید هدف تخریب قرار میگرفتند. (۲)
در این طرح نمادهای زندهٔ عترت مانند سادات و علما و اصل خمس که پشتوانهٔ اقتصادی آنان را تشکیل میدهد هدف قرار گرفته است. طرح انگلیس به طور کلی مبتنی بر سه اصل است:
۱- دامن زدن به اختلافهای مذهبی شیعه و سنی (تخریب وحدت مسلمین)؛
۲- تخریب علما و مراجع دینی با وارد ساختن اتهامات و نفوذ دادن علمای سؤ و وابسته در میان آنها؛
۳- تخریب پیوند مسلمین با اهلبیت (ع) از طریق زیر سؤال قرار دادن سادات، تکذیب خمس و خرافه و بدعت خواندن مراسم عاشورا، زیارت مرقد ائمه و توسل به آنان.
طرح سازمان سیا
در ادامهٔ طرح انگلیس، در چند دههٔ اخیر پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان سیا با هزینهٔ بیش از ۹۰۰ میلیون دلار و تأسیس دفتر شیعه شناسی، مبارزه با تشیّع را آغاز کرد. دفتر شیعه شناسی سازمان سیا، کنفرانس محرمانهای را برای تخریب و نابودی تشیّع در سال ۱۹۸۳میلادی (۱۳۶۲ ه. ش) برگزار کرد. در این کنفرانس مقامهای بلندپایهٔ سازمان سیا و نمایندهٔ سازمان اطلاعات و امنیت انگلیس (MI6) شرکت داشتند و راههای مقابله با تشیّع و انقلاب اسلامی را بررسی کردند. در نشستهای کنفرانس سازمان سیا چنین نتیجهگیری شد که «مرجعیت شیعه» و «شهادت امام حسین (ع)» در پیروزی انقلاب اسلامی نقش اصلی را به عهده داشته است. براساس این نتیجهگیری طرح سازمان سیا برای نابودی تشیّع به عنوان یک پروژه طی سه مرحله تدوین شد:
۱- جمعآوری اطلاعات دربارهٔ شیعیان جهان با اعزام پژوهشگر به کشورهای مختلف. موضوع تحقیق به طور عمده دو محور داشت. یک بررسی شیوههای ایجاد و گسترش اختلاف میان شیعه و سنی و دیگری بررسی چگونگی ایجاد اختلاف میان شیعیان
۲- اهداف کوتاهمدت؛ ایجاد درگیری میان شیعه و سنی از طریق تبلیغات سؤ و بستن اتهام به یکدیگر و تکفیر شیعیان.
۳- اهداف بلندمدت؛ ازبین بردن نهایی تشیّع با حمله به شیعیان.
در مرحلهٔ جمعآوری اطلاعات همان نتیجهای به دست آمد که در نشستهای کنفرانس به آن دست یافته بودند و آن این که «مرجعیت» سرچشمهٔ اصلی قدرت شیعه است و «نهضت عاشورا» و عزاداری برای امام حسین (ع) محرک اصلی شیعه برای آزادی خواهی و مبارزه با ستم و تجاوز میباشد.
سازمان سیا، بر مبنای نتایج به دست آمده از مرحلهٔ جمعآوری اطلاعات و تحلیل آنها ریز برنامههای اجرایی را برای مبارزه با تشیّع طراحی کرد و حتی برای تخریب نهضت عاشورا و مراسم عزاداری امام حسین (ع) برنامههای ویژهای تدارک دید. (۳)
از جمعبندی برنامههای تخریبی سازمان سیا در آن حدی که تاکنون منتشر شده است، چنین بر میآید که ایجاد درگیری میان سنی و شیعه، تخریب علما و مراجع شیعه، تخریب نهضت عاشورا و ایجاد اختلاف در میان شیعیان در رأس برنامههای این سازمان برای مبارزه با تشیّع قرار دارد. هدف قرار دادن نهضت عاشورا و یاد امام حسین (ع) و تخریب علمای شیعه به عنوان جانشینان ائمه، در حقیقت همان تخریب پیوند شیعه با اهلبیت (ع) است که ثقل اصغر پیامبر (ص) در میان امت هستند و توسل به سیرهٔ آنها مؤمنان را از ضلالت و گمراهی نجات میدهد.
طرح اورشلیم
به دنبال کنفرانس محرمانه سیا برای مبارزه با تشیّع، در سال میلادی ۱۹۸۶ (۱۳۶۵ ه. ش) کنفرانسی تحت عنوان «بازشناسی هویت شیعه» توسط کارشناسان غربی و شیعه شناسان صهیونیست در اورشلیم برگزار شد. در این کنفرانس کارشناسان صهیونیست و همفکران غربی شان به این نتیجه رسیدند که شیعه سه نقطهٔ قوت دارد که باید با طرح و اجرای برنامههای تخریبی آنها را از بین ببرند. این سه نقطهٔ قوت عبارتند از:
۱- اعتقاد به نهضت امام حسین و شهادت طلبی.
۲-اعتقاد به مرجعیت و پیروی از ولایت فقیه.
۳- اعتقاد به مهدویت و منجی موعود (عج). (۴)
در کنفرانس شیعه شناسی در اورشلیم «مایکل برانت» معاون سابق سازمان سیا نیز حضور داشت او در رابطه با تصامیمی که برای تضعیف نقاط قوت شیعه در این کنفرانس گرفته شد میگوید: «یکی از موضوعات مهمی که بایدروی آن کار کنیم، موضوع فرهنگ عاشورا و شهادت طلبی است که هر ساله شیعیان با انجام مراسمی آن را زنده نگه میدارند. ما تصمیم گرفتهایم با حمایت مالی از برخی سخنرانان و مداحان و برگزار کنندگان اصلی این گونه مراسم، که سودجو و فرصت طلب هستند عقاید و بنیانهای شیعه و فرهنگ شهادت طلبی را سست و متزلزل کنیم و مسائل انحرافی در آن به وجود آوریم؛ به گونهای که شیعه یک گروه خرافی در نظر آید.
در مرحلهٔ دوم باید مطالب فراوانی علیه مرجعیت شیعه جمعآوری شده و به وسیلهٔ مداحان و نویسندگان سودجو انتشار دهیم و سال ۲۰۱0(1389) مرجعیت را که سد راه اصلی ما میباشد تضعیف کرده و آنان را بدست خود شیعیان و دیگر مذاهب اسلامی نابود کنیم و به عبارت دیگر مرکزیت تشیّع خاتمه یابد و با زور جنگهای مسلحانه بین شیعه و مخالفان شیعه، شیعه را نابود کنیم در نتیجه باقی ماندهٔ شیعیان هم پراکنده خواهند شد و در نهایت تیر خلاص را بر فرهنگ و مذهب شیعه خواهیم زد.» (۵)
«فرانسیس فوکویاما»، فیلسوف پر آوازهٔ آمریکایی و استاد رشتهٔ اقتصاد سیاسی بینالملل در دانشگاه «جان هاپکینز» یکی از شرکت کنندگان کنفرانس اورشلیم بود که در رابطه با شیعه چنین میگوید: «شیعه، پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرندهای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ. این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان میشود. شیعه، عنصری است که هر چه او را از بین میبرند، بیشتر میشود.»(۶)
فوکویاما، بال سبز پرندهٔ شیعه را مهدویّت و عدالت خواهی و بال سرخ آن را شهادتطلبی که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است، معرفی میکند.
برنامههای سازمان سیا و کنفرانس صهیونیستی اورشلیم را برای نابودی تشیّع، توسط سنّیهای اموی (سلفی و وهابی)، مغولیستهای هزاره و اصلاحطلبان (جریان در برگیرندهٔ منافقان، تمامیت خواهان، قانون شکنان و فرصت طلبان سکولار، التقاطی و مذهبی) ایرانی اجرا کردهاند که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.
شیعه هراسی
در دههٔ اخیر بخصوص پس از حادثهٔ یازدهم سپتامبر۲۰۰۱ میلادی امپریالیسم غرب و صهیونیسم بینالملل علاوه بر سایر شیوههای مبارزه با اسلام، سناریوی «اسلام هراسی» و تخریب اسلام و مسلمانان را به اجرا در آوردهاند که «شیعه هراسی» در کانون این سناریو قرار دارد. رسانههای تصویری، نوشتاری و شنیداری غرب از شبکههای ماهوارهای گرفته تا مطبوعات و فضای سایبری تمرکز ویژهای بر روی «شیعه هراسی» دارند و شبکههای عرب زبان کشورهای عربستان، امارات متحده، قطر، اردن و ... با غربیها و صهیونیستها علیه شیعه همکاری میکنند.
امپریالیسم خبری غرب و متحدان منطقهای آن در حالی که ادعای دموکراسی رسانهای دارند همواره در مسائل مربوط به جوامع شیعه برخلاف تمام موازین اخلاقی و حقوق بشرعمل میکنند و اصول روزنامهنگاری و اطلاعرسانی را زیر پا میگذارند. این رسانهها در مورد جنایتهای که در مورد شیعیان در کشورهای مختلف صورت میگیرد در ابتدا سکوت نموده و سیاست بایکوت خبری را اعمال میکنند و پس از مدتی با فرافکنی قربانی- شیعیان- را متهم به خیانت و جنایت مینمایند. چنانچه رسانههای مشهورغربی مانند «بیبیسی»، «صدای آمریکا»، «فرانس ۲۴» و «سیانان» در مورد جنایتهای اعمال شده از سوی عبدالله صالح و آل سعود علیه شیعیان یمن در منطقهٔ صعده در ابتدا سکوت کردند و پس از مدتی شیعیان یمن را مشتی شورشی خواندند و با فرافکنی آنان را متهم به وابستگی به ایران نمودند. همینطور شیعیان بحرین را که مانند مردم مصر، تونس و لیبی علیه دیکتاتوری دستنشاندهٔ آل خلیفه قیام کردهاند رسانههای غربی نه تنها قیام آنان را آن طوری که لازم بود انعکاس ندادند بلکه با شورشی خواندن آنان از اشغال بحرین توسط نظامیان آل سعود و کشتار بیرحمانهٔ شیعیان و به آتش کشیدن مساجد، حسینیهها و قرآنهای آنان حمایت کردند.
بسیاری از شبکههای عرب زبان، مانند «MBC»، «Fox movies»، «Fox series» و در رأس همه «شبکه العربیه» آل سعود و «شبکه الجزیره» قطر که رسانههای وهابی و سلفی به شمار میروند بیشتر از شبکههای غربی بر ضد شیعه خبر، تحلیل و برنامه پخش میکنند و همان اتهامها و دشنامهای وهابیها را در قالب فیلم و سریال علیه فقه و باورهای شیعه منتشر میسازند.
علاوه بر رسانههای غربی و عربی برخی رسانههای فارسی زبان ایرانی و افغانی مزدور غرب و وهابیت به بهانهٔ اختلاف سیاسی با نظام اسلامی ایران، به معتقدات و مقدسات شیعه مانند مراسم عزاداری برای امام حسین (ع) و... اهانت میکنند و ملحدان و سکولارها، بیشرمانه به نام مسلمان برای مسلمانان، اسلام و تشیع را با قرائت التقاطی و من درآوری خود تفسیر و توجیه میکنند.
فاشیسم عرب
دومین طایفهای که با پیامبر (ص) جنگیده بودند و احفادشان به خصومت با اهلبیت پیامبر (ص) و ذراری آن حضرت ادامه دادند، کفار فاشیست قریش و بخصوص فاشیستهای بنی امیه بود. اگر چه بقایای کفار قریش و سران بنی امیه به ظاهر مسلمان شدند، اما انتقام شان را از اهلبیت پیامبر (ص) بعد از رحلت آن حضرت گرفتند. چنانچه، یزید بن معاویه بن ابوسفیان، بعد از این که امام حسین (ع) و یارانش را به شهادت رساند و اهلبیت پیامبر (ص) را به اسارت گرفت در مجلسی که برای جشن پیروزی خود برگزار کرده بود، سر بریدهٔ فرزند رسول خدا را در طشتی گذاشته و با چوب خیزران بر لب و دندان آن حضرت میزد و میگفت:
«لیت أشیاخی ببدرٍ شهدوا
جزعَ الخَزْرجِ مِن وقعِ الأَسَلْ
لأهلُّوا واستهلُّوا فرحاً
ثُمَّ قالوا یا یزید لا تُشَلْ
لَعِبَتْ هاشمُ بالمُلکِ فلا
خَبرٌ جَاءَ ولا وَحی نَزَلْ
لَسْتُ مِن خَندف إِنْ لَم أنتَقِم
مِن بَنی أحمَد (ص) مَا کانَ فَعَلْ؛
«کاش نیاکان من که در جنگ بدر کشته شدند میدیدند زاری کردن قبیله خزرج را از زدن نیزه، در آن حال از شادی فریاد میزدند و میگفتند: ای یزید! دستت شل مباد؛ بنی هاشم با سلطنت بازی کردند، نه خبری آمد و نه وحی نازل شد؛ من از دودمان خندف نباشم اگر انتقام نگیرم از فرزندان احمد (ص) به خاطر آنچه او کرد.»(۷)
کشتار فرزندان اهلبیت (ع) که بعداً در خراسان بزرگ به «سادات» شهرت یافتند و شیعیان آنها که «علویان» نامیده میشدند بعد از یزید در دورههای امویان و عباسیان ادامه یافت. از آن پس نیز کشتار شیعیان اهلبیت (ع) توسط حکام ستمگر محلی در نقاط مختلف جهان اسلام تاکنون ادامه دارد. این کشتار و قتلعامهای سبوعانه بر مبنای فتواهای متعصبانه و جاهلانه علمای سؤ و مفتیان مزدور صورت گرفته و میگیرد. اولین کسی که تکفیر شد امام اول شیعیان و امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) بود که تکفیریهای خوارج آن حضرت را به شهادت رساندند و منافقان بنی امیه مردم را مجبور به رفض و نفرین آن حضرت میکردند.
پس از ظهور مذاهب فقهی اسلامی و سنی نامیده شدن اکثریت مسلمانان غیرشیعی، تنش فرقهای و تکفیر شیعیان به تدریج شکل گستردهتری مستند به برخی باورها و عملکردها پیدا کرد. تا آن زمان اختلاف سنی با شیعه بیشتر جنبهٔ سیاسی در بحث خلافت داشت و اختلاف مشهودی در باورها و تکالیف دینی در میان مسلمانان وجود نداشت. از آن پس تلاشهایی برای تضعیف و گسست پیوندهای محکم اعتقادی و فکری مسلمانان تحت عنوان اعمال شرک و حرام آغاز شد و حربههایی برای تکفیر مسلمانان و بخصوص شیعیان ایجاد کردند. حربههایی که بعداً استعمار غرب و بخصوص انگلیس از آنها استفاده کرده و به فرقهسازی و اختلاف اندازی در میان مسلمانان اقدام کرد که این روند تاکنون ادامه دارد.
فاشیستهای فرقهگرا و تکفیری
از جمله کسانی که در قرن هفتم هجری مطالبی را برای گسست پیوندهای اعتقادی مسلمانان و تکفیر آنان عنوان کرد ابن تیمیمه بود. اصول مطرح شده توسط ابن تیمیمه به جز یک مورد که کفرگویی او در مورد جسم داشتن خداوند است- همه به نحوی پیوند مسلمانان با اهلبیت (ع) را هدف قرار داده است.
حرام دانستن زیارت قبر پیامبر (ص) و ائمه (ع) و شرک خواندن شفیع قرار دادن آنها نزد خداوند و زنده نگهداشتن یاد و خاطرهٔ آن بزرگواران و ... از مواردی هستند که پیوند مسلمانان با یکی از دو امانت گران بهای پیامبر (ص) یعنی عترت و اهلبیت را هدف قرار داده است.
بعدها نظریات ابن تیمیمه مبنای تفکر وهابیت قرار گرفت و با اتکا به آن گروههای تروریستی سلفی و تکفیری شکل گرفتند و به کشتار بیرحمانهٔ شیعیان در پاکستان، عراق، ایران و افغانستان پرداختند. در سالهای اخیر که طرح شیعه ستیزی و شیعه هراسی در دستور کار سازمان سیا و صهیونیسم بینالملل قرار گرفته است مفتیان وهابی و پیروان نظریات ابن تیمیمه در کشورهای اسلامی و بخصوص در خاورمیانه و پاکستان به تکفیر شیعیان پرداخته و گروههای تروریستی را برای کشتن آنها تشویق کردند. بن باز مفتی سابق عربستان سعودی، طنطاوی رئیس سابق جامع الازهر مصر و ... از آن جمله هستند.
حتی شیخ یوسف قرضاوی که به ظاهر وهابی نبوده و شیعه را مسلمان میداند در اوج توطئهها و تبلیغات سؤ کفر جهانی به رهبری آمریکا علیه تشیّع، با انتشار بیانیه و تکرار اتهامات بی اساس، شیعه را گمراه و باورهای شیعی را بدعت اعلام کرد.
محورهای بیانیهٔ قرضاوی همگی به ارادت و محبت شیعیان نسبت به اهلبیت پیامبر (ص) ارتباط دارد. انتقادهای بیاساس و مغرضانه و تهمتهای قرضاوی نشان میدهد که ایشان نیز مانند ابن تیمیمه و سازمان سیا و صهیونیسم بینالملل پیوند مسلمین با اهلبیت (ص) را آگاهانه یا ناآگاهانه هدف قرار داده است.
با توجه به نفوذ جنبش اخوان المسلمین در برخی کشورهای اسلامی و ادعای وابستگی قرضاوی به این جنبش و نیز مقام او به عنوان رئیس اتحاد جهانی علمای مسلمان بیانیهٔ او مورد توجه برخی گروها و شخصیتهای اسلامی تندرو سنی قرار گرفت و سبب تقویت موضع تکفیریها و وهابیها نیز شد.
گلبدین حکمتیار، یکی از جنگسالاران افغان به پیروی از قرضاوی با انتشار نامهای عنوان شیعیان هزاره، آخوندهای شیعه را دروغگو و مخالف قرآن و ارشادات پیامبر؛ خمس را دامی برای غارت افراد بی خبر از حقیقت دین، زیارت قبور ائمه را شرک و بتپرستی و داشتن علم غیب آنان را پوچ و صد درصد مخالف قرآن اعلام کرد و از شیعیان دعوت کرد که از نو مسلمان شوند.
شیخ قرضاوی در خصومت با تشیّع تا جایی پیشرفت که از انقلابهای مردمی در کشورهای مصر، لیبی و تونس حمایت کرد، اما انقلاب مردم بحرین علیه دیکتاتوری دستنشاندهٔ آل خلیفه را مخالفت با اهل تسنن عنوان کرد و در واقع جواز سرکوب و کشتار بیرحمانهٔ زنان و مردان بیدفاع و آزادهٔ بحرین را برای رژیمهای مستبد آل سعود و آل خلیفه و سایر شیوخ خلیج فارس صادر کرد.
فاشیسم ایرانی
و اما فاشیستهای ایرانی که در گذشته با عنوانهای «پان ایرانیسم» و قومیتگرایی آریایی و آریا مهری و فرقههای ضالّهای چون «بابی» و «بهایی» و.. و خرافه پرستیهای باستان به تفکر دینی و آیین تشیع ضربه میزدند در بیش از یک دههٔ اخیر زیر چتر گروههای به اصطلاح «اصلاحطلب» با حربهٔ دموکراسی و حقوق بشر به تخریب مبانی تشیّع پرداختند. آنان نخست تئوری پردازی نموده و به ارائهٔ قرائتهای متفاوت و انحرافی از مفاهیم دینی پرداختند و سپس نهادهای دینی و سیاسی مستحکم و مدافع ارزشها و باورهای بنیادی را مورد هجمه قرار دادند. آنها علما، مراجع، نهادهای ثابت دینی- سیاسی نظام، نیروهای امنیتی، نهاد رهبری و ولایت فقیه را با برچسبهای فریبندهٔ چون «تمامیتخواه»، «محافظهکار»، «انتصابی» و ... کوبیدند و با حمایت همه جانبهٔ غرب کودتای مخملی که آن را «جنبش سبز» نامیدند به راه انداختند و شعار «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» سردادند. هدف این کودتا نابودی نظام اسلامی شیعی و دور انداختن تدریجی مذهب شیعه از حکومت بود. چون این نظام قدرت ایران، اسلام و مذهب تشیّع را افزایش داده است؛ از این رو نابودی آن هدف مشترک آمریکا و انگلیس، رژیم صهیونیستی و شیوخ خلیج فارس و سران برخی کشورهای عربی از آل سعود گرفته تا ملک عبدالله دوم پادشاه انگلیسی و یهودی زادهٔ اردن و نیز آخوندها و مفتیهای وهابی را تشکیل میدهد.
فاشیسم هزاره (مغولیسم)
در دهههای اخیر که وهابیها و سلفیها در راستای اهداف انگلیس و صهیونیسم بینالملل برای نابودی اسلام و تشیّع از بیرون شیعیان را مورد هجمه و تجاوز قرار میدهند گروههایی در داخل جوامع شیعی اهداف انگلیس و آمریکا و رژیم صهیونیستی را برآورده میسازند. در جامعهٔ شیعی افغانستان بیش از چهار دهه است که سرطان جنبش نژاد پرستانهٔ مغولیسم که که شباهتهای زیادی با جنبش نژاد پرستانهٔ صهیونیسم دارد ریشه دوانیده و به مرور زمان بر فضای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی دینی مسلط شده است.
این جنبش «هویت مذهبی» شیعه را در برابر «هویت نژادی هزاره» قرار داده و با استفاده از حربههای تهمت، توهین و تحریف به مبارزه با نمادها و نهادهای مذهبی شیعه برخاسته است. مغولیستها نیز مانند وهابیها و سلفیها اهلبیت (ع) را هدف قرار دادهاند، با این تفاوت که وهابیها به طور مستقیم مقام پیامبر (ص) را تنزل داده وفضایل اهلبیت (ع) را انکار میکنند، اما مغولیستها به صورت غیرمستقیم با توهین به سادات و به سخره گرفتن برخی ضروریات مذهبی مانند خمس و نذر به تنزل دادن «هویت مذهبی» و قرار دادن آن در برابر «هویت قومی»، همان کار وهابیها و ناصبیها را انجام میدهند.
«تشیّع درباری»، «قانون شیرهکشی»، «تحمیق مذهبی»، «خرافه پرستی» و ... از جمله اصطلاحات و مفاهیمی هستند که مغولیستها برای مبارزه با تشیّع و اهلبیت (ع) از آنها استفاده میکنند. مغولیستها، سادات را به خاطر این که خود را منتسب به پیغمبر اکرم (ص) میدانند متهم به نژادپرستی نموده و آنها را «تشیّع درباری» خطاب میکنند، و خمس را که به فقرای سادات و علمای شیعه اختصاص یافته «قانون شیرهکشی» مینامند.
مغولیستها مانند وهابیها با نظام جمهوری اسلامی ایران نیز به شدت خصومت میورزند و آن را دشمن قوم هزاره معرفی میکنند. دشمنی سازمان یافته و همه جانبهٔ مغولیستها با ایران، تشیّع و سادات در واقع پس از کنفرانس اورشلیم آغاز میشود. مغولیستهای کمونیست و مسلمان از هر گروهی به تدریج به هم نزدیک شده و سرانجام در زیر چتر حزب وحدت گردهم آمدند و با استفاده از قدرتطلبی و سهلانگاری رهبران این حزب به تصفیهٔ درون گروهی پرداختند. در ابتدا نشریهٔ «امروز ما» ارگان نشراتی حزب وحدت در پاکستان و بعداً نشریهٔ «عصری برای عدالت» مبارزه با تشیّع، ایران و سادات را آغاز کردند. این نشریات توسط حزب وحدت به رهبری آقای مزاری و خلیلی و نیز سفارت آمریکا در اسلامآباد تمویل میشدند و گردانندگان آنها کمونیستهای شعلهای و پرچمی بودند.
در واقع فاشیسم عرب با رویکرد نژادی، مذهبی و سکولاریستی، فاشیسم ایرانی با رویکرد نژادی، سکولاریستی و الحادی و فاشیسم قومی هزاره (مغولیسم) با رویکرد نژادی و سکولاریستی و فاشیسم قومی پشتون (پشتونیسم) با رویکرد نژادی، مذهبی و سکولاریستی با تشیّع در منطقه و جهان خصومت ورزیده و برای نابودی آن هر یک به نحوی تلاش میکنند.
پانوشتها
۱- بحارالانوار، ج۲، ص۲۲۶؛ ج۲۳، ص۱۰۹٬۱۱۳٬۱۱۸٬۱۲۶٬۱۳۳٬۱۴۵.
۲- خاطرات مسترهمفر، ترجمه دکتر محسن مؤیدی، ص ۷۳ و۸۵.
۳- http://www.victorynewsmagazine.com/ConspiracyAgainstJaffariSchoolofThoughtRevealed.htm
۴- http://www.nooreaseman.com/forum257/thread8562.html
۵- همان
۶- همان
۷- قمقام زخّار، فرهاد میرزا،انتشارات اسلامیه، تهران؛ بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۳، نفس المهموم، ص ۲۵۲.
با عرض ارادت خدمت نویسنده محترم. موضوعات مورد بررسی این نوشته هرچند در برخی موارد سطحی است و در برخی دیگر فاقد منابع و مستند مورد اعتماد؛ اما در جای خود سخن جدی و هشدار قابل تامل و ارزشمند است؛ با این وجود به نظر می رسد آن چه شیعه را در برابر این تهاجمات تضعیف می کند، مساله تلفیق مذهب با سیاست به علاوه ناسیونالیسم است. یعنی وهابیت آمده است هرکس را که برای ایدیالوژی اش خدمت می کند و استعدادش را دارد تا بالاترین مراحل بدون تبعیض و تحقیر بالا می برد، در حالی که در میان حوزه علمیه شیعه چنین نیست. سالهااست که به صورت غیر رسمی اما عملی سیاستگذاری حوزه به سمت محدود کردن جغرافیای رهبری مذهبی تشیع بر محوریت ناسیونالیسم سوق داده می شود.ناسیونالیسمی که تا دهن بازکنی زیر قبای مذهب پنهان و سپس توجیه شرعی می شود.مخالفت با این ناسیونالیسم افراطی در حکم مخالفت با مذهب تلقی می گردد. فی المثل شوکانی از لحاظ فقهی بالاترین فقیه شیعه زیدی است اما در عقاید وهابی است و وهابیت به او همانند ابن تیمیه احترام قایل است او اهل عربستان هم نیست. یاشیخ البانی اصلا اروپایی است نه عرب؛ اما در عربستان برای او فرصت ظهور می دهد و از او اطاعت می کند. یک عالم وهابی هندی و پاکستانی وقتی در سعودی یا امارات است، هرگز احساس خارجی بودن نمی کند. در حالی که مرزهای قومیت و جغرافیایی سیاسی اصل اولیه در میان حوزه های علمیه شیعه شده است.بسته شدن بند ناف حوزه های علمیه شیعه با حاکمیت سیاسی حتی اگر حاکمیت مذهبی باشد، آینده بسیار نا معلومی را ترسیم می کند زیراحکومت ها هر طور هم باشد رفتی هستند. اگر روزی حکومت در سراشیب قرار گیرد، بدون تردید وابسته های خود را نیز باخود جاروب خواهد کرد. حاکمیت کلیسا از همین نقطه ضربه خورد که چهارصد سال است نمی تواند قد راست کند و در عمل کل جامعه مومنان خود را از دست داده است. حوزه علمیه شیعه در دوران صفویه رشد بسیار نمود اما تلاش شد که حکومت کمک کار و حامی دورادور باشد نه میداندار و این از زیرکی فقهای بزرگ چون محقق کرکی و شیخ بهایی و بعدها مجلسی ها بود ولی اکنون چنین نیست. کوچکترین تحولات سیاسی حاکمیت در بزرگترین امور حوزه تأثیر گذار است. و این بسیار برای آینده حوزه علمیه شیعه خطر آفرین.
اکنون حوزه های علمیه شیعه برنامه یا تدبیر خاصی در این باره ندارد بلکه اغلب سردمداران آن به جای توجه به گسترش وهابیت، تبلیغات شدید رسانه ای ضد شیعه و گسترش حتی مسیحیت در میان جامعه تشیع- فکر شان مشغول جناح بازیهای سیاسی حکومت شده اند و خیلی از بزرگان حوزه به خاطر محدودیتهای ناسیونالیستی، جغرافیایی، قومی و... حتی جرات عرض اندام هم ندارند. اما کجا است گوش شنوا
با عرض ارادت مجدد خدمت نویسنده گرامی!
فرهيخته گرامي حضرت ابوالمعالي بخوبي مي دانند كه ترس مخالفان از سياسي شدن مذهب شيعه است. اين شيعه سياسي است كه منافع انحصاري و سلطه جويانه امپرياليسم، صهيونيسم و فاشيست ها را با خطر مواجه ساخته است، و اين از افتخارات شيعه مي باشد. آن ها با شيعه غير سياسي كاري ندارند جز در مواردي كه براي تفرقه افگني نياز باشد.وضعيت حوزههاي شيعه اگر آن طوري كه شما گفته ايد هم باشد جوازي براي تمسك به ناسيوناليسم كور قومي و پناه بردن به دامن كثيف سكولاريسم صادر نمي كند.
جناب دایکندی والا سخن مرا یا نفهمیده و یا نخواسته درست بفهمد و کژ تفسیر کرده است.مگر من گفته ام شیعه نباید سیاسی باشد؟ یا من گفته ام از شیعه به قومیت باید پناه برد؟
برعکس, شیعه یک اندیشه سیاسی است ولی نباید آخرین سنگر او یعنی حوزه را در پای سیاست ذبح شرعی کرد. برعکس من از این می نالم که امروز حوزه علمیه شیعه در بستر نژآد آریا و ایرانیت می چرخد و این قداست ان را زیر سوال می برد. جناب دایکندی والا یک بار دیگر بهتر است بادقت کامنت اولی مرا بخواند و فهم خود را بالا ببرد بعد گپ بزند!
بنده مقيم كانادا هستم و به ديگر كشورهاي غربي رفت و آمد زياد دارم براستي ان چيزي را كه نويسنده محترم در مورد توطئه عليه شيعه نوشته است با چشم سر مشاهده مي كنم.اختلاف اندازي ميان شيعيان و خصومت كردن با ايران به عنوان مركز شيعه خطري است كه هر شيعه بايد توجه كند.اما آقاي ابوالمغالي برعكس هوشدار نويسنده با متهم كرده حوزههاي شيعه در ايران مي كوشد كه به بهانه انتقاد مردم را نسبت به ايران بد بين سازد كه بد بيني به ايران همان و بدبين ساختن به تشيع همان.مقايسه با عملكرد وهابيت به نظر من بازي است و حمايت وهابي ها از فلان نفر تبليغات تخريبي و الا نژاد پرستي عرب ها و وهابي ها چيزي است كه قابل انكار نمي باشد.جناب ابوالمعالي اگر به نظر خودش عقيده داردو اين نظر به ضرر جامعه نمي باشد چرا با نام مستعار كمنت مي زند؟ گرچه متأسفانه در اين سايت و در سايت هاي ديگر همه اين چنين مي كنند كه درست نيست.
به آقای م ظفر
شما با نام جعلی آمده یکی دیگه ره اعتراض می کنید که چرا به نام خود لیکایی نکرده . شما اگر به کشورهای عربی آمد و رفت دارید ما به ایران آمدو و رفت داریم. درست است که ضربه خوردن به ایران تاثیرات بد علیه شیعه دارد اما برابر گرفتن شیعه با ایران هم ظلم بزرگ است و هم فوق للاده جهل. چون اگر شیعه در ذات خود مکتب ایرانی و مکتب افغانی دارد. و کودک یک شیعه را به راحتی از مکتب منعه می تواند به جرم مهاجر بودن. کارگر شیعه را منعه از کار می تواند.برای راه رفتن و نفس کشیدن یک نفر سالیانه صدو پنجاه هزار تومن مالیان می گیرد. حق رهبری مذهبی و ولایت شیعه دنیا را برای خود گرانتی می کند. ملای غیر ایرانی ولو مشتهد باشد عزت نمی ماند. این را اگر مساوی با شیعه بودن بدانیم همان شیعه نبودن خوب است. رهبر شیعه علی(,)عدالت را برای اسیر دشمن و یهود و نصارا هم می خواست.
واقعيت اين است كه عزيزاني كه دررابطه با اين مقاله و نظراتي كه عنوان شده است نظر داده اند متاسفانه از يك ديد عقده اي برخوردار هستند من با سرچ كردن در اين مورد ديدم بعضي سايت ها از ارائه ي تمام مقاله اين نويسنده كه احتمالا خودش هم بي طرف نيست خودداري كردند خوب مشخص است كه كساني كه به اصطلاح اهل فن و قلم هستند (در كشور ما) چيزي جز عده اي سطحي نگر قوم پرست و بي سواد نيست چرا كه واقع بيني را به كناري گذاشته اند و عقده گشايي را در پيش گرفتند در كل اينكه متاسفم عده اي بيكار ساعت ها وقت خود را صرف اين طور مسائل مي كنند تا جوابي براي شخص بعدي بدهند كه جالب تر اين استكه مي شود حدس زد كه متاسفانه همه از يك سو براي كوبيدن اين مقاله و ديدگاهش بسيج شده اند شرم آور است من پيشنهاد - من پيشنهاد مي كنم شما از اين طيف ناراضي چند مقاله كه در راستاي تعالي شان باشد به خوانش بگذاريد آنوقت ببينيد كه چه مي شود...آيا اينقدر حساسيت و طرفداري را به ميدان مي آورند يا نه؟
باید بگویم که سید مصباحزاده در مقاله خود به هزارهها توهین نکرده است. با خواندن نه چندان دقیق مقاله وی در میابیم که وی بر این نظر است که عدهای از برادران هزاره با رویکردی فاشیستی سعی در نفی و حمله مذهب و همچنین به سایر اقوام و همچنین سادات که بخشی از قوم هزاره است را دارند. باید دانست که همانگونه که در میان سادات هم عده ای فاشیست وجود دارد در میان هزارهها، پشتونها و تاجیکها نیز فاشیست وجود دارد. این بدان معنی نیست که همه آن قوم فاشیست است. سید مصباحزاده خبر از جریانی داد که در سایه قوم هزاره با رویکردی فاشیستی سعی در نفی مذهب میکند.
با سلام خدمت نويسنده محترم! از زحمتتان ممنون!حرف هاي جالبي زده اي‘ ولي اي كاش بر فاشيست هاي بي دين فاشيست سيادت را نيز اضافه مي كردي ! من با حرفهايتان موافقم هرجرياني كه دين ومذهب را با هراسم وعنوان مورد تهاجم أرام ياتند قرار مي دهد بايد در باره اش حرف زده شود تا همه أنان را بشناسند
همانطور كه هزاره ي فاشيست بد است وتشيع رامورد حمله قرار مي دهند فاشيست سيادت نيز كه به بهانه هاي واهي خود را انسان برتر مي نامند واحكام مسلم اسلام ومذهب را انكار كرده ودر قبال أن موضع بسيار تند اتخاذ مي كنند بد وكثيفند× جريان ازدواج هزاره شيعه با دختر سيد شيعه از نظر مذهب تشيعي كه ما مي شناسيم بلا اشكال وبلكه براي هزاره مستحب است اما اين اواخر عده اي از اقوام اقاي نويسنده از دفتر مراجع حليت اين امر را با توجه به لوازم أن استفتاكردند ووقتي جواب شنيدند كه اشكال ندارد وملاك مسلمان بودن زوجين است‘ِ انان فحش وناسزا نثار اين مراجع نمودند أيا اين امر معناي غير از فاشيستي وهتلر بازي دارد؟ بنا بر اين در صورتي كه جناب نويسنده فرد معتدل وطرفدار حق است در تصحيح نوشته اش
اين قوم را نيز اضافه كند ورنه حرف هاي مفت زده كه براي خودش ارزش دارد ونياز به نقض وابرام نداردو نشان مي دهد كه او نيز طرفدارهولوكاست سيادت الصالحون لي والطالحون للله است والسلام