شادروان آیت الله محسنی، در چهار دههٔ اخیر در افغانستان، شاید تنها شخصیت و رهبری باشد که قایم به اوصاف ذاتی، فطری و اکتسابی خود بود و مرهون هیچکسی و عاملی نبود. او قبل از جهاد و آغاز بحران در کشور، شخصیت علمی، دینی، فرهنگی و اجتماعی والا مقامی بود که اعتبار خود را از دین، دانش و مردم به دست آورده بود، زاییدهٔ بحران، بازیهای سیاسی و حمایت خارجی نبود.
شخصیتهای اجتماعی و پیشوایان جنبشهای سیاسی و فکری بیشتر بعد از مرگشان محطاطانهتر قضاوت شده و مورد تقدیر یا انتقاد قرار میگیرند. در جامعه افغانستان متأسفانه در دهههای اخیر جنایتکاران و خودخواهان نالایقی که با استفاده از شرایط بحرانی و جنگ و نا امنی، با حمایتهای همه جانبهٔ خارجی، بالا آمده و برگردهٔ بخشهای مختلف مردم مظلوم افغانستان- بنام حزب، قوم، دین، سیاست، فرهنگ، جهاد، مقاومت، دموکراسی، حقوق بشر، عدالتخواهی، پرولتاریا، کمونیسم، لیبرالیسم و … - سوار شده و آنان را در پای اهداف نظام سلطه و مستکبرین عالم و قدرت طلبی و ثروت اندوزی خود قربانی کردهاند، چنان بیشرمانه شخصیتهای فرزانه، قهرمان، سپه سالار، مدیر، مدبر، دانشمند، سیاستمدار، معمار و منادی صلح و وحدت ملی و … تبلیغ و ترویج میشوند که گویی در جهان نظیر ندارند و یکی از اقلام مهم صادراتی افغانستان میتواند شخصیت و رهبر باشد!.
و اما شادروان آیت الله محسنی، در چهار دههٔ اخیر در افغانستان، شاید تنها شخصیت و رهبری باشد که قایم به اوصاف ذاتی، فطری و اکتسابی خود بود و مرهون هیچکسی و عاملی نبود. او قبل از جهاد و آغاز بحران در کشور، شخصیت علمی، دینی، فرهنگی و اجتماعی والا مقامی بود که اعتبار خود را از دین، دانش و مردم به دست آورده بود، زاییدهٔ بحران، بازیهای سیاسی و حمایت خارجی نبود. بنا بر این، اگر گفته شود که هیچ رهبر جهادی و سیاسی و حتی دینی و فرهنگی افغانستان در چهل سال گذشته- اعم از شیعه و سنی- با او از این لحاظ قابل مقایسه نبودند و نیستند، مبالغه نخواهد بود. او بقیه السیف علمای بزرگ مکتب اهلبیت (ع) در افغانستان بهشمار میرفت و فقدان او بی شک ضایعهٔ بزرگ است. آیت الله محسنی در دهههای اخیر جامع علمیت و دیانت آیت الله واعظ، مبارزهٔ فکری و فرهنگی شهید مصباح و سیاست و مجاهدت علامه بلخی گردیده بود. تواضع و تقوای همراه با صلابت او نشان از اجتهاد و مرجعیت تشیّع داشت.
آنچه که شخصیت علمی، مذهبی و سیاسی آیت الله محسنی را استوار ساخته بود، مطالعه، پژوهش و نویسندگی بود که در هر شرایطی انجام میداد. هیچ رهبر سیاسی، جهادی و مذهبی افغانستان مانند آیت الله محسنی آثار ماندگار از لحاظ کمی وکیفی ندارد. در طول دوران جهاد که وهابیت و تکفیریها در پاکستان با کمک وسیع کشورهای عربی بخصوص عربستان و کویت در میان مجاهدین و مهاجرین با تبلیغ عقاید انحرافی علیه تشیع، آرام و بی سر و صدا فعالیت میکردند و از سوی دیگر سازمان سیا و متحدان انگلیسی و اسرائیلی اش علیه تشیع و مرجعیت شیعه و انقلاب اسلامی در آن کشور مشغول توطئه بودند، و هیچکس در پاکستان، ایران و افغانستان به این مهم توجه نداشت، آیت الله محسنی با نوشتن چند کتاب و جزوه و پاسخ دادن به شبهات تکفیریها به دفاع از کیان اعتقادی تشیّع برخاست و با نوشتن کتاب تصویری از حکومت اسلامی در افغانستان، منبع و طرح ارزشمندی برای تشکیل حکومت اسلامی مبتنی بر مشترکات شیعه و سنی ایجاد کرد که مورد استقبال شورای ثقافتی جهاد افغانستان در اسلامآباد قرار گرفت و خلاصه آن در مجله وزین و علمی افغان جهاد منتشر شد. در شورای ثقافتی جهاد شخصیتهای علمی چون صباح الدین کشککی، پروفسور عبدالسلام عظیمی، راشد سلجوقی، پروفسور هاشم مجددی و .. عضویت داشتند و از آیت الله محسنی در کنفرانسها دعوت میکردند.
در دو دههٔ اخیر آیت الله محسنی با حمایت مراجع بزرگ شیعه، مصدر خدمات بسیار ارزنده سیاسی، مذهبی، اجتماعی، علمی و فرهنگی در افغانستان شد. گرچه آیت الله محسنی مانند اشخاص و گروههای مخالف خود در سایهٔ اشغالگران با تقیه نفس کشید، اما دو شاهکار تاریخی که خواست تاریخی شیعیان افغانستان بود به کوشش او صورت گرفت که عبارت است از به رسمیت شناختن مذهب تشیع در قانون اساسی و تدوین وتصویب قانون احوال شخصیهٔ شیعه در پارلمان. مهمتر از همه تصویب نام و نوع نظام سیاسی افغانستان به نام «جمهوری اسلامی» بود که با درایت و همّت شخص آیت الله محسنی در لویه جرگه تصویب شد و همه را در مقابل عمل انجام شده قرار داد.
آیت الله محسنی با وجودی شخصیت والایی که داشت خالی از اشتباهات بزرگ نبود، اشتباهاتی که نه تنها به خودش ضربه زد بلکه بیشتر از آن جامعه شیعه افغانستان را به شدت متأثر ساخت. کسانی که بنده را میشناسند میدانند که من در حد کوچک خود از منتقدان سیاسی آیت الله محسنی در برخی موضوعات خاص بودم. بنده در دوران جهاد با چگونگی برخورد و مواجههٔ آیت الله محسنی با انقلاب شکوهمند اسلامی و شخص امام خمینی قدس سره الشریف، حتی در صورت حق به جانب بودن ایشان بخاطر برخورد شاید نامناسب برخی مقامهای ایرانی، موافق نبودم. فاصله ای که میان آیت الله محسنی و انقلاب اسلامی و حضرت امام هم از سوی مخالفان و هم موافقان و برخی پیروان ایشان تبلیغ میشد مصنوعی، عقده مندانه و از روی حسادت، جهالت و بیبصیرتی بود. این افتراق حتی مصلحت جویانه هم پذیرفتنی نبود. عدم شرکت آیت الله محسنی در مراسم ارتحال امام خمینی و حتی عدم انتشار پیام تسلیت به ملت ایران و پیروان آن حضرت، به هر دلیلی که بود توجیه ناپذیر بود و ضربهٔ سنگینی اجتماعی و سیاسی به وجاهت و شخصیت آیت الله محسنی وارد ساخت و به تعبیر عامیانه مصداق ضربالمثل «هر که با آل علی درافتاد برافتاد» واقع شد و مخالفان او و گروههای فرصت طلب انحرافی بیشتر از پیش تقویت شدند.
در نتیجهٔ این افتراق شکافی بوجود آمد که توسط عناصر فرصت طلب، گروههای منحرف و جوانان بی تجربه و کم سواد پر شد و خط انحرافی مخالف مکتب تشیع و انقلاب اسلامی، به نام انقلابی، مبارز و پیرو خط امام، با سوء استفاده از ظرفیتهای جامعه تشیع و انقلاب اسلامی به تدریج بر گروههای جهادی مسلط شده و از طریق آنها بر مردم و فضاهای سیاسی، تبلیغی، فرهنگی، اجتماعی و منابع افتصادی سلطه یافته و گفتمان تاریخی مذهبی حاکم بر جامعه شیعه هزاره را به گفتمان سخیف قومی تبدیل کند. این اشتباه در حالی صورت گرفت که آیت الله محسنی از ابتدا تا انتها هرگز بهطور رسمی علیه انقلاب اسلامی، وحضرت امام موضع نگرفت و هیچ سند نوشتاری و گفتاری در این زمینه وجود ندارد. ایشان در سخنرانیهای رسمیشان در میان مهاجرین در ایران، همواره امام خمینی را دعا میکرد و درنامهای که به عنوان رئیس جبهه آزادیبخش انقلاب اسلامی افغانستان عنوانی امام نوشته بود آن حضرت را «امام امت» نامیده وتقاضا کرده بود، اجازه دهد مجاهدین افغانستان برای دفاع از ایران در برابر تجاوز صدام بجنگند.
همچنین، موضعگیری شخصی آیت الله محسنی در سالهای اخیر در قبال مقاومت ضد صهیونیستی و ضد تکفیری در خاورمیانه و کشورهای اسلامی به هیچ وجه قابل قبول نبود، انتشار حد اقل یک اعلامیهٔ بی درد سر از طرف شورای علمای شیعه در محکومیت کشتار، سرکوب و قتلعام شیعیان عربستان، بحرین، عراق، سوریه و یمن کمترین کاری بود برای رفع مسوولیت و هم دردی که آیت الله محسنی متأسفانه دریغ ورزیدند.
به نظر من یکی از اشتباهات بزرگ آیت الله محسنی در دوران معاصر که توطئه شیعه ستیزی هم از سوی تکفیریهای وهابی و اخوانی و رژیمهای مزدور حاکم بر اغلب کشورهای اسلامی و هم قدرتهای استکباری و دستگاههای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس، اسرائیل و متحدان آنها در حال اجرا است، پرداختن به مسایل غیر ضروری کلامی و روایی بود که به نحوی آب در آسیاب دشمن ریختن تلقی میشود. روایاتی را که در مورد برخی باورهای شیعی آیت الله محسنی از لحاظ سند ضعیف قلمداد کرده و رد میکند، البته در صورتی که صحت داشته باشد چون من خودم ندیدهام، کشف تازه ایشان نیست، قرن هاست که تکفیریها و پیروان ابن تیمیه روی آنها مانور دادهاند، همین اکنون در شبکههای اجتماعی و برخی رسانهها، مبلغان و نویسندگان تکفیری از یک سو و روشنفکران چون سروش، شبستری، کدیور و… و طلبه نماها و روشنفکران دو زیستی فاشیست در میان شیعیان افغانستان که دشمنان سر سخت آیت الله هم هستند، همان نظریات و مطالب را نشخوار میکنند. یکی از موضوعات بسیار حساس که از ضروریات مذهب تشیع به شما میرود بحث معصومیت اهلبیت (ع) و ائمه اطهار است که میگویند آیت الله محسنی در آن تشکیک یا رد کردهاست. در حالی که مفسران، محدثان، متکلمین و دانشمندان بزرگ شیعه آن را به دلایل عقلی و نقلی اثبات کردهاند و در کتاب شریف نهج البلاغه که آیت الله محسنی آن را قبول دارد، در بیش از پنجاه خطبه و حکمت صفات، مشخصات، ظرفیتها و تواناییهایی از اهلبیت (ع) ذکر شده که جز معصوم شخص عادی نمیتواند واجد الشرایط آن باشد. به همین ترتیب در مورد امام زمان (عج) نظری که از قول آیت الله محسنی نقل کردهاند اگر درست باشد، قابل قبول نبوده و جنجالبرانگیز است و حد اقل سبب خشنودی گلبدین حکمتیار تکفیری و دشمن شیعه میشود.
به هرحال، هیچ انسانی غیر معصوم خالی از اشتباه نیست، با آن هم نقد شخصیتی چون آیت الله محسنی آسان نیست، بخصوص که ایشان در هر موردی صاحب نظر بودند. میراث گران بهای علمی، سیاسی، و مذهبی آیت الله محسنی از او شخصیت ماندگار و کمنظیری ساختهاست که فراموش نخواهد شد.