۷۱ سال پیش، ریاضیدان انگلیسی، آلنتورینگ آزمونی برای پاسخ به اینکه «آیا ماشینها میتوانند فکر کنند؟» ارایه کرد.
۷۱ سال پیش، ریاضیدان انگلیسی، آلنتورینگ آزمونی برای پاسخ به اینکه «آیا ماشینها میتوانند فکر کنند؟» ارایه کرد. «بازی تقلید»، اولین نسخه از آزمونی که امروزه با نام تست تورینگ شناخته میشود. قبل از پرداختن به این آزمون، مطمئناً تعداد زیادی از ما هنگام ثبتنام در یک وبسایت، با آزمونهای ناخوشایندی مواجه شده باشیم که با طرح سوالاتی میخواهند قبل از هرچیز ربات نبودن کاربر ثابت شود و احتمالاً به هنگام روبرو شدن با این آزمونها بعد از احساس عصبانیت از تلف شدن وقت مورد نیاز برای پاسخگویی به آنها، پرسشهای مختلفی در مغز تولید کرده باشد مانند اینکه اصلاً چرا باید به چیزی که خودش انسان نیست، انسان بودن خود را ثابت کنید! شاخص حقیقی تشخیص ربات از انسان چیست؟
بازی تقلید تورینگ توصیفکننده یک بازی ساده ولی هوشمندانه است که راهبرد آن تا حدی برعکس وبسایتهایی است که شما را برای اطمینان از ربات نبودن بازجویی میکنند.
در این بازی که از سه شخص A و B و C تشکیل شدهاست، اشخاص A و B در اتاقهایی جدا از یکدیگر هستند و شخص C میتواند با روشی مثل رد و بدل کردن نوشته با هریک از آنها ارتباط برقرار کند. با این شرایط که شخص A یک مرد و شخص B یک زن است. شخص C که از جنسیت دو نفر دیگر مطلع نبوده و قادر به دیدن آنها هم نیست، تلاش میکند با برقراری ارتباط با این دو تعیین کند که کدامیک زن و کدامیکی مرد است. در حالی که نقش شخص B کمک به C برای اخذ تصمیم درست است، هدف نقش A فریب دادن C است تا تشخیصی اشتباه داشته باشد. تورینگ بعد از طرح این تست در مقاله انقلابی خود میپرسد چه میشود اگر یک ماشین نقش A را بازی کند؟ آیا موفق به گمراه کردن شخص C خواهد شد؟
اطلاعاتی که در دسترس ما قرار دارد نشان میدهند که با وجود انتقادات مطرحشده در مورد آزمون تورینگ و پیشرفتهای یادگیری ماشین در سالهای اخیر، در چنین آزمونهایی، میتوان گفت که تقلید از رفتار انسان برای ماشینها کار چندان سختی نیست، اما هنوز هیچ ماشینی برنده بازی تقلید
نبودهاست.
به عنوان مثال بیایید به «آرشیتکت» بنگریم، نرمافزاری که در فیلم، مسوول طراحی ماتریکس و ایجاد قواعدی برای کنترل انسانهای موجود در آن معرفی میشود. اما آیا این کنترل بدون رفتارشناسی انسانها امکانپذیر است، آیا رفتارشناسی انسانها چیزی غیر از شناخت، مقایسه، یافتن الگوهای تکراری و سپس پیشبینی تصمیمهایی است که نظام تصمیمگیری انسانها در شرایط مختلف نسبت به دادههایی که نظام عصبیشان از محیط دریافت میکند (input data) آنها را در حرکات اندامها بازتاب میدهد؟
آیا صرفاً با کنترل داده ورودی میتوان تصمیم دیگران را به سوی تصمیمی از پیشتعیینشده و مطلوب جهتدهی کرد؟ آیا در شرایط یکسان و دادههای ورودی یکسان تصمیم همه انسانها یکسان خواهد بود و به بیان بهتر از یک الگوی تکراری (قاعده یا قانون) جهانشمول پیروی میکند؟ ما از فیلم اول و دوم و انیمیشن ماتریکس میفهمیم که ماشینها برای کنترل رفتارها، خود انسانها را مورد پژوهش قرار دادهاند.
هر اطلاعاتی که به انسان، نظام تصمیم و رفتار او مربوط میشدهاست را جمعآوری و تحلیل نمودهاند، بدن انسانها و مرکز فرمان آن (مغز) را مورد مطالعه قرار دادهاند (یک فرایند پژوهشی) و بر این اساس آرشیتکت با دسترسی به تمام این مطالعات و نتایج (دانش) سعی در یافتن الگویی برای کنترل نظام تصمیم انسانها دارد تا خود براساس آن الگو تصمیمهای ممکن انسانها را شناسایی و آنها را با کنترل ورودی خنثی یا منحرف کند اما به اعتراف خودش در فیلم هر آنچه طرحریزی کرده بودهاست همواره با نتیجه مطلوب فاصله داشتهاست چرا که همواره در دورههای مختلف زمانی، افرادی در ماتریکس رفتاری خارج از چارچوب طرحریزی شده او ابراز میکردند و از کنترل خارج میشدند که بروز این رفتارها مثال نقضی برای تمام نتایج قطعی آرشیتکت و پیشبینیهای او بودهاند؛ مثالهای نقضی که حاصل شک در جزییات وقایع و نفی بایدها و نبایدهایی است که در ارتباط قدرت و با جملات امری نمود مییابند (ارجاع به رابطه والد – کودک، ارباب-رعیت، رئیس- کارمند و… .)
بنابراین میتوان گفت که حتی ماشینهای بسیار هوشمند ماتریکس نیز به احتمال زیاد نتوانند از آزمون تورینگ با قبولی عبور کنند، چرا که چون همواره احتمال وجود مثال نقضی هست که سیستم پردازش ماشینی وابسته به تقلید از انسان، احتمال وقوع آن را برآورد نکرده باشد یا احتمال وقوع آن را صفر بداند.
در اینجا ما با یک سؤال مواجه خواهیم بود: اگر وجود و ظهور مثال نقضی نفیکننده بایدها یک قاعده تاریخی است، پس رسیدن به الگویی برای پیشبینی و در نتیجه کنترل رفتار انسان توسط ماشین نیاز به طی شدن یک لوپ تکراری در رفتارشناسی این مثالهای نقض است که هیچوقت پایان نمییابد؛ آنگونه که در فیلم ماتریکس نیز پایان نیافت.