بدیو بهطور معمول پیرو آن جریانهای فلسفی نیست که زبان را «فیحدذاته» در کانون کاوشهای فلسفی قرار میدهند، ولی وقتی به رخداد فکر میکنیم گریزی از این مسئلهٔ زبان نداریم. کسی که باور دارد که رخدادی روی داده، که چیزی نو به وقوع پیوسته، که چیزی فراسوی «یک» یا «تمامیت» وضعیت «هست» و با این حال از درون افق وضعیتی که فرد در آن تمییز میدهد فکر میکند و سخن میگوید، نمیتواند رخداد را بنامد و تنها میتواند به حدس و گمان به فرایند یا رویه «بیمحمول» یا «کلی» فراخوری بیندیشد که به لطف استقامت و وفاداری او رخداد را در دل وضعیت بگنجاند. حتی سرشت خاص این «چیز نو» تمییزناپذیر میماند.