تاریخ و منشأ نژادی هزارهها
هزارهها بعد از پشتونها دومین قوم بزرگ افغانستان هستند که تاریخ و منشأ نژادی آنها دستخوش پریشان رفتاری تاریخ نگاری برخی نویسندگان شده است. به نظر میرسد که این نویسندگان به بهانهي اصلاح و زیبا سازی ابروی قومیتِ هزارهها، چشم هویت آنها را کور میکنند. هزارهها که به عنوان مسلمانان شیعه و فرزندان خدمتگذار افغانستان هیچ مشکل هویتی نداشتند و ندارند، در طی چهار دههي گذشته توسط برخي روشنفکران کمونیست و لائیک، و روحاني نمايان بيبصیرت و سود جویان فرصت طلب، گرفتار بحران ساختگي هویت تاریخی و اجتماعی شده اند.
در گذشته از لحاظ نژادی تنها مسأله مغول تباری هزارهها مطرح بود، اما اینک در طی چند سال اخیر ادعاهای ترکتباری و آریایی تباری آنها چنان ناشیانه مطرح شده است که یکی دیگری را نفی میکند و نتیجهي معقول و مورد توافق عام هم ارائه نمیدهد. در این نوشته به نظریات متفاوت پیرامون منشأ نژادی هزارهها و چگونگی و تاریخ شکل گیری جامعه هزاره در افغانستان پرداخته میشود.
الف) نظریهي مغول تباری هزارهها
اغلب مورخان، دانشمندان و خاورشناسان، هزارهها را از نسل مغولهایی میدانند که در زمانهای مختلف بین سالهای 1229 و 1447 میلادی در مرکز افغانستان که در حال حاضر هزارهجات یا هزارستان نامیده میشود سکونت اختیار کردهاند.(1) در بسیاری از نشریهها و مقالههای منتشر شده از سال 1928 تا سال 2004 میلادی، نویسندگان غربی، روسی و ژاپنی، قوم هزاره را آمیختهای از نژاد زرد و مردم ایرانی نژاد دانسته و نوشتهاند که بر اساس تحقیقات ژنتیکی،هزارهها وابستگی نژادی زیادی به مردم مغول دارند. بر مبنای این نظریه، هزارهها مردمان بومی هزاره جات قبل از اسلام به شمار نمیروند، بلکه بازماندگان مغولهایی هستند که بعد از تسلط مهاجمان مغول بر افغانستان و ایران به رهبری چنگیزخان، از سال 1227 به تدریج در این منطقه مستقر شدهاند. نظریهي مغول تباری هزارهها در گزارش «انجمن حمایت از اقوام زیر خطر» در فبروري سال 1999 در زمینه حقوق بشر چنین انعکاس یافته است: «بر مبنای تئوریهای متعدد، هزارهها در حدود سنه 1220 میلادی با چنگیز خان و یا اخلاف او به طرف افغانستان آمدهاند. مغولهای کوچی در این مناطق با مردمان تاجیک محلی اختلاط یافته و زبان فارسی افغانی یعنی دری را به عوض زبان اصلی خود یاد گرفتهاند. از جانب دیگر در زبان دری[فارسي] هزارگی تعداد زیادی کلمات مغولی موجود است که منشأ آن زبانهای آسیای شرقی میباشد. تمام محققین به این عقیده اتفاق دارند که نام هزاره از کلمه «هزار» فارسی مشتق شده است.افادهي اين کلمه شاید ترجمهای از مفهوم اسم عدد «هزار» مغولی[مينگ] باشد که اسم واحدهای ارتش مغول بود». (2) در ذیل فهرستی از نظريات دانشمندان و منابعی که هزارهها را مغول تبار میدانند ارائه میشود:
1- ابوالفضل دکنی مورخ عصر جلال الدین اکبر، امپراتور مغولی هند، اولین کسی است که هزارهها را از بقایای سپاهیان مغولی معرفی میکند. او در اکبر نامه مینویسد که هزارهها از بقایای سپاهیان منگوقاآن، نوهي چنگیزخان میباشند. (3)
2- از مورخان و خاورشناسان غربی «مونت استوارت الفنستون»، «الکساندر بورنس»، «آرمینوس گ. ومبری»، «رابرتس» و «پروفسور پتروشفسکی» از جملهي اولین طرفداران نظریه مغول تباری هزارهها محسوب ميشوند. آنها معتقدند که هزارهها بازماندگان سربازان مغول هستند که با سپاه چنگیز وارد سرزمین افغانستان شدند و پس از اسکان به تدریج زبان، فرهنگ و مذهب ساکنان تاجیک این سرزمین را پذیرفتند. (4)
3- «اچ. دبلیو. بلیو» میگوید: «در مورد اصل و منشأ هزارهها تردیدی وجود ندارد. زیرا قیافه و خصوصیات دیگرشان میرساند که آنها از تاتارهای سپاه مغول میباشند». (5)
به نظر بلیو، سربازان مغول در ربع اول قرن سیزدهم میلادی به عنوان مهاجران نظامی از هزاران مرد جنگی چنگیزخان جدا شده و در هزارهجات کنونی سکونت اختیار کردند. در جابجایی که صورت گرفت چنگیز خان ده گروه از سربازان را در جنوب هندوکش تا رود سند بر جا گذاشت؛ به طوری که 9 گروه از آنها در هزارهي كابل و گروه دهم در هزارهي پکلی (پخلهای) در شرق رود سند مستقر شدند. (6)
بلیو برای اثبات ادعایش از هزارههای پنجابی در شمال پاکستان، درهي هزاره بین لغمان و کاپیسا، درهي هزاره در پنجشیر و درهي هزاره در دیرهي اسماعیل خان در پاکستان یادآوری میکند و نیز از برگرفته شدن نامهای قبایل و خانوادههای هزاره از نامهای رهبران و فرماندهان مغول یاد میکند. از نظر او دای چوپان، احتمالاً بر گرفته از نام امیر چوپان یکی از خانهای مغول است، و بهسود برگرفته از نام یکی از بستگان چنگیز به نام «بهسود» یا «بیسود» بوده و کلمهي هزاره معادل فارسی کلمه «مینگ» یا «منگان» به معنی عدد «هزار» است. (7)
4- بابر شاه مغول در بابرنامه مینویسد که هزارههای درهي میدان[ولايت ميدان وردك] به زبان مغولی صحبت میکنند. (8) در زمان سلطهي بابر در افغانستان، در ابتدای قرن شانزدهم میلادی، قوم هزاره شکل گرفته و در هزاره جات کنونی سکونت داشتند.
5- در دایرة المعارف بریتانیکا آمده است: «هزارهها منشعب از قبیلهي مغولاند و در جبال مرکزی افغانستان زندگی میکنند. گفته میشود که آنها از باقیماندهي سپاه چنگیزند.»(9)
6- جی. ک دالینگ مينويسد: «کاملاً قطعی به نظر میرسد که استقرار مغول به مثابهي یک سیاست نظامی تحت فرمان ايلخانان در قرن سيزدهم شروع شد. اين فرايند به طور نامنظم، يا بر اساس طرح و نقشه و يا به صورت اختياري تا شكست نهايي جغتاي خانيت [جغتاي خان] توسط شيبانيها در قرن شانزدهم ادامه يافت. هنگامي كه مغولها در حوالي 1240 م، در غورات استقرار يافتند اين منطقه را كه به نحوي بيرحانهاي جمعيتزدايي شده بود، تصاحب كردند. پيشتر از اين در 1221م، تمام لشكريان غوري و متحدانشان، قبايل تركمن و خلج، توسط مغول و يا در اثر كشمكهاي جناحي از بين رفته بودند؛ چنان كه از جمعيت بومي تعداد چنداني باقي نمانده بود.» (10)
7- دبلیو بارتولد مينويسد: «اشغال نواحی کوهستانی و بلندیها، مغولها را با مشکلات بزرگی مواجه ساخت. در نتيجه لشكريان و سربازان در اين مناطق برجاي گذاشته ميشدند تا پس از رسيدن نيروهاي ديگر مغول حملات ادامه يابد. آنان با نام خانهاي خود شناخته ميشدند؛ يكي از مشهورترين آنها «نيكو دريس» (تحت فرمان نيكودر) بود كه در زمان جغتاي در قرن سيزدهم در اين نواحي اسكان گزيد.»(11)
علاوه بر افراد و منابع فوق الذکر محققان و کارشناسانی چون «ای. اف. فاکس»، «دبلیو.ك.فريزر تیتلر»،«كلاوس فرديناند»، «سايكس»، «اي.اي. باكون»، «دبليو تسيگر»،«برنارد دورن»، «سیدجمالالدین حسینی افغانی» و «تیمور خانف» هزارهها را از بازماندگان مغولها و مغول تباردانسته اند.
ب) نظریهي بومی بودن هزارهها
نظریهي بومی بودن هزارهها نخستین بار توسط محقق فرانسوی «جی بی. فریر» عنوان شد. فریر معتقد است که هزارهها از زمان اسکندر مقدونی در افغانستان میزیستند. به پیروی از فریر، «عبدالحی جیبی»، «اچ. جی. راورتی» و «میخائیل وایرز» آلمانی نظریه بومی بودن هزارهها را مطرح کردند، اما هیچ یک از این محققان از منشأ نژادی هزارهها سخن واضحی نگفتند. نظر حبیبی و فریر توسط تیمور خانف نویسنده کتاب «تاریخ ملی هزاره» و «ن. خانیکوف» محقق روسی رد شده است. تیمور خانف نظر علامه حبیبی و فریر را چنین رد میکند: « نظر ژ - پ فيري» و عبدالحي حبيبي به علت پارهاي از دلايل درست نيست كه يكي از آنها همان تشكل و تركيب مغول مانند هزارهها را تشكيل ميدهد. در تمام آثار و نوشتهجاتي كه دربارهي ساكنين اصلي افغانستان به دست آمده اين مطلب تذكر يافته است كه شكل و سيماي ساكنين اصلي افغانستان به گونهي اروپايي بوده، يا شكل دراويدي، داشته و گفتههاي مذكور را تحقيقات اسكلتشناسي (استخوانشناسي) به اثبات رسانيده است.عبدالحي حبيبي نميتواند در برابر انتقاد پيرامون عدم تشابه نام هزارهجات به نامهاي قديمي منطقه نيز ايستادگي كند و همچنان در مورد رانده شدن هزارهها توسط اسماعيل ساماني نيز نظر مذكور درست نيست، زيرا در هنگام فرمانروايي اسماعيل (در سال 892 – 907) هرگونه اقوام و طوايف مغولي يا تاتاري در خراسان و يا حوالي ايران زندگي نميكردند.»(12)
ج- نظریهي مختلط بودن نژاد هزارهها
عدهای از مورخان و محققان اروپایی و افغانی قوم هزاره را از لحاظ نژادی مختلط میدانند. از بررسی نظریههای مختلفی که در این زمینه تاکنون ارائه شده است ترکیب آمیختگی قومی هزارهها چنین به دست می آید:
1- هزاره = آریایی + مغول
2- هزاره = ترک + مغول
3- هزاره = آریایی + ترک + مغول
بر مبنای ترکیب فوق الذکر که توسط محققان مختلف ارائه شده است، «مغول» تبارِ اصلی هزارهها است که با اقوام دیگري آمیخته شده است. از این جهت، نظریهي مختلط بودن نژاد هزارهها را با نظریهي مغول تباری آنها میتوان یکی به حساب آورد؛ چرا که در جوامع متمدن بشری کنونی هیچ تبار قومی خالص که با اقوام دیگر آمیخته نشده باشد وجود ندارد. فهرست برخی طرفداران نظریهي مختلط بودن قوم هزاره به شرح زیر است:
1- ژهارلان: «هزارهها از تزویج متقابلهي باختریهای قدیم و تاتارهایی که در مناطق شمالی ایران زندگی می کردند به وجود آمدند و ظاهراً توسط اسماعیل سامانی به مناطق مرکزی افغانستان رانده شدهاند.
2- اچ. اف. شرمن: «هزارهها در جریان قرن های 14 و15 همان کوچیهای ساکن جنوب شرق ایران و غربی افغانستان بدون درنظرداشت خصوصیات نژادیشان است»(13)
3- میر محمدصدیق فرهنگ: « در عين حال در كوهستانهاي مركزي خراسان كه به نام غور و غرجستان يا مطلق جبال ياد مي شد مردمان ديگري به نام هزاره و نيكودري جاگرفتند... اينان با مردم محلي كه تاجيك آميخته با تورك بود و امراي آل شنسب و سلاطين غوري از بين ايشان ظهور كرده بودند آميزش يافته زبان آن ها را با مخلوطي از لغات تركي و مغولي قبول كردند.»(14)
4- میر غلام محمد غبار به تفصیل در مورد حملات مغولها و شکل گیری قوم هزاره در غرجستان سخن گفته و هزارهها را متشکل از عساکر مغول، بقایای بومیان منطقه، طوایفی از سیستان و زابل و طوایف پشهیی دانسته و مینویسد: «اسم هزاره و هزارهجات که تا امروز در مورد عموم سکنه غرجستان اطلاق میشود ابدا نام ملي و قومي و تاريخي آنها نبوده، اسمي كه در اوايل فقط در مورد عساكر مستملكاني چنگيزخان كه در دستههاي هزار نفري منقسم شده و در ولايت غور مقيم بودند _ اطلاق ميشد. و ميتوان اين اسم را در ساير مقامات افغانستان كه داراي اهميت نظامي و محل سكناي عساكر چنگيزخان گرديده بودند يافت. از قبيل مقام هزاره بر سرك مابين كابل و كرم نزديك شتر گردن و محل هزاره بر لب سركي كه جانب نهرسند ميرود در نزديكي شهر انگ. مستر بيلو اين نظريه را تصديق مينمايد. و مسيو بارتولد ميگويد: اسم هزاره در مورد يكي از مهمترين قسمتهاي عسكر مغول به كار ميرفت و بعدها در مورد مغولهاي ساكنه غور معمول گرديد ... معهذا، اهالي غور و غرجستان تا هنوز خود را هزاره خوانده و بلكه به همان اسامي قبيله وي و دهاتي ياد ميكنند؛ از قبيل: قلندر، مسكه، انه، ازدري، باغ چري، ارزگان، مالستان، اجرستان، چهاردسته، محمدخواجه، الودني، بيسود، خواجه مري، گزاب، چوره، چهارسينه و غيره...»(15)
علاوه بر افراد فوق الذکر محمدحسن کاکر، تیمور خانف، فیض محمد کاتب و «مارک گوکی»، «کلاوس فردیناند»، «وی. ی. بیکن» و «برمودین» از طرفداران نظریه آمیختگی نژادی هزارهها به شمار میروند.
د) نظریهي ترک تباری هزارهها
ترکها گرچه قوم شناخته شده و دارای تاریخ کهن هستند، اما در مورد ارتباط نژادی آنها با مغولها، آریاییها و هزارهها ملاحظاتی وجود دارد. برخی ترکها را قوم متمایز از مغولها میدانند و برخی معتقدند که ترکها در اصل مغول تبار اند. میرغلام محمد غبار ترکها را مغولهایی میداند که با آریاییهای آسیایی مزج و مخلوط شده و نام «ترک» به آنها اطلاق شده است. (16) او مینویسد که موج نخستین عنصر ترک از قرن ششم میلادی وارد افغانستان کنونی شده است. (17)
برخی نویسندگان هزاره و ترک تبار، هزارهها را ترک معرفی میکنند، در حالی که اغلب محققان و خاور شناسان ترکها و مغولها را دو قوم جداگانه و حداقل در عرض یکدیگر مطرح میکنند. امروزه صورت، سیرت و ژنتیک ترکهای ایران، قفقاز و ترکیه به آریایی نژادها نزدیکتر است تا به مغولها و نژاد زرد.
در منابع شرقی و اسلامی تنها در کتاب «حیات افغان» هزارهها شاخهای از اقوام ترک ذکر شده است. شیرمحمدخان ابراهیمزی از قول مؤلف حیات افغان مینویسد:«قوم هزاره از شاخه الوس [مردم] «چرکس» است و چرکس قوم مشهورند از ترکان که در نواحی داغستان ملحقالحدود روسیه بودهاند.»(18)
از محققان معاصر افغانستان تنها آقای جلال الدین صدیقی هزارهها را ترک تبار قلمداد کرده و مینویسد: «نژاد ترک شامل هزاره، ایماق، اوزبیک و قرقیز میگردد. »(19)
به هر حال، نظریه ترک تباری هزارهها مورد استقبال محققان واندیشمندان خارجی و داخلی قرار نگرفته است؛ و با واقعیتهای تاریخی و اجتماعی نیز سازگاری ندارد، و دلایل محکمی نیز در این زمینه تاکنون ارائه نشده است.
ه) نظریهي آریایی تباری هزارهها
تا کنون هیچ محقق، مورخ و نویسندهای معتبري از خاورشناسان و دانشمندان غربی گرفته تا مورخان و محققان شرقی و بخصوص افغانی، هزارهها را آریایی تبار - بجز از نظریهي اختلاط - معرفی نکردهاند. این نظریه به هیچ وجه با واقعیتهای تاریخی، اجتماعی، ساختار فیزیکی و بخصوص ژنتیک هزارهها سازگاری ندارد.
نظریهي آریایی تباری هزاره اخیراً توسط برخی نویسندگان محترم هزاره بطور بسیار ناشیانه با استفاده از همان شیوهي نویسندگان پشتون- و بخصوص علامه عبدالحی جیبی که با تطبیق نام واژهها و جای واژههای پشتو با متون سانسکریت و اوستا و نسبت دادن حاکمان و شاهان اساطیری و باستانی منطقه به قوم پشتون تاریخ سازی کردند - تاریخ سازی میکنند. یکی از نویسندگان هزاره در این رابطه چنین ادعا کرده است: «میخواهم بگویم که مطابق منابع کهن، نام آریا و ایران و پارس و دین پارسی (زردشتی) و زبان پارسی را دیگران از نیاکان هزاره آموختهاند. پیش از آن که دیگران آریا و پارس و یا زابلی و خراسانی شوند، نیاکان هزارهها را آریان و پارس و زابلی و خراسانی میگفتند[!؟]. »(20)
ژنتیک هزارهها
تحقیقات ژنتیکی نشان میدهد که هزارهها با وجودی که با مردمان اطرافشان آمیخته شدهاند هنوز پیوند ژنتیکی موروثی با مغولهای مغولستان دارند. (21)
مطالعات ژنشناسی نشان داده است که مردم مغولستان مشخصات کروموزوم وای (Y-chromosome) که همان کروموزوم چنگیزخان است را دارند. این کروموزوم خارج از مغولستان به جز در میان هزارهها در جای دیگری مشاهده نشده است. (22)
هر چند تک تکِ نظریههایی که در رابطه با منشأ نژادی هزارهها مطرح شد را میتوان نقد کرد، اما اتفاق نظر بیش از سی و دو مورخ، پژوهشگر و دانشمند غربی، ژاپنی و افغانی(بخصوص هزاره) در مورد منشأ مغولی هزارهها، نظریه مغول تباری آنها را ثابت میسازد. در مورد ديرينگي قومي هزارهها در بخشهاي بعدي بيشتر بحث خواهد شد. ادامه دارد ...
---------------------------
پانوشتها:
1- Elizabeth E. Bacon/ History of Hazara Comunity/http://boozers.fortunecity.com/jerusalem147/History/history.html
2- نداي هزارستان، شماره يازدهم،سال سوم، حوت 1378.
3- يزداني، حسينعلي، پژوهشي در تاريخ هزارهها،جلد اول، چاپ دوم، تابستان 1372،قم، ص 156.
4- موسوي، دكتر سيد عسكر، هزارههاي افغانستان، ترجمه اسدالله شفايي، نشر اشك ياس، چاپ دوم، بهار 1378، ص 49.
5- همان، به نقل از مردم شناسي ايران ص 69.
6- هزاره هاي افغانستان، ص50.
7- همانٌ، ص50-51.
8- پژوهشي در تاريخ هزارهها، جلد يك
9- همان منبع به نقل از دايره المعارف بريتانيكا،جلد 11، ص199.
10-هزارههاي افغانستان، ص 53.
11- خانوف، ل، تيمور، تاريخ ملي هزاره، ترجه عزيز طغيان، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، چاپ اول، بهار 1372، ص20.
12- همان، ص 9-17.
13- پژوهشي در تاريخ هزاره ها، ص 151.
14- افغانستان در پنج قرن اخير، ص15.
15- غبار، ميرغلام محمد، جغرافياي تاريخ افغانستان، سال 1368، ص 184.
16- افغانستان در مسير تاريخ،جلد اول، 1390، ص124.
17-همان، ص125.
18- پژوهشي در تاريخ هزاره ها، ص158.
19- مجله غرجستان، شماره 1، ص 169.
20-سايت جمهوري سكوت http://urozgan.org/Clear/fa-af/print/article/print/1240
21- http://hazarawa.blogspot.com/2009/11/hazara-genetics-mongol-linked-y.html
Genetics:Analysis of Genes and Genomes. Daniel L. Hartl,Elizabeth w.Jones,p309
22- http://news.national geographic.com/news/2oo3/02/0214030214-genghis-2html Genghis Khan a prolifticlover,DNA Data Zmplies
در این زمینه بیشتر بخوانید:
تأملی بر پریشان رفتاری تاریخ نگاری در افغانستان (بخش اول) / مصباح زاده تأملی بر پريشان رفتاری تاريخ نگاری در افغانستان (قسمت دوم) / مصباح زاده تأملی بر پريشان رفتاری تاريخ نگاری در افغانستان (بخش سوم) / مصباح زاده تأملی بر پريشان رفتاری تاريخ نگاری در افغانستان (بخش چهارم) / مصباح زاده تأملی بر پريشان رفتاری تاريخنگاری در افغانستان (بخش پنجم) / مصباحزاده ترور استاد ربانی، عوامل و نکتههای آموزنده / سید محمدباقر مصباحزاده اسلامگرايی اردوغان، سناريو يا واقعيت؟ / سيد محمدباقر مصباحزاده مغوليسم، مباني و حربه هاي فاشيستي (بخش اول) / مصباحزاده چگونگي شكلگيري جنبش مغوليستي در افغانستان (بخش دوم)/مصباح زاده هزاره؛ قرباني مغوليسم (بخش سوم) / مصباح زاده مغولیستها و مسألهی مرجعیّت (بخش چهارم) / مصباحزاده تشيّع؛ آماج توطئههاي امپرياليسم، صهيونيسم و فاشيسم/ مهندس مصباح زاده پايگاه نظامي امريكا در افغانستان به نفع کیست؟ مصباح زاده متحد استراتژیک افغانستان کیست؟ / مصباحزاده طالبان؛ شمشیر دو دم/مصباح زاده پیامدهای حمله امریکا و انگلیس به افغانستان / مصباح زاده امضای قرارداد استراتژیک امریکا، گامی بهسوی ماندگاری در افغانستان است/مهندس مصباح زاده ناظران غربی سکه سیاسی ناتو در افغانستان هستند/مهندس مصباح زاده یازده سپتامبر سناریوی آمریکایی بود تا اسلام خطر جهانی معرفی شود/مهندس مصباح زاده کنفرانس بینالمللی کابل؛ سناریوی سوخته / مهندس سید محمد باقر مصباح زاده جرگهی مشورتی صلح اهداف و دستاوردهای آن / مهندس مصباح زاده دستاورد جرگه مشورتی صلح؛ تأیید جنگ و تجاوز / مصباح زاده دیدگاه های اندیشمندان و رهبران جهان درباره امام خمینی (ره) / سید محمد باقر مصباح زاده نگاهی به دیروز و امروز وطن (۱) / مهندس مصباح زاده نگاهی به دیروز و امروز وطن (۲) / مصباح زاده اهمیت شناسایی فلسطین/ مصباح زاده اهمیت بزرگداشت قیام سوم حوت کابل (۱۳۵۸) - مهندس مصباح زاده آيتالله تقدسي از ديدگاه شهيد مصباح