در ظرف ده سال هزارهها دوش بدوش با سایر برادران هم وطن در جهاد افغانستا ن سهم گرفتند و قوای شوروی سابق را از خاک خود کشیدند.تجاوز روسیه شوروی ملت افغان را بیدار ساخته و همه اقوام دارای تجربه کافی سیاسی و نظامی شده وحتی امروز با سلاح های گرم وسرد مجهز اند.
نخست سعی میشود در مورد مشکلات سیاسی و اجتماعی هزاره جات بطور فشرده توضیح داده شود و در آینده اگر فرصت مناسب شد در باره کوچیها تحلیلی روی کاغذ خواهم آورد.
در مورد هزاره ها، یک تعداد نویسندگان نام آشنا که ارتباط تباری با هزاره ها دارند در تارنگارهای مختلف مشکلات هزاره ها را به بررسی گرفتند، اما با تأسف عمیق اهل قلم و اندیشه، پژوهشگران با بصیرت و بینش که داد از ارتباط مردمی میزنند راجع به مشکل اجتماعی و سیاسی قوم هزاره کمتر توجه داشته اند و یک مضمونی را از جانب پژوهشگری که ارتباط تباری با قوم هزاره نداشته باشند و مشکل هزاره ها را به بررسی گرفته باشند در تارنمای مختلف داخل و خارج از کشور سراغ ندارم .
گرچه من به قوم هزاره منسوب نیستم ولی به این قوم حرمت و احترام خاصی قایل ام و در طول تاریخ هزاره ها در مقابل خشونت طلبان و آشوبگریهای زعمای با اقتدار سیاسی با یک بردباری و حوصله مندی غیرتخیل، مجادله فعال نموده اند، با پشتکار و هوشیاری طبیعی که خداوند به این قوم ارزانی داشته ثابت ساختند که در اثر زحمت،همت،اتفاق و همدردی که باهم دارند به تدریج از بدبختی های روزگار که مطلق باوران و پرخاشگران دیروز و امروز برسر این قوم باغیرت آورده اند خود را نجات دادند، و امروز در بخش اقتصادی و اجتماعی هزارهها یکی از موفقترین طبقه در افغانستان هستند.
پس منظر مختصر تاریخی روابط سیاسی و اجتماعی هزاره ها
بعد از سلسله خاندان ابدالی خاندان بارکزایی ها در افغانستان به اقتدار سیاسی رسید و مشکلات هزاره ها هم از همین آوان در افغانستان شروع شد. در زمان تیمورشاه درویش علی خان یکی از خوانین هزاره به حیث والی هرات منصوب شد ولی بعد از مدتی کوتاهی در اثر توطئهای از جانب ارکان اداری از وظیفه اش بر کنار و توسط حکام آن زمان به قتل رسید و بعد از این واقعه برای هزاره ها در دستگاه اداری و سیاسی افغانستان نقشی داده نشد.
امیر دوست محمدخان، یک هزاره سرشناس و بزرگ قوم بهسود را بنام یزدان بخش که دارای قدرت مالی و در بین هزاره ها یک محبوبیت خاص اجتماعی داشت و بتدریج نفوذ سیاسی در هزارجات پیدا کرد -از نفوذ وی در بین اقوام هزاره احساس خطر میکرد- بنا بر وعده های رنگارنگ به کابل دعوت و بلاوقفه وی را زندانی نمود و بعداٌ بقتل رسانید و به این ترتیب از تشکیل یک قدرت سیاسی در هزارجات جلوگیری نمود.
شکنجه وتبعض نژادی و مذهبی در مقابل هزاره ها در زمان عبدالرحمن خان به اوج خود رسید. سران و زعمای هزاره در اثر قیامی که در مقابل حکومت عبدالرحمن انجام دادند بطور فجیع بقتل رسید ند وتعداد زیاد هزاره ها به حیث غلام و کنیز بنام اسیر جنگی در کابل انتقال داده شدند.
مشکلات اجتماعی و اقتصادی هزاره ها
رابطه مستقیم سیاسی واجتماعی بین حکومت مرکزی کابل و هزارجات موجود نبود و حکومت مرکزی هزارجات را به حیث یک منبع عایداتی تلقی میکرد. جوانان این منطقه را که قوای مهم تولیدی زراعتی این سرزمین را تشکیل میداد به خدمت عسکری به مرکز کابل سوق داده میشدند و در ظرف صد سال گذشته کدام پروژه اقتصادی واجتماعی در هزارجات روی دست گرفته نشد، و ارکان اداری که در این منطقه از طرف حکومت مرکزی تعین می گردید یک اقتدار مطلق داشتند و مردم این منطقه را که از فقیرترین منطقه افغانستان محسوب میشد تحت فشار وشکنجه های زیاد قرار می دادند. آنها از مردم بی دفاع هزارجات سوء استفاده پولی میکردند و بالای مردم مالیات متنوع بنام های مختلف تحمیل میشد و از دهاقین پول نقد ویا جنس مانند گوسفند، روغن، گلیم و نمد اخذ میگردید.
یک مقام اداری در هزارجات، مانند حاکم و علاقدار، در کابل تا چندی قبل خرید و فروش میشد.نه تنها فرستاده های حکومت مرکزی بنام حاکم و والی وعلاقدار این مردم را استثمار کردند بلکه یک تعداد ازهزاره های که حایز قدرت منطقوی بودند و بنام های امیر، سلطان، ارباب واختیار دار باعاملین حکومت مرکزی درسوء استفاده زارعین بی بضاعت همکاری نزدیک داشتند. زارعینی که محصولات زراعتی خویش را که از یک منطقه به منطقه دیگر جهت فروش در بازرار های محلی عرضه میکردند مجبوربودند که برای خوانین وارباب و اختیاردار حقالعبورتادیه کنند. اکثراٌ سطح تولید زراعتی نظر به وضع نا مساعد اقلیمی پائین میرفت. اهالی محل به مضیقه شدید غذایی واقتصادی روبرو میشدند، فشارارکان اداری حکومت مرکزی واخذ مالیات مختلف و ناخق از یک طرف، گرسنگی از جانب دیگر، زارعین هزاره قصبات خویش را برای کارهای شاقه جسمی ترک کرده و به مشکلات زیاد به شهرهای بزرگ رومی آوردند.
قیام ملی هزارهها در دوران سلطنت امیرعبدالرحمن (1843-1901)
سال 1880 عبدالرحمن خان در بازگشت از روسیه یک قوای نظامی منظم را تشکیل داد. او یک شخص با اراده ولی قسی القلب بود، اشخاص با نفوذ و باقدرت اقوام افغانستان را با وضع فجیعی ازبین برد. در وقت سلطنت امیر، ده ها هزار افغان جانهای خود را از دست دادند وعدهی زیادی را به زندان ابد محکوم نمود و مخالفین خود را تحت شکنجه های جسمی وروحی قرارداد.به این ترتتیب قدرت خود را درافغانستان مستحکم ساخت و برای مصارف اردو و دستگاه اداری مالیات جدید وضع کرد که دراثر وضع سیستم مالیاتی گوناگون بخصوص درهزارجات که منطقه فقیر ونادار بود و مردم توان تادیه مالیات را نداشتند، خیلی گران تمام شد.
مالیات سر چربی بی بی
درهزار جات بنابر وضع جغرافیایی نامساعد که توسط کوه های صعب العبور احاطه گردیده، مردم به فقدان زمین زراعتی روبرو بودند و اهالی منطقه بیشتر به مالداری مصروف بودند وبرای کسب عاید برای فامیلی خویش روغن زرد تولید وآنرا دربازرارهای محلی بفروش میرسانیدند. حکام وارکان اداری امیرعبدالرحمن خان به منظور سوء استفاده مزید بالای زراعین مالدار، مالیات دیگری بنام مالیه سر چربی بی بی حواله نمودند برای آنکه حرم امیرعبدالرحمن خان سر وموی خویش را با روغن زرد چرب میکردند. بناٌ زراعین مالدارهزاره بائیست مالیات سر چربی بی بی را تادیه می کردند.
یک تعداد از بزرگان قوم و ریش سفیدان هزاره به مقام اداری محل از وضع مالیات سنگین شکایت نمودند ولی در مقابل دستگاه اداری شکایت مردم را تمرد شمرده و شروع به لت و کوب خوانین و بزرگان هزاره نمودند و مردم منطقه ازاین واقعه ناگوار به هیجان آمده به مقامات اداری حکومتی و مامورین دولتی که از سالیان دراز هزاره ها را استثمار کرده بودند حمله برده یک تعداد را کشتند وچند نفر مامورین حکومتی را گروگان گرفتند. ولی حکومت مرکزی این قیام رایک زدوخورد مذهبی خوانده و هزاره ها را بنا برعقیده مذهبی شان کافر خواند و در مقابل هزاره ها جهاد مذهبی اعلان نمود که این جهاد به مقابل هزاره ها دوازده سال ( 1880-1892 ) ادامه پیدا کرد.
تبعیض نژادی و مذهبی
عبدالرحمن خان برای سرکوب هزاره ها شعار جهاد مذهبی را دراذهان مردم افغانستان تزریق کرد واز بین بردن هزاره ها را منجیث کافر وظیفه دینی میدانست. هزاره ها دارای دو خصوصیت متمایز بودند:
اول–هزاره ها قیام مسلحانه نموده و در مقابل امیر بغاوت کردند؛ چون در آن زمان شاه سایه خدا شمرده میشد کسی که در مقابل شاه بغاوت کند به حیث باغی شناخته شده و طبعاٌ قتل باغی منحیث کافر مجاز بود و این طرز تفکر درزمان امیر عبدالرحمن خلق شد وتقربیاٌ هشتاد سال را دربرگرفت که بالاخره افغان های مسلمان پی بردند که خداوند سایه ندارد واگر خداوند سایه داشته باشد جسم است چون خدا جسم نیست پس شاه هم سایه خدا نیست .
دوم –هزاره ها نسبت به باشندگان افغانستان از نگاه چهره وساختمان جسمی فرق دارد ویک اقلیت و ازبقایای نژادی مغول محسوب میشدند.در مقابل هزاره ها تبعیض شدید نژادی وجود داشت که البته این تبعیض در زمان عبدالرحمن خان به اوج خود رسید.افغانستان کشوری است که ازاقوام و نژادهای مختلف بوجود آمده و در مقابل سایر اقوام بنام اقلیت های نژادی هم تعصب وجود داشت، چون هزاره ها پیرو مذهب جعفری هستند، بناٌ تعصب در مقابل هزاره هابه مراتب شدید ترنسبت به اقوام دیگر بود.
یک تعداد زیاد ایله جاری های مناطق مختلف به اصطلاح داوطلب که تحت تاثیر پروپاگند مذهبی حکومت امیرعبدالرحمن رفته بودند با نظامیان امیر یکجا برای بدست آوردن غنیمت سرزمین هزارجات را ازچهار سمت به محاصره کشیدند و به قیام هزاره ها بالاخره خاتمه دادند. یک تعداد زیاد مردم هزاره را با قساوت غیر تخیل، بقتل رسانیدند و به این ترتتیب روحیه آزادی خواهی قوم شجاع هزراه را در هم شکستند.
امیر عبدالرحمن خان میتود های وحشیانه و شکنجههای غیرانسانی را به مقابل هزارهها بکاربرد. نمونه شکنجههای غیر انسانی که در تاریخ ثبت شده مانند، به آتش انداختن انسان های زنده، بریدن سر هزارهها در دربار امیر، جا دادن هزاره ها درسبد های بزرگ و لولالیدن این سبد ها از کوههای بلند،به دهن انداختن سگهای دیوانه و بالاخره بریدن اندام هزاره ها بشکل واسکت و همچنان تعدادی را مانند حیوان به قفس انداختند و برخی دیگری را به دهن توب بستند. (1)
در ظرف ده سال هزارهها دوش بدوش با سایر برادران هم وطن در جهاد افغانستا ن سهم گرفتند و قوای شوروی سابق را از خاک خود کشیدند.تجاوز روسیه شوروی ملت افغان را بیدار ساخته و همه اقوام دارای تجربه کافی سیاسی و نظامی شده وحتی امروز با سلاح های گرم وسرد مجهز اند. ولی در این اواخر باز هم یک تعداد محدود در حکومت آقای کرزی سعی دارند که سیاست های نژادی و تبعیض مذهبی سابق را به حیث یک حیله سیاسی بکار ببرند.تبعیض نژادی ومذهبی کاریست نادرست وخطرناک هرکسی که این طرزالعمل را به منظور تفوق قوم گرایی وقبیله گرایی در پیش بگیرد دشمن مملکت و مردم افغانستان است. کشور ما در حال حاضر به اتحاد، روشنگری، فراخ نگری،گسترده اندیشی و شایسته سالاری ضرورت دارد نه تفوق قومی. (2)
------------------------
1)Rulf Bendemann, Historische Bedingung des Widerstandes der Hazara. Issued in Programm, February 1982, Hamburg
2) Aghan Rebles in Last –ditch bid, Financial Times, London. January 19, 1989