پیام آفتاب: قسمت اول این گفتگوی پیام آفتاب با جناب آقای محمد رحیم افضلی، در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ منتشر شد. اکنون قسمت دوم این مصاحبه تقدیم علاقمندان میشود.
پیام آفتاب: قسمت اول این گفتگوی پیام آفتاب با جناب آقای محمد رحیم افضلی، در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ منتشر شد. اکنون قسمت دوم این مصاحبه تقدیم علاقمندان میشود.
تذکر: قسمت اول گفتگوی پانا با جناب آقای محمدرحیم افضلی، در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ منتشر شد. اکنون قسمت دوم این مصاحبه تقدیم علاقمندان میشود.
***
۷- گروه توحیدی قیام مستضعفین چه گروهی بود و چه اندیشهای داشت؟
- اگر مراد جناب عالی از گروه توحیدی قیام مستضعین آقایانی هستند که در اواسط سالهای جهاد توسط افراد و اشخاص محدود و مشخص همچون آقای «سید داوود مصباح» والی بامیان و آقای «بامیانی» تشکیل گردید، چیزی، جز همان افراد مشخص و معلومالحالی نبودند که بعد از اندک زمانی در پیچ وخم مشکلات سیاسی اجتماعی و زد و بندهای اقتصادی افول کردند و یا اگر هم بوده باشند، بنده اطلاع دقیق ندارم. زیرا اندیشهٔ هماهنگ با باور و ارادهٔ مردم را نداشتهاند.(۱)
۸- در رابطه با دستگیری شهید ژنرال میراحمدشاه برخی شایعات و پرسشهایی وجود دارد، در این مورد نظرتان را بفرمایید؟
- در قسمت دستگیری جنرال میر احمد شاه وشایعات مبنی برعلت دستگیری ایشان، اگر چه خودم مستقیماً با جنرال رابطه نداشتم. اما مطالبی را اطلاع دارم که ذکر آن را خالی از خیر نمیدانم. مضافاً بخشی از علت و انگیزه شایعات را روشن میکند.
بعداز شهادت علامه بلخی، طرفداران پیمان ملی و اکثر مبارزین اسلامی و ملی همچون میر علی گوهر، جنرال میراحمدشاه، سید اسماعیل سروری، عبدالطیف سرباز، میرا جان سحیقی، میرحسین رضوانی، سید اسدالله نکتهدان، دکتر قاسم صابری، و خیلی از مبارزین دیگر با وجود اندیشه و دیدگاهای متفاوت اعتقادی، در اندیشهٔ براندازی نظام شاهی و آوردن جمهوریت بودند، و کودتا را ممکنترین راه آوردن جمهوریت میدانستند.
کودتای داوودخان که باعث نابودی شاه و شاهی گردید و مضافاً رژیم جمهوری را رقم زد، آرزوی تعدادی زیادی از مبارزین پیمان ملی را برآورده ساخت.
اما ارتباط تنگاتنگ داوودخان با شوروی سابق اندیشهٔ کودتای مجدد را در ذهن تعدادی دیگری از طرفداران پیمان ملی تشدید مینمود که این خود باعث دو دستگی آنها گردید. پیمان ملی با کودتای داوود عملاً منحل گردید و حزب توحید شکل گرفت.
جنرال میراحمدشاه، مولاجان سحیقی، میر علی گوهر، علامه فیضانی، سید اسدالله نکتهدان، اختر محمد سلیمان خیل، سید اسماعیل پاسخ هاشمی و تعدادی دیگری از مبارزین زیر نام حزب توحید فعالیتهای شانرا ادامه دادند.
بعد از بر کناری جنرال میراحمد شاه خان از مقام دولتی در ارتش توسط جنرال مستغنی، بعضی اعضای حزب توحید نیز اندیشهٔ کودتا علیه داوود خان را در وجود جنرال میر احمدشاه البته به بهانه نزدیکی داوود خان با شوروی تشدید مینمودند. در حالیکه قبل از بر کناری ایشان باور به کودتا نداشتند. به هرصورت دوستان و شرایط ناشی از وابستگی به داوودخان، باعث گردید که در اندیشهٔ کودتای مجدد بیفتد. چانچه برادر عزیز ما سید اسدالله نکتهدان فرمودند: «در یکی از روزها بحث کودتا علیه دادوود خان و تشکیل حکومت اسلامی عنوان شد، من از جنرال سؤال کردم که نوع حکومت اسلامی که شما به آن عمل میکنید چیست؟ ایشان در جواب گفتند: با توجه به شرایط زمانی و مکانی کشور و ملت ما، میتوان گفت: حکومت اسلامی زمان معاویه بهترین گزینه حکومت ما خواهد بود! که من مخالفت نموده و گفتم به نظر من از حکومتی که شما میخواهید، حکومت فعلی داوود خان بهتر است، و مخالفت نمودم و از آن به بعد ارتباط سیاسی خود را با دوستان قطع نمودم تا این که جنرال را در رابطه با توطه کودتا دستگیر و زندانی نمودند.»
بعداً شایعات از این ناحیه عنوان شد که احتمال دستگیری جنرال ربطی با مخالفت دوستانی دارد که قبلاً عنوان شده است. بنده صبح همان شبی که جنرال را دستگیر نمو دند از طریق خانواده مرحوم سید یعقوب شاه اطلاع پید ا کردم که او را با جمعی از همراهانش دستگیر کردهاند.
به هر صورت حقیقت شایعه غیر از این بوده است که ظاهراً عنوان شد. زیرا حیدر رسولی قبلاً با تیم طرفداران پیمان ملی که اندیشه کودتا علیه شاهی را داشتند رابطه مستحکم داشت. رسولی، پس از کو دتای داوودخان در دستگاه دولت داوود جایگاه کلیدی داشت. ایشان با شناختی که از جنرال و دوستان آن داشت تمام حرکتهای افراد را زیر زرهبین داشتند. حیدر رسولی میدانست که چه کسانی نقشهٔ براندازی حکومت داوود، و چه کسانی مخالف براندازی و چه کسانی هم بی طرف بودند.
با دستگیری جنرال و تعدادی زیادی از مبارزین و انقلابیون توسط دارودسته داوود خان، شایعه تبلیغ جاسوسی برای رژیم حساب شده و دقیق بود تا صفوف فشرده مبارزین را متلاشی نمایند، کما این که در این کار موفق شدند. زیرا حزب توحید نیز عملاً منتفی گردید. از طرف دیگر جنرال پی آمد تصمیم خودش را جدی نمیگرفت، با این که میدانست ممکن است دستگیرش کنند، غفلت نمود. چنانچه آقای حکمتیار در این رابطه برایم گفت: من دو روز قبل از دستگریاش برایش اطلاع دادم که دستگیر میشوی، ایشان باور نمیکرد. من برایش گفتم جناب شما از کجا میدانستید که جنرال دستگیر میشود، ایشان گفت از طریق عسکری که محافظ امنیتی او بود.
به هر صورت نخستین اثر شایعه حساب شده دستگاه داوودی، علاوه بر نابودی حزب توحید باعث سرد شدن اعضای حزب توحید گردید. زیرا اعضای آن هر کدام به نوعی نسبت به هم بیاعتماد گردیده و به فعالیتهای مستقل و یا با جمعی دیگر پیوستند.
مولانا فیضانی با جمعی از مبارزین دیگر، دید و بازدید خود را با مرکزیت کتابخانهای در پل خشتی کنار مسجد بصورت مستقل ادامه داد. بنده بخاطر دارم زمانی را که نزد ایشان میرفتم، کلمات و جملات شان را با احتیاط کامل ادا مینمودند. فیضانی نهایتاً توسط داوودخان دستگیر گردید اما کشته نشد، و این نشان میدهد که دوستان ایشان در دستگاه دولت از ایشان حمایت مینمودند و یا اینکه اتهام آنچنانی در دوسیه (پرونده) ایشان وجود نداشت.
در نخستین روزهای حکومت ترهکی، روزی در ریاست دیوان محاکمات قضایی واقع در قصر دارالامان خدمت آقای فضل من الله فضلی بودم، نامبرده برایم گفت که دوسیه علامه فیضانی را امروز آورده بودند، ایشان را به بهانهٔ این که از اطاقش ریال ایرانی پیدا شده است، محکوم نمودند، و هنوز زنده است. آقای فضلی متأثر بودند که کاری برایش انجام داده نمیتوانند، و باتاکید برایم گفت که قضیه را به استاد بزرگوارم جناب مصباح هم بگویم که در همان روز برای شهید بزرگوارگفتم.
سید اسدالله نکتهدان با جمع مبارزین دیگر بواسطه و همکاری برادرعزیزالقدرم جناب میر آقا حقجو، مبارز خستگی ناپذیر و همیشه در صحنه آشنا گردید و مبارزه ادامه پیدا کرد.
۹- جنابعالی از مؤسسان گروه اسلام مکتب توحید هستید، بفرمایید که چه شخصیتهای دیگری در این گروه نقش داشتند و چرا انشعاب صورت گرفت؟
- اینکه فرمودهاید از مؤسسان اسلام مکتب توحید هستم، اگر مراد شما از مؤسسان «اسلام مکتب توحید» همان راه اسلام مبتنی بر توحید باشد، نه ما و نه کسی دیگر جز ابراهیم خلیل و سایر انبیای الهی بخصوص خاتم آنها حضرت محمد مصطفی (ص) کسی دیگر نبوده و نخواهد بود. زیرا اسلام بعنوان دین، بهترین و تنهاترین دین خدا بوده و خواهد بود، مضافاً انتخاب خداوند تبارک و تعالی برای آدم (ع) است و چه زیبا ست که آدم هم منتخب خدا از بین موجودات است تا در راستای تحقق و کاربردی نمودن بهترین دین تلاش نماید. انبیای و اولیای الهی که همگی از تبار آدم هستند. عنایات بی پایان الهی و بعثت انسان است تا انسان ناطق و مجری احکام الهی در زمین باشند.
در راستای عملی کردن فر مایشات انبیای الهی است که انسان شایستگی مقامی را که خداوند برایش عنایت نموده است کسب مینماید.
با تکیه بر انتخاب و عنایت الهی میتوان گفت: تمامی حضرات معصومین و اولیای الهی و بندگان صالح، روندگان طریقت انبیای الهی بودهاند که در پاسخ انبیای مبعوث شده از طرف خداوند (ج) لبیک گفته و راه شان را در مسیری که تربیت شدهاند ادامه دادهاند.
و اگر مراد از مؤسسان اسلام مکتب توحید که امت مخفف آن میباشد «امت، اسلام مکتب توحید» همانا روندگان راه حضرات انبیا و اولیای الهی، در عصر و زمان ما باشد میتوان گفت که سالهای ۱۳۴۵ الی ۱۳۵۰ از سالهای بود که فعالیتهای سیاسی اسلامی و ضد اسلامی و ملی در مکاتب، پوهنتون و حسینیهها به قوت ادامه داشت.
بگومگوهایی فی مابین احزاب سیاسی در مکاتب و اداره و بازار و پوهنتون از یک طرف، حضور فعال ما در حسینیهها و جلسات فرهنگی و سیاسی از طرف دیگر، باعث گردید تا در مقابله با استدلالهای سیاسی علمی و اجتماعی احزاب سیاسی چون خلق، پرچم، شعله جاوید و اخوانیهای وابسته به نهضت اخوان المسلمین تواناییهای قوی تری داشته باشیم، تا جایی که به عنوان گروه خمینستها مشخص و مشهور شده بودیم.
بخاطر دارم که در تظاهرات لیسه نادریه اکثر دوستان با سخنرانی انجینیر حکمتیار مخالفت نمودند، و از حبیبالرحمن خواستند که صحبت کنند، اما قبل از سخنرانی انجنیر حبیبالرحمن شهید برادر عزیزم شهید محمد نصیر عظیمی سخنرانی نمودند که با مخالفت یک تن از شعلهایها مواجه شد، به این عبارت که اینها جوجههای خمینی هستند که منجر به درگیری گردید، و کار به پلیس کشید و قضیه حل شد.
به هر صورت اعتقاد و باور ما به مکتب اسلام نسبت به سایر ادیان و مکتبهای دیگر و هکذا قیام امام حسین (ع) در رابطه با مبارزه با ظلم و فساد یزید، به عنوان بهترین انقلابی مبنای فعالیتهای مارا تشکیل میداد. اندیشه سیاسی حکومتی آیت الله خمینی بین سالهای ۱۳۴۵ و۱۳۵۰ و روشنگریهای فیلسوف و سخنور توانا حجت الاسلام شهید مصباح فلسفی کمک بزرگی برای ما و دوستان ما گردید. فاصله بین ۱۳۴۵ و ۱۳۵۰ که مجموعاً پنج سال را در بر میگرد بهترین سالهای را تشکیل میداد زیرا قوای جذب بطرف مرکز را تشدید مینمود.
رهبران جهادی و احزاب سیاسی فرهنگی و شخصیتهای فکری و تحلیلگران سیاسی که اکثراً دارای مقام و موقعیت حقیقی و بعضاً هم حقوقی همچون، آقای محمدکریم خلیلی، میرآقا حق جو، سیداسدالله نکتهدان، قسیم اخگر، صادقی پروانی، عبدالقادر فرهمند، جان آقا قاسمی، قاضی ضیا، و شهدای چون عبدالله واحدی، موسی علی پور، فرید مقداد، محمد نصیر عظیمی، و غیره از پیش کسوتان مبارزات اسلامی و یا همان دوره بوده و میباشند.
سال ۱۳۵۱ بنا به مشکلات ناشی از ضعفهای موجود فی مابین مبارزین که اکثراً ریشه قومی، مذهبی و یا وابستگی سیاسی داشت، مبارزین را به جان هم انداخت. زیرا هرکدام بنا به سلیقههای که داشتند در برداشت از بازگشت به خویشتن شریعتی راهی را برگزیدند.
عدهای بازگشت به خویشتن را قومی تفسیر کرده راهی را برگزیدند و هنوز هم عملاً به همان راه وروش خود ادامه میدهند. اسلام، دین، مذهب، سیاست و قدرت را با محوریت قوم به نمایش گذاشته و مورد توجه دوستان خارجی قرار گرفته و میگیرند.
عدهای بازگشت را به معنی بازگشت مذهبی تفسیر نموده و با شعار تشیع سرخ به سراغ دوستان واقعی شتافتند و استقبال شدند.
عدهای بازگشت به خویشتن را اسلامی تفسیر نموده و دنبال امت اسلامی راه افتادهاند که سر نوشت همچون امت اسلامی را پیدا کرده و قربانی توطئه دشمنان زیرک و آگاه و دوستان ساده دل قرار گرفتهاند.
برادران امت اسلام مکتب توحید با تفسیر از بازگشت به خویشتن خود را روندگان راه اسلام مبتنی بر توحید دانسته فعالیتهای شانرا بصورت کا ملاً منظم و هماهنگ و د رعین حال با احتیاط ادامه داده و میدهند.
تفسیر از بازگشت به خویشتن، سبب شد که برادران ما صرف نظر از اختلافات مذهبی، قومی، زبانی و منطقهای مبارزات شانرا در محور اسلام ادامه بدهند. بناً پاکترین و مخلصترین نیروهای فکری و فرهنگی در رابطه با اسلام و مبارزات اسلامی را در اکثر شهرها با خود همراه نمودند.
دوسال فاصله فی مابین دستگیری جنرال میراحمدشاه توسط داوود خان و کودتای ترهکی اگرچه فرصتی بود مناسب اما این پی آمد مصیبت بار را به بدنبال داشت. زیرا دوستان ما اکثراً توسط خلقیها و پرچمیهای اوپوزیسون حکومت داوود خان شناسایی شدند که پس از کودتای ترکی دستگیر گردیده و شهید شدند. طرح قیام چنداول و مردم کابل ضربهٔ بسیار سنگینی بود بر پیکر برادران ما، زیرا به بهانه آن تعدادی زیادی را دستگیرنموده و شهید کردند. بطور مثال، قبل از قیام، من مخفی بودم و منزل ما تحت نظر بود.
شب قبل از قیام، برادر عزیزالقدرم شهید محمد نصیر عظیمی به دیدنم آمد و گفت فردا منتظر باش که قیام شروع میشود مردم همگی به نوعی انتظار دارند. بخاطر دارم که تحلیلی در همان وقت نمودم که چگونه ممکن است از اطلاع قیامی این چنینی دولت بی خبر یاشد و نتواند آنرا جلو گیری کند. به هر صورت نفس قیام مردمی علیه دولت و ابسته و بیاراده فرصت خوبی است، اما باید مراقب بود که قیام هم رهبری شود و هم به نتیجه برسد. فردای آن شب ساعت هشت و نیم صبح شهید عزیز محمد نصیر عظیمی از بانک که محل کار ایشان بود آمد و گفت منتظریم تا اطلاع دقیق از ساعت و چگونگی قیام برای ما برسد.
اما قیام قبل از ساعت تعین شده از مناطق مختلف همچون چنداول، وزیر آباد، گذر گاه، دهمزنگ، قلعه شهاده و سراسر کابل آغاز گردید که در بعضی مناطق سرکوب و در بعضی مناطق مقاومت نموده و شهدایی را تقدیم اسلام و مسلمین و کشور و ملت خویش نمودند. دولت به بهانه حضور در قیام چنداول اکثر دوستان مارا منجمله برادر عزیزم شهید محمد نصیر عظیمی را دستگیر و منزل ما را محاصره و سه تن از برادرانم را زندانی نمود، تا مرا تحویل نمایند که با مقاومت و همت بلند بردارانم و لطفالهی مبنی بر اینکه اگر از مخفی گاهم اطلاع پیداکند دولت را در جریان میگذارند آزاد گردیدند؛ و من پس از مشوره با دوستان عازم جمهوری اسلامی ایران شدم.
این که چرا انشعاب صورت گرفت دلایل زیادی وجود داشت که مهمترین آن را اعلام میدارم:
۱- عشق و اعتقاد توأم با توقع بیش از حد ما نسبت به استراتیژی سیاسی اعتقادی امام راحل مبتنی بر تشکیل حکومت اسلامی و عدم شناخت ما از خصوصیتهای ایرانی و مردم ایران، ترویج و تبلیغ رهبری واحد، در جهان اسلام و هکذا عدم شناخت ما از سیاست دست اندر کاران مر بوط به قضایای افغانستان. به عبارت دیگر، نبود سیاست شفاف، بنیادی و استراتژیک واحد نهضتهای جمهوری اسلامی ایران در رابطه با افغانستان و تفاوت دیدگاه بعضی انقلابیون با دولت مداران جمهوری اسلامی ایران پیرامون قضایای سیاسی افغانستان و غیره یکی از عوامل انشعاب ما گردید. بطور مثال: وقتی ما در نشریه امت اسلام مکتب توحید شعار انتخابی خودرا این گونه نوشیم: «امت: بیانگر فریادهای مظلومانه میلیونی افغانستان و میلیاردی مسلمانان و مستضعفین جهان به رهبری قاطعانه و آگاهانه امام خمینی»؛ خیلی از انقلابیون و شخصیتهای ایرانی باور نداشتنه و میگفتند، روزنامه جمهوری اسلامی که بدون استثنا مربوط به دولت و ملت ما است این گونه از امام و رهبری امام تبلیغ نکرده، چه رسد به شخصیتهای مبارز و جهادی افغانستان. چنانچه بخاطر دارم وقتی برادر عزیزما جناب آقای انجینر گلبدین حکمتیار در هوتل انقلاب واقع در خیابان طالقانی آمدند، بنده به همراه برادر عزیزالقدرم جناب اجرالدین اقبال و نخستین نشریه و پوستر خدمتش رفتیم؛ و آنها را برایش دادیم، ایشان پس از دیدن پوستر و روزنامه گفتند: من هم عضو مکتب توحید هستم و قرار ما نبود که رهبری آیت الله خمینی این گونه تبلیغ گردد؛ که برایش توضیح دادیم.
۲-عدم تجربه کافی در رابطه با مبارزات علنی و منسجم، آن هم در یک کشور خارجی و انقلابی و هکذا عدم پشتوانه سیاسی و اقتصادی لازم، در حالی که بهترین تجربه مبارزات سری و نیمه علنی و اخلاقی را متناسب به کشور و مردم خود داشتیم.
۳-ترکیب مذهبی و تقریبی اعضای اصلی امت اسلام مکتب توحید و شعار اسلام ناب محمدی و هکذا عدم حضور علمای جید و انقلابی کشورچون حجت الاسلام آقای مصباح نماینده و مروج انذیشه شخص امام در افغانستان و یا حجج اسلام آقای عالم، آقای ناصر و آقای بینش و سایر علمای که علماً و عملاً ما را همکاری مینمودند بخصوص در جمهوری اسلامی ایران، ما را آسیبپذیر نمود؛ و بقول یک تن از علمای بزرگ و انقلابی کشور جمهوری اسلامی ایران که فرمودند: اندیشه اسلامی و ساختار تشکیلاتی شما جلوتر از زمان فعلی ماست.
۴-عدم پایگاه مشخص نظامی در داخل افغانستان و موضع گیری مشخص و روشن ما در رابطه با سیاست دولت مداران پاکستان که در پوستر شماره دوم اسلام مکتب توحید سال ۱۳۵۹ منعکس و در جلد کتاب تحت عنوان «پاکستان عمق استراتژی منطقهای انگلیسها در انتقام از افغانستان» در سال ۱۳۸۹ چاپ گردید.
۱۰- اسلام مکتب توحید در ابتدا توانسته بود جوانان زیادی را جذب کند، اما در جریان مبارزه در سالهای جهاد نتوانست از این ظرفیت استفاده نماید و بالاخره منحل شد. دلیل عدم حضور مستقیم اسلام مکتب توحید در جبهههای جهاد و نیز در صحنههای سیاسی چه بود؟
- در پاسخ این که «اسلام مکتب توحید ابتدا توانسته بود جوانان زیادی را جذب کند، امادر جریان مبارزه در سالهای جهاد نتوانست از آن موقعیت استفاده نماید و بالاخره منحل شد؛ دلیل عدم حضور مستقیم اسلام مکتب توحید در جبهههای جهاد و نیز در صحنههای سیاسی چه بود؟»
براستی ما توانسیم در مدت یک سال و اندی نه تنها جوانان تحصیل کرده و شخصیتهای افغانستانی را جذب نمودیم بلکه فضای تحصیل کردهها و متفکرین برادران انصار را در رابطه با افغانستان و مجاهدین افغانی نیز تسخیر نمودیم.
دید و بازدیدها به اندازهٔ گسترده بود که دفتری را جهت ملاقاتهای سیاسی در میدان انقلاب مرکز گفتمانهای سیاسی احزاب و گروههای انقلابی به اجاره گرفتیم. دید و بازدیدها، ملاقات و مصاحبههای که در آن دفتر انجام گرفت باعث شد که فضای روشنفکران اسلامی و تحصیلکرده هارا در اندک زمان بخود و تشکیلات امت اسلام مکتب توحید جلب نماییم. از آن جایی که برادران اینجانب را موظف به این کار نموده بودند، این فرصت پیش آمد که در اکثر دانشگاهها، تربیت معلمها و مسا جد تهران و حومه تهران مثل باقرآباد، شهر ری، شهریار، ورامین، رود هن، و شهرستانهای چون اصفهان، خمین، بابل، آمل، دامغان، سمنان، مشهد، بوشهر، شیراز، یاسوچ، رفسنجان و غیره پیرامون جهاد و مقاومت مردم افغانستان در برابر شوروی البته به کمک برادران انصار ایرانی سخنرانی نموده و مصاحبه نمایم.
در کنار مصاحبهها و سخنرانیهای فوقالذکر، ارتباطات قوی و توانمند برادران و خواهران که همواره با تلاش و پشت کار برادر عزیز و همیشه در صحنه ما جناب آقای میرآقا حقجو صورت میگرفت برادران دیگر همچون آقای سید اسدالله نکته دان، اجرالدین اقبال، معلم شیرخان، معلم شریف خان، مجاهد کبیر سید رضا هاشمی، هاشمی لو لنجی، جان آقا قاسمی، علی واحدی، حجت الاسلام سید شهاب الدین ضیایی، محمدعلی افشاگر ملقب به ابوالفضل با مقامات و شخصیتهای حقیقی و حقوقی جمهوری اسلامی ایران منجمله علما و مراجع بزرگوار جایگاه منحصر به خودش را پیدا کرده بود.
یکسال از مبارزات علنی ما در رابطه فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و اعتقادی نگذشته بود که مورد خشم شبکههای سیاسی و اطلاعاتی دشمنان زیرک و آگاه جهاد، و دوستان جاهل و بی خرد جهاد و مقاومت افغاستان قرار گرفیتم.
«دشمنان اندیشه آیت الله خمینی که در افغانستان خمینی را تکفیر مینمودند، با استفاده از شرایط و فضای انقلابی ایران در قالب طرفداران امام» از یکطرف، «آمریکاییها و دارو دسته اش برای کشانیدن ما به طرف ساختن جبهه مستقل نظامی» از طرف دیگر، «باند مهدی هاشمی و دارودسته اش در واحد نهضتها در قالب دفاع از اندیشه امام»، انواع اتهامهای به روز مثل التقاطی، ضدروحانیت، شعلهای، بی نماز، مرتبط با اسرائیل، منافقین خلق، [را به ما وارد کردند و] بالاتر از آن [این]که پای میز محکمه باند مهدی هاشمی کشانیده شدیم. آنهم به دلیل این که در نوشتههای ما از کلمات مثل سوسیال صهیونیزم و یا مؤمنین به ماتریالیزم استفاده شده بود. به هر صورت نخستین انشعاب را در تاریخ ۱۷/۴/۱۳۶۰ این چنین برما تحمیل گردید.
باسمه تعالی
یا ایاالناس انا خلقناکم من ذکر وانثی و جعلنا کم شعو باً و قبایل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم.
در اثر اختلافات سلیقه یی وعدم توافق روحی تماماً برادران امت اسلام مکتب توحید «برادران با صلاحیت امت اسلام مکتب توحید» صلاح دیدند که من بعد به اضافه کلمه اکثریت و اقلیت به مبارزات اسلامی شان ادامه دهند. فوق صلاحیت این برادران که در ذیل امضا میکنند وجود ندارد و هر گونه ادعا باطل است.
والسلام.
اسلام پیروز است.
جالب این بود که بخشی از برادران منشعب شده از طرف مهدی هاشمی و دارو دسته اش مورد توجه و بخشی دیگر به فرمایش برادر عزیزما جناب آقای حقجو که در کتاب «افغانستان و مداخلات خارجی» تحریر نمودهاند بایکوت سیاسی شدند.
باید عرض کنم که انشعاب فوق با همه احتیاط و خویشتن داری که ما به خرج دادیم سبب شد که بهترین جوانان مبارز و مکتبی با حفظ ارتباطات شان با ما از مبارزه مکتبی زده شدند که با عث ایجاد گروههای دیگر از حزبالله سیدرضا گرفته تا پیروان ولایت فقیه و جبهه متحد و... شد.
جالب تر این که با بایکوت نمودن هم اکتفا نکردند، شروع به فشارهای روانی و سیاسی نمودند. ماحصل فشارهای فوق انشعابهای پی در پی و ابلاغ اطلاعیه را در تاریخ ۹/۹/۱۳۶۷ بدین مضمون در پی داشت.
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه را جعون
درود و سلام بر بنیانگزارا ن مکتب توحید از ابراهیم (ع) تا محمد (ص) و از محمد (ص) تا مهدی (عج).
انقلاب طو فان زای اسلامی افغانستان که کاخهای متجاوزین و غارتگری را بلرزه درآورده و با اهدای خونهای پاک و مقدس پا برهنگان مسلمان تا این مرحله به کمال رسیده و بی تردید که پیروزی این انقلاب مقدمه بر انقلاب جهانی اسلام خواهد بود.
ملت مجاهد و حربه بدوشان کفر ستیز ما با ید از این آزمایش بزرگ الهی پیروز مندانه و سر بلند بیرون آمده و راه را بسوی قلههای بلند استقلال، آزادی، حکومت اسلامی هموار سازند، تا از خطرات و عوارضی که انقلاب را در پرتگاه سقوط خود محوریهای گروهی، قومی، لسانی، منطقهای، مذهبی و بر تریهای ذهنی و نظامی قرار میدهد جلوگیری نموده و با هوشیاری کامل و ایثار تمام به اعتلا و تعمیق انقلاب اسلامی و جبران تلفات و خسارات ناشی از پیکار بیامان ملت اسلام با سردمداران الحاد جهانی بیندیشند؛ و حدت اصولی را بر مبنای اسلام ناب محمدی که آرمان شهدای گلگون کفن انقلاب ماست تا پیروزی نهایی بر همهٔ نیروهای کفر اندود تاریخ حفظ نموده و برای احیای معیارها و ارزشهای فر هنگی و انسانی و تشدید اخوت توحیدی، برادری و برابری و مبارزه با بینش طبقاتی برای درهم کوبیدن پایگاههای استکباری و بنای جامعه توحیدی تلاش خستگی نا پذیر نمایند.
ما با تجدید پیمان نسبت به آرمان و اهداف مکتبی در جهت ساختار جامعه امت اسلامی و بزرگ داشت و قدر شناسی ارزشهای و فدا کاریهای شهدای همیشه زنده ما ن و با احترام وشکران از رشادتها و مجاهدتهای تمامی خواهران و برادرانی که در زندانها زیر شکنجههای بدتر از قرون وسطایی کمونیسم بلال گونه احد احد زمزمه نموده و عشق به آرمان والای مکتبی شان میورزند، وچه کفر ستیزانی که شب و روز بخاطر اعلای کلمه الله در جبهات دشمن شکن افغانستان علیه متجاوزین ملحد می رزمند، وچه برادران و خواهرانی که در محیطهای مهاجرت خارج از کشور با مشقت و زحمات فراوان پیام رسان سنگرهای خون و شهادت اند.
بدین وسیله ابلاغ میداریم که: برادران این امت (اسلام مکتب توحید) درداخل و خارج افغانستان بخاطر تسریع حرکت تکاملی انقلاب اسلامی و اتحاد راستین در تمامی ابعاد با نیروهای متعهد اسلامی که حا فظین حقیقی سنگرهای جهاد اند، میتوانند همراه با هر جبهه و سازمان اسلامی که نسبت به آن شناخت اعتقادی دارند همکاری نموده و دوشا دوش متحداً برای بثمر رساندن انقلاب اسلا می همگام شوند.
دفاتر این امت که به نماینگی عموم برادران و خواهران در جمهوری اسلامی ایران از سال ۱۳۵۸ تا کنون فعالیت داشتند تعطیل و منحل اعلام میگردد.
ابلاغ اطلاعیهٔ فوق با مهر و اسامی مسؤولین علاوه بر نفی هرگونه فعالیت رسمی این امت و عدم استفاده دیگران از این اسم (امت اسلام مکتب توحید) در جمهوری اسلامی ایران میباشد.
والسلام علی عبادالله الصالحین
برادر سید اسدالله نکته دان - برادر میر آقا حقجو - برادر محمد رحیم افضلی
اما این که چرا در جبهه سیاسی به عنوان یک تشکیل مستقل و منسجم حضور فعال پیدا نکردیم. بر میگردد به دو مطلب:
اول- تقسیم قدرت در حکومت ائتلافی مجاهدین، بر مبنای قدرتهای بیرونی جبهه نظامی رقم زده شد که خوش بختانه و یا بد بختانه ما شامل آن نشدیم.
دوم- یک هفته بعد از ورود من و آقای حق جو درکابل، طرحی تشکیل بر نامههای فکری و فر هنگی را در را بطه با ادارات دولتی ارگانهای سیاسی، اجتماعی اعم از وزارت خانهها و ریاست دولت وغیره تقدیم شخص رئیس جمهور و آمرصاحب احمد شاه مسعود نمودیم. چند روز بعد از طرف برادر عزیز ما انجنیر احمد شاه مسعود شهید دعوت شدیم. آمرصاحب نان ظهر را قبلاً در کنار اتاق کاری خود آماده نموده بودند. آمر صاحب وقتی من و آقای حق جو را دیدند با اخلاق گرم و همیشگی که داشتند خوش آمد گفته و به اصطلاح بغل کشی برادرانه وگرم نمودیم. سپس کنار دستر خوان نان نشستیم. همین که میخواستیم به خوردن نان آغاز کنیم. آمر صاحب گفتند: ما و شما نیاز نداریم که یکی، دیگری را معرفی نمائیم ما و شما یکدیگر را خوب میشناسیم. قبل از این که به خوردن نان شروع کنیم یک سؤال دارم و این که آیا شما کار تشکیلاتی خودتان را انجام میدهید و یا این که آمدهاید که دولت ساخته شود؟ قبل از این که برادر عزیزم پاسخ بدهد، گفتم ما آمدهایم که دولت ساخته شود. وقتی دولت ساخته شد ما در راستای قانون مطبوعات به مبارزات تشکیلاتی خود ادامه خواهیم داد. آمر صاحب دست راست خود را دراز کرد طرف دست من و آقای حق جو، ما هم دست روی دست ایشان گذاشته و امر صاحب دعا نموند و نان ظهر را نوش جان نمودیم.
۱۱- شما متعلق به مردم مؤمن وزیرآباد کابل هستید، نقش مردم وزیرآباد در پاسداری از مکتب اهلبیت علیهماالسلام، دفاع از استقلال و حاکمیت ملی افغانستان و نیز خدمت به این سرزمین را تا حد ممکن بیان کنید؟
- سؤال آخر شما تقریباً خصوصی تر است. این که من از وزیر آباد هستم خیلی خوشحالم. خوشحالم که در بین مردم مؤمن و دینداری که همواره مروج خاندان عصمت و طهارت و حافظان سنگر اسلام ناب محمدی بودهاند متولد شده و زندگی نمودهام؛ و افتخار دارم که علمای چون میرقیام الدین شاه و آیت الله سید اسحق نقوی و قاضی سیداحمد و شخصیتهای مذهبی اعم از حقوقی و حقیقی و بزرگانی دیگری در آن جا متولد شده و زندگی کردهاند که محبوب القلوب و زیارت گاه خاص و عام هستند. وچه بسا که یاد و خاطره آنها همواره نقل محفل هاست و افتخار دارم که علمای چون آیت الله شیخ محمد امین افشار و حجت الااسلام آقای مصباح که افتخار شاگردی ایشان را دارم در بین آنها به ثمر نشسته و همواره مایهٔ افتخار و سر فرازی مردم ماست و از این که نتوانستم برای آنها و مردم مهربان و دوست داشتنی و با همت خود کاری انجام بدهم شرمنده و متاثرم. از خداوند تبارک وتعالی امید وارم توفیق این را برایم عنایت فرماید تا خدمتی در این رابطه انجام بدهم و از جناب عالی و تمامی دسست اندر کاران شما هم متشکر که فرصتی این چنینی را برایم مساعد نمودید.
والسلام علیکم و رحمتالله وبرکاته.
***
۱- منظور از گروه توحیدی قیام مستضعفین در سؤال، گروهی بود که آن را آقای «قسیم اخگر» در «کویته» پاکستان ایجاد کرده بود. گروهی را که آقای افضلی به نام «قیام مستضعفین» یاد کردهاند شناخته شده نمیباشد و مدرکی نیز از آن گروه، وجود ندارد.
«گروه توحیدی قیام مستضعفین» را در همین سایت به این آدرس مطالعه کنید:
https://www.payam-aftab.com/fa/doc/news/13217/
حزبی بنام پیمان ملی در افغانستان وجود نداشته است آقای افضلی اگر مدرکی دارد باید مطرح کند .مطلب در خور توجه این است که افضلی چند تن از کمونیستان شناخته شده و اعضای سازمان مجاهدی خلق مانند قاضی ضیا، عبدالله واحدی و علی پور را پیشکسوتان مبارزه اسلامی معرفی کرده است. اگر چنین بوده فاتحه خودایشان و دوستان شان را هم باید خواند.