گروه طالبان در پاییز سال ۱۳۷۳ با تصرف شهرک مرزی «اسپین بولدک» در ولایت قندهار و اسکورت کاروان تجاری پاکستان به سوی آسیای مرکزی از طریق جنوب غرب افغانستان در تاریخ (۲۲/۷/۱۳۷۳) ظهور کرد.
گروه طالبان در پاییز سال ۱۳۷۳ با تصرف شهرک مرزی «اسپین بولدک» در ولایت قندهار و اسکورت کاروان تجاری پاکستان به سوی آسیای مرکزی از طریق جنوب غرب افغانستان در تاریخ (۲۲/۷/۱۳۷۳) ظهور کرد.
گروه طالبان در پاییز سال ۱۳۷۳ با تصرف شهرک مرزی «اسپین بولدک» در ولایت قندهار و اسکورت کاروان تجاری پاکستان به سوی آسیای مرکزی از طریق جنوب غرب افغانستان در تاریخ (۲۲/۷/۱۳۷۳) ظهور کرد.
هدف این گروه در ابتدا بازگشایی راهها و مبارزه با فساد و منکرات اعلام شد، اما پس از مسلط شدن سریع و بدون جنگ در ولایتهای قندهار، هلمند، زابل، ارزگان، لوگر، پکتیا، وردک و پیشروی به سوی شهر کابل خواستار خلع سلاح و تسلیم شدن گروههای جهادی و دولت مجاهدین شد.
ژنرال «اسلم بیگ» رئیس سابق ستاد ارتش پاکستان در حوت (اسفندماه) سال ۱۳۷۳ در یک گفت وگوی خبری هدف از تشکیل گروه طالبان در افغانستان را مهار ایران و حفظ منافع غرب در جمهوریهای آسیای میانه اعلام کرد.
از همان ابتدا پاکستان و بخصوص «نصیرالله بابر» وزیر کشور دولت بینظیر بوتو مخترع طالبان شناخته شد، اما بوتو در مصاحبه با بیبیسی اعلام کرد که طراح پروژه طالبان دولت انگلیس، حامی مالی آن کشورهای عرب خلیج فارس و حامی سیاسی آن ایالات متحده آمریکا است. بوتو اذعان کرد که پاکستان آموزش و سازمان دهی نیروهای طالبان را به عهده دارد. خانم بوتو بعد از این افشاگری تحت فشار قرار گرفته و دولت او سقوط داده شد، اما حمایت پاکستان، انگلیس، آمریکا و عربستان از طالبان ادامه یافت.
با سقوط شهر کابل به دست طالبان در سال ۱۳۷۵، ایالات متحده آمریکا این پیشروی را تلاشی در جهت برقراری صلح اعلام کرد و ظاهرشاه آن را قدم مثبت برای تأمین صلح نامید.
طالبان پس از مسلط شدن بر کابل و پیشروی به سوی شمال افغانستان، نظامی بهنام «امارت اسلامی افغانستان» تأسیس کردند و ملا محمدعمر را امیرالمؤمنین خواندند. پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی دولت طالبان را به رسمیت شناختند، اما آمریکا و بریتانیا از برسمیت شناختن دولت طالبان خودداری کردند. تا اینجا پروژه طالبان برای پاکستان و متحدان عربش به ثمر رسیده بود، اما برای آمریکا و انگلیس ناتمام مانده بود.
مخالفت غربیها با طالبان بر سر حقوق بشر و حقوق زن آغاز شد تا این که مسئلهٔ بن لادن و حادثه یازدهم سپتامبر اتفاق افتاد. آمریکا و انگلیس به بهانه یازدهم سپتامبر به افغانستان حمله کردند و طالبان را به عنوان یک گروه حامی تروریسم، ناقص حقوق بشر، ضد دموکراسی و ضد حقوق زن از قدرت کنار زدند. در واقع، طالبان با امریکاییها نجنگیدند، سلاح هایشان را مخفی کردند و به زندگی عادی در میان مردم ادامه دادند. هرچند برای سر بن لادن و ملا عمر جایزه تعیین شد و چندین عملیات نظامی در کوهستانهای جنوب افغانستان انجام شد تا نشان داده شود که مبارزه با تروریسم جدی است، اما هیچگاه رهبران القاعده و طالبان بصورت جدی تحت پیگرد قرار نگرفتند. حتی بنا بر ادعای آصفعلی زرداری رئیس جمهور پاکستان، آمریکاییها بن لادن را پس از دستگیری رها کردند. این ادعا نشان میدهد که ملا عمر و سایر رهبران طالبان نیز برای آمریکاییها قابل دسترسی میباشند، اما ارادهای برای دستگیری آنها وجو ندارد. دستگیری ملا برادر یکی از سران طالبان در پاکستان که چند ماه قبل توسط نیروهای امنیتی آمریکا و پاکستان صورت گرفت به نوبهٔ خود نشان میدهد که امکان دستگیری سایر رهبران طالبان نیز وجود دارد و عدم دستگیری آنها به معنای ادامه تعامل میان طالبان و مثلث، آمریکا، انگلیس و پاکستان است. به عبارت دیگر پروژه بهرهبرداری از طالبان از نظر آمریکا هنوز به پایان نرسیده است.
بحث مذاکره و صلح با طالبان که در این روزها با تشکیل شورای عالی صلح از سوی دولت افغانستان دنبال میشود نمیتواند خارح از قلمرو پروژه بهرهبرداری از طالبان باشد. ظهور نظامی مجدد طالبان و ارزیابی سابقه طرح مذاکره با این گروه نشان میدهد که فاز دیگری از این پروژه روی دست گرفته شدهاست.
نخستین بار در شهریور ماه سال ۱۳۸۶ در سفر دو نفر از نمایندگان حزب جمهوریخواه آمریکا به ولایت زابل افغانستان مسئله مذاکره با طالبان عنوان شد. این دو نماینده حزب جمهوریخواه که توسط خبرنگاران آمریکایی همراهی میشدند در شهر قلات مرکز ولایت زابل از دولت افغانستان خواستند که با طالبان رابطه بر قرار کنند. بعد از آن، هر از چند گاهی خبر مذاکرات مخفی دولت حامد کرزی با طالبان منتشر میشود که بر اساس گزارشها این مذاکرات در مالدیو، ابو ظبی و عربستان سعودی تاکنون صورت گرفتهاست.
تازهترین دور مذاکرات مخفی با طالبان، همزمان با تشکیل شورای عالی صلح از سوی دولت افغانستان، در هتل سرینا، در مرکز شهر کابل صورت گرفت. این مذاکرات روز یکشنبه گذشته با شرکت نمایندگانی از سوی پاکستان، طالبان و حامد کرزی به سرپرستی نمایندگان ایالات متحده آمریکا انجام شد. در واقع سازمان دهی این مذاکرات را مؤسسه آمریکایی «جنگ و صلح» تحت نظر حکمت کرزی پسر عموی حامد کرزی و با شرکت علی احمد جلالی وزیر سابق کشور در کابینه کرزی و عضو مؤسسه مذکور به عهده داشت. در این مذاکرات آفتاب احمد خان شیر پاو وزیر کشور سابق پاکستان، آصف درانی رئیس سابق آی. اس. آی، افراسیاب ختک رهبر حزب پشتون خواه پاکستان، حکمت کرزی، میرویس یاسینی معاون مجلس نمایندگان افغانستان، غلام فاروق وردک وزیر معارف افغانستان و ملا عبدالسلام ضعیف، سفیر سابق طالبان در پاکستان شرکت داشتند. ترکیب افراد شرکت کننده در مذاکرات چند نکته را روشن میسازد:
۱. طرفهای افغانی مذاکره، از لحاظ ساختار اجتماعی منحصر به یک قوم هستند. این بدان معنی است که در رابطه با حل بحران افغانستان و تعیین سرنوشت کشور تنها یک قوم تصمیم میگیرد و این تصمیم بر دیگران تحمیل میشود. البته، این کار بدیهی است چرا که اقوام دیگر در صف دولت حامد کرزی قرار دارند و این دولت میتواند ادعا کند که ممثل همه اقوام افغانستان میباشد. این درحالی است که بسیاری از نخبگان و بزرگان سیاسی و فرهنگی اقوام غیر پشتون که در چارچوب دولت هم قرار دارند، این دولت را به قبیله گرایی متهم میکنند. چنانچه، آقای احمدضیا مسعود معاون اول رئیس جمهور در دوره قبل، بطور علنی در جلسه کابینه آقای کرزی را به قبیله سالاری متهم کرد.
۲. طرفهای خارجی مذاکره منحصر به دوستان طالبان و ایالات متحده آمریکاست. به عبارت دیگر، بازیگران خارجی بحران افغانستان را تنها متحدان طالبان و آمریکا تشکیل میدهند، همانهایی که به اذعان بینظیر بوتو و تأیید آقای حکمتیار، طراحان اصلی پروژهٔ ایجاد طالبان به شمار میروند.
به نظر نمیرسد که تشکیل شورای عالی صلح به ریاست استاد ربانی بتواند تغییر قابل توجهی در آرایش بازیگران داخلی و خارجی بحران افغانستان ایجاد کند. تصمیم گیرندگان اصلی همان طرفهایی هستند که تا کنون با هم مذاکره کردهاند و شورای عالی صلح مصوبات آنها را تصویب خواهد کرد، کاری که در جرگه مشورتی صلح در ماه جوزا (خرداد) گذشته صورت گرفت.
تلاشها برای صلح و گفت وگو با طالبان از همان ابتدا با مخالفت رسمی رهبری طالبان مواجه شد. این مخالفت همچنان ادامه دارد و طالبان هرگونه مذاکره قبل از خروج نیروهای خارجی از افغانستان را رد میکند. حالا، این سؤال مطرح میشود که با وجود مخالفت جدی طالبان با سازش و مذاکره و بیهوده بودن مذاکرات به چه دلیلی تلاش برای سازش با طالبان ادامه یافته و گسترش مییابد؟
یکی از دلایل و شاید مهمترین دلیل این باشد که طالبان تا کنون خواسته یا ناخواسته مانند «شمشیر دو دم» برای آمریکاییها عمل کردهاند. برخی از این عملکردها را را میتوان چنین برشمرد:
۱- نیروهای جهادی با وجود برخی وابستگیها و انحرافها، از لحاظ ایدئولوژیک سدی در برابر تهاجم نرم و سخت آمریکا در منطقه به شمار میرفتند. طالبان با سرکوب این نیروها زمینه را برای تهاجم آمریکا بیشتر از پیش فراهم کرد.
۲- مردم افغانستان در طول دوران جهاد با هزاران مشقت و تحمل رنج و قربانیهای بی شمار مسلح شده بودند، طوری که قدرتهای خارجی نمیتوانستند به آسانی بر این کشور مسلط شوند. طالبان با خلع سلاح مردم افغانستان زمینه را برای هجوم نیروهای خارجی فراهم ساخت.
۳- آمریکا برای مقابله با انقلاب اسلامی و سلطه بر خاورمیانه و آسیای مرکزی نیاز به بهانهای برای گسترش حضور نظامی در منطقه و به محاصره درآوردن جمهوری اسلامی ایران داشت، طالبان با حمایت از القاعده و سرکوب مردم افغانستان، زمینهٔ لشکرکشی آمریکا و پیمان ناتو را در منطقه فراهم ساخت. قبل از طالبان صدام حسین، دیکتاتور معدوم عراق نیز چنین خدمتی را به آمریکا نموده بود.
۴- آمریکا برای توجیه حضور خود در منطقه، از یک سو و جلوگیری از ظهور یک قدرت مستقل ملی در افغانستان و تحت کنترل داشتن دولت این کشور، از سوی دیگر نیاز به ادامه جنگ و ترساندن دیگران از یک نیروی تهدید کننده دارد. آمریکا میتواند چه از طریق جنگ و چه از طریق مذاکره با طالبان این هدف خود را در منطقه دنبال کند. بنا بر این، جنگ، مذاکره و شعار صلح همه و همه در راستای اهداف و خواستههای ایالات متحده آمریکا قرار دارد و باید به عمو سام گفت: ای به قربانت این چه نیرنگ است - جنگ تو صلح و صلح تو جنگ است.
/سید محمدباقر مصباح زاده