زبان فارسی برای سالیان دور و دراز، زبان ادبی و دیوانی عثمانیان بود و از راه کشورگشاییهای آنان به بالکان نیز رسید. فرقهی مولویه و اهل فتوت و صوفیان، در آن دیار بیشترین خدمت را به زبان فارسی کردند.
نخست به عنوان این نوشتار بپردازیم. چرا «کشتارگاه آناتولی»؟
اندکی پس از شکست خلافت- امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، کشور ترکیه به وجود آمد. (1302 خورشیدی-1923 ترسایی)، اما ایدئولوژی پانترکسیم از اواخر قرن نوزدهم در بخش ترکنشین آن دیار رواج داشت و در آغاز قرن بیستم، پانترکها در دستگاه عثمانی به مناصب و مقامات بالای حکومتی رسیدند. بانیان و دلبستگان همین ایدئولوژی، چهار نسلکشی را در آن کشور به راه انداخته و پیش بردند. نسلکشی ارامنه، آشوریان، یونانیان و کردها. این کشتارهای جمعی تقریبا از سال 1914 آغاز و تا سال 1987 (کشتار کردها و علویانِ شهر مرعش) ادامه داشت. اگر نیک بنگریم، ترکیه تنها کشور جهان است که در سدهی بیستم میلادی به پاکسازی چهار کمینه (اقلیت) نژادی و مذهبی دست یازیده است و هیچ کشوری در جهان چنین رکوردی را از آن خود نکرده است. بر این اساس میتوان از کشتارگاه آناتولی سخن گفت. روابط حسنهی ترکیه با غرب، بویژه آمریکا و موقعیت راهبردی این کشور، تاکنون مانع از ارجاع پروندهی این جنایات به دادگاههای بینالمللی بوده است. البته ترکیه با وجود سیاستهای همگونسازی و کوچهای اجباری و نسلکشی در شهرهای درسیم و مرعش و ... نتوانست کردها را نیز مانند سه قومیت دیگر نابود کند.
سرکوب هویتطلبی اقوام در کشور ترکیه به شکلی بوده است که با هیچگونه سرکوبی از این دست در جهان قابل قیاس نیست. چهار نسلکشی در یک سده رکوردی خوفناک است و به ما اجازه میدهد تا آن دیار را «کشتارگاه آناتولی» بنامیم.
زبان فارسی و پانترکیسم
در کشور ترکیه اقلیت فارس زبان وجود نداشت، اما ایدئولوژی پانترکسیم که سودای یکپارچگی از مغولستان تا مرز یونان را در سر میپروراند، زبان فارسی را هم به چشم یک موجود مزاحم مینگریست.
ذکر دو نمونه میتواند به منظور ما کمک کند.
الف) عبدالرئوف فطرت- فطرت از پایهگذاران ادبیات نوین فارسی در ورارودان بود. دو کتاب «بیانات سیاح هندی» و «مناظره» را نوشت که بسیار در خور ستایشاند. میتوان او را از نخستین رماننویسانِ زبان فارسی دانست.
استاد محمدجان شکوری دربارهی فطرت مینویسد: «روحـیهی وطنپرستی یکی از مهـمترین چـهـرههای سرودههای عـبدالـرئوف فـطـرت است» و سرودهای از او را نقل میکند:
ای مادر عـزیز من، ای خـطهی بخار
ای با تو افـتخارم و ای با تو اعـتبار
و...
شگفتا! همین عبدالرئوف فطرت، زمانی که برای تحصیل به استانبول میرود، در برگشت به یک موجود مسخ شده تبدیل میشود! او در سالهای 1910 تا 1914 در استانبول میماند. ابتدا به یک جریان اسلامگرا میپیوندد اما خیلی زود با پانترکهایی که از دربار عثمانی تا کوچه و خیابان را اشغال کرده بودند، دمخور شده و به یک فارسستیز و پانترکیست تمام عیار تغییر جنسیت میدهد و در نهایت به کمونیسم نزدیک میشود. کمونیستی پانترکیست!
«... با آغاز اندیشهی پان ترکـیسم، خـلقهای ترکی همچون ازبکان و قرقیزان را بر دیگـر ملل بویژه بر ایرانیان برتری داد و از انسانگـرایی به ملتگـرایی ناروا گـذشت. وی از فـطرت تاجـیکی خـود دست شست و برخـلاف سود تاجـیکان دست یازید. پان ترکـیسم فـطرت را به ادبیات ازبکی رهـنمون شد و از سال 1916 م وی از زبان پارسی تاجـیکی به کلی دست شسته و به ادبیات ازبک پرداخـت.
فـطرت در ترکـیه در سالهای 1910- 1914 م به مدرسهی واعـظیه استانبول رفـت و از اینجا تاریخ خاور و باخـتر، ادبیات اروپا و فـرانسوی را آموخـت و احـوال و دانشهای فـلسفی آگاه بود. وی یکی از مدنیترین روشناندیشان تاجـیک بود و در دانش کـسی را یارای او نبود. وی سخـنوری نطاق بود و در بحـث ماهـر بود و آنچه تلقـین میکـرد از پان ترکـیسم سرزده بود. در ترکـیه سازمانی بنام «توران نشر معارف و یاردم جـمعـیتی» بود که محـرم فـیضی در استانبول بازکـرده بود. این گـروه پان ترکـیسم را در میان آخـوندهای ورارودان (بخارا و سمرقـند) سرلوحه کـرده بود . از فعالان این گـروه فـطرت بود و با کـوشش این گـروه بسیاری از دانشجـویان تاجـیک به ترکـیه آمدند و ترک پرست شدند و خـود را ترک گـمان کـردند و در کـسوت پان ترکـیسم به ورارودان بازگـشتند».
فطرت تا جایی پیش رفت که گفتن و نوشتن به فارسی را ممنوع اعلام کرد! او از کسانی که فارسی سخن میگفتند، جریمه میستاند!
«چـون فـطرت به پان ترکـیسم و پان ازبکـیسم روی آورد، هـمهی تلاشهای وی صرف مبارزه با هویت ریشهدار ایرانیان ورارودان شد و پس از انقـلاب 1920 م در بخارا جـمهـوری خـلقـی بخارا تاسیس شد و پان ترکـیستها به قـدرت رسیدند و از جـمله فـیض الله خـواجه در 24 سالگی سروزیر شد و فـطرت در کـمیتهی مرکـزی حـزب کـمونیست بخارا و وزیر امورخارجهی بخارا (1922م) و وزیر معارف (1923) م شد. این حـکـومت دست به ازبکسازی تاجـیکان زد و با تشبث فـیض الله و فـطرت در بخارا تاجـیکان را در اسناد رسمی ازبک نوشتند و مکـتبها تا سال 1922 م با کـشته شدن انورپاشا به زبان ترکـی عـثمانی و سپس به ازبکی نوشته شد.
زبان تاجـیکی را از ادارات دولت رانده و زبان ازبکی را جانشین آن کـردند. به دستور فـطرت مقـرر شد که هـر کـس در دفـتر وی به پارسی تاجـیکی حـرف بزند 5 روبل تاوان بدهـد»!
عبدالرئوف فطرت خیلی زود از اسب و اصل افتاد و مغضوب کمونیستها شد. ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی که به شوروی رفته بود و در نهادهای ادبی فارسی زبان مشغول کار و پژوهش بود، کوشید وی را یاری دهد اما توقیفی نیافت.
ب) محمود طرزی- طرزی در سال 1290 خورشیدی نشریهی سراج الاخبار را در کابل منتشر کرد.
به سخن میرمحمد صدیق فرهنگ، محمود طرزی معروف به محمود بیک تربیت یافته کشور عثمانی و از هواخوهان ترکان جوان و بخصوص حزب «اتحاد و ترقی» ترکیه عثمانی بود و از طریق زبان ترکی به آثار نویسندگان غرب آشنایی پیدا کرده بود. وی در ۱۹۱۱م جریدهی سراجالاخبار را انتشار داد که مضمون اصلی آن پیروی از ترکان جوان و ناسیونالیسم آمیخته با پاناسلامیزم و مبارزه با استعمار بود. اما علاوه بر آن ترویج معارف، مجادله با خرافات و تعلیم زبان پشتو هم از اهداف عمده آن به شمار میرفت.
او نخستین روزنامهنگاری است که در یکی از خاستگاه زبان فارسی چنین سخن میزند: «در مکتبهای ما، اهمترین آموزشها، باید تحصیل زبان افغانی (پشتو) باشد. از آموختن زبان انگلیزی، اردو، ترکی، حتی فارسی، تحصیل زبان افغانی را اهم و اقدم باید شمرد». محمود طرزی زبان فارسی را در یکی از خاستگاه خود، در کنار زبانهای انگلیسی و ترکی قرار میدهد و بیگانه تلقی میکند.
در جایی دیگر میگوید: «به فکر عاجزانۀ خود ما، یگانه وظیفۀ انجمن عالی معارف، باید اصلاح و ترقی و تعمیم زبان وطنی و ملتی افغانی (پشتو) باشد»! یعنی انجمن عالی معارف هیچ وظیفهای در قبال زبان فارسی ندارد.
پروفسور گریگوریان در کتاب «ظهور افغانستان نوین» مینویسد: «طرزی عقیده داشت ... با تلاش متمرکزی برای بالا بردن موقعیت زبان «پشتو» که وی و همکارانش آن را «زبان افغانها» مینامیدند و در مقابل زبان فارسی، زبان رسمی کشور همراه باشد. به نظر وی پشتو یا «افغانی» تبلور اصالت ملی، "اجداد زبانها" و زبان واقعی ملی پنداشته میشد. بدین ترتيب این زبان باید به کلیه گروههای قومی در افغانستان آموزش داده شود. این امر در دههی ١۹٣٠میلادی به اجرا گذاشته شد و با جدیت تمامتر تا دهه ١۹٥٠میلادی که پشتو زبان رسمی و ملی افغانستان گردید، ادامه یافت».
آموزش و گسیل کردن امثال محمود طرزی نه از سر دلسوزی برای زبان پشتو که از سر کینه از زبان فارسی بود. این روند دیگرستیزی و فارسستیزی در کشتارگاه آناتولی اگر چه به قوت گذشته نیست اما همچنان طرفدارانی دارد. همگراییِ پانترکیسم و کمونیسم به نابودی فارسی زبانان سمرقند و بخارا و برخی از نقاط ورارودان انجامید. در افغانستان نیز همین رویه دنبال شد. اما در ایران! هزاران فطرت و طرزی را به ایران گسیل کرده و میکنند تا آذربایجان را سرزمینی غریبه با دیگر نقاط نشان دهند! پانترکهای گسیل شده به ایران، آذربایجان را آزربایجان مینویسند تا شاید معنای آن را بتوانند فراموش کنند! پس از نه سده از مرگ خاقانی و نظامی، در سایتها و وبلاگهای شان از زبان این شاعران شعر ترکی میسرایند! بابک را بای بگ مینویسند تا شاید معنای ترکی بدهد!
گویشورن هر زبانی این حق را دارند که به زبان مادری خود بنویسند و بخوانند. اما برتری نژادی و ستیز با زبانها و فرهنگهای دیگر، چیزی نیست که به آسانی بتوان از آن گذشت. بویژه ستیز با زبانی چون فارسی که شاکلهی یک حوزهی تمدنی است و میراث اقوام بسیاری است.
پی نوشت:
تمام اطلاعات درباره ی محمود طرزی و سراج الاخبار از نوشته ی خوب و عالمانه ی جناب «نجم کاویانی» گرفته شده است. به این نشانی:
http://www.radiozamaneh.com/culture/goonagoon/2011/10/20/7764
دیگر منابع:
1.درباره زبان ادب و فرهنگ تاجیکستان. تالیف استاد محمدجان شکوری بخارایی. اساطیر. تهران. 1384
2.نقد ساختاری مناظره فطرت بخارایی. ابراهیم خدایار. فصلنامه نقد ادبی. سال دوم، شماره 5، بهار 1388
سایتها:
3. ترک های جوان- دانشنامه جهان اسلام
http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3480
4. پانترکیسم- دانشنامه جهان اسلام
http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=2644
عباس سلیمی آنگیل