۱- کوشانیها آریایی تبار و زبان آنها آریایی بود که نیای زبان فارسی دری شناخته میشود. این مطلب را کشف سنگ نبشته رباطک در سال ۱۳۷۲ بیشتر به اثبات می رساند.
۲- یفتلیها (هیاطله) نیز مانند کوشانیها آریایی تبار به شمار می روند.
۳- غوریها ایرانی نژاد (تاجیک) و فارسی زبان بودند. اکثریت مردم غور در حال حاضر هم فارسی زبان و تاجیک اند.
1- كوشانيها
همان طور که در مورد منشأ نژادی پشتونها و هزارهها نظریههای متفاوتی وجود دارد در مورد منشأ نژادی کوشانیها، یفتلیها و غوریها نیز اظهار نظرهای متفاوتی شده است. این نظریهها گاهی آن چنان متناقض هستند که نظریه پردازان مغرض را شرمنده میسازد. در رابطه با نژاد کوشانیها دو نظر وجود دارد: یکی آریایی و نژاد سفید و دیگری مغولی و نژاد زرد.
الف) نظریهي آریایی تباری کوشانیها
اغلب منابع و محققان خارجی و افغانی کوشانیها را آریایی تبار معرفی کرده اند. فهرستی از منابع و نظريات محققان موافق آریایی تباری کوشانیها به شرح زیر است:
1- میرغلام محمد غبار: آقای غبار کوشانیها را شاخهای از قوم تخار و تخارها را آریایی معرفی نموده مینویسد:« راجع به نژاد تخارها «ميسيو لونگورت ديمس (Mrl.Domes) آلماني در دايرةالمعارف اسلامي آلمانيا مينويسد كه آنها آريايي بودهاند و غالباً آلمانها وطن اصلي نژاد هند و ژرمن «آريايي» را در آسيا، كوههاي هندوكش و پامير ميدانند.»(23)
غبار میافزاید: « تخارها در حدود دو قرن قبل الميلاد در بلخ نفوذ پيدا كردند و بعد از صد سال سكونت در باختر، طايفهاي از آنها به نام كوشاني ترقي كرده و به تدريج قسمت عمدهي هندوستان را مسخر ساختند. سلاطين كوشاني از پيروان جدي دين بودا به شمار ميرفتند. از قرن سوم بعدالميلاد كوشانيها به جانب بلخ رانده شده و در تحت سلطهي ساسانيان درآمدند.» (24)
2- عبدالحی حبیبی: حبیبی کوشانیها را قومی میداند که از آمیزش یوئه چیها و تخارها بوجود آمده و با قبایل ساکه و سیتی آریایی هم عرق و هم نژاد میباشند. متن نوشته عبدالحی حبیبی در این رابطه چنین است: « در حدود 165 ق.م قبايلي كه با ساكهها و سيتيهاي آريايي هم عرق و هم نژاد بوده از روي قيافت و چهره و بينيهاي دراز و ساير خصايص و لساني از نژاد آريايي شمال شرقي شمرده ميشود و چينيان ايشان را يوچي (YUEH_CHI) گفتهاند، از مسكن قديم خود در چين شرقي برآمده و به وادي سير دريا شمال آمو رسيدند. ايشان ساكههاي ساكن اين جا را به طرف شرقي و صفحات آريانه در باختر و جنوب هندوكش راندند، تا حدي كه به سرزمين هند هم بعد از 127 ق.م عقب نشستهاند و جاي ايشان را يوچيان گرفتهاند. مردم يوچي در حدود (70 ق.م) از آمو گذشته و به كمك تخاريان (تاهيا) باختر را گرفتند و بعد از اين بين يوچي و تخار آميزشي به عمل آمده و يك عرق قوي و ممتازي را بوجود آوردند كه قبيلهي معروف كوشي (KUSHI )- كوي شانگ= كوشان- يكي از قبايل پنجگانهي اين مردم بود و كلمه كوچي (پونده پشتو) اكنون در هر دو زبان پشتو و دري اين ريشه را نمايندگي ميكند و به موجب تذكار يكي از مورخان چين، رئيس كوشانيان مسمي به كيوتسيو_كيو(KIeU_TSIU_ KIU) رؤساي چهار قبيله ديگر را مطيع ساخته و و خودش به عنوان، شاه كوي شانگ، شناخته شد، و از همين وقت است كه كلمه كوشان جاي يوجي را در تاريخ گرفت.» (25)
3- نجیبالله توروایانا: توروایانا، کوشانیها را متشکل از تخارها و آریاییهای شرقی (یوئه چی) دانسته مینویسد:«کوشانیها متعلق به طایفه تخاری هستند که بنا بر مهاجرت «یوئه چی»ها کسب قدرت نموده سلطنت مقتدری را به مرحلهي ظهور آوردند. يوئهچيها از آريانيهاي شرقي ميباشند كه هنگام مهاجرت و جنبش بزرگ آريانيها برعكس برادران خود به طرف شرق هجرت كردند، و در بين توئن هوانگ و كي لين رحل اقامت افكندند، يعني در حوالي حوزهي رود ايلي و تارم. يوئهچيها را «سيتي» هم ميخوانند. در مجاورت اين طايفه قوم ديگري به نام «هي وانگ نو»ها زندگي ميكردند. يوئهچيها با هيوانگ نوها كه اغلبا از عرق اصغر بودند عداوت زيادي داشتند و در بين اين دو طايفه جنگهاي متمادي و زدوخوردهاي لاينقطع وجود داشت. بنا بر كثرت طوايف و مردماني كه به نژاد زرد تعلق داشتند، يوئهچيها مجبور گرديده مملكت را ترك نمودند و در بين جيحون و سيحون اقامت گزيدند. چون پيش از ورود اينها در اين قسمت «سيت»ها زندگاني ميكردند، آنها را به طرف جنوب راندند.»(26)
4- احمد علی کهزاد: آقای کهزاد مدیر شعبه تاریخ انجمن ادبی در سال 1317، با استفاده از منابع مختلف چینی و یونانی مقالهي بلندی تحت عنوان «امپراتوری کوشان» نوشته که در بخشی از آن چنین آمده است: «کوشانیها بر خلاف آن چه که تا یک وقت تصور میشد و آنها را مغولی میخواندند، مانند اسکايیها آریایی میباشند؛ و شرقیترین شاخه آریایی تصور میشوند که از سرزمین بومی آریایی شمال حوزهي اکسوس مستقیماً به طرف شرق به وادی سيردریا و مناطق ماورای شرقی آن در آسیای مرکزی منتشر شده، مانند پیشقراولان نژاد آریا، قرون متمادی با عالم زرد و زرد پوستان مغولی در تصادم ماندند؛ و انقلابات روزگار ایشان را دوباره به مهد «آریایی» یعنی کوهپایههای «آریانا» رسانید.
به علاوهي اختصاصات نژادی و خطوط چهره و شکل سر و غیره که آریایی بودن کوشانیها را ثابت میکند، زبان ایشان هم این نظریه را تقویت مینماید. قراری که از روی مسکوکات و دیگر لوایح مکشوفه معلوم میشود، کوشانیها سرِ بلند نوک تیز، دماغ بزرگ و طویل ، الاشههای عریض داشته است.
پروفسور «کنو» جنبهي احتمالی ترکی بودن آنها را نیز مطالعه کرده، لیکن آخر به آریایی بودن آنها اعتراف میکند؛ و از نقطه نظر قیافهي بدنی تیپ مخصوص «هومو الپی نوس» را در آنها سراغ داده مینویسد: «بینی دراز و سایر خصایصی که در تصاویر مذکور اشاره شده اصلاً از ممیزات نژاد «هوموالپي نوس» است.
در لوحه سنگی بزرگی که به طول 90 سانتی متر و عرض تقریباً 40 سانتی متر از معبد شترک بگرام کشف شده و در موزه کابل موجود است به دور مجسمه بودای مرکزی 34 نفر اشخاص دیگر روحانی و غیر روحانی و من جمله دو نفر اعانه دهندهي کوشانی با عیالهایشان هم دیده میشود. ریش انبوه، دماغ بلند و قلمی، چشمان بزرگ، اندام متناسب، چیزهایی که اختصاصات بدنی یک فرد آریایی را تشکیل میدهد به وجه احسن در این نجبای اعانه دهندهي کوشانی جمع است.»(27)

5- کتیبهها و مسکوکات: کتیبهها و مسکوکات دوره کوشانی که تاکنون کشف شده اند، علاوه بر انعكاس چهره و قیافهي آریایی آنها بیانگر زبان ایرانی (آریایی)شان نیز میباشد. احمدعلی کهزاد از قول محققان غربی مینویسد:«راجع به زبان کوشانیها اگرچه تا حال [1938 م] تحقیقات رضایت بخشی نشده، معذالک آنچه در این مورد مینگارند خالی از مفاد نیست. این زبان را مدققين اروپایی به نامهای مختلف یاد کردهاند. پروفسور لوی من (Leuman) که نخستین بار خصوصیات لسان مذکور را شرح داده آن را «آریایی شمالی» خوانده است. فضلای فرانسوی که اول آنها موسیو پلیو(Pelliot) بوده آن را «ایرانی شرقی» نامیده اند؛ و پروفسور لیودر «زبان اسکايی» گفته است. به هر حال، زبان کوشانیها را به نامهای فوق به هر کدام که یاد کنیم مناسبت دارد. این زبان در مسکوکات و کتیبههای شاهان ایشان به کار رفته و از جمله «شاؤ نافو شاؤ کنشکی کوشانو» یعنی «کانیشکا شهنشاه کوشان» به خوبی معلوم میشود که زبان مذکور شاخهای از السنهي ایرانی است.» (28)
کشف سنگ نبشته یا کتیبهي سنگی رباطک در سال 1372خورشيدي به بحث پیرامون زبان کوشانیها که برخی آن را «بلخی» و برخی «تخاری»میگفتند و استاد «والترهينگ» آن را زبان «باختری» نامیده بود، پایان داد. در این کتیبه به صراحت زبان کوشانیها «زبان آریایی» نامیده شده که واژهی اصلی در کتیبه به گونهي «آريئو» (Aryao) آمده است. این کتیبه نشان میدهد که زبان و تبار کوشانیها آریایی بوده است.
گفتني است سنگ نبشته رباطک در شرق ولایت سمنگان و شمال باختری ولایت بغلان در چهل کیلومتری محوطهي باستانی سرخ کوتل در سال 1372کشف و توسط نیکلاس سیمز ویلیامز (Nicholas Sims-Williams) ایران شناس و متخصص زبانهای سغدی و باختر در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن خوانده شد. اين كتيبه را جو کریب (Joe Cribb) تفسیر كرد، و استاد غلام جیلانی داوری، باستان شناس برجستهي افغانستان در سال 1379 به فارسی ترجمه کرد.
آقای دکتر رضا مرادی غیاث آبادی، گزارش جامعی در رابطه با سنگ نبشته رباطک نوشته اند که چکیده آن به این شرح است: «کشف سنگ نبشته رباطک به چندین پرسش ديرینه در زمینه مطالعات کوشانی، پاسخ داد. به موجب این کتیبه دانسته میشود که کوشانیان زبان خود را به نام «زبان آریایی» میشناختهاند و آن نیای زبان فارسی یا دری است که گویا «دری» گونهي تغییر یافتهي تلفظ واژه «آریئو» باشد. زبان آریایی و گونه تحول یافته آن به نام دری/فارسی، زبان همگانی مردمان سرزمینهای ایرانی بوده و منظور از «فارس» تنها ناحیه فارس در جنوب ایران نیست، بلکه دلالت بر تمامی سرزمینهای ایرانی دارد. این زبان در شکل نخستین و پسين خود در گسترهای پهناور از غرب ایران آن روز در آناتولی و کرانههای فرات، تا هند و پنجاب و آسیای میانه رواج داشته و مفهوم بوده است.

فرماننامه کنیشکه در رباطک، این بحث دیرینه در بارهي خاستگاه قومیتی و فرهنگی و باورداشتهای کوشانیان و «یوئه چی»ها را پایان داد. امروزه میدانیم که کوشانیان هیچ گونه پیوستگی و وابستگی با قبيلههای بادیه نشین آلتايي آسیای میانه شرقی نداشته و دارندهي تبار، فرهنگ، دین و زبان آریایی بودهاند.»(29)
متن ترجمه سنگ نبشته رباطک بدین شرح است:
«کـنـیـشـکـه کـوشـانـی، رهاییبخش بزرگ، نیکوکار، فرمانروای دادگر، شایسته نیایش یزدان، که فرا دست آورد پادشاهی را بخواست نَـنَـه و بخواست همه دیگر ایزدان. که بیاغازید نخستین سال را به خشنودی خدایان. او صادر میکند یک فرمان به یونانی و سپس بیان میدارد به زبان آریـایـی. . . . «سَـکِــتَـه»، «کَــئـوسـانـبـی»، «پـاتـالیپـوتـرا»، «چـامـپا» . . . پادشاه کنیشکه به «شـافـر نـوکـونْــزوک/ ناقَــنـزاق» فرمان میدهد نیایشگاه بزرگی بنام ایزدان در سرزمین . . . برای ایزدان بسازد و در آن تندیسهای ایزدبانو «مَـه» در برترین جا، خدای «آرمــوز» آفریننده خوشیها، «آردوخــش»، «سـروشَــرد»، «نَـرسَــه»، «مـهــر»، «مَـهَـشـان» و «ویـنـک» تراشیده و گذاشته شوند. همچنین فرمان میدهد که تندیس این شاهان را بسازند و در نیایشگاه بگذارند: «شـاه کـوجـولَـه کَــدفـیـز»، پدر پدر بزرگ، «شـاه ویـمَـه تَـکــتـو» پدر بزرگ، «شـاه ویـمَـه کَـدفـیـز»، پدر و خود «کـنـیـشـکـه» . . . باشد تا آن ایزدان، یاریرسان شـاه شـاهـان کـنـیـشـکـه باشند.» (30)
ب) نظریهي مغول تباری کوشانیها
تاکنون دلایل مورد توافق عام از سوی باستان شناسان، انسان شناسان و مورخان اروپایی، شرقی و به خصوص افغانی مبنی بر مغول یا ترک تباری کوشانیان ارائه نشده است. برخی نویسندگان افغانی در سالهای اخیر مانند میرمحمدصدیق فرهنگ، حاج کاظم یزدانی و دکتر عنایت الله شهرانی، کوشانیها را از نژاد زرد و مغول تبار معرفی کردهاند. آقای یزدانی کوشانیها را شاخهای از قوم «سیتی» یا «یوئه چی» دانسته و مینویسد: «قبایل «سیتی» و یا «یوئه چی» به احتمال قوی زرد پوست بوده اند و یا مخلوطی از زرد و سفید بوده اند.»(31)
آقای فرهنگ ضمن یادآوری از تهاجم قبایل بادیه نشین از سمت شمال به سرزمین افغانستان امروزی مینویسد: «اکثر این مردم از نژاد زرد و از اقوام ترک و یا اقوام شبیبه به آن بودند. از این جمله بودند سکايیها، پارتها، يوچه [یوئه چی]ها و هونهای سفید [هیاطله یا یفتلیها] در دوره پیش از اسلام، و غزها، مغولها، تاتارها و ازبکها در دوره اسلامی». (32)
2- یفتلیها (هیاطله)
یفتلیها (هیاطله) مردمانی بودند که مانند کوشانیها درباره اصل و نسبشان دو دیدگاه عمده و متفاوت وجود دارد: دیدگاه اول این طایفه را از اقوام ایرانی (آریایی) و دیدگاه دوم از اقوام ترک میداند. استاد جلیل دوستخواه، گزارشگر و پژوهشگر کتاب «اوستا» در رابطه با هیاطله چنین مینویسد: «در اوستا «خویَونَ» یا «هُویَونَ» و در پهلوی (خُیون) یا «هُیون» و در فارسی «خیون» یا «هون» نام سرزمین و مردمی بوده است در آن سوی آمودریا (جیحون) که به احتمال زیاد یکی از اقوام ایرانی به شمار میآمدهاند. در اوستا «خیون» از قبیلههای تورانی شمرده شده و در ایاتکار زرایران ارجاسب پادشاه توران، از خیونان است.
از نخستین سدههای میلادی (مساوی اواخر دوره اشکانی) که اقوام ترک تبار در این سرزمین و بخشهای گرداگرد آن، جانشین اقوام ایرانی شدند، به تدریج «خیونها» یا «هیونها» با ترکان و هفتالان یا هیاطله یکی به حساب آمدند.» (33)
به نظر میرسد آنانی که هیاطله (خیون) را ترک تبار میدانند به خاطر آن باشد که این طایفه در اوستا از قبیلههای تورانی معرفی شده است و توران که در شاهنامه فردوسی در برابر ایران قرار دارد، ترک پنداشته شده است. در حالی که محققان و مورخان مشهوری توران را ترک ندانسته بلکه آریایی تبار معرفی میکنند. استاد جلیل دوستخواه، در این رابطه مینویسد: «ترک خوانده شدن تورانیان و ترکستان نامیده شدن سرزمین توران که در متنهای فارسی و عربی و از آن جمله در شاهنامه راه یافته، حاصل یک اشتباه تاریخی است که بر اثر مهاجرت اقوام ترک تبار آسیای میانه به سرزمین باستانی توران از روزگار اشکانیان به بعد پیش آمده است.»(34)
میرغلام محمد غبار نیز در رابطه با جابجا شدن ترکها در سرزمینهای ایرانی (آریایی) و آریایی بودن تورانیها و یفتلیها چنین مینویسد: « روي هم رفته آسياي مركزي و شرقي، شامل صحراها ريگزارها با گرماي شديد و سرماي شديد و بعضا سطوح مرتفع و قسما كوههاي پرآب و علف و مساعد به زندگي است. اين حصص مساعد عبارت است از: اول، حوزهي بايكل (مسكن اصلي مغولها)، دوم، حوزهي بالخاش (مسكن اصلي تركها)، سوم، حوزهي تارم (اصلا مسكن آريها بود و از قرن هشتم مسكن تركها قرار گرفت). چهارم، حوزهي ارال شامل ماوراءالنهر(اراضي واقغ بين جيحون و سيحون و سرزمين خوارزم). حوزهي ارال اصلا مسكن آريها بود، ولي به تدريج تركها و تركمنها در اين حوزه نفوذ و بالاخره اكثريت فايق و دولتها تشكيل كردند. اصلا وقتي كه قسماً مغولها با آريههاي آسيايي مزج و مخلوط شدند، نام «ترك» به آنها اطلاق شد. تركمانها هم بيشتر از عناصر مخلوط شدهي ترك به ميان آمدند و سلجوقيهاي بعدي شعبهاي از همين تركمانان هستند، در حالي كه ازبكها از جملهي تركان شرقي ميباشند و زبانشان هم تركي چغتايي و با زبان تركمني نزديك ميباشد و هر دو زبان همديگر را ميفهمند. اما تركان تركيهي امروز از جملهي «تركان غربي» استند.»(35)
آقای غبار در مورد ورود ترکها به سرزمین افغانستان امروزی چنین ادامه میدهد: «درهرحال، موج نخستين عنصر ترك از قرن ششم با كشور افغانستان در تماس آمد. تركان التايي كه در اوايل قرن پنجم زير تعرض امپراتوري توبا قرار گرفته بودند، بعدها بر قبايل جوان منگوليا غالب شده و خود به جبههي غرب متوجه گرديدند و از حوزهي تارم تا حوزهي سيحون گسترش يافتند. اينها در سغديانه يفتليها را مغلوب كردند و در نصف دوم قرن ششم، نام آنها براي بار اول در سواحل جيحون شنيده شد.»(36)

غبار در جایی دیگر نیز به نقل از اوستا، تورانیها را آریایی نژاد معرفی نموده می افزاید:« در اويستا اين نام [آريانا] به شكل ايريانا ذكر گرديده كه در مقابل نام توريانا قرار داشت، يعني آرياييهاي توريايي ماوراي جيحون كه در حالت بدوي زندگي داشتند.» (37)
آقای غبار دولت هیاطله (یفتلیها) را یکی از طوایف تخارهای آریایی تبار (38) میداند و علامه عبدالحی حبیبی نیز آنها را آریایی معرفی میکند با این تفاوت که در کنار واژه «هیاطله»، واژه «هپتال» و «هپتالیان» را به خاطر پشتونیزه کردن اضافه کرده است. علامه جیبی تحت عنوان «هپتالیان» چنین مینگارد:« در حدود 425 قبايل سپيدرنگ آريايي نژادي كه چينيان «يي_تي_لي_دو» و يونانيان و روميان افتهاليت (EPHTHALITES) يا خيونيت (CHIONITES)و پارسيان خيون ياهون (HION) يا (HUN) و در زبان پهلوي و عربي و دري «هيپتال» يا «هيطل» يا «هيفتال» يا «هياطله» و منابع هندي سنسكريت «شوته هونه» (هونان سپيد) ياد كردهاند، از اراضي آسياي مركزي و درياي آمو به طرف واديهاي شمال هندوكش، تخار و باختر گذشتند كه چينيان ايشان را از «هونان هيونگ - نو» به كلي جدا دانند. و نيز «پروكوپيوس» مورخ بيزانسي كه معاصر هپتاليان است و در سنه 562م مرده ايشان را بدين سبب از وحشيان زردپوست جدا داند كه رنگ ايشان سپيد و هم مهذبتر بودهاند. و حتي به قول مورخان چينيزبان ايشان هم مغولي يا تركي نبود و شايد مخلوطي از لهجههاي تركي و آريانه باشد كه نام خان=هون را در اين اختلاط گرفته باشند و اصلا همان يو- چياند.»(39)
نجیبالله توروایانا، نیز هیاطله را آریایی تبار دانسته و مینویسد: «هياطله يا يفاطله كه آنها را هفتاليت نيز خواندهاند مثل كوشانيها قبيلهاي بودند از طوايف تخاري افغانستان. محل آنها در بدخشان بوده و شهرهاي يفتل را در بدخشان عليا و سفلي متعلق به آنها ميدانند. شهر يفتل هنوز در بدخشان عليا به صورت يك قريه موجود و شهر دومي در قطغن يا بدخشان سفلا معدوم گرديده. نام هياطله تا دورههاي اسلام در مورد بدخشان، قطغن و حتي باميان نيز اطلاق شده است. بعضي مورخين افغاني و اسلامي شاهان محلي غوري باميان را به نام پادشاهان هياطله ياد كردهاند.» (40)
آقایان یزدانی و دکتر شهرانی هیاطله را مانند کوشانیها هزاره و ترک تبار میدانند. دکتر شهرانی مینویسد: «طایفه یفتلیها و کوشانیها با هزار اسناد و شواهد ثابت شدهاند که از طایفه سیتی «ستی» و یوچی، هون و ختایی میباشند و به نژاد آرین ارتباطی ندارند.»(41)
احمد علی کهزاد نیز یفتلیها را آریایی نژاد خوانده مینویسد:«یفتلها یا یفتلیها عبارت اند از دستهي قبایلی که اصلا مانند اقوام تخاری و کوشانی، آریایی نژاد بوده اند و بین سالهای ٣٨٥ و ٤٢٠ مسیحی از ماورای آمو در تخارستان یعنی بدخشان و علاقهي بلخ امروزه سرکشیده و متعاقبا اول در شمال و بعد در جنوب هندوکش منبسط شده و به تشکیل سلطنت مقتدری توفیق یافتند.»(42)
3- غوریها
بعد از کوشانیها و یفتلیها، سومین گروه و طایفهای که به خاطر تعلق داشتن به سلسله حاکمان مشهور مورد نزاع و پریشان رفتاری تاریخ نگاری در افغانستان قرار گرفته غوریها میباشند. غوریها را از لحاظ نژادی به طور کلی آریایی و غیر آریایی قلمداد میکنند و از لحاظ قومی برخی از نویسندگان پشتون و ترک تبار کوشیدند آنها را پشتون و ترک معرفی کنند. عبدالحی جیبی، نجیب الله توروایانا و میرغلام محمد غبار، غوریها را پشتون و زبانشان را پشتو میدانند. حبیبی غوریان را از طایفه سوری پشتون معرفی نموده و مینویسد: «زبان غوریان پشتو و دری بود و چون غوریان از طایفه سوري پشتوناند، لهذا در عصرشان اقوام پشتون از كوههاي غور و جبال سليمان به واديهاي ترنك و ارغنداب و هيرمند و كابل و هريرود سرازير شدند و در لشكرهاي شاهان نيز در فتوحات همه اشتراك كردند. و بسي از قبايل و افراد و سران قبايل با شهنشاهان و جانشينانشان در هند باقي ماندند، كه بقاياي آنها تاكنون هم در سرتاسر هند فراوانند.»(43)
نجیب الله توروایانا مینویسد:«غوریها یا افغان [پشتون]های سوری که در مراکز فیروز کوه، آهنگران، مندیش و غیره تا حدود بامیان به سر می بردند به زبان پشتو متکلم و نگهدارنده کانون ادبی و فرهنگی این زبان بودند.»(44)
میرغلام محمد غبار نیزغوریها را پشتون و کلمه «غور» را یک کلمه قدیم پشتو دانسته مینویسد:« در ازمنهي قبلالتاريخ، بعد از آن كه آريانها، وارد هرات و بلخ گرديده و از آنجا به ساير صفحات افغانستان منقسم شدند، قسمتي هم از شاخهي پختانهها به درههاي ولايت غور سرازير گرديده و در ارتفاع جبال و درههاي سهمناك او مسكن گزيدند. زيرا درههاي سرسبز و چراگاههاي معروف و آبهاي جاري و انهار خوشگوار اين ولايت براي اقامت مالداران طايفهي شريفهي آريه بسي مساعد بود. وطن اينها پسان معروف به غور گرديد و به نوعي كه ما در قسمت تاريخ پاختيا نوشتيم، كلمه غور و يا غر يك لغت قديم پختانه بوده و تا امروز در زبان پشتو مستعمل و موجود است. تحريفات و تبدلات اين كلمه به مرور زمان غرج و غرچ و غرش شده و در دورهي اسلام مشهور به غرجستان گرديد. اسم طايفهي بزرگ پختانه (غلجايي و يا غلزايي) نيز منسوب به همان نام ولايت غرج و يا غور است كه بعضي مورخين آنها را به نام خلج و خلجي ياد كردهاند. با كل حال، اسم غور كه محرف غرو است و غرو در پختانه جمع غر (كوه) و به معني كوهها و كوهستان ميباشد، مناسبترين اسمي است كه در مورد اين ولايت كوهستاني اطلاق گرديده است. اما از اين كه ولايت غور در حصص وسطي و شرقي خود بعد از حملههاي مغول موسوم به هزاره و هزارهجات گرديد، در سطور نزديكي سخن خواهيم گفت» (45)
غوریها را برخی نویسندگان ترک و مغول تبار افغانستان ترک تبار معرفی میکنند. آنها با پیوند زدن غوریها به کوشانیها و یفتلیها و جانبداری از نظریه ترك تباری آنان، تلاش میکنند ترک تباری غوریها را نیز ثابت کنند. در این رابطه دکتر عنایتالله شهرانی غوریها را به ترکهای خلجی ارتباط داده و از عنوان «غوریهای خلجی» (46) استفاده میکند؛ درست شبیه عنوانی که علامه عبدالحی جیبی به غوریها داد و آنها را «پشتونهای سوری» نامید.
و اما ایرانی نژاد (تاجیک) بودن غوریها طرفداران بیشتر و معتبرتري در میان پژوهشگران و مورخان اسلامی، اروپایی و روسی دارد. سیفی هروی، آریستوف، راورتی، بارتولد و اومدین از جمله کسانی هستند که غوریها را تاجیک میدانند.
علی رغم پریشان رفتاری برخی نویسندگان و محققان، به دلیل این که غوریها در دوره اسلامی از قدرت و شهرت برخوردار بودند ابهامی در تشخیص هویت قومی و تباری آنها وجود ندارد، به خصوص که اکثریت مردمان امروزی غور از اخلاف همان غوریهای قدیم هستند و هویت قومی و زبانی شان روشن است. سلاطین و مردم غور ایرانی نژاد (تاجيک) و فارسی زبان بودند و غوريهاي امروزی نیز چنین هستند.
واپسين برداشت
از مطالعه و بررسی نظریات متفاوت دانشمندان، پژوهشگران و مورخان معتبر عرب، اروپایی، آمریکایی، روسی، ژاپنی و افغانی در مورد تبار و تاریخ اقوام کوشانی، یفتلی (هیاطله)، غوری، پشتون و هزاره برداشت های زیر با قاطعیت بیشتر بدست می آید:
1- کوشانیها آریایی تبار و زبان آنها آریایی بود که نیای زبان فارسی دری شناخته میشود. این مطلب را کشف سنگ نبشته رباطک در سال 1372 بیشتر به اثبات می رساند.
2- یفتلیها(هیاطله) نیز مانند کوشانیها آریایی تبار به شمار می روند.
3- غوریها ایرانی نژاد (تاجیک) و فارسی زبان بودند. اکثریت مردم غور در حال حاضرهم فارسی زبان و تاجیک اند.
4- منشأ نژادی پشتونها هنوز نا معلوم است و اجماع قوی مورخان عرب و پشتون و خاور شناسان اروپایی و روسی بر سر سامی نژادی پشتونها نظریهي آریایی تباری آنان را تحت شعاع قرار میدهد. اگر نظریهي سامی نژادی پشتونها مبتنی بر فولکور و داستانهای تاریخی ارزیابی شود، نظریهي آریایی تباری آنان نیز مبنای علمی ندارد، بلکه مبتنی بر حدس و گمان در مورد تشابه و قرابت کلمات پشتو با کلمات سانسکریت و اوستا است.
اثبات نشدن آریایی تباری یا سامی تباری پشتونها سابقه تاریخی آنان را نیز مغشوش ساخته است. نام تاریخی پشتونها «افغان» است و کلمه افغان به نظر برخی نویسندگان به شکل «ابگان» نخستین بار توسط شاپور دوم امپراتور ساسانی در رابطه با آذربايجان به کار رفته و بعداً در قرن ششم میلادی منجم هندی به نام «وارها میهیرا» از کلمه «اوگانه» استفاده کرده که برخي نويسندگان آن را با «افغان» مقايسه كرده اند. آنچه مسلم است این است که قومی به نام افغان در اطراف کوههای سلیمان در مرز افغانستان و پاکستان امروزی در طی قرون 16 و 17 میلادی ظهور کرد. در واقع سابقه تاریخی پشتونها در سرزمین افغانستان امروزی به قرن شانزدهم میلادی میرسد.
5- هزارهها مغول تبارند که در طی بیش از دو قرن آمیختگی با تاجیکها و اقوام دیگر در هیأت قوم جدیدی به نام هزاره در قرن شانزدهم میلادی ظهور کردند. در اواخر قرن16 میلادی برای نخستین بار مورخان دربار شاه عباس صفوی و نیز بابر امپراتور مغول، به قوم هزاره به نام «هزاره» اشاره کرده اند. (47) نظریههای آریایی تباری و ترک تباری هزارهها سیاسی، مغرضانه و ناشیانه به نظر میرسد. سابقهي تاریخی و باستانی بخشیدن به قوم و طایفهای به ذات خود ارزش علمی، حقوقی و انسانی ندارد، به خصوص که جامعه بشری در طول تاریخ سیال بوده و مرزهای جغرافیایی و تباری ناپایدارند. محور و اصل قرار دادن قومیت و مرزهای جغرافیایی که به بهانهي حفظ هویت و تأمین حقوق اجتماعی و انسانی صورت میگیرد و در حقیقت مبتنی بر تفاخر نژادی و سلطه جویی و افزون خواهی است، نه تنها هیچ مشکلی را از جامعه بشری چه در سطح ملی و چه بینالمللی حل نکرده بلکه همواره باعث تبعیض، نفاق، ستم، قتل، غارتگری، تجاوز و جنگهای خانمان سوز شده است. این پژوهش مختصر نشان میدهد برخی کسانی که ادعای آریایی تباری دارند ممکن است مغول تبار یا سامی تبار باشند و برخی کسانی که دعوای مغول تباری و یا ترک تباری دارند ممکن است آریایی تبار باشند، چنان که مطالعه ژنتیک ترکهای ترکیه نشان داده است که ژن اغلب کسانی که مورد بررسی قرار گرفتهاند آریایی است تا ترکی و مغولی. ادامه دارد...
------------------------------------
پانوشتها
23- غبار، ميرغلام محمد، جغرافياي تاريخي افغانستان،حواشي و تطبقات فريد بپژند، انتشارات وزارت اطلاعات و كلتو، مطبعه دولتي،1368، ص 35 .
24- همان،ص36.
25- حبيبي، عبدالحي، تاريخ افغانستان بعد از اسلام، ص 63-62.
26- توروايانا، نجيب الله، آريانا افغانستان، قسمت اول، ص 134-135
27 - سالنامه كابل، سال 1317، انجمن ادبي، به اهتمام سيد قاسم رشتيا، كابل، مطبعه عمومي،ص 156.
28- سالنامه كابل، 1317، ص 157.
29- http://ghiasabadi.com/rabatak.html
30- همان.
31- پژوهشي در تاريخ هزارهها، ص 33.
32- فرهنگ، ميرمحمد صديق، افغانستان در پنج قرن اخير، جلد اول و دوم، مؤسسه انتشارات عرفان، چاپ نوزدهم، بهار 1385، تهران، ص 33.
33- اوستا كهنترين سرودها و متن هاي ايرانيان، جلد دوم، گزارش و پژوهش دكتر جليل دوستخواه، انتشارات مرواريد، تهران ريا، چاپ پانزدهم،1389، ص 978- 979.
34- همان منبع، ص964.
35- افغانستان در مسير تاريخ، جلد نخست، ناشر عرفان،تهران، 1390# ص 123- 124.
36- همان منبع، ص 125.
37- همان ، ص 41.
38- همان منبع،همان صفحه.
39- حبيبي، عبدالحي، تاريخ مختصر افغانستان، ناشر سازمان مهاجرين مسلمان افغانستان در امريكا،1368، ص 75.
40- آريانا افغانستان، قسمت اول، ص 173-174.
41- دكتر عنايت الله شهراني 2772www.turklar.com/dari/?p=
42- http://www.ariaye.org/dari5/images/kohzad12.pdf
43- تارخ مختصر افغانستان، ص 165
44- آريانا افغانستان، قسمت دوم،كابل، 1323، ص 169.
45- جغرافياي تاريخي افغانستان،ص 173-174.
46 - دكتر عنايت الله شهراني 2772www.turklar.com/dari/?p=
در این زمینه بیشتر بخوانید:
تأملی بر پریشان رفتاری تاریخ نگاری در افغانستان (بخش اول) / مصباح زاده تأملی بر پريشان رفتاری تاريخ نگاری در افغانستان (قسمت دوم) / مصباح زاده تأملی بر پريشان رفتاری تاريخ نگاری در افغانستان (بخش سوم) / مصباح زاده تأملی بر پريشان رفتاری تاريخ نگاری در افغانستان (بخش چهارم) / مصباح زاده تأملی بر پريشان رفتاری تاريخنگاری در افغانستان (بخش پنجم) / مصباحزاده ترور استاد ربانی، عوامل و نکتههای آموزنده / سید محمدباقر مصباحزاده اسلامگرايی اردوغان، سناريو يا واقعيت؟ / سيد محمدباقر مصباحزاده مغوليسم، مباني و حربه هاي فاشيستي (بخش اول) / مصباحزاده چگونگي شكلگيري جنبش مغوليستي در افغانستان (بخش دوم)/مصباح زاده هزاره؛ قرباني مغوليسم (بخش سوم) / مصباح زاده مغولیستها و مسألهی مرجعیّت (بخش چهارم) / مصباحزاده تشيّع؛ آماج توطئههاي امپرياليسم، صهيونيسم و فاشيسم/ مهندس مصباح زاده پايگاه نظامي امريكا در افغانستان به نفع کیست؟ مصباح زاده متحد استراتژیک افغانستان کیست؟ / مصباحزاده طالبان؛ شمشیر دو دم/مصباح زاده پیامدهای حمله امریکا و انگلیس به افغانستان / مصباح زاده امضای قرارداد استراتژیک امریکا، گامی بهسوی ماندگاری در افغانستان است/مهندس مصباح زاده ناظران غربی سکه سیاسی ناتو در افغانستان هستند/مهندس مصباح زاده یازده سپتامبر سناریوی آمریکایی بود تا اسلام خطر جهانی معرفی شود/مهندس مصباح زاده کنفرانس بینالمللی کابل؛ سناریوی سوخته / مهندس سید محمد باقر مصباح زاده جرگهی مشورتی صلح اهداف و دستاوردهای آن / مهندس مصباح زاده دستاورد جرگه مشورتی صلح؛ تأیید جنگ و تجاوز / مصباح زاده دیدگاه های اندیشمندان و رهبران جهان درباره امام خمینی (ره) / سید محمد باقر مصباح زاده نگاهی به دیروز و امروز وطن (۱) / مهندس مصباح زاده نگاهی به دیروز و امروز وطن (۲) / مصباح زاده اهمیت شناسایی فلسطین/ مصباح زاده اهمیت بزرگداشت قیام سوم حوت کابل (۱۳۵۸) - مهندس مصباح زاده آيتالله تقدسي از ديدگاه شهيد مصباح