تاریخ انتشار :شنبه ۱۰ جدی ۱۳۹۰ ساعت ۰۹:۵۸
کد مطلب : 16933
تأملی بر پريشان رفتاری تاريخ نگاری در افغانستان (بخش چهارم) / مصباح زاده
۱- کوشانی‏ها آریایی تبار و زبان آن‏ها آریایی بود که نیای زبان فارسی دری شناخته می‏شود. این مطلب را کشف سنگ نبشته رباطک در سال ۱۳۷۲ بیشتر به اثبات می رساند. ۲- یفتلی‏ها (هیاطله) نیز مانند کوشانی‏ها آریایی تبار به شمار می روند. ۳- غوری‏ها ایرانی نژاد (تاجیک) و فارسی زبان بودند. اکثریت مردم غور در حال حاضر هم فارسی زبان و تاجیک اند.
               کوشانی‏ها، یفتلی‏ها و غوری‏ها


1- كوشاني‌ها
همان طور که در مورد منشأ نژادی پشتون‏ها و هزاره‏ها نظریه‏های متفاوتی وجود دارد در مورد منشأ نژادی کوشانی‏ها، یفتلی‏ها و غوری‏ها نیز اظهار نظرهای متفاوتی شده است. این نظریه‏ها گاهی آن چنان متناقض هستند که نظریه پردازان مغرض را شرمنده می‏سازد. در رابطه با نژاد کوشانی‏ها دو نظر وجود دارد: یکی آریایی و نژاد سفید و دیگری مغولی و نژاد زرد.



الف) نظریه‌ي آریایی تباری کوشانی‏ها
 اغلب منابع و محققان خارجی و افغانی کوشانی‏ها را آریایی تبار معرفی کرده اند. فهرستی از منابع و نظريات محققان موافق آریایی تباری کوشانی‏ها به شرح زیر است:
1-  میرغلام محمد غبار: آقای غبار کوشانی‏ها را شاخه‌ای از قوم تخار و تخارها را آریایی معرفی نموده می‏نویسد:« راجع به نژاد تخارها «ميسيو لونگورت ديمس (Mrl.Domes) آلماني در دايرةالمعارف اسلامي آلمانيا مي‌نويسد كه آن‌ها آريايي بوده‌اند و غالباً آلمان‌ها وطن اصلي نژاد هند و ژرمن «آريايي» را در آسيا، كوه‌هاي هندوكش و پامير مي‌دانند.»(23)
غبار می‏افزاید: « تخارها در حدود دو قرن قبل الميلاد در بلخ نفوذ پيدا كردند و بعد از صد سال سكونت در باختر، طايفه‌اي از آن‌ها به نام كوشاني ترقي كرده و به تدريج قسمت عمده‌ي هندوستان را مسخر ساختند. سلاطين كوشاني از پيروان جدي دين بودا به شمار مي‌رفتند. از قرن سوم بعدالميلاد كوشاني‌ها به جانب بلخ رانده شده و در تحت سلطه‌ي ساسانيان درآمدند.» (24)
2-  عبدالحی حبیبی: حبیبی کوشانی‏ها را قومی می‏داند که از آمیزش یوئه چی‏ها و تخارها بوجود آمده و با قبایل ساکه و سیتی آریایی هم عرق و هم نژاد می‏باشند. متن نوشته عبدالحی حبیبی در این رابطه چنین است: « در حدود 165 ق.م قبايلي كه با ساكه‌ها و سيتي‌هاي آريايي هم عرق و هم نژاد بوده از روي قيافت و چهره و بيني‌هاي دراز و ساير خصايص و لساني از نژاد آريايي شمال شرقي شمرده مي‌شود و چينيان ايشان را يوچي (YUEH_CHI)  گفته‌اند، از مسكن قديم خود در چين شرقي برآمده و به وادي سير دريا شمال آمو رسيدند. ايشان ساكه‌هاي ساكن اين جا را به طرف شرقي و صفحات آريانه در باختر و جنوب هندوكش راندند، تا حدي كه به سرزمين هند هم بعد از 127 ق.م عقب نشسته‌اند و جاي ايشان را يوچيان گرفته‌اند. مردم يوچي در حدود (70 ق.م) از آمو گذشته و به كمك تخاريان (تاهيا) باختر را گرفتند و بعد از اين بين يوچي و تخار آميزشي به عمل آمده و يك عرق قوي و ممتازي را بوجود آوردند كه قبيله‌ي معروف كوشي (KUSHI )- كوي شانگ= كوشان- يكي از قبايل پنجگانه‌ي اين مردم بود و كلمه كوچي (پونده پشتو) اكنون در هر دو زبان پشتو و دري اين ريشه را نمايندگي مي‌كند و به موجب تذكار يكي از مورخان چين، رئيس كوشانيان مسمي به كيوتسيو_كيو(KIeU_TSIU_ KIU) رؤساي چهار قبيله ديگر را مطيع ساخته و و خودش به عنوان، شاه كوي شانگ، شناخته شد، و از همين وقت است كه كلمه كوشان جاي يوجي را در تاريخ گرفت.» (25)
3-  نجیب‌الله توروایانا: توروایانا، کوشانی‏ها را متشکل از تخارها و آریایی‏های شرقی (یوئه چی) دانسته می‏نویسد:«کوشانی‏ها متعلق به طایفه تخاری هستند که بنا بر مهاجرت «یوئه چی»ها کسب قدرت نموده سلطنت مقتدری را به مرحله‌ي ظهور آوردند. يوئه‌چي‌ها از آرياني‌هاي شرقي مي‌باشند كه هنگام مهاجرت و جنبش بزرگ آرياني‌ها برعكس برادران خود به طرف شرق هجرت كردند، و در بين توئن هوانگ و كي لين رحل اقامت افكندند، يعني در حوالي حوزه‌ي رود ايلي و تارم. يوئه‌چي‌ها را «سيتي» هم مي‌خوانند. در مجاورت اين طايفه قوم ديگري به نام «هي وانگ نو»‌ها زندگي مي‌كردند. يوئه‌چي‌ها با هيوانگ نوها كه اغلبا از عرق اصغر بودند عداوت زيادي داشتند و در بين اين دو طايفه جنگ‌هاي متمادي و زدوخوردهاي لاينقطع وجود داشت. بنا بر كثرت طوايف و مردماني كه به نژاد زرد تعلق داشتند، يوئه‌چي‌ها مجبور گرديده مملكت را ترك نمودند و در بين جيحون و سيحون اقامت گزيدند. چون پيش از ورود اين‌ها در اين قسمت «سيت»‌ها زندگاني مي‌كردند، آن‌ها را به طرف جنوب راندند.»(26)
4-  احمد علی کهزاد: آقای کهزاد مدیر شعبه تاریخ انجمن ادبی در سال 1317، با استفاده از منابع مختلف چینی و یونانی مقاله‌ي بلندی تحت عنوان «امپراتوری کوشان» نوشته که در بخشی از آن چنین آمده است: «کوشانی‏ها بر خلاف آن چه که تا یک وقت تصور می‏شد و آن‏ها را مغولی می‏خواندند، مانند اسکايی‏ها آریایی می‏باشند؛ و شرقی‏ترین شاخه آریایی تصور می‏شوند که از سرزمین بومی آریایی شمال حوزه‌ي اکسوس مستقیماً به طرف شرق به وادی سيردریا و مناطق ماورای شرقی آن در آسیای مرکزی منتشر شده، مانند پیشقراولان نژاد آریا، قرون متمادی با عالم زرد و زرد پوستان مغولی در تصادم ماندند؛ و انقلابات روزگار ایشان را دوباره به مهد «آریایی» یعنی کوهپایه‏های «آریانا» رسانید.
به علاوه‌ي اختصاصات نژادی و خطوط چهره و شکل سر و غیره که آریایی بودن کوشانی‏ها را ثابت می‏کند، زبان ایشان هم این نظریه را تقویت می‏نماید. قراری که از روی مسکوکات و دیگر لوایح مکشوفه معلوم می‏شود، کوشانی‏ها سرِ بلند نوک تیز، دماغ بزرگ و طویل ، الاشه‏های عریض داشته است.
پروفسور «کنو» جنبه‌ي احتمالی ترکی بودن آن‏ها را نیز مطالعه کرده، لیکن آخر به آریایی بودن آن‏ها اعتراف می‏کند؛ و از نقطه نظر قیافه‌ي بدنی تیپ مخصوص «هومو الپی نوس» را در آن‏ها سراغ داده می‏نویسد: «بینی دراز و سایر خصایصی که در تصاویر مذکور اشاره شده اصلاً از ممیزات نژاد «هوموالپي نوس» است.
 در لوحه سنگی بزرگی که به طول 90 سانتی متر و عرض تقریباً 40 سانتی متر از معبد شترک بگرام کشف شده و در موزه کابل موجود است به دور مجسمه بودای مرکزی 34 نفر اشخاص دیگر روحانی و غیر روحانی و من جمله دو نفر اعانه دهنده‌ي کوشانی با عیال‌هایشان هم دیده می‏شود. ریش انبوه، دماغ بلند و قلمی، چشمان بزرگ، اندام متناسب، چیزهایی که اختصاصات بدنی یک فرد آریایی را تشکیل می‏دهد به وجه احسن در این نجبای اعانه دهنده‌ي کوشانی جمع است.»(27)
سر یکی از شاهزادگان کوشانی که در ازبکستان کشف شده است.                                  سر یکی از شاهزادگان کوشانی که در ازبکستان کشف شده است.
5-  کتیبه‎ها و مسکوکات: کتیبه‌ها و مسکوکات دوره کوشانی که تاکنون کشف شده اند، علاوه بر انعكاس چهره و قیافه‌ي آریایی آنها بیانگر زبان ایرانی (آریایی)شان نیز می‏باشد. احمدعلی کهزاد از قول محققان غربی می‏نویسد:«راجع به زبان کوشانی‏ها اگرچه تا حال [1938 م] تحقیقات رضایت بخشی نشده، معذالک آنچه در این مورد می‌نگارند خالی از مفاد نیست. این زبان را مدققين اروپایی به نام‏های مختلف یاد کرده‏اند. پروفسور لوی من (Leuman) که نخستین بار خصوصیات لسان مذکور را شرح داده آن را «آریایی شمالی» خوانده است. فضلای فرانسوی که اول آن‏ها موسیو پلیو(Pelliot)  بوده آن را «ایرانی شرقی» نامیده اند؛ و پروفسور لیودر «زبان اسکايی» گفته است. به هر حال، زبان کوشانی‏ها را به نامهای فوق به هر کدام که یاد کنیم مناسبت دارد. این زبان در مسکوکات و کتیبه‌های شاهان ایشان به کار رفته و از جمله «شاؤ نافو شاؤ کنشکی کوشانو» یعنی «کانیشکا شهنشاه کوشان» به خوبی معلوم می‏شود که زبان مذکور شاخه‌ای از السنه‌ي ایرانی است.» (28)
کشف سنگ نبشته یا کتیبه‌ي سنگی رباطک در سال 1372خورشيدي به بحث پیرامون زبان کوشانی‏ها که برخی آن را «بلخی» و برخی «تخاری»می‌گفتند و استاد «والترهينگ» آن را زبان «باختری» نامیده بود، پایان داد. در این کتیبه به صراحت زبان کوشانی‏ها «زبان آریایی» نامیده شده که واژه‏ی اصلی در کتیبه به گونه‌ي «آريئو» (Aryao) آمده است. این کتیبه نشان می‏دهد که زبان و تبار کوشانی‏ها آریایی بوده است.
گفتني است سنگ نبشته رباطک در شرق ولایت سمنگان و شمال باختری ولایت بغلان در چهل کیلومتری محوطه‌ي باستانی سرخ کوتل در سال 1372کشف و توسط نیکلاس سیمز ویلیامز (Nicholas Sims-Williams)  ایران شناس و متخصص زبان‏های سغدی و باختر در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن خوانده شد. اين كتيبه را جو کریب (Joe Cribb) تفسیر كرد، و استاد غلام جیلانی داوری، باستان شناس برجسته‌ي افغانستان در سال 1379 به فارسی ترجمه کرد.
آقای دکتر رضا‎ مرادی غیاث آبادی، گزارش جامعی در رابطه با سنگ نبشته رباطک نوشته اند که چکیده آن به این شرح است: «کشف سنگ نبشته رباطک به چندین پرسش ديرینه در زمینه مطالعات کوشانی، پاسخ داد. به موجب این کتیبه دانسته می‏شود که کوشانیان زبان خود را به نام «زبان آریایی» می‏شناخته‏اند و آن نیای زبان فارسی یا دری است که گویا «دری» گونه‌ي تغییر یافته‌ي تلفظ واژه «آریئو» باشد. زبان آریایی و گونه تحول یافته آن به نام دری/فارسی، زبان همگانی مردمان سرزمین‌های ایرانی بوده و منظور از «فارس» تنها ناحیه فارس در جنوب ایران نیست، بلکه دلالت بر تمامی سرزمین‏های ایرانی دارد. این زبان در شکل نخستین و پسين خود در گستره‏ای پهناور از غرب ایران آن روز در آناتولی و کرانه‏های فرات، تا هند و پنجاب و آسیای میانه رواج داشته و مفهوم بوده است.
سکه کوشانی با تصویر کنیشکا  «تصویر سمت راست: سکه کوشانی با تصویر کنیشکا»

فرمان‏نامه کنیشکه در رباطک، این بحث دیرینه در باره‌ي خاستگاه قومیتی و فرهنگی و باورداشت‏های کوشانیان و «یوئه چی»ها را پایان داد. امروزه می‌دانیم که کوشانیان هیچ گونه پیوستگی و وابستگی با قبيله‌های بادیه نشین آلتايي آسیای میانه شرقی نداشته و دارنده‌ي تبار، فرهنگ، دین و زبان آریایی بود‏ه‏اند.»(29)
متن ترجمه سنگ نبشته رباطک بدین شرح است:
«کـنـیـشـکـه کـوشـانـی، رهایی‌بخش بزرگ، نیکوکار، فرمانروای دادگر، شایسته نیایش یزدان، که فرا دست آورد پادشاهی را بخواست نَـنَـه و بخواست همه دیگر ایزدان. که بیاغازید نخستین سال را به خشنودی خدایان. او صادر می‌کند یک فرمان به یونانی و سپس بیان می‌دارد به زبان آریـایـی.  . . .  «سَـکِــتَـه»، «کَــئـوسـانـبـی»، «پـاتـالی‌پـوتـرا»، «چـامـپا»  . . .  پادشاه کنیشکه به «شـافـر نـوکـونْــزوک/ ناقَــنـزاق» فرمان می‌دهد نیایشگاه بزرگی بنام ایزدان در سرزمین . . . برای ایزدان بسازد و در آن تندیس‌های ایزدبانو «مَـه» در برترین جا، خدای «آرمــوز» آفریننده خوشی‌ها، «آردوخــش»، «سـروشَــرد»، «نَـرسَــه»، «مـهــر»، «مَـهَـشـان» و «ویـنـک» تراشیده و گذاشته شوند. همچنین فرمان می‌دهد که تندیس این شاهان را بسازند و در نیایشگاه بگذارند: «شـاه کـوجـولَـه کَــدفـیـز»، پدر پدر بزرگ، «شـاه ویـمَـه تَـکــتـو» پدر بزرگ، «شـاه ویـمَـه کَـدفـیـز»، پدر و خود «کـنـیـشـکـه» . . . باشد تا آن ایزدان، یاری‌رسان شـاه شـاهـان کـنـیـشـکـه باشند.» (30)


ب) نظریه‌ي مغول تباری کوشانی‌ها
تاکنون دلایل مورد توافق عام از سوی باستان شناسان، انسان شناسان و مورخان اروپایی، شرقی و به خصوص افغانی مبنی بر مغول یا ترک تباری کوشانیان ارائه نشده است. برخی نویسندگان افغانی در سال‏های اخیر مانند میرمحمدصدیق فرهنگ، حاج کاظم یزدانی و دکتر عنایت الله شهرانی، کوشانی‏ها را از نژاد زرد و مغول تبار معرفی کرده‏اند. آقای یزدانی کوشانی‏ها را شاخه‌ای از قوم «سیتی» یا «یوئه چی» دانسته و می‏نویسد: «قبایل «سیتی» و یا «یوئه چی» به احتمال قوی زرد پوست بوده اند و یا مخلوطی از زرد و سفید بوده اند.»(31)
آقای فرهنگ ضمن یادآوری از تهاجم قبایل بادیه نشین از سمت شمال به سرزمین افغانستان امروزی می‏نویسد: «اکثر این مردم از نژاد زرد و از اقوام ترک و یا اقوام شبیبه به آن بودند. از این جمله بودند سکايی‏ها، پارت‏ها، يوچه [یوئه چی]ها و هون‏های سفید [هیاطله یا یفتلی‌ها] در دوره پیش از اسلام، و غزها، مغول‏ها، تاتارها و ازبک‏ها در دوره اسلامی». (32)


2- یفتلی‏ها (هیاطله)
یفتلی‏ها (هیاطله) مردمانی بودند که مانند کوشانی‏ها درباره اصل و نسب‏شان دو دیدگاه عمده و متفاوت وجود دارد: دیدگاه اول این طایفه را از اقوام ایرانی (آریایی) و دیدگاه دوم از اقوام ترک می‏داند. استاد جلیل دوستخواه، گزارشگر و پژوهشگر کتاب «اوستا» در رابطه با هیاطله چنین می‏نویسد: «در اوستا «خویَونَ» یا «هُویَونَ» و در پهلوی (خُیون) یا «هُیون» و در فارسی «خیون» یا «هون» نام سرزمین و مردمی بوده است در آن سوی آمودریا (جیحون) که به احتمال زیاد یکی از اقوام ایرانی به شمار می‏آمده‏اند. در اوستا «خیون» از قبیله‌های تورانی شمرده شده و در ایاتکار زرایران ارجاسب پادشاه توران، از خیونان است.
از نخستین سده‏های میلادی (مساوی اواخر دوره اشکانی) که اقوام ترک تبار در این سرزمین و بخشهای گرداگرد آن، جانشین اقوام ایرانی شدند، به تدریج «خیون‏ها» یا «هیون‏ها» با ترکان و هفتالان یا هیاطله یکی به حساب آمدند.» (33)
به نظر می‏رسد آنانی که هیاطله (خیون) را ترک تبار می‏دانند به خاطر آن باشد که این طایفه در اوستا از قبیله‌های تورانی معرفی شده است و توران که در شاهنامه فردوسی در برابر ایران قرار دارد، ترک پنداشته شده است. در حالی که محققان و مورخان مشهوری توران را ترک ندانسته بلکه آریایی تبار معرفی می‏کنند. استاد جلیل دوستخواه، در این رابطه می‏نویسد: «ترک خوانده شدن تورانیان و ترکستان نامیده شدن سرزمین توران که در متن‌های فارسی و عربی و از آن جمله در شاهنامه راه یافته، حاصل یک اشتباه تاریخی است که بر اثر مهاجرت اقوام ترک تبار آسیای میانه به سرزمین باستانی توران از روزگار اشکانیان به بعد پیش آمده است.»(34)
میرغلام محمد غبار نیز در رابطه با جابجا شدن ترک‏ها در سرزمینهای ایرانی (آریایی) و آریایی بودن تورانیها و یفتلی‏ها چنین می‏نویسد: « روي هم رفته آسياي مركزي و شرقي، شامل صحراها ريگزارها با گرماي شديد و سرماي شديد و بعضا سطوح مرتفع و قسما كوه‌هاي پرآب و علف و مساعد به زندگي است. اين حصص مساعد عبارت است از: اول، حوزه‌ي بايكل (مسكن اصلي مغول‌ها)، دوم، حوزه‌ي بالخاش (مسكن اصلي ترك‌ها)، سوم، حوزه‌ي تارم (اصلا مسكن آري‌ها بود و از قرن هشتم مسكن ترك‌ها قرار گرفت). چهارم، حوزه‌ي ارال شامل ماوراءالنهر(اراضي واقغ بين جيحون و سيحون و سرزمين خوارزم). حوزه‌ي ارال اصلا مسكن آري‌ها بود، ولي به تدريج ترك‌ها و تركمن‌ها در اين حوزه نفوذ و بالاخره اكثريت فايق و دولت‌ها تشكيل كردند. اصلا وقتي كه قسماً مغول‌ها با آريه‌هاي آسيايي مزج و مخلوط شدند، نام «ترك» به آن‌ها اطلاق شد. تركمان‌ها هم بيشتر از عناصر مخلوط شده‌ي ترك به ميان آمدند و سلجوقي‌هاي بعدي شعبه‌اي از همين تركمانان هستند، در حالي كه ازبك‌ها از جمله‌ي تركان شرقي مي‌باشند و زبان‌شان هم تركي چغتايي و با زبان تركمني نزديك مي‌باشد و هر دو زبان همديگر را مي‌فهمند. اما تركان تركيه‌ي امروز از جمله‌ي «تركان غربي» استند.»(35)
 آقای غبار در مورد ورود ترک‏ها به سرزمین افغانستان امروزی چنین ادامه می‏دهد: «درهرحال، موج نخستين عنصر ترك از قرن ششم با كشور افغانستان در تماس آمد. تركان التايي كه در اوايل قرن پنجم زير تعرض امپراتوري توبا قرار گرفته بودند، بعدها بر قبايل جوان منگوليا غالب شده و خود به جبهه‌ي غرب متوجه گرديدند و از حوزه‌ي تارم تا حوزه‌ي سيحون گسترش يافتند. اين‌ها در سغديانه يفتلي‌ها را مغلوب كردند و در نصف دوم قرن ششم، نام آن‌ها براي بار اول در سواحل جيحون شنيده شد.»(36)
                                                                                                   یکی از شاهان هیاطله«تصویرسمت چپ:  یکی از شاهان هیاطله»
 غبار در جایی دیگر نیز به نقل از اوستا، تورانی‌ها را آریایی نژاد معرفی نموده می افزاید:« در اويستا اين نام [آريانا] به شكل ايريانا ذكر گرديده كه در مقابل نام توريانا قرار داشت، يعني آريايي‌هاي توريايي ماوراي جيحون كه در حالت بدوي زندگي داشتند.» (37)
آقای غبار دولت هیاطله (یفتلی‌ها) را یکی از طوایف تخارهای آریایی تبار (38) می‏داند و علامه عبدالحی حبیبی نیز آن‏ها را آریایی معرفی می‏کند با این تفاوت که در کنار واژه «هیاطله»، واژه «هپتال» و «هپتالیان» را به خاطر پشتونیزه کردن اضافه کرده است. علامه جیبی تحت عنوان «هپتالیان» چنین می‏نگارد:« در حدود 425 قبايل سپيدرنگ آريايي نژادي كه چينيان «يي_تي_لي_دو» و يونانيان و روميان افتهاليت (EPHTHALITES) يا خيونيت (CHIONITES)و پارسيان خيون ياهون (HION) يا (HUN) و در زبان پهلوي و عربي و دري «هيپتال» يا «هيطل» يا «هيفتال» يا «هياطله» و منابع هندي سنسكريت «شوته هونه» (هونان سپيد) ياد كرده‌اند، از اراضي آسياي مركزي و درياي آمو به طرف وادي‌هاي شمال هندوكش، تخار و باختر گذشتند كه چينيان ايشان را از «هونان هيونگ - نو» به كلي جدا دانند. و نيز «پروكوپيوس» مورخ بيزانسي كه معاصر هپتاليان است و در سنه 562م مرده ايشان را بدين سبب از وحشيان زردپوست جدا داند كه رنگ ايشان سپيد و هم مهذب‌تر بوده‌اند. و حتي به قول مورخان چيني‌زبان ايشان هم مغولي يا تركي نبود و شايد مخلوطي از لهجه‌هاي تركي و آريانه باشد كه نام خان=هون را در اين اختلاط گرفته باشند و اصلا همان يو- چي‌اند.»(39)
نجیبالله توروایانا، نیز هیاطله را آریایی تبار دانسته و می‏نویسد: «هياطله يا يفاطله كه آن‌ها را هفتاليت نيز خوانده‌اند مثل كوشاني‌ها قبيله‌اي بودند از طوايف تخاري افغانستان. محل آن‌ها در بدخشان بوده و شهرهاي يفتل را در بدخشان عليا و سفلي متعلق به آنها مي‌دانند. شهر يفتل هنوز در بدخشان عليا به صورت يك قريه موجود و شهر دومي در قطغن يا بدخشان سفلا معدوم گرديده. نام هياطله تا دوره‌هاي اسلام در مورد بدخشان، قطغن و حتي باميان نيز اطلاق شده است. بعضي مورخين افغاني و اسلامي شاهان محلي غوري باميان را به نام پادشاهان هياطله ياد كرده‌اند.» (40)
آقایان یزدانی و دکتر شهرانی هیاطله را مانند کوشانی‏ها هزاره و ترک تبار می‏دانند. دکتر شهرانی می‏نویسد: «طایفه یفتلی‏ها و کوشانی‏ها با هزار اسناد و شواهد ثابت شده‏اند که از طایفه سیتی «ستی» و یوچی، هون و ختایی می‏باشند و به نژاد آرین ارتباطی ندارند.»(41)
احمد علی کهزاد نیز یفتلی‏ها را آریایی نژاد خوانده می‏نویسد:«یفتل‌ها یا یفتلی‌ها عبارت اند از دسته‌ي قبایلی که اصلا مانند اقوام تخاری و کوشانی، آریایی نژاد بوده اند و بین سال‌های ٣٨٥ و ٤٢٠ مسیحی از ماورای آمو در تخارستان یعنی بدخشان و علاقه‌ي بلخ امروزه سرکشیده و متعاقبا اول در شمال و بعد در جنوب هندوکش منبسط شده و به تشکیل سلطنت مقتدری توفیق یافتند.»(42)


3- غوری‏ها
بعد از کوشانی‏ها و یفتلی‏ها، سومین گروه و طایفه‌ای که به خاطر تعلق داشتن به سلسله حاکمان مشهور مورد نزاع و پریشان رفتاری تاریخ نگاری در افغانستان قرار گرفته غوری‏ها میباشند. غوری‏ها را از لحاظ نژادی به طور کلی آریایی و غیر آریایی قلمداد می‏کنند و از لحاظ قومی برخی از نویسندگان پشتون و ترک تبار کوشیدند آن‏ها را پشتون و ترک معرفی کنند. عبدالحی جیبی، نجیب الله توروایانا و میرغلام محمد غبار، غوری‏ها را پشتون و زبانشان را پشتو می‏دانند. حبیبی غوریان را از طایفه سوری پشتون معرفی نموده و می‏نویسد: «زبان غوریان پشتو و دری بود و چون غوریان از طایفه سوري پشتون‌اند، لهذا در عصرشان اقوام پشتون از كوه‌هاي غور و جبال سليمان به وادي‌هاي ترنك و ارغنداب و هيرمند و كابل و هريرود سرازير شدند و در لشكرهاي شاهان نيز در فتوحات همه اشتراك كردند. و بسي از قبايل و افراد و سران قبايل با شهنشاهان و جانشينان‌شان در هند باقي ماندند، كه بقاياي آنها تاكنون هم در سرتاسر هند فراوانند.»(43)
نجیب الله توروایانا می‏نویسد:«غوری‏ها یا افغان [پشتون‏]های سوری که در مراکز فیروز کوه، آهنگران، مندیش و غیره تا حدود بامیان به سر می بردند به زبان پشتو متکلم و نگهدارنده کانون ادبی و فرهنگی این زبان بودند.»(44)
میرغلام محمد غبار نیزغوری‏ها را پشتون و کلمه «غور» را یک کلمه قدیم پشتو دانسته می‏نویسد:« در ازمنه‌ي قبل‌التاريخ، بعد از آن كه آريان‌ها، وارد هرات و بلخ گرديده و از آن‌جا به ساير صفحات افغانستان منقسم شدند، قسمتي هم از شاخه‌ي پختانه‌ها به دره‌هاي ولايت غور سرازير گرديده و در ارتفاع جبال و دره‌هاي سهمناك او مسكن گزيدند. زيرا دره‌هاي سرسبز و چراگاه‌هاي معروف و آب‌هاي جاري و انهار خوشگوار اين ولايت براي اقامت مالداران طايفه‌ي شريفه‌ي آريه بسي مساعد بود. وطن اين‌ها پسان معروف به غور گرديد و به نوعي كه ما در قسمت تاريخ پاختيا نوشتيم، كلمه غور و يا غر يك لغت قديم پختانه بوده و تا امروز در زبان پشتو مستعمل و موجود است. تحريفات و تبدلات اين كلمه به مرور زمان غرج و غرچ و غرش شده و در دوره‌ي اسلام مشهور به غرجستان گرديد. اسم طايفه‌ي بزرگ پختانه (غلجايي و يا غلزايي) نيز منسوب به همان نام ولايت غرج و يا غور است كه بعضي مورخين آن‌ها را به نام خلج و خلجي ياد كرده‌اند. با كل حال، اسم غور كه محرف غرو است و غرو در پختانه جمع غر (كوه) و به معني كوه‌ها و كوهستان مي‌باشد، مناسبترين اسمي است كه در مورد اين ولايت كوهستاني اطلاق گرديده است. اما از اين كه ولايت غور در حصص وسطي و شرقي خود بعد از حمله‌هاي مغول موسوم به هزاره و هزاره‌جات گرديد، در سطور نزديكي سخن خواهيم گفت» (45)
سلطان غیاث الدین غوریآقای غبار درباره‏ی مذهب و زبان غوریان و ورود اسلام به این سرزمین و نیز حمله مغول و جابجایی ساکنان غور مطالب مفصلی نگاشته که در آن تناقض‏های آشکاری در مورد مسلمان شدن غوریان و حمله سلطان محمود به غور به بهانه‌ي مسلمان ساختن آنان و نیز جانبداری از اميرعبدالرحمن خان در سرکوبی هزاره‏ها، مشاهده می‏شود که علاوه بر مغایرت با حقایق تاریخی با شخصیت روشنفکر چپگرایی چون غبار نیز سازگاری ندارد.
غوری‏ها را برخی نویسندگان ترک و مغول تبار افغانستان ترک تبار معرفی می‏کنند. آن‏ها با پیوند زدن غوری‏ها به کوشانی‏ها و یفتلی‏ها و جانبداری از نظریه ترك تباری آنان، تلاش می‏کنند ترک تباری غوری‏ها را نیز ثابت کنند. در این رابطه دکتر عنایتالله شهرانی غوری‏ها را به ترک‏های خلجی ارتباط داده و از عنوان «غوری‏های خلجی» (46) استفاده می‏کند؛ درست شبیه عنوانی که علامه عبدالحی جیبی به غوری‏ها داد و آن‏ها را «پشتون‏های سوری» نامید.
و اما ایرانی نژاد (تاجیک) بودن غوری‏ها طرفداران بیشتر و معتبرتري در میان پژوهشگران و مورخان اسلامی، اروپایی و روسی دارد. سیفی هروی، آریستوف، راورتی، بارتولد و اومدین از جمله کسانی هستند که غوری‏ها را تاجیک می‏دانند.
علی رغم پریشان رفتاری برخی نویسندگان و محققان، به دلیل این که غوری‏ها در دوره اسلامی از قدرت و شهرت برخوردار بودند ابهامی در تشخیص هویت قومی و تباری آن‏ها وجود ندارد، به خصوص که اکثریت مردمان امروزی غور از اخلاف همان غوری‏های قدیم هستند و هویت قومی و زبانی شان روشن است. سلاطین و مردم غور ایرانی نژاد (تاجيک) و فارسی زبان بودند و غوري‌هاي امروزی نیز چنین هستند.

واپسين برداشت
از مطالعه و بررسی نظریات متفاوت دانشمندان، پژوهشگران و مورخان معتبر عرب، اروپایی، آمریکایی، روسی، ژاپنی و افغانی در مورد تبار و تاریخ اقوام کوشانی، یفتلی (هیاطله)، غوری، پشتون و هزاره برداشت های زیر با قاطعیت بیشتر بدست می آید:
1-  کوشانی‏ها آریایی تبار و زبان آن‏ها آریایی بود که نیای زبان فارسی دری شناخته می‏شود. این مطلب را کشف سنگ نبشته رباطک در سال 1372 بیشتر به اثبات می رساند.
2-  یفتلی‏ها(هیاطله) نیز مانند کوشانی‏ها آریایی تبار به شمار می روند.
3-  غوری‏ها ایرانی نژاد (تاجیک) و فارسی زبان بودند. اکثریت مردم غور در حال حاضرهم فارسی زبان و تاجیک اند.
4-  منشأ نژادی پشتون‏ها هنوز نا معلوم است و اجماع قوی مورخان عرب و پشتون و خاور شناسان اروپایی و روسی بر سر سامی نژادی پشتون‏ها نظریه‌ي آریایی تباری آنان را تحت شعاع قرار می‏دهد. اگر نظریه‌ي سامی نژادی پشتون‏ها مبتنی بر فولکور و داستان‏های تاریخی ارزیابی شود، نظریه‌ي آریایی تباری آنان نیز مبنای علمی ندارد، بلکه مبتنی بر حدس و گمان در مورد تشابه و قرابت کلمات پشتو با کلمات سانسکریت و اوستا است.
اثبات نشدن آریایی تباری یا سامی تباری پشتون‏ها سابقه تاریخی آنان را نیز مغشوش ساخته است. نام تاریخی پشتون‏ها «افغان» است و کلمه افغان به نظر برخی نویسندگان به شکل «ابگان» نخستین بار توسط شاپور دوم امپراتور ساسانی در رابطه با آذربايجان به کار رفته و بعداً در قرن ششم میلادی منجم هندی به نام «وارها میهیرا» از کلمه «اوگانه» استفاده کرده که برخي نويسندگان آن را با «افغان» مقايسه كرده اند. آنچه مسلم است این است که قومی به نام افغان در اطراف کوه‏های سلیمان در مرز افغانستان و پاکستان امروزی در طی قرون 16 و 17 میلادی ظهور کرد. در واقع سابقه تاریخی پشتون‌ها در سرزمین افغانستان امروزی به قرن شانزدهم میلادی می‏رسد.
5-  هزاره‏ها مغول تبارند که در طی بیش از دو قرن آمیختگی با تاجیک‏ها و اقوام دیگر در هیأت قوم جدیدی به نام هزاره در قرن شانزدهم میلادی ظهور کردند. در اواخر قرن16 میلادی برای نخستین بار مورخان دربار شاه عباس صفوی و نیز بابر امپراتور مغول، به قوم هزاره به نام «هزاره» اشاره کرده اند. (47) نظریه‏های آریایی تباری و ترک تباری هزاره‏ها سیاسی، مغرضانه و ناشیانه به نظر می‏رسد. سابقه‌ي تاریخی و باستانی بخشیدن به قوم و طایفه‌ای به ذات خود ارزش علمی، حقوقی و انسانی ندارد، به خصوص که جامعه بشری در طول تاریخ سیال بوده و مرزهای جغرافیایی و تباری ناپایدارند. محور و اصل قرار دادن قومیت و مرزهای جغرافیایی که به بهانه‌ي حفظ هویت و تأمین حقوق اجتماعی و انسانی صورت می‏گیرد و در حقیقت مبتنی بر تفاخر نژادی و سلطه جویی و افزون خواهی است، نه تنها هیچ مشکلی را از جامعه بشری چه در سطح ملی و چه بین‏المللی حل نکرده بلکه همواره باعث تبعیض، نفاق، ستم، قتل، غارتگری، تجاوز و جنگ‌های خانمان سوز شده است. این پژوهش مختصر نشان می‏دهد برخی کسانی که ادعای آریایی تباری دارند ممکن است مغول تبار یا سامی تبار باشند و برخی کسانی که دعوای مغول تباری و یا ترک تباری دارند ممکن است آریایی تبار باشند، چنان که مطالعه ژنتیک ترک‏های ترکیه نشان داده است که ژن اغلب کسانی که مورد بررسی قرار گرفته‏اند آریایی است تا ترکی و مغولی.    ادامه دارد...
------------------------------------  
پانوشت‌ها
23-  غبار، ميرغلام محمد، جغرافياي تاريخي افغانستان،حواشي و تطبقات فريد بپژند، انتشارات وزارت اطلاعات و كلتو، مطبعه دولتي،1368، ص 35 .
24-  همان،ص36.
25-  حبيبي، عبدالحي، تاريخ افغانستان بعد از اسلام، ص 63-62.
26-  توروايانا، نجيب الله، آريانا افغانستان، قسمت اول، ص 134-135
27 - سالنامه كابل، سال 1317، انجمن ادبي، به اهتمام سيد قاسم رشتيا، كابل، مطبعه عمومي،ص 156.
28-  سالنامه كابل، 1317، ص 157.
29-  http://ghiasabadi.com/rabatak.html
30-  همان.
31-  پژوهشي در تاريخ هزاره‌ها، ص 33.
32-  فرهنگ، ميرمحمد صديق، افغانستان در پنج قرن اخير، جلد اول و دوم، مؤسسه انتشارات عرفان، چاپ نوزدهم، بهار 1385، تهران، ص 33.
33-  اوستا كهن‌ترين سرودها و متن هاي ايرانيان، جلد دوم، گزارش و پژوهش دكتر جليل دوستخواه، انتشارات مرواريد، تهران ريا، چاپ پانزدهم،1389، ص 978- 979.
34-  همان منبع، ص964.
35-  افغانستان در مسير تاريخ، جلد نخست، ناشر عرفان،تهران، 1390# ص 123- 124.
36- همان منبع، ص 125.
37- همان ، ص 41.
38- همان منبع،همان صفحه.
39-  حبيبي، عبدالحي، تاريخ مختصر افغانستان، ناشر سازمان مهاجرين مسلمان افغانستان در امريكا،1368، ص 75.
40-  آريانا افغانستان، قسمت اول، ص 173-174.
41-  دكتر عنايت الله شهراني  2772www.turklar.com/dari/?p=
42- http://www.ariaye.org/dari5/images/kohzad12.pdf
43-  تارخ مختصر افغانستان، ص 165
44-  آريانا افغانستان، قسمت دوم،كابل، 1323، ص 169.
45-  جغرافياي تاريخي افغانستان،ص 173-174.
46 - دكتر عنايت الله شهراني  2772www.turklar.com/dari/?p=


در این زمینه بیشتر بخوانید:

 
تأملی بر پریشان رفتاری تاریخ نگاری در افغانستان (بخش اول) / مصباح زاده  تأملی بر پريشان رفتاری تاريخ نگاری در افغانستان (قسمت دوم) / مصباح زاده   تأملی بر پريشان رفتاری تاريخ نگاری در افغانستان (بخش سوم) / مصباح زاده تأملی بر پريشان رفتاری تاريخ نگاری در افغانستان (بخش چهارم) / مصباح زاده تأملی بر پريشان رفتاری تاريخ‏نگاری در افغانستان (بخش پنجم) / مصباح‏زاده ترور استاد ربانی، عوامل و نکته‌های آموزنده / سید محمدباقر مصباح‌زاده اسلام‌گرايی اردوغان، سناريو يا واقعيت؟ / سيد محمدباقر مصباح‌زاده مغوليسم، مباني و حربه هاي فاشيستي (بخش اول) / مصباح‌زاده چگونگي شكل‌گيري جنبش مغوليستي در افغانستان‌ (بخش دوم)/مصباح زاده هزاره؛ قرباني مغوليسم‌ (بخش سوم) / مصباح زاده مغولیست‌ها و مسأله‌ی مرجعیّت‌ (بخش چهارم) / مصباح‌زاده تشيّع؛ آماج توطئه‏هاي امپرياليسم، صهيونيسم و فاشيسم/ مهندس مصباح زاده پايگاه نظامي امريكا در افغانستان به‌ نفع‌ کیست؟ مصباح زاده متحد استراتژیک افغانستان کیست؟ / مصباح‌زاده طالبان؛ شمشیر دو دم/مصباح زاده پیامدهای حمله امریکا و انگلیس به افغانستان / مصباح زاده امضای قرارداد استراتژیک امریکا، گامی به‏سوی ماندگاری در افغانستان است/مهندس مصباح زاده ناظران غربی سکه سیاسی ناتو در افغانستان هستند/مهندس مصباح زاده یازده سپتامبر سناریوی آمریکایی بود تا اسلام خطر جهانی معرفی شود/مهندس مصباح زاده کنفرانس بین‌المللی کابل؛ سناریوی سوخته / مهندس سید محمد باقر مصباح زاده جرگه‌ی مشورتی صلح اهداف و دستاوردهای آن / مهندس مصباح زاده دستاورد جرگه مشورتی صلح؛ تأیید جنگ و تجاوز / مصباح زاده دیدگاه های اندیشمندان و رهبران جهان درباره امام خمینی (ره) / سید محمد باقر مصباح زاده نگاهی به دیروز و امروز وطن (۱) / مهندس مصباح زاده نگاهی به دیروز و امروز وطن (۲) / مصباح زاده اهمیت شناسایی فلسطین/ مصباح زاده اهمیت بزرگداشت قیام سوم حوت کابل (۱۳۵۸) - مهندس مصباح زاده آيت‌الله تقدسي از ديدگاه شهيد مصباح
https://payam-aftab.com/vdcbf9b8.rhb0fpiuur.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مصباح زاده صاحب تحقيقات عالمانه و بي طرفانه شما بسيار قابل قدر است. از رب العزت براي شماتوفيق مي طلبم.
پژوهش خوبی بود. کار دقیق و مختصری بر روی کوشانی‏ها، یفتلی‏ها و غوری‏ها شده بود. انجنیر از منابع مناسبی استفاده کرده بودند.
آقاي كياني صاحب اين چطورانترو پولوژی است كه آريايي را ترك و تاجيك را هزاره نشان مي دهد؟؟؟
اگر این سر از کوشانی باشد این فقط ترک بوده میتواند زیرا از نظر انترو پولوژی ترکها همیند قیافه رادارندو سلطان غورین بدون تردید که هزاره اند
با احترام
برادر محترم جمشید جان در انروپولوزل جان ترک از نظر علمی به اثبات رسیده است که protobanchia occipitalis ترکها برجسته گی خاصی دارد که در هیج یک از نزاد جهان دیده نیمیشود و این برامده گی همان در صور در جمحمه کوشانی ها و تمام اقوام ترک که مربوط به هون های سفید میشوند وجود دارند تاریخ آریای بودن این سرزمین فقط افسانه است کدام ثبوت علمی ندارد فقط داستان شهنامه است اما از زمان گوگ ترک تا به حال در کتیبه هبای که پیدا شده است تعداد زیادی از اقوام سرزمین ما مربوط به ترکها اند زیرا تاریخ این سرمین به طور نوشتاری فقز با امدن اسکندر مقدونی شروع میشود شما باید نوشته های هرودت یونانی را که اولین تاریخ نویس است پیدا کنید دیگر که کدام سند کتبی از اریا به دست نیست اما دولت فارس و اقوام فارس وجود دارد من رد نمیکنمکه اریای ها در این سر زمین زیسته اند زیرا هند تمدن بی سابقه دارد که به خویش اریای میگوییند و شاید هم امدن بودا دراین سرزمین نشانه تمدن اریای دراین سرزمین است اما سند کتبی که نام رسمی یک کشور به نام اریا بوده است من نمیدانم شما اگر میداند ان منبع را که نوشته اریای ها نه بلکه سند معتبر تاریخی باشد برایم بنویسید تا بنده هم از شما فبض بگیرد زیرا در این موضوع در تردد هستم و هم این اقا که از ترک بودن هزاره ها انکار میکند هزاره را فقط نزاد میداند درحالیکه هزاره بودن فقط فرهنگ مخلوطه از تمدن ترک و تاجیک در این سرزین است اگر دره درکمن و سلطان محمود غزنوی در سرزیمن پدری این آقا زندگی میکرد به ترکمن بودن تعداد از اقوام هزاره ها اشاره میکرد سالها است که این مردامن با تاریخ کشی اقوام ترک اجازه نمیدهند که اقوام ترک افغانستان هم از ازبک هزاره و ترکمن ایماک بیات وقزلباش باهم یکجا شوند زیرا ترسی دارند از اتحاد این ملت بزرگ اما به فضل خداوند دیگر ترکهای افغانستان همه میدانند که کی اند و چه باید کرد زیرا همه باسواد اند وتاریخ خویش را میدانند
با احترام
به کذام دلیل به قول آقای محقق مگر از هزاره ها نمونه گرفته اند.
این نظریه ی مغول بودن هزاره ها ناشیانه وسیاسی هست . اگر مثل ژاپنی ها درست تحیقیق میکردی که نتیجه اش این نمیشد. عزیز چراانکار میکنی که کتاب مقدس زرتشتیان اوستا در دره های بامیان یافت شده مگر تبار زال پدر رستم از سرزمین هزاره ستان نبود مگر هزاره ها در زمان لشکرکشی مسلمانان وعمر خطاب اولین کسانی نبودند که مسلمان شدند. مگر ثناءئی هزاره نبود او قبل از حمله ی مغول ها شعر در دربار و در وصف اسلام می سورود. ترک ها ازتبار آریایی هستند در کتاب جغرافیای کشور افغانستان نویسنده :محمد حسن نامی هزاره ها و پشتون ها و بلوچ ها و آیمک هارا ایرانی تبار نام برده است.
منابع رو هم که ماشاال..... از چندتا آدم کینه ای به هزاره و پشتون گذاشتی .
هوانتیسینگ زائر چینی درنوشته هایش شهر بامیان را مورد وضف قرار داده و مردمان آن را بودایی گفته . در کوه های کیانیان ودر کوه ها و دره های بامیان آهورا مزدا به زرتشت دینش را وحی کرد و اولین کسانی که دین زرتشت را به وجود آوردند هزاره ها بودند.
حالا چجوری میتونید اسناد بسیار معتبر رو امکار بکنی.
جالا درمورد پشتو ها می گویم :اول متن گفتم تابحال آزمایش و نمونه گیری از هزاره ها گرفته نشده است که رسمی و مستند باشد.
ولی ازمایش گیری از پشتون ها مشهود است چون اخبار رسمی اش بخش شده است که گروه گروه از پشتون هارا به سرزمین های اشغالی انتقال میدهند. چیز های دیگری که به جز قیافه که اصلا منتقی نیست من خودم هزاره هستم ولی من و خانواده ام رو به جای ایرانی ها در شهر کاشان اشتباه می گیرند.اخلاق و کردار پشتون ها است که هم به مغول ها و هم به یهودی ها تطابق دارد.خون ریزی رنگ پوست و چشم ها و گودی چشم ها که به یهودی ها شبیه است. .بازهم خون ریزی ، دوری از فرهنگ ونمدن قبیله ای بودن که هم دریهودیت و هم در مغول ها وجود دارد ، دشمنی و کدورت با دیگر نژاده ها که یهودی ها خورا برتر از دیگر قوم ها ونژآد ها میدانند،نوع پوشش لباس ،رنگ چشم و.....که اثبات کننده است.
دوست عزیز شما به آنچه که مشهود و مستند است سیاسی و مغرضانه و ناشیانه می گویید.
واقعا متاسفم بااین تحقیق و پژوهشی کردید که باعث تخریب بومی های سرزمین شهید پرور افغانستان شده اید.
لطفا اگر میتوانید مطالب حقیقی را درج بکنید.
خوبه دیگه همه شدن اریایی!به نظر شما هر کسی که اریایی نباشه اصلا نمی تونه پادشاهی کنه!برادر من کوشانی ها تندیس سازهای خبره ای بودند و اگه شما گذرنتون به بامیان افتاد با دیدن مجسمه اهی که تازگی در سطح شهر نصب کردن خواهید دانست که هنوزم تندیس سازان خبره ای هستند
من مقالاتی زياد را خواندم که منشأ زبان فارسی را دربار کوشانی معرفی می‌کند.
البته بحثی سر نام فارس ندارم؛ اين نامی هست که يونانی‌ها و اعراب بيشتر بر ايرانیان اطلاق کردند و شايد منشأ آن مذهبی هم باشد يعنی هم‌ريشه با پرستيدن و پاييدن(نگهبانی کردن) چون در کتيبه های آشوری به غرب اروميه پارسوا گفته شده جايی که هيچ وقت قوم فارسی زبانی در آن نزيسته اند و محل معبد چيچست بوده.
يا به مسجد سليمان پارسوماش گفته اند و امروز هم اکثراً بختياری هستند.
حتی خود استان فارس هم محل آتشکده‌ی استخر بوده.
در کيش مهرپرستی(ميترائيسم) مقام چهارم طريقت پارسی نام دارد و واژه ی پارسا هم از همان ريشه هست.
شکی نيست که کنشکای کبير زبان بلخی را جانشين زبان يونانی کرد که خودش آن را زبان اری می‌نامد و کتيبه های متأخر آن‌ها به زبان فارسی دری هست و شايد بعد از شکستی که شاپور اول به ايشان وارد کرد تا زمان خسروپرويز دست‌نشانده‌ی ساسانيان بودند.
شکی نيست که ساسانيان خود ريشه‌ی بلخی داشته‌اند و ادعا می‌کردند از نسل داريوش سوم هستند که به هند فرار کردند. از نگاه اردوان کردان کردزاده‌ای هستند که در کپرهای کردان پرورش يافتند.(کرد=کوچی)
پهلوی پارسيک همين الان برای هر فارسی زبان قابل فهم هست و ريشه‌ی زبان کردی و لری هم هست.
تنها مشکلی که اين جا پيش می‌آيد اين هست که چرا زبان فارسی از نظر ساخت مشابه زبان‌های ايرانی غربی هست و هيچ شباهتی با زبان‌های ايرانی شرقی نظير پشتون، بلوچی، اوستيايی(که بين روسيه و گرجستان زندگی می‌کنند و روزگاری جزو اتحاد يوئه‌شی در شرق چين بودند)، پاميری، خوارزمی و ... ندارند و تنها به خاطر حکومت سامانی در سرزمين سغد(تاجيکستان فعلی) کمی از زبان سغدی وام‌واژه گرفته‌است.
البته اطلاعات زبان‌شناسی چندانی ندارم و در همين حد می‌دانم که از نظر زبان‌شناسی فارسی به زبان‌های زاگرسی، البرزی و قفقازی بيشتر شباهت دارد و اين اطلاعات زبان‌شناسی می‌تواند کاملاً غلط هم باشد.
با عرض سلام با توجه به تحقیقات جدیدی که سازمان یونسکو با همکاری سازمان ملل کرده است نتایج ان را به چاپ رسانده اند طبق اسناد تاریخی، کوشانیان از تبار هون ها هستند که در تاریخ با عناوینی چون سکاها، سرمت ها و ماساژتها معرفی شده اند کوشانها حدود نیمه ی اول قرن اول میلادی امپراتوری خود را سامان دادند و تا اواخر قرن سوم میلادی دوام آوردند. در حالی که تا اواخر قرن گذشته ابهاماتی در این باره وجود داشت، حفریات باستان شناسی توانست بسیاری از این ابهامات را حل کند به طوری که امروز جمله بر این باور رسیده اند که کوشانیان هند، سلسله ای از سکاها و یا تورک تباران هستند. د. سکه های او تا نقاط دور دستی در شرق توزیع می شده است.
در مورد مذهب کوشانها، بسیاری از مورخین و تحلیل گران(از جمله مانشن هافمن و جواهر لعل نهرو در عصر حاضر) با وجود تبار تورک و سکایی آنان، از آزادی مذاهب و ملیت های مختلف سخن رانده اند و معتقدند که در امپراتوری وسیع کوشانها، همه ی ملت ها و صاحبان اعتقادات دینی در انجام مراسم خود آزاد بوده اند
با عرض سلام اون نقاشی که به عنوان شاهزاده کوشانی گذاشتید رو من عکسش رو دیدم مجسمه چشم های کوچک و بینی کوچکتری داشت یک کلاه نیزشبیه کلاه هزاره گی نیز بر سر داشت اصلا شبیه نقاشی شما نبود چرا اگر حقیقتا مقرض نیستید خود عکس را قرار نمی دهید ایا اینکار شما نوعی ریا نیست
باتشکر
در مورد نحوه مسلمان شدن اجدادم به چه منبعی باید رجوع کنم تا درستش رو بدونم؟
ممنون
در مورد اصالت کوشانیان و یفتلی ها هیچ جای بحث نیست. در مورد اصالت این ها صدها منبع به زبان انگلیسی موجود است. برعلاوه اگر کسی در مورد اصالت این ها تردید دارد بفرماید به پژوهش های زبان شناختی و باستان شناسی رجوع کند نه به نوشته های مغرضانه و بی کیفیت و کاملا نادرست و جعلی نویسندگان افغان. در مورد تاریخ پیش از اسلام به اکثر منابع موجود در کشورهای اسلامی نمی شود اعتماد کرد. معتبرترین منابع موجود در این خصوص، منابع چینی و هندی و کمابیش ایرانی است. تمام منابع عربی کوشانیان را ترک دانسته اند، همچنان تمام منابع هندی کوشانیان را ترک می دانند و همچنان منابع چینی. زایر چینی در اوج دوره کوشانیان مسیرش به کابل و بامیان می خورد. زایر چینی می نویسد: ”هوا خیلی سرد است. در این جا ترک ها حکمروایی می کنند. مردان این جا بسیار نیرومند و خیلی خشن هستند. این ها پیروان راستین بودا هستند.” در این که زبان کوشانیان باختری ینانی و آریایی بوده شکی نیست. ترک ها هرگز زبان قابل نوشتار و به مفهوم مدرن نداشته اند. مهمترین خصیصه کوشانیان مدارا و. همدیگرپذیری و برقراری نظم و هماهنگی میان تمام اقوام و باشندگان سرزمین بوده است از قرار اطلاعات موجود در منابع انگلیسی. اگر به نوشته های نویسندگان افغان توجه کنیم که بیخ تاریخ باستانی کنده است. مورخان افغان فقط جعل کرده اند. تمام منابع موجود در سراسر جهان و تمام منابع در هند سلطنت های دهلی را که بازمانده ی غوریان است ترک می دانند. وقتی جلال الدین محمد خوارزم شاه فراری می شود و. به سمت پنجاب و هند می رود توقع دارد که همکیش خودش یعنی سلطان دهلی که ترک است او را یاری کند. امروزه علم در بیرون از افغانستان آنفدر پیشرفت کرده است که جلو جعل کاری های آدم های متقلب را بگیرد. اگر دست آدم های مثل شما و سایر مورخان افغان می بود تا حالا ادعا کرده بودید. که تیمور لنگ هم تاجیک یا پشتون بود. بی شرمی هم خوب چیزی است.
0