تاکنون نویسندگان و تحلیلگران سیاسی دلایل مختلفی برای ترور و به شهادت رساندن استاد ربانی ذکر کردهاند که برخی آنها تا حد زیادی قانع کننده و مستدل هستند. غالب تحلیلهای مستدل حاکی از آن است که در شهادت استاد ربانی عوامل مشترک عربستان، پاکستان، آمریکا و انگلیس دست داشتند.
بدیهی است که با گذشت زمان اطلاعات بیشتری به دست خواهد آمد، اما در حال حاضر نیز میتوان دلایل متعددی را برای حذف فیزیکی استاد برهانالدین ربانی، این شخصیت برجستهٔ سیاسی، اجتماعی و مذهبی افغانستان، در سطح ملی و بینالمللی برشمرد:
الف- دلایل بنیادی
۱- استاد ربانی یک شخصیت دینی مبارز و آرمانخواه بود که در طی نزدیک به نیم قرن در صحنهٔ سیاسی، علمی و اجتماعی افغانستان حضور فعال داشت. بدیهی است که چنین شخصیتی همواره در معرض توطئهها و دشمنیهای مخالفان و بدخواهان قرار داشته باشد.
۲- در افغانستان نظام قبیلهسالاری حاکم است و این نظام تحمل تبارز چهرهها و شخصیتهای ملی خارج از قبیله را برنمیتابد. طالبان از هر گروهی و نیز جناح اصلی آقای کرزی در حاکمیت دولتی، با وجود اختلافها و دشمنیهای درونی منافع قبیلهای واحدی دارند و استاد ربانی را که وزنهٔ سنگین سیاسی و اجتماعی خارج از قبیله محسوب میشد در نهایت تحمل نمیکردند.
۳- استاد ربانی از لحاظ فکری به نهضت اصولگرای اسلامی در جهان تعلق داشت و متأثر از جنبش اخوانالمسلمین بود که با گروههای سلفی وهابی و نیز سلطهٔ غرب و شرق بر جهان اسلام و سلطهٔ بیگانه بر افغانستان سازگاری نداشت. از این جهت او یکی از موانع استقرار سلطهجویان وهابی به رهبری عربستان سعودی و سلطهٔ غربیهای صلیبی به رهبری آمریکا در افغانستان بهشمار میرفت.
۴- شهید برهانالدین ربانیِ به فرهنگ و تمدن بزرگ ایرانی تعلق داشت، فرهنگی که قبیلهسالاران هموطن- که خود نیز به این فرهنگ تعلق دارند- از داخل و فاشیستهای عرب جاهلی و نژادپرستان صلیبی از بیرون، قرنهاست که با آن مبارزه میکنند و نمادهای سیاسی، فرهنگی، هنری، اجتماعی و دینی آن را که بر دوش همهٔ اقوام و طوایف ساکن در حوزهٔ کلان جغرافیایی این فرهنگ در طول تاریخ بنا شدهاست تخریب نموده و از بین میبرند.
تا اینجا دلایل بنیادی ترور استاد ربانی تا حدی روشن شد، و حالا این سؤال مطرح میشود که چرا ایشان را در این زمان به شهادت رساندند، در حالی که میتوانستند این اقدام ضد انسانی را در سالهای قبل یا در آینده نیز انجام دهند؟
برای پاسخ به این سؤال باید به دلایل مستحدثه یا «پدیداری» حادثهٔ ترور استاد ربانی پرداخت. بررسی این دلایل ادعای مطرح شده در ابتدای این نوشته در مورد عوامل حادثه را به اثبات میرساند.
ب- دلایل پدیداری
۱- اظهارات اخیر استاد ربانی در مورد عملکرد طالبان و اظهار نظرهایش در مورد تلاشهای صلح در آلمان که برخی آن را استعفای غیررسمی از ریاست شورای عالی صلح ارزیابی کردهاند، نشان میدهد که ایشان به سناریوی صلح با طالبان بیش از پیش پی برده و نمیتوانست بیشتر از این در خدمت اهداف پشت پردهٔ طراحان آن باشد، چون در ادامهٔ این سناریو هیچ چیزی نصیب مردم افغانستان، نیروهای اسلامی و ملی و حتی شخص استاد ربانی نمیشود. شهید استاد ربانی در دومین نشست شورای عالی جوانان افغانستان در فرانکفورت آلمان ضمن صحبت دربارهٔ بازیهای قدرتهای بزرگ و بحران آفرینی پاکستان و هم پیمانانش، در رابطه با طالبان گفت: «طالبان موجود ساختگی و تقلبیاند که با سربازگیری از میان نوجوانان فاجعه میآفرینند و ادعا دارند که اهل مدارس دینی هستند. طالبانی که آدم میکشند و کودکان را استخدام میکنند، اهل مدرسه نیستند و برای توطئه و بدنام کردن اهل مدرسه و علمای دینی فعالیت میکنند.»(۱)
در چنین وضعیتی از یک سو تاریخ مصرف استاد ربانی برای طراحان سناریوی صلح با طالبان به پایان رسیده بود و از سوی دیگر به عنوان رئیس شورای عالی صلح در دولت کرزی زمینهٔ توجیه تبلیغاتی طالبان را برای هدف قرار دادن او فراهم کرده بود؛ و طالبان به نوبهٔ خود سند برائت طرفهای دیگر ذیدخل در ترور استاد ربانی میتوانست تبلیغ شود که چنین هم شد.
استاد ربانی به لحاظ شخصیتی و اعتبار ملی و بینالمللی - با وجود انکار مخالفان و رقیبان- در صدر نیروهای مردمی مخالف طالبان و در صدر نیروهای اسلامی و ملی مخالف سلطهٔ بیگانگان، به خصوص آمریکا و انگلیس بر افغانستان قرار داشت؛ بنابراین، با وجود موضعگیریهای معتدل و رفتار بسیار محافظهکارانه برای سلطهجویان صلیبی و طالبی بیش از این قابل تحمل نبود.
۲- مهمترین دلیل ترور استاد ربانی در زمان کنونی حضور ایشان در «اجلاس بینالمللی مجمع بیداری اسلامی» در تهران بود. شهید ربانی با وجود تهدید عربستان سعودی و نارضایتی آمریکا و انگلیس مخلصانه در اجلاس تهران شرکت نموده و سخنرانی کرد. او در اجلاس بیداری اسلامی در زمرهٔ نخبگان طراز اول جهان اسلام و نهضتهای اسلامی تبارز کرد و در اعتبار بخشی و باروری آن نقش ماندگاری بر جا گذاشت.
اجلاس بیداری اسلامی در شرایط بسیار حساس کنونی برای نخستین بار جبههٔ واحد فکری نخبگان و مبارزان جهان اسلام را در برابر امپریالیسم و صهیونیسم و متحدان آشکار و پنهان سلفی و تکفیری آنها به رهبری آل سعود به نمایش گذاشت.
موفقیت این اجلاس خشم آمریکا و انگلیس، عربستان و طالبان را چنان برانگیخت که بیدرنگ طرح ترور استاد ربانی را روی دست گرفتند تا از اجلاس بیداری اسلامی انتقام بگیرند. استاد ربانی شهید اجلاس بیداری اسلامی و در واقع شهید بینالمللی جنبشهای اسلامی ضدصهیونیستی و نظام سلطه است. استاد ربانی تحصیلکردهٔ الازهر و برادر اخوانالمسلمین بود، اما افسوس که از این دو نهاد سیاسی و مذهبی، قرضاوی، قذافی، بنلادن و ایمن الظواهری جوانه میزند. الازهز و برخی شاخههای اخوانالمسلمین با سکوت معنی دار در قبال شهادت استاد ربانی و نفرستادن پیام تسلیت به ملت مسلمان و داغدیدهٔ افغانستان، همسویی خود با آل سعود و تروریستهای دست پروردهٔ آمریکا و انگلیس را به نمایش گذاشتند.
کنشها و واکنشهای تأملبرانگیز
کنشها و واکنشهای به اصطلاح جامعهٔ جهانی و بخصوص آمریکا و انگلیس در قبال ترور استاد ربانی و نقش آقای حامد کرزی، در این کنشها و واکنشها بسیار تأملبرانگیز است. آقای کرزی در دومین روز اجلاس بیداری اسلامی به استاد ربانی از آمریکا تلفن میزند که سریع به کابل برگشته و با شخصی که حامل پیام مهمی از سوی طالبان است، ملاقات کند. وقتی استاد ربانی میگوید که او تصمیم دارد بعد از پایان اجلاس چند روزی در ایران و امارات بماند، آقای کرزی اصرار میکند که باید برگردد. وبسایت خبری «یوروپین فونیکس» در این رابطه اطلاعات بیشتری ارائه کرده و نوشتهاست: «ربانی در بازگشت از همایش بیداری اسلامی در تهران، برای دیدار با خانوادهاش به شارجه رفت و قصد نداشت که بهزودی کشور امارات را به مقصد افغانستان ترک کند. اما پس از رسیدن ربانی به شارجه، بلافاصله یک مقام افغان (کرزی از آمریکا) با او تماس گرفت و با اصرار از وی خواست که برای حضور در جلسه مهمی به افغانستان بازگردد. فرد تماس گیرنده (آقای کرزی) تأکید داشت که سفیران آمریکا و انگلیس بر بازگشت ربانی به کابل و حضور او در این جلسه اصرار زیادی دارند.»(۲)
دلیل اصرار آقای کرزی و سفیران آمریکا و انگلیس چه بود؟ آیا استاد ربانی با نمایندهٔ طالبان قرار قبلی داشت که باید به موقع با او ملاقات میکرد؟ آیا صلح یک شبه برقرار میشد و طالبان شرط گذاشته بودند که اگر استاد ربانی بلافاصله بعد از ختم اجلاس بیداری اسلامی به کابل برنگردد دیگر در افغانستان صلح برقرار نمیشود؟ آیا رهبران طالبان تن به مذاکرات صلح داده بودند و اصلاً شورای عالی صلح را پذیرفته بودند؟ آیا مذاکرات واقعی میان طالبان و شورای صلح صورت گرفته بود؟ و …
استاد ربانی رئیس شورای عالی صلح قبل از اجلاس تهران گفته بود که تاکنون مذاکرات صلحی با طالبان صورت گرفته نتوانسته و آنها نمیدانند که با چه کسی گفتوگو کنند. طالبان هم از ابتدای تأسیس شورای عالی صلح مخالفت رسمی خود را با این شورا اعلام کرده بود و هرگونه مذاکره با این شورای دولتی را رد و اعضای آن را تهدید نموده بود و سرانجام استاد ربانی را به شهادت رساند.
با وجود این واقعیتها چه دلیلی وجود دارد که آقای کرزی، وزیر خارجه انگلیس، وزیر خارجه آلمان، رئیسجمهور آمریکا، نمایندهٔ سازمان ملل و … همصدا با هم به ادامهٔ تلاشهای صلح با طالبان تأکید کردند؟ «ویلیام هیگ» وزیر خارجه بریتانیا با اطمینان کامل و مانند کسی که همه چیز را از قبل میداند اعلام کرد که ترور استاد ربانی «به مصالحه آسیب نمیزند و تصمیم حکومت افغانستان برای صلح با طالبان تضعیف نمیشود»؟
کنشها و واکنشهای آمریکا و انگلیس در قبال ترور استاد ربانی و تأکیدشان بر ادامهٔ صلح با طالبان اتهام دست داشتن آنها را در این ترور به شدت تقویت میکند. اگر چنین نیست تأکید بر ادامهٔ مذاکرات صلح با طالبان، بعد از این جنایت چه معنی دارد؟
درسهایی که باید از شهادت استاد ربانی آموخت
ضایعهٔ جبران ناپذیری چون شهادت استاد ربانی برای چندمین بار مطالب زیر را برای نیروهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی عدالتخواه و مستقل و در واقع به فرد فرد ملت مسلمان افغانستان چنان گوشزد میکند که باید از آن درس آموخت:
۱- قومیتگرایی در افغانستان، عامل اصلی ادامهٔ بحران و آدمکشی و زمینهساز دخالت و سلطهٔ بیگانگان است. قبیلهگرایانی که امروز نام طالبان را یدک میکشند در طول تاریخ این سرزمین با حمایت آشکار و پنهان نیروهای خارجی بر جان و مال و ناموس مردم افغانستان بیرحمانه تاخته و زن و مرد و کودک مسلمان را به خاک و خون کشیدهاند. از سوی دیگر در چند دههٔ اخیر نیروهایی که با طرح «گفتمان قومی» و در واقع سلاح قومیتگرایی به مقابله با قبیلهگرایان و قومیتگرایی آنها رفتهاند شکست خورده و برخی آب به آسیاب متجاوزان خارجی و سلطهجویان داخلی ریختهاند و با معاملهگری و جستجوی منافع شخصی خواسته یا ناخواسته در اختیار اهداف متجاوزان قرار گرفتهاند، اهدافی که هیچگاه با رستگاری و نجات ستمدیدگان سازگاری ندارند.
۲- نیروهای خارجی با هر بهانهای که وارد افغانستان شدند نه میخواهند و نه میتوانند «صلح» را در این کشور برقرار کنند. وضعیت کنونی افغانستان و حضور قویترین ارتشهای جهان در قالب پیمان ناتو در این سرزمین، این مطلب را به اثبات رساندهاست.
۳- صلیبیها، و وهابیها و ستون پنجم و پیادهنظام آنها - سکولارها و طالبان- در افغانستان میخواهند شهادت استاد ربانی را به نقطهٔ عطفی در تصفیهٔ کامل نیروهای جهادی و عدالتخواه از صحنهٔ سیاسی و قدرت در افغانستان تبدیل کنند. در حالی که عدالتخواهان میتوانند این حادثه را به نقطهٔ عطفی برای مبارزه و مقاومت در برابر توطئههای صلیبی و طالبی تبدیل کنند.
۴- عدم قاطعیت، سازش، محافظهکاری و مصلحتاندیشیهای کاذب و توجیهگرانه، نتیجهای جز قربانی شدن اهداف، آرمانها، شخصیتها و سرمایههای مادی و معنوی نخواهد داشت.
۵- تجربهٔ بحران خونین افغانستان در طی نزدیک به چهار دههٔ گذشته این حقیقت قرآنی که «ولا ترکنوا الا الذین ظلموا» را به اثبات رساندهاست. تکیه بر حمایت آمریکا و انگلیس و متحدان عرب آنها در منطقه برای مقابله با تجاوز روسها نه تنها افغانستان را از بحران نجات نداد، بلکه به بحرانهای به مراتب پیچیدهتر و خونین گرفتار ساخت.
هماکنون نیز تکیه بر حمایت ابر ظالمی چون آمریکا برای نفس کشیدن در برابر طالبان ظالم ره به جایی نمیبرد، چنانچه نبردهاست. اتحاد عدالتخواهان و مقاومت خونین و گسترده تنها راه نجات است. ستمگران صلیبی و طالبی در هر حال خون مردم افغانستان را میریزند، چه بهتر که این خونها در راه مقاومت عادلانه ریخته شوند.
ز خون بنویس بر دیوار ظالم
که آخر سیل این بنیاد خون است
منابع:
۱- داوودیان، پیام افتاب/۳۰/۶/۱۳۹۰.
۲- پیام آفتاب/ خبر شماره ۱۵۸۹۰/۳۱/۶/۹۰.