طالبان تأمین امنیت سراسری در افغانستان را از بزرگترین دستاوردهای خود میداند و مقامات این گروه همیشه از تأمین امنیت دم میزنند. این درحالی است که پس از تسلط طالبان بر افغانستان به جز کاهش جنگ که عامل آن هم خود طالبان بودند تغییراتی مثبت در امنیت مردم به وجود نیامده است و حملات تروریستی و انتحاری کماکان ادامه دارد و هر روز از مردم بیگناه و غیر نظامی قربانی میگیرد.
با آغاز سال 1401 حملات تروریستی به مراکز دینی و فرهنگی شیعیان افزایش چشمگیری یافته است که حمله به مکتب عبدالرحیم شهید در غرب کابل و حمله به مسجد سه دکان در شهر مزار شریف دو نمونه از این نوع حملات تروریستی است که قربانیان زیادی از مردم شیعه افغانستان گرفت.
طالبان نیز مانند حکومت گذشته به جای تأمین امنیت و دستگیری علاملان این حملات فقط به محکوم کردن و وعدههای توخالی اکتفا میکند و تاکنون هیچ گام عملی مؤثر در این زمینه بر نداشته است و این حملات کماکان ادامه دارد و هر روز قربانیان تازهای میگیرند و خانوادههای دیگری را داغدار مینمایند.
تداوم و افزایش این نوع حملات نشان میدهد که طالبان توانایی برقراری امنیت در افغانستان را ندارد و تأمین امنیت از توان طالبان خارج است.
امنیت در افغانستان زمانی حاکم میشود که یک حکومت مسئول و پاسخگو از طریق رأی مردم در افغانستان تشکیل گردد و افغانستان صاحب قانون اساسی باشد و حکومت براساس قانون در برابر مردم پاسخگو باشد.
انحصار قدرت در دست یک گروه قومی و حذف دیگر اقوام خود عامل تداوم نا امنی خواهد بود. تجربه 43 سال گذشته نشان داده است که حکومت استبدادی و استفاده از زور در افغانستان جوابگو نیست چنانکه نورمحمد ترهکی و حفیظ الله امین با داشتن ارتش مجهز و حمایت اتحاد جماهیر شوروی نتوانست مردم را سرکوب نموده و حکومت خویش را قایم نماید طالبان نیز با استفاده از زور و میل تفنگ نمیتواند حکومت خویش را بر مردم تحمیل نماید.
افغانستان یک کشور با تنوع قومی، زبانی و مذهبی مختلف است که باید این تکثر و تنوع به رسمیت شناخته شده و یک حکومت فراگیر با مشارکت همه اقوام و اقشار مردم افغانستان در این سرزمین تشکیل شود تا بتواند صلح و امنیت را در کشور برقرار کند و در برابر مردم مسئول و پاسخگو باشد.
رهبران طالبان فکر میکنند که به تنهایی و با انحصار قدرت و با توسل به زور میتواند بر افغانستان حکومت کند و اقوام دیگر و مخالفان خود را سرکوب نماید. اما واقعیت این است که توسل به زور در افغانستان جوابگو نیست بلکه میتواند موجب گسترش جنگ و تداوم نا امنی در کشور شود زیرا که موجب تشدید اختلافات و شکافهای قومی و بروز جنگهای داخلی خواهد شد. چنانکه امروز ماشاهد گسترش مقاومت از پنجشیر به بغلان، تخار و بدخشان هستیم و در صورت تداوم وضع موجود این مقاومت به دیگر ولایات افغانستان نیز سرایت کرده و موجب گسترشقیامهای مردمی علیه طالبان خواهد شد.
یکی از موضوعات دردناک برخورد طالبان با خانوادههای قربانیان است. طالبان به جای همدردی با خانوادههای قربانیان با برخوردهای نادرست و ضرب و شتم خویشاوندان قربانیان نمک بر زخم آنها پاشیده و موجب تلخکامی بیشتر آنها می شوند.
تجربیات ناکام 5 سال حکومت طالبان در دهه 70 و یکسال گذشته نشان میدهد که حکومت تک قومی و انحصار قدرت موجب آوردن صلح و امنیت در افغانستان نمیشود. لذا باید رهبران طالبان در سیاستهای خویش تجدید نظر نموده و تجربههای ناکام را تکرار نکنند و با به رسمیت شناختن واقعیت متکثر و چند قومی افغانستان گام بلند در جهت استقرار صلح و امنیت و پایان بحران 44 ساله افغانستان بردارند وگرنه نا امنی کشور و مصایب مردم ادامه خواهد داشت.