اشاره:
نگارنده مقاله حاضر در صدد است در کنار بررسی مباحث نظری هویت ملی در عربستان و بافت سیاسی ـ اجتماعی این کشور، نهایتاً به جایگاه شیعیان، پیدایش جنبشهای شیعه و روند تعاملات و تقابلات آنان با حکومت عربستان برسد. خوانندگان ما در این بخش، با ساختارهای تشکیل دهنده قدرت در عربستان و نقش قبایل و زعمای مذهبی در آن آشنا میشوند.
نگارنده مقاله حاضر در صدد است در کنار بررسی مباحث نظری هویت ملی در عربستان و بافت سیاسی ـ اجتماعی این کشور، نهایتاً به جایگاه شیعیان، پیدایش جنبشهای شیعه و روند تعاملات و تقابلات آنان با حکومت عربستان برسد. خوانندگان ما در این بخش، با ساختارهای تشکیل دهنده قدرت در عربستان و نقش قبایل و زعمای مذهبی در آن آشنا میشوند.
*** این مجلس نقش کاملاً مشورتی دارد و تمامی ۱۲۰ عضو آن توسط پادشاه انتخاب میشوند که وظیفه آنان اعطای خدمات مشورتی به خاندان سلطنتی است. در سال ۲۰۰۷ نیز با انجام تبلیغات وسیع، انتخابات شورای محلی به عنوان اولین انتخابات در این کشور برگزار شد. این شوراها که نیمی از اعضای آن توسط پادشاه تعیین میشوند، وظیفه رسیدگی به امور محله از جمله جمعآوری مناسب زبالهها را دارند! قبایل از نیروهایی هستند که در ساختار سیاسی عربستان سعودی از اجزای مهم محسوب میشوند. عربستان دارای هشت قبیله اصلی و دست کم ۱۵ قبیله فرعی است. قبایل «اینزه»، «بانیخالد»، «حرب»،
«آل مورا»، «مطیر»، «قحطان»، «شمار» و «یطیبی» هشت قبیله اصلی عربستان هستند. این قبایل نقش مهمی در تامین نیروهای گارد ملی ایفا میکنند. برخی ارتباطات خویشاوندی بین قبایل و خاندان سلطنتی به قبایل این فرصت را دادهاست تا علاوه بر نقش آفرینی در ارتش، در تصمیمگیریهای محلی نقش به سزایی ایفا کنند و در ساختار قدرت دارای جایگاهی باشند. از سویی خانوادههای بازرگان سنتگرا که دارایی آنها با آل سعود برابری میکند نیز از گروههای ذینفوذ در سیاست و حکومت عربستان هستند. خانوادههای «بالخشاب»، «بن لادن»، «علیرضا»، «القصیبی»، «جام جوم»، «کاکی»، «نصیف»، «اولابان»، «الراجهی» و «سلیمان» از جمله خانوادههای بازرگان عربستان سعودی هستند. تا پیش از تبدیل شدن نفت به عنوان یک منبع درآمد ثابت برای دولت، خاندان سعودی در مواردی وابسته به خانوادههای بازرگان بود، اما پس از بینیازی به حمایت مالی اقوام، خانوادههایی که به درخواست آل سعود برای گرفتن وام پاسخ مثبت داده بودند، به عنوان پاداش، برای بستن قراردادهای اقتصادی در اولویت قرار گرفتند. با رشد فزاینده اقتصادی در اواسط دهه ۱۹۷۰.م اقوام بازرگان مورد توجه بیشتری قرار گرفتند و برخی اعضای خانواده آنان در سمتهای دولتی همچون در هیات وزیران و هیات نمایندگی سیاسی منصوب شدند. در عربستان قانون اساسی مدون و رسمی وجود ندارد. مقررات نوشته شده در سال ۱۹۲۹.م، همچنین مصوبات سال ۱۹۵۳.م و اصلاحات بعدی، روی هم رفته قانون اساسی کشور را تشکیل میدهند. تا پیش از سال ۱۹۹۲.م تمامی قوانین توسط پادشاه و شورای وزیران تصویب میشد. در مارس ۱۹۹۲.م پادشاه طرحی تحت عنوان «شیوه رهبری» را به عنوان نخستین قانون جامع و مکتوب این کشور ارائه داد. با این وجود، تفسیر وهابیون از قرآن کریم همچنان مهمترین مرجع اتخاذ تصمیمات ملی محسوب میشود. از ویژگیهای حاکمیت آل سعود نسبت به دیگر رژیمهای جهان، نبود سیستم اداری مشخص و تعیین شده برای دولت و حاکمیت است. در حالی که در حاکمیتهای ملی و دولت ـ ملتها کشور با سه قوه قانونگذاری، اجرایی و قضایی اداره میشود، در رژیم سعودی قوای سهگانه در یک قوه که همان قوه اجرایی است خلاصه شده است. به ادعای رژیم سعودی، دادگستری در عربستان بر مبنای شریعت بوده و سیستم قضایی نیز همانند دیگر ارکان، وابسته به خانواده سلطنتی و خاندان وهابی است. اگر جامعه عربستان را به مثابه هرمی در نظر بگیریم، این هرم به ترتیب، خاندان سلطنت، علمای وهابی، ثروتمندان، روشنفکران تکنوکرات، طبقه متوسط و توده مستضعف اقلیت را که اکثراً شیعیان تشکیل میدهند، شامل میشود. بافت جامعه عربستان به صورت قبیلهای است و تعداد قابل ملاحظهای از جمعیت آن در روستاها زندگی میکنند. جامعه عربستان برپایه روابط قبیلهای استوار است، وجود تعصب و علقه نیرومند قبیلهای به علاوه مذهب، شکل دهنده کلی فرهنگ جامعه است. این بافت اجتماعی مانع از به وجود آمدن فرهنگی یگانه در این سرزمین شده است.
حدود ۹۰ درصد جمعیت ۲۲ میلیونی عربستان را اعراب بومی با مذهب حنبلی (از مذاهب اهل سنت) که دین رسمی کشور است، تشکیل میدهند. تعداد بسیار اندکی از بومیان این کشور دارای مذهب یهودی و مسیحی هستند. به رغم وجود نام قبایل یهودی بسیار زیاد در تاریخ عربستان و زندگی آنان پیش از ظهور دین مبین اسلام در منطقه حجاز، سعودیها با هدف پاک نشان دادن نسل اجداد خود، اندک اماکن تاریخی به جای مانده از یهودیان همچون کنیسهای در منطقه «بغدادیه الغربیه» را متعلق به تاجران یهودی اروپایی که به این کشور سفر میکردند، میدانند. با روند صعودی ثبات اقتصادی و گسترش حضور غرب به همراه رفاه طلبی سعودیها طی سه دهه گذشته، عربستان شاهد هجوم کارگران خارجی از کشورهای همسایه، خاور دور، آفریقا و اروپا بوده است. حضور دستکم ۵ میلیون کارگر خارجی با افکار و ادیان مختلف و تاثیری که به طور آرام ولی مستمر بر فرهنگ و اقتصاد این کشور گذاردهاند، بافت اجتماعی ناهمگونی را به وجود آورده است.
جدای از برخوردهای نه چندان دلچسب سعودیها با کارگران خارجی، آنان مردم این کشور را با عقاید جدید و انقلابی مناطق دیگر جهان آشنا و فرهنگهای غیربومی را به این سرزمین وارد کردهاند. ورود این فرهنگها، دو گروه اجتماعی را رودر روی یکدیگر قرار داده است.
عدهای که پایبند به سنتها هستند و گروهی که تحت تأثیر فرهنگهای وارداتی به ویژه فرهنگ غرب قرار میگیرند. این گروه اغلب از جوانان و نسل جدید هستند.
به طور کلی جامعه عربستان را میتوان به چهار فرهنگ اصلی تقسیم کرد:
۱ـ نجدیها که در مرکز عربستان قرار دارند و آلسعود از این منطقه است.
۲ـ حجازیها که اهالی شهرهای مکه، مدینه و جده را شامل میشوند و به اعتقاد آل سعود به دلیل این که از بازماندگان زائران عتبات هستند، شایستگی پذیرش سمتهای دولتی را ندارند!
۳ـ شیعیان که با در اختیار داشتن حدود ۱۵ درصد جمعیت کشور، اقلیت اصلی مذهبی عربستان را تشکیل میدهند و عموماً در مناطق شرقی همچون «قطیف» و «الاحساء» که از مراکز مهم تولید و صدور نفت هستند، سکونت دارند.
۴ـ تعداد اندکی از دیگر مذاهب از جمله آسوریان که بیشتر در حوالی مرز یمن و در منطقه کوهستانی جنوب غربی سکونت دارند. مبانی هویت در عربستان سعودی
هویت در عربستان سعودی از چندگانگی برخوردار است. وجود طوایف مختلف با مذاهبی همچون وهابی، حنبلی، مالکی، شافعی، حنفی، شیعه امامی، اسماعیلی و جعفری همراه با علائق منطقهای چون نجدی، حجازی، شرقی و عصیری در کنار تعلقات قبیلهای، هویت ملی در عربستان را به امری موهوم مبدل کرده است. شهروندان این کشور غالباً خود را نه براساس ملیت، بلکه بر مبنای تعلقات مذهبی و عشیرهای معرفی میکنند. از این منظر میتوان تا حدودی عربستان را با لبنان مقایسه کرد. کشوری که نظام طایفگی در آن حکمفرما است. در عربستان سعودی زنان از هر مذهب و آیین از کمترین حقوق ممکن برخورد دارند. تعصبات خاص وهابیون آنان را از داشتن هویت و شناسنامه و حقوق اجتماعی محروم کرده و اشتغال آنان به جز پرستاری و تدریس برای زنان و دختران ممنوع است.
برخی تحلیلگران عرصه بینالملل از جمله «جیکوب گلدبرگ» و «جیمز پیسکاتوری» بر این باورند که: «جمعیت بومی عربستان به لحاظ قومی در قیاس با سایر کشورهای عربی از انسجام و وحدت بیشتری برخوردار است. به باور آنان به استثنای جامعه شیعیان، تفاونتهای قومی و مذهبی در عربستان چندان چشمگیر نبوده و وحدت ملی را با دشواری مواجه نکرده است!» این نگرشها بر مبنای این فرضیه شکل میگیرد که عربستان سعودی به دو بخش یا طبقه تقسیم میشود: قبایل سُنی که در اکثریت و ساکنان شیعه که در اقلیت قرار دارند. اما سخن گفتن از وحدت مذهبی در عربستان سعودی، همچون سخن گفتن از یک جامعه مسلمان متجانس در طول تاریخ اسلام است. وجوه تمایز و تفاوتهای مذهبی، همواره خود را بسیار سادهتر از سایر تفاوتها نمایان میکند، چرا که اصولاً دین و مذهب، بارزترین ویژگی تمایز در میان گروههای مختلف است. درحالی که جامعهشناسان سعودی واژه «اقلیت» را به افراد مهاجر خارجی نسبت میدهند، وهابیون مایل به اطلاق واژه اقلیت به شیعیان هستند. آنان از این طریق یادآور میشوند که اجتماع یا منطقه آنها (شیعیان) به مراتب حقیرتر و پایین تر از طبقه اکثریت یا سُنیها قرار دارد! با این وجود بررسی فقدان وحدت موجود در جوامع اهل تسنن و حتی تشیع، جمعیت عربستان را یک جامعه منسجم و متجانس معرفی نکرده و مقوله تقسیمبندی «سُنی ـ شیعه» برای طبقهبندی این جامعه کفایت نمیکند. «غصان سلامه» پژوهشگر برجسته سعودی میگوید: در عربستان اگر چه سنیها اکثریت قابل توجه جمعیت کشور را تشکیل میدهند، اما به هیچ وجه از انسجام و یکپارچگی با یکدیگر برخوردار نیستند و به رغم فشارهای مداوم وهابیون، همچنان چهار مکتب شناخته شده تسنن، (حنبلی، شافعی، مالکی، حنفی) در کشور دارای جایگاه هستند.
شیعیان نیز به همین صورت، یک جامعه کاملاً متجانس را تشکیل نمیدهند. شیعیان دوازده امامی در استان شرقی و مدینه، شیعیان اسماعیلی و زیدی در «نجران» در نواحی جنوبی و همین طور گروههایی از شیعیان «کیسانیات» در منطقه «ینبوع» سکونت دارند. بنابراین اطلاق عبارت اکثریت مذهبی یکدست به چنین جامعهای، نسبت درستی نیست، چرا که فرقهها لزوماًموجودیتهای محض مذهبی نیستند، بلکه هر فرقه در بردارنده شاخصههای محلی، اجتماعی و مذهبی اعضای آن است. از سوی دیگر، مناطق گوناگون عربستان سعودی به لحاظ اسمی در یک جغرافیای سیاسی گنجانده شده است، اما به لحاظ فرهنگی و جامعه شناختی به طور کامل با یکدیگر بیگانهاند. تلاشهای دولت سعودی نیز برای ایجاد رکن ملی گرایی در کشور به دلیل نبود پیشینه تاریخی کافی، سنن و فرهنگ اجتماعی و سیاسی مشترک در این سرزمین و همچنین پیوند زدن آن با خاندان سلطنتی و نادیده گرفتن ملت (الامه) به عنوان ویژگی اصلی ملیگرایی، توفیقی را حاصل نکرده است. در حقیقت میزان ابراز و اثبات وفاداری مردم، بستگی به میزان پاسخگویی حاکمیت به نیازها و منافع آنها، نحوه برخورد و رفتار با شهروندان و معضلات و مصائب آنان و ادغام شهروندان و گروهها در ساختارهای حکومتی دارد. هنگامی که دولتی از توان، انگیزه یا خواست لازم برای برآورده کردن نیازهای اساسی مردم برخوردار نباشد، در نتیجه حس تعلق واقعی به یک هویت گستردهتر نیز در بین مردم شکل نمیگیرد و از این رو حس جدایی، انزوا و رفتارهای رادیکالی گسترش مییابد.
درحالی که وظیفه هر حاکمیت، اداره و حکمرانی بر گروههای نامتجانس و متفاوت جامعه است و میبایست با بهرهگیری از یک پوشش کلی و همزمان، هویتهای فردی این گروهها را با یکدیگر متحد کند، در نظر بسیاری از مردم عربستان به ویژه شیعیان، حاکمیت فعلی فقط برای خدمت به اعضای یک هویت ارجح در جامعه که شامل خاندان سلطنتی و متحدان آن در نظام مذهبی و قبیله نجد خلاصه میشود، بهوجود آمده است. موانع هویت ملی در عربستان
آنچه مسلم است، داشتن هویت ملی در عربستان با سه مانع عمده مواجه است.
۱ـ فرقهگرایی وهابیها
۲ـ اقتدارگرایی آل سعود
۳ـ سرزمینگرایی نجدیها
موانع فوق، ایجاد ملیت در این کشور را تحتالشعاع قرار داده و موجب شده است تا مذهب حاکم و افراد ذینفوذ قبیلهای و حکومتی، مانع از شکلگیری دولت ملی شوند. درواقع از جنبه بررسی روانشناختی، رهبران سعودی، همچون سایر فاتحان، تمایلی به ایجاد یک هویت ملی که دست کم آنان را به لحاظ نظری ملزم به پذیرش اصل شراکت پیروان و تابعین خود در منابع سیاسی و اقتصادی کشور کند، ندارند، این مسأله در بیانیه «ابن سعود» درخصوص حق حکمرانی وی که میراث پدران او به شمار میآید و تداوم آن توسط فرزندان و نوادگان خود یا مدح و ثنای پادشاه و مقام سلطنت در سرود ملی کشور، کاملاً مشهود است. از سوی دیگر، ایجاد یک هویت ملی، مستلزم پذیرش اصل برابری و مساوات در بین آحاد شهروندان کشور است؛ حال این که چنین اصلی با ایدئولوژی مذهبی و سیاسی حکومت سعودی در تضاد است. از منظر مذهبی، آنان خود را مظهر الگوی اسلام واقعی و یکتاپرستی دانسته و نمیتوانند بهاصطلاح با مشرکان به طور یکسان رفتار کنند. در بعد سیاسی نیز خاندان سعود بر این که بخش وسیعی از شبه جزیره عربستان را به زور و با از خودگذشتگی به چنگ آورده است، اعتقاد دارد، بنابراین نمیتواند به سادگی دیگران را دعوت به شراکت در قدرت سیاسی کند. در نتیجه، حکومت سعودی همچنان یک حاکمیت نامتجانس و ناهمگون است که با اتکا به وحدت خود (طبقه حاکمه) در قبال بحرانها و تهدیدها ایستادگی میکند. شیعیان عربستان
از جمعیت ۲۲ میلیون نفری عربستان، بیش از دو میلیون نفر شیعه (دوازده امامی، زیدی اسماعیلی) هستند که این تعداد بیشتر از جمعیت شیعی کشورهای کویت، قطر، یمن، عمان و امارات متحده عربی است. با وجود در اقلیت بودن شیعیان در عربستان، سکونت آنان در ناحیه استراتژیک و میادین نفتی «قوار» و «قطیف» جایگاه ممتازی به آنان داده است. شایان ذکر است که میدان نفتی قوار، بیش از ۶۰ میلیارد بشکه که دو برابر کل ذخایر نفتی آمریکا است، ذخیره قطعی نفتی دارد. هزینه استخراج نفت از این منطقه در حدود هر بشکه، سه دلار ارزیابی میشود. از دیگر دلایل اهمیت شیعیان به عنوان اقلیت اصلی عربستان سعودی، میتوان به اهمیت جغرافیایی منطقه شیعهنشین در امنیت منطقهای و بینالمللی و ثبات اقتصادی و سیاسی خلیج فارس، عربستان و جهان اشاره کرد. در عین حال، پیگیری مطالبات و حقوق شیعیان به ویژه توسط ساکنان مناطق «الاحساء» و «قطیف» و تداوم تقابل با حکومت ریاض، موردی است که تحرکات شیعی در منطقه را حائز اهمیت و برجسته کرده است.
«آنگلو گودویلا» استاد روابط بینالملل دانشگاه «بوستون» میگوید که: بخش بزرگی از اجحافهای اعمال شده بر شیعیان، ریشه در جهانبینی وهابیها دارد که به طور معمول به اختلافات درون دینی حساسیت بیشتری دارند». گودویلا میگوید: «وهابیون در افکار خود قصد احیای اصول و هنجارهای امت اسلامی (با برداشت خود) را دارند، تمامی مسلمانان غیروهابی را کافر میشمارند، مناسبات و نهادهای دیگر را شرک میدانند و برای سرکوب مخالفین خود از «تکفیر» استفاده میکنند». اصل تکفیر هرچندنقطه ضعف وهابیها است، اما آنان این اصل را به عنوان منشأ مشروعیت خود انتخاب و از آن در جهت غلبه بر غیروهابیها از جمله شیعیان استفاده میکنند. اگر گذری به تاریخ اختلاف وهابیها با شیعیان داشته باشیم، متوجه خواهیم شدکه در طول قرون گذشته به ویژه از قرن هجدم میلادی، حملات خونینی از سوی وهابیها علیه شیعیان سازماندهی و اجرا شده است. با این سابقه در طول قرن بیستم، سه نوع تبعیض مذهبی، اقتصادی و سیاسی از سوی حکومت آل سعود و وهابیون علیه شیعیان اعمال شده است و هنوز هم ادامه دارد. در عین حال، تاثیرگذارترین تبعیض که مایه اختلاف عمیق شده و طرفین را رو در روی یکدیگر قرار داده، تبعیض مذهبی است. در واقع نظام سیاسی عربستان به هیچوجه حاضر به پذیرش تنوع در این کشور نیست. از دیدگاه آنان، شیعیان به عنوان شهروندان درجه دو دیده میشوند و عقاید شیعیان از جمله توسل به ائمه اطهار(ع) و شفاعت را خرافه میشمارند!
آلسعود حتی برای ساختن بناهای مذهبی مانند حسینیه و مسجد، پوشیدن لباس مخصوص (به عنوان نمونه لباس مشکی در ایام سوگواری) بر زبان آوردن اعتقادات و برگزاری مراسم مذهبی، محدودیتهای خاصی را بهطور قانونی و بهطور عرفی برای شیعیان بهوجود آورده است.
تبعیض علیه شیعیان، به فشار مذهبی علیه آنان محدود نمیشود. شیعیان با وجود برخورداری از انگیزه و توان فراوان، محرومترین گروه در عربستان هستند. «رابرت لاسی» پژوهشگر دانشگاه واشنگتن اظهار میدارد: «اگر استان شرقی (عربستان) تحت حاکمیت حکام سعودی نبود، غنیترین کشور حوزه خلیجفارس شده و از تمامی کشورهای منطقه ثروتمندتر بود.» کمیته بینالمللی حقوق بشر در سال ۱۹۹۶.م اعلام کرد: «استان شرقی عربستان یکی از محرومترین مناطق عربستان است، دولت در قیاس با سایر مناطق، در استان شرقی بسیار کند عمل کرده است و در بخشهای آموزشی، پزشکی و جادهسازی سرمایهگذاری مناسبی نمیکند». نخستین بیمارستان مدرن «قطیف» در سال ۱۹۸۷.م ساخته شد. در واقع در کنار نگرشهایی چون رافضی دانستن شیعیان! فتاوی مختلف علمای وهابی مبنی بر حرام دانستن گوشت ذبح شده توسط شیعیان، کافر بودن کسی که با فرد شیعه ازدواج کند و مواردی از این دست، موجبات طرد شیعیان در ساختار اجتماعی عربستان را فراهم آورده و با اعمال سیاستهای حاکمیت، مناطق شیعهنشین در فقر و محرومیت نگه داشته شدهاند. از سوی دیگر، شیعیان از تصدی پستهای میانی و عالی در حاکمیت محرومند. مقامات امنیتی، کشوری، نظامی و پلیس بهطور کامل در اختیار وابستگان سعودی و سنیها است. حتی در استان شرقی هم شیعیان به مشاغل مهم منصوب نمیشوند. مدیریت مدارس، دانشگاهها، سفارتخانهها (به جز موارد نادر همچون شیعه بودن سفیر عربستان در ایران در اوایل دهه ۱۳۸۰ (ه.ش) و ارگانهای دیگر در زادگاه شیعیان، متعلق به آنان نیست. شیعیان استان «الاحساء» حتی از تصدی معاونت دبستان هم محرومند. در حقیقت میتوان مهمترین نقطه اشتراک بزرگان وهابی و آلسعود را غیرخودی دانستن شیعیان، ولو شیعیان هموطن خود دانست که هرگونه فعالیت آنان را توطئه و نافرمانبرداری تلقی میکنند. ادامه دارد... حق شناس کمیاب