فاطمۀ زهرا (س)، درواقع، نمونۀ زنی است که خدا میخواهد و پارهای است از اسلام مجسم در وجود محمد (ص)؛ زندگیاش برای زن مسلمان و انسان مؤمن در هر زمان و مکانی به منزلۀ الگویی چهره مینماید.
اشاره: متن زیر مقدمهٔ «امام موسی صدر» بر کتاب «فاطمۀ الزهراء (سلامالله علیها) وتر في غمد»، نوشتهٔ استاد «سلیمان کتانی» است. دکتر سلیمان کتانی، نویسنده مسیحی لبنانی و از شخصیتهای برجسته علمی است که حدود ۳۰ سال در مراکز آموزش عالی و دانشگاههای بیروت در زمینههای فلسفه، تاریخ و ادبیات عرب تدریس کرد. امام موسی صدر در این مقدمه به بررسی شخصیت فاطمه زهرا (س) پرداختهاست.
***
بسم الله الرحمن الرحیم
۱. فاطمۀ زهرا (س)
«خداوند از خشم فاطمه خشمگین و به سبب خشنودی او خشنود میشود،» [۱] «فاطمه پارۀ تن من است، هرکس او را بیازارد مرا آزرده، آنکس که با او دوستی ورزد با من دوستی ورزیدهاست،» [۲] «فاطمه قلب و روح من است،» [۳] «فاطمه بانوی زنان دو جهان است.» [۴] این شهادتها و نظایر آن در کتابهای حدیث و سیره به تواتر از پیامبر (ص) نقل شدهاست؛ پیامبری که از روی هوا سخن نمیگوید و تحت تأثیر روابط نسَبی و سبَبی قرار نمیگیرد و در راه خدا از سرزنش نکوهشگران باکی ندارد. این گفتارها از پیامبر اسلام است که در دعوت خود ذوب شده و برای مردم بهمثابۀ الگو و نمونهای درآمده است. تپشهای قلب او و نگاههایش و دست سودن و گامهای تلاشش و پرتوهای اندیشهاش، قول، فعل و تقریر او، تماماً بیانگر تعالیم دینی و احکام خدا و چراغهای هدایت و راههای نجات است. اینها نشانهای افتخار از جانب رسولخدا (ص) بر سینۀ فاطمۀ زهرا (س) است که به مرور زمان و با تکامل جوامع درخشندگی بیشتری پیدا میکند، بهخصوص هرگاه به این اصل اساسی در اسلام توجه کنیم که در این سخن پیامبر به فاطمه جلوه کردهاست که فرمود: «ای فاطمه برای آخرت خود بکوش که من نمیتوانم در پیشگاه خداوند برای تو کاری بکنم.»
فاطمۀ زهرا (س)، درواقع، نمونۀ زنی است که خدا میخواهد و پارهای است از اسلام مجسم در وجود محمد (ص)؛ زندگیاش برای زن مسلمان و انسان مؤمن در هر زمان و مکانی به منزلۀ الگویی چهره مینماید.
بهراستی شناخت فاطمه (س) بخشی از کتاب رسالت الهی است و پژوهش و تحقیق در حیات حضرتش بهمثابۀ تلاشی برای فهم اسلام و ذخیرهای ارزشمند برای انسان معاصر است.
۲. با نویسنده
با این احساسات بود که در صومعۀ استاد بزرگوار و ادیب عالیمقام، سلیمان کتانی، در قریۀ بسکْنتا بر دامنۀ کوه صنین نشسته بودم و به او که کتاب ارزشمند «فاطمۀ زهرا (س) وتر فی غمد» را میخواند، گوش فرامیدادم. در حالی به او گوش سپرده بودم، که در برابرم صفحاتی شکوهمند نمایان میشد؛ صفحاتی که از زیباییِ ذوق و عظمت هنر آن نویسنده پرده برمیداشت. من همراه او ساعاتی در دنیای وسیع و درخشان فاطمه (س) سیر کردم. احساس والایی و سرافرازی میکردم و از لذت دیده و دیدار بهرهمند میشدم و با عقل و قلبم در برابر این میراث بزرگ و شورانگیز احساس سربلندی میکردم. لذت عمر من همین ساعات بود؛ ساعاتی که در مقابل جمال الهی فاطمه (س) که بر اندیشه و قلب این مرد انعکاس یافته بود، قرار داشتم.
به مقدمۀ کتاب او بازگشتم و به کلماتش گوش سپردم که میخواند: دربارۀ فاطمۀ زهرا (س) خواهم نوشت و بهقدر امکان از استعمال حرف جر یعنی حرف «عن»، که در کتب سیره بسیار به کار میرود، و نیز از نقل سلسلهراویان خودداری خواهم کرد. قلمی که میان انگشتان من جای گرفته، بیشتر رنگ ساقۀ گل را ترسیم خواهد کرد و از بوی خوش آن به جنبش در خواهد آمد، تا آنکه آزمایشگاهی برای آهن و گوگرد آن باشد.
از او پرسیدم: آیا این نمایشگاه خود را دربارۀ فاطمه تنها به کسانی اختصاص دادهای که فاطمه را میشناختهاند و با مطالعۀ کتب سیره به زندگی آن حضرت واقف شدهاند؟ و کسانی را که میخواستهاند از زندگی او اطلاعی بهدست آورند، محروم کردهای؟ چرا راه رسیدن به چشمۀ خورشید و منبع حیات را ترسیم نکردهای تا جامعۀ ما که این کتاب را میخواند، بتواند مرد و زنی فاطمهوار پرورش دهد و تربیت کند؟ به او گفتم: این لوحههای زیبا بهزودی ارواح مردم سرگردان را بهشگفتی وامیدارد و آنان را به خود جذب میکند؛ ارواحی که از بحثها و نظریهها و تجربهها دربارۀ زن خسته شدهاند تا جایی که مسئلۀ زن بهصورت بزرگترین مشکل جوامع گذشته و حال درآمده است. این شگفتی و شیفتگی، هر دو، منجر به مطالعۀ مواد و عناصری میشود که این تابلوهای زیبا را پدیدآورده است، یعنی همان آهن و گوگرد؛ و منجر به جستوجو برای ورود به خانههایی میشود که خداوند اجازه داده نام متعالش در آنها بلند شود.
پژوهشگران و کارشناسان تمدن جدید را «تمدن سکس» مینامند و این خود حاکی از خطیر بودن چالش دیدگاهها دربارۀ زن است و نیز اشتباهات بزرگی را آشکار میکند که در اثر خطای تمدن جدید دربارۀ زن دچارشان شدهایم… نظریاتِ نویسندگان و دانشمندان علم روانشناسی و مادهگرایی که در همۀ پدیدهها و خصوصاً در تعریف زن در دنیای جدید رواج یافته، راهها را تیره ساخته و زن را در تمایلات غریزی غرق کردهاست و، درنتیجه، راه صواب را تباه کرده و سردرگمی به بار آورده و جنبۀ انسانی زن را زیر قدمهای تجارب قدیم و جدید متلاشی ساختهاست.
ما امروز بیش از هروقت دیگر به ارائۀ خلاصهای از زندگی فاطمۀ زهرا (س) احساس نیاز و احتیاج میکنیم، تا آن را مقتدای خویش سازیم و در راه صلاح و اصلاح خود از فیض زندگی او بهرهمند شویم.
همهٔ این سخنان را به نویسندۀ کتاب اظهار داشتم. او در پاسخ، با اطمینان فردی که احساس میکند مسئولیتش را ادا کردهاست، گفت: من پرداختن به این کار را بر عهدۀ تو گذاشتم، تا در مقدمۀ کتاب بدان بپردازی و این مأموریت را به آخر رسانی، تا بدینوسیله کتاب کامل شود و به آن سطحی برسد که باید.
من در برابر این هدف والا و این وسیله احساس مشکلی بزرگ کردم. از این رو، گفتۀ ستودنی امام شرفالدین را که به هنگام نوشتن تقریظی بر کتاب الإمام علی صوت العدالۀ الانسانیۀ خطاب به مؤلف دانشمندش فرموده بود که «قلمت را به من امانت ده تا با همان قلم تقریظی بر کتاب تو بنگارم»، برای ایشان نقل کردم. البته، این سخن کسی بود که کتابها و نوشتههایش قلمرو کتاب و پژوهش و نگارش را روشن ساخته بود و اینک من، با قلم قاصر و با بضاعت اندکم، کجا به او توانم رسید و چه خواهم کرد.
با وجود این، در این تلاش اندک از فاطمۀ زهرا (س) استمداد میجویم و سعی میکنم به اندازۀ توان خود این وظیفه را اداکنم و از خداوند برای خود و خوانندگان عزیز توفیق نگرش صائب و الهامپذیری از آن را خواستارم.
۳. زن
درحقیقت، روشن کردن دیدگاه اسلام دربارۀ زن در این عصر، خالی از مشکلات و دشواریها نیست، زیرا در این باره برخی آثار دینی و اسلامی در نگاه نخست متفاوت و مخالف با یکدیگر به نظر میآیند. این مشکل هنگامی بزرگتر مینماید که برخی عادات ملل اسلامی با تعالیم اصیل اسلامی نیز بهگونهای آمیخته که پژوهشگر تصور میکند این همه از اسلام است.
وقتی به نظریات شرقشناسان، حتی آنان که حسننیت داشتهاند، مینگریم یا برخی از نوشتههای مؤلفان اسلامی را میخوانیم، چنین درمییابیم که موضع حقیقی اسلام در برابر زن بسیار پیچیده و ناشناخته است، بهطوری که بسیاری از آنان در اینباره نظریات دور از حقیقت و ناصواب بهدست دادهاند. عدهای از آنان نیز گمان کردهاند زن در اسلام مظلوم و تحت ستم واقع شدهاست.
حقیقت آن است که دو میراث مختلف در نزد مسلمانان وجود دارد: یکی تعالیم دینی مستقیم و مستند، و دیگر عادات موروثیای که هیچ نشانی از آنها در آثار دینی دیده نمیشود. باید با دقت و اهتمام ویژهای هریک از این دو را از دیگری متمایز کرد. از طرف دیگر، آثار دینی مربوط به زن نیز خود دو بخش است: بخشی دربارۀ زن و شئونات زن که در مرحلهای معین از تاریخ سخن میگوید و بخشی دیگر تعالیمی که بنیادین و جاودان است.
برای توضیح این دیدگاه نظر پژوهشگر را توجه میدهم به آنچه نزد منطقدانان و اصولیها مصطلح است. آنان میان قضیۀ حقیقیه و قضیۀ خارجیه تفاوت قایل میشوند. در قضایای حقیقیه دربارۀ احکامی بحث میکنند که در هر زمان و مکانی برای موضوع ثابت است. اما در قضایای خارجیه آن موضوع با توجه به زمان صدور حکم بررسی میشود و دربارۀ چگونگی موضوع در زمان صدور حکم بحث میشود، و نه دیگر زمانها.
برای کشف موضع حقیقی اسلام در قبال زن، باید آیات قرآنی را اساس بحث و چارچوبی برای شناخت آموزههای حقیقی، و نه خارجی، قرار دهیم. در این صورت است که میتوانیم میان عادات و احکام تمیز دهیم، و نیز احکام ثابت را از احکام مختص به مرحلهای خاص بازشناسیم.
دیدگاه قرآن دربارۀ زن
دیدگاه قرآن دربارۀ زن با همۀ آرای فلسفی و مذهبی و عاداتِ پیش و زمان نزولِ آن، و نیز آرا و عادتِ متأخر اختلاف دارد. قرآن حقیقت و ذاتِ زن را مانند مرد میداند: «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا.» [۵] پس از این، میگوید که زن در تکوین طفل مشارکت جوهری با مرد دارد و نه فقط ابزاری است برای تولیدمثل مردان یا زمینهای برای تولید فرزند او: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاء.» [۶] پیامبر بهطور مشخص شاهد صدق این موضع قرآن است، زیرا که خداوند نسل پیامبر را از فاطمه قرار داد. نیز پاسخ کسی را که پس از فوت ابراهیم پیامبر را ابتر میخواند، داد: «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ. إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ.» [۷]
قرآن در آیات بسیاری بر این مساوات تأکید و عبارتِ «بَعضُهم مِن بَعض» (همه از یکدیگرند) را تکرار میکند. افزون بر این، قوانینی برای احترام زن و جسمِ زن وضع میکند. (در اصطلاح فقهی مقصود از طرف زن اجزای بدن اوست، در مقابل نَفس به معنای حیات. دیه و قصاص بنابر تفصیل کتب فقهی برای مرد و زن ثابت است)
قرآن کریم برای احترام کار زن از نظر مادی قوانینی وضع کردهاست. مجبور کردن مرد و زن (حتی اگر شوهر زن باشد) به کاری یا مانع آنان شدن در کاری و محدود کردن آزادی آنان یا محروم کردن زن و مرد از حقالزحمهشان از محرمات کبیره است.
نیز قرآن دربارۀ احترام معنوی کار زن میگوید: «أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی.» [۸] و دربارۀ احترام اقتصادی کار زن میفرماید: «لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ.» [۹] و در خصوص احترام سیاسیِ کار آوردهاست: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَی أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئًا وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ.» [۱۰] و قرآن احترام خود را نسبت به قرابت زنان و حق آنان در میراث تأکید میکند: «لِّلرِّجَالِ نَصیِبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا.» [۱۱] و سرانجام، به همۀ حقوق زن در همۀ امور زندگی اذعان میکند: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ.» [۱۲]
در هیچیک از آیات قرآن نمیبینیم که زن از تصرف در اموالش منع شده باشد، حتی پس از ازدواج. در دنیای معاصر و در کشورهای متمدن همچنان قوانینی وجود دارد که پس از ازدواج زن را از داراییهایش محروم میکند. در قرآن هیچوقت اجازه داده نشدهاست که ازدواج بدون رضایت زن بر او تحمیل شود و حق اجازۀ پدر دربارۀ ازدواج اول دختر جنبۀ مشاوره دارد و نمیتواند ازدواجی را بر او تحمیل کند، و اگر پدر دختر را با وجود مصلحت و شایستگی از ازدواج منع کند، حق مشاورۀ او ساقط میشود.
آیاتی که در بیان احکام یا قانونگذاری یا پند و اندرزها، زن را به مرد ملحق میسازد، بس فراوان است، بدون آنکه مقام زن را تنزل دهد یا او را تحقیر کند و شأن او را کمتر از مرد بداند: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ.» [۱۳]
در زمینۀ زندگی زناشویی و برای صیانت از زن و برای اینکه زندگی مشترک به بنبست نرسد و نیز برای آنکه زن و مرد بتوانند به امور مربوط به زندگی مشترک خود بهدرستی بپردازند، خداوند به مرد، نسبت به همسرش، نه دیگر زنان، برتری داده و این برتری، پس از آن است که خداوند در آیۀ زیر تأکید فرمودهاست که حقوق و تکالیف زن همانند مرد است: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ.» [۱۴]
درجه و رتبهای که قرآن از آن در جای دیگری چنین تعبیر کردهاست:
کسیکه در قرآن تعمق میکند، درمییابد که تفاوتهایی که قرآن میان مرد و زن قایل شده، مساوات ذاتی میان آن دو را تحکیم میبخشد و توجهی عادلانه و یکسان به هر دو دارد. پس تفاوت در احکام و واجبات و حقوق در بیشتر اوقات به تفاوت در تواناییها و ویژگیها و استعدادهای هریک از آنان بازمیگردد.
زن، بنابر خصوصیات جسمی و روحی خود، شایستگی مادری و پرورش فرزندان را دارد. «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا.» [۱۶] این وظیفه، طبق حدیثی از پیامبر (ص)، مهمترین بنا در ساختمان اسلام قلمداد شدهاست: «ما بُنِیَ فِی الإسلامِ بَناءٌ أحب إلَی اللهِ مِن التَّزوِیج.» [۱۷] تأثیر این وظیفه کم از هیچ وظیفۀ حیاتی دیگر نیست، زیرا مادر فرد را، که به منزلۀ قوام و استحکام جوامع است، تربیت میکند. این وظیفه با روح زن تناسب دارد. اسلام نیز وی را برای پرداختن به این وظیفه تشویق میکند، بیآنکه بخواهد این وظیفه را بر او تحمیل کند. بنابر تفاصیلی که در کتب فقهی آمدهاست ازدواج بر زن واجب نیست. همچنین، ادای این مهم نیز بر زن وجوب ندارد. سپس، اسلام میکوشد تا فضای مناسب را برای ادای مسئولیت زن ایجاد کند و این کار را با وجوبِ نفقه بر مرد صورت میدهد. در مقابل، بهرۀ مرد را از میراث دو برابر قرار داده، تا بدین وسیله عدالت محقق گردد و به تعبیر قرآن «مال دست به دست در میان توانگران نگردد.» اسلام، بر این اساس و با این ویژگی و این روش، دیگر احکام خود را نیز بنیان نهاده و به قبول شهادت زن در چارچوب کار خود حکم مثبت دادهاست.
اما موضوع حجاب در اسلام بهمنظور تحقیرِ زن یا حبس یا بزرگداشت و تمجید بیشازحد او صورت نگرفتهاست، آنچنانکه نزد برخی از ملل چنین دیدگاهی متعارف است، بلکه حجاب سلاح زن در جلوگیری از طغیان جنبۀ زنانگی اوست، تا مبادا این جنبۀ زن بر دیگر تواناییهای او غلبه کند. این مقصود در آیات قرآنی، که زنان را از نرمش در سخن گفتن یا پای کوفتن به هنگام راه رفتن یا زینتنمایی بازمیدارد، بهخوبی و روشنی آشکار است. آیات قرآنی در اینباره بسیار است که برخی از آنها را در اینجا ذکر میکنیم: «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» [۱۸] و «وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ» [۱۹] و «لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ» [۲۰] و «وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا.» [۲۱]
حقیقت این است که آشکار کردن زیباییهای زن به طغیان و سرکشیِ جنبۀ زنانگی بر وجود زن منجر میشود و زن را تنها به یک تابلوی هنری بدل میسازد که این مسئله تحقیر زن و انکار استعداد و توانمندیهای اوست و باعث ازبین رفتن عمر و وقت و فرصتهای گرانبهای او میشود. خصوصاً این مسئله به محرومیت زن و جامعه از ایفای درست وظیفۀ مادری او میانجامد.
اینها مهمترین مواضع اسلام دربارۀ زن است و بر این اساس میتوانیم سنتها و عادات را بشناسیم و آنها را از احکام دین باز بنماییم. همچنین، میتوانیم روایاتی را که دربارۀ وضع زن در مرحلۀ تاریخی معین است، دریابیم.
پیامبر تلاش پیگیری برای بالا بردن سطح زنان همعصر خود انجام داد. زن در آن دوره تبعات ستمها و عقدههای گذشتهای طولانی را تحمل میکرد.
همچنین، او تلاش بسیاری برای بهتر کردن نگاه مردم به زن مبذول داشت. پیامبر میگفت: «بهترینِ فرزندان دختراناند» ، [۲۲] «بهترینِ شما، بهترینِ زنان برای همسرش است» [۲۳] و زن همچون نماز از دوستداشتنیهای دنیاییِ اوست و اینکه زنان امانت پیامبر در امتش هستند.
من معتقدم آنچه از حضرت علی (ع) دربارۀ زن نقل و باعث شدهاست تا پارهای خاورشناسان او را دشمن زن بخوانند، مانند «زن همه شری است که چارهای از آن نیست» [۲۴] یا «زن ناتوان در کلام [در بیان مراد و مقصود خویش ناتوان است] و عورت است، ناتوانی در کلام را با سکوت بپوشانید و عورتشان را با خانه» [۲۵] و امثال اینها؛ این عبارات به فرضِ صدور آنها از امام، به تعبیر اصولیها، همچون قضایای خارجیهاند، یعنی از وضعیت زنان در یک دورۀ تاریخی معین سخن میگویند.
حضرت علی (ع) سخنان دیگری دارد که بهطور کامل با آنچه ما از قرآن استنتاج کردیم، مطابقت میکند.
او در پارهای اوقات میکوشید که از آنچه در میان مردم دربارۀ زن رایج بود، تفسیری دلپذیر بهدست دهد. مثلاً این مثل معروف را که «زنها ناقصالعقل و ناقصالمیراث و ناقصالایمان» هستند، با تعالیم قرآنی و تفاوت در میراث و شهادت و انجام پارهای واجبات دینی در اوضاع و احوال خاص تفسیر میکند. این روش، روش تربیتی دلانگیزی است که آن را در زندگی پیامبر و ائمه و حضرت زهرا مشاهده میکنیم.
۴. مختصری دربارۀ او
حضرت فاطمه در سال پنجم بعثت یعنی هشت سال پیش از هجرت، متولد شد. وی آخرین زادۀ حضرت خدیجه است. در مکه و در خانۀ وحی و جهاد و در جو صبر و پایداری به دنیا آمد. سختی را تحمل کرد و در فضایی آکنده از عواطف صادقانه و عشق پاکِ میان پیامبرِ رحمت و حضرت خدیجه بزرگ شد. پیامبر هیچگاه عواطف و اخلاص حضرت خدیجه را در طول حیاتش فراموش نکرد.
فاطمه (س)، پس از پیامبر (ص)، همراه اهلبیت و به سرپرستی حضرت علی (ع) از مکه به مدینه هجرت کرد و همه در منزل قبا، نزدیک مدینه، به کاروان هجرت پیوستند.
فاطمه (س) در سال دوم هجری با حضرت علی (ع)، که ۲۳ سال داشت، ازدواج کرد. حضرت فاطمه در آن هنگام ده سال داشت. این تاریخ در روایات اهلبیت مشهور است و به سیره نیز نزدیکتر، یعنی به استحباب سرعت در ازدواج دختران. براساسِ این نقل، سن حضرت زهرا ده سال است. نقل دوم از ابنعباس است. او میگوید ولادت حضرت زهرا پنج سال پیش از بعثت است و ازدواج او در بیستسالگی است. اما اینکه بارداری و وضع حمل در سنین بالا عجیب بهنظر میرسد با امکان حیض زنان قریشی و نبطی در ۶۰ سالگی، مرتفع میشود. این مسئله اصل مشهوری نزد فقهاست. پیامبر تأکید کرد که انتخاب حضرت علی از میان خواستگارانِ بسیارِ حضرتِ فاطمه، با توصیهای از عالم غیب و رضایت ندادن فاطمه به غیر علی بوده، با آنکه زنان مدینه بسیار تلاش کردند تا فاطمه را از ازدواج با علی (ع)، به بهانۀ فقر آن حضرت و توجه او به جهاد در راه خدا و سختی زندگیاش، منصرف کنند.
فاطمه (س) هشت سال با علی (ع) زندگی کرد. زندگی خوب این دو زبانزد همگان شد و به صورت نمونهای اعلا درآمد. فاطمه (س) حسن و حسین و زینب و امکلثوم و محسن را ـ که در وقایعِ دردناک پس از وفات پیامبر (ص) سقط شد ـ برای علی (ع) به دنیا آورد. فاطمه (س) فقط چند ماه پس از رحلت پدرش زیست و، سپس، بنا به وصیتش در محلی مجهول به خاک سپرده شد. مراسم دفن و تشییع پیکر پاک او نیز بنابر وصیتش دور از چشم مردم و در تاریکی شب صورت پذیرفت.
برخی از قرائن تاریخی و احادیث نقلشده، دلالت میکنند که قبر آن حضرت در یکی از این سه مکان است: بقیع، یا در خانهاش که اکنون دقیقاً در کنار مرقد پیامبر (ص) واقع شده، یا در روضۀ شریفه که میان محراب و مرقد پیامبر (ص) قرار دارد و امروزه با ستونهای ویژهای مشخص است.
مجموع عمر آن حضرت هجده سال و چند ماه بود. اما عمر کوتاه وی نمونۀ کامل و شاملی بود از زندگی زن کامل، آنچنانکه خداوند میخواهد و دین برای پدیدآوردن چنین زندگیای تلاش میکند. تعالیم دینی به نمونههای بشری نیازمند است تا بتواند در قالب انسانی تجلی و تجسم یابد و اجرای کامل آنها را تحققپذیر گرداند، تا بدینوسیله دین را از شکل فریضهای ایدئال و ذهنی بیرون بیاورد و به دایرۀ واقعیتها بکشاند و برای مردم جای هیچ عذر و بهانهای باقی نگذارد.
زمانی که رسولخدا (ص) آهنگ مباهله با مسیحیان نجرانی کرد [۲۶]، به موجب آیۀ کریمۀ «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ،» [۲۷] پیامبر (ص) باید کسانی را بدین میدان همراه میآورد که مردان و زنان و فرزندان اسلام بهشمار میآمدند. آن حضرت، علی و فاطمه و حسن و حسین را برگزید و بدینگونه ایمان خود به خدا و نمایندگی خاندان خود را بهمثابۀ الگوهایی کامل از آئینش برای همگان آشکار ساخت.
اکنون بجاست که پس از این مرور کوتاه بر زندگی فاطمۀ زهرا (س) دربارۀ این نمونۀ راستین زن مسلمان، بررسی کوتاهی بکنیم.
۵. اُم اَبیها
فاطمهٔ جوان میخواهد در جهاد پدرش شرکت جوید. از اینرو، مخلصانه درصدد برمیآید تا کمبود عاطفی پدر را که از دست دادن پدر و مادرش در دوران کودکی موجب آن شده بود، پُر کند؛ کمبودی که پیامبر (ص) را میآزرد و بر دل نازک و مشتاق محبت و شیفتۀ عاطفۀ او پدیدار میگردید. پیامبر (ص) برای تحقق رسالت سنگین خویش و نیز در رویارویی با محیط پرشقاوت خود، به مهربانیها و ملاطفتهای مادرانه بسیار نیاز داشت. آن حضرت این همه را در وجود فاطمه (س) پیدا میکرد. در تاریخ تنها نشان اندکی از این حالتهای مادرانۀ فاطمه ثبت شدهاست. اما همین چند مورد اندک بهخوبی بیانگر موفقیت حضرت فاطمه بود که توانست پدر خود محمد (ص) را از جنبۀ عاطفی غنی سازد و بدون شک او را برای به دوش کشیدن بار بزرگ رسالتِ خویش یاری کرد. تاریخ این مواضع را وقتی تأکید میکند که میبینیم مکرراً از قول پیامبر (ص) نقل میشود که «فاطمه (س) مادر من است.» نیز میبینیم پیامبر با او چنان رفتاری دارد که گویا با مادرش رفتار میکند. بر دستان او بوسه میزند و وقتی از سفری به مدینه بازمیگردد، نخست به دیدار او میشتابد و هنگام عزیمت به جنگها و مسافرتها با او وداع میگوید و گویی از این چشمۀ بیزوال، عاطفهای بیکران برای سفر خود برمیدارد.
از سوی دیگر، درمییابیم که احساس پدری در پیامبر در پیوندهایش با فاطمه تجسم مییابد. وقتی به مردم فرمان داده میشود که پیامبر (ص) را با لقب «رسولالله» خطاب کنند و فاطمه (س) از این فرمان تبعیت میکند، آن حضرت وی را از این کار بازمیدارد و به دختر خود میگوید که وی را مانند گذشته با لفظ «پدر» خطاب کند. همچنین، در تاریخ زندگی پیامبر اکرم (ص) میخوانیم که آن حضرت به هنگام برخورد با خستگی و اندوههای بزرگ، بسیار به نزد فاطمه (س) میرفت. وقتی در جنگها زخم برمیداشت، یا هنگام گرسنگی و فقر یا هنگامیکه مهمانی بر او وارد میشد، تنها به خانۀ فاطمه میرفت. از یکسو، فاطمه (س) مانند مادری مهربان به او ملاطفت و رسیدگی میکرد، بر زخمهایش مرهم مینهاد و دردهایش را سبک میکرد و، از سویی دیگر، همچون دختری کمر به خدمت و اطاعت از پدر میبست و احتیاجات او را رفع میکرد. بدینگونه، نقش بسیار برجسته و عظیم فاطمه (س) در زندگی رسولخدا (ص) را درمییابیم.
۶. همسر علی (ع)
حضرت علی (ع) میفرماید: «نزد رسولخدا (ص) رفتم. آن حضرت وقتی مرا دید خندید و فرمود: «ای اباالحسن چه شده؟» خویشاوندیم را با آن حضرت و سابقۀ خود را در اسلام بیان کردم و از یاوریها و جهادهایم با آن حضرت سخن گفتم. فرمود: «علی راست میگویی، بلکه تو بهتر از آنی که خود گفتی.» سپس عرض کردم: «ای رسولخدا (ص)، فاطمه (س) را همسر من قرار میدهی؟ فرمود: «پیش از تو کسان دیگری نیز چنین درخواستی کرده بودند و من خواستۀ آنان را با فاطمه در میان گذاشتهام، اما در چهرۀ او آثار نارضایتی مشاهده کردم. لختی درنگ کن تا بازگردم.»
پیامبر (ص) به نزد فاطمه (س) رفت. فاطمه (س) برپای ایستاد و ردای پیامبر (ص) را برگرفت، نعلین از پای آن حضرت بهدرآورد، و برای وضو آب آورد و بهدستِ خود پیامبر (ص) را وضو داد و دو پای آن حضرت را شست و آنگاه نشست. پیامبر (ص) به او فرمود: «فاطمه» پاسخ داد: «بلی… بلی ای رسولخدا (ص)، کاری دارید؟» فرمود: «علی (ع) پسر ابوطالب کسی است که به مراتبِ خویشاوندی و فضل و اسلام او به نیکی آگاهی. من از پروردگارم درخواستهام که تو را به همسریِ بهترین و محبوبترین مخلوقش درآورد. اینک ازدواج با تو را پیشنهاد دادهاست. تو خود در اینباره چه نظری داری؟» فاطمه (س) خاموش ماند، ولی رویش را برنگرداند. رسولخدا (ص) نیز در چهرۀ او آثار ناخشنودی مشاهده نکرد. پس آن حضرت برخاست در حالی که میفرمود: «الله اکبر، سکوت او نشانۀ قبول این پیشنهاد است.» [۲۸]
سپس جبرئیل به نزد محمد (ص) آمد و گفت: «ای محمد، او را به همسریِ علیبنابیطالب درآور که خدا او را برای علی و علی را برای او پسندیدهاست.»
سپس پیامبر (ص) فاطمه را به همسری به من داد. پیش من آمد و دستم را گرفت و فرمود: «به نام خدا برخیز و بر برکت خدا بگو: ماشاءالله، لاحولَ و لا قوةَ الا بالله و تَوکلتُ عَلَی اللهِ.» سپس دستم را گرفت و در کنار خود نشاند و آنگاه فرمود: «بارخدایا، ایندو محبوبترین مخلوقات تو در نزد من هستند. پس تو هم این دو را دوست بدار و در نسل آنان برکت قرار ده و از جانب خود نگاهبانی بر آنان بگمار. این دو و فرزندانشان را از شر شیطان مصون بدار.»
مراسم ازدواج به همین سادگی پایان پذیرفت. علی (ع) زره خود را مهریۀ فاطمه (س) قرار داد و بهای آن را صرف خرید اسباب و اثاثیۀ منزل کرد. وی عطر، یک پیراهن به هفت درهم، یک مقنعه به چهار درهم، یک تنپوش بلند سیاه خیبری، تختی بافتهشده از برگهای درخت خرما، دو بستر از کتان مصری که میان یکی از آنها با برگ خرما و دیگری با پشم گوسفند پُر شده بود، پردهای پشمین، یک حصیر، یک دستاس، ظرفی مسین، مَشکی از پوست، کاسهای چوبین برای شیر و پاشیدن آب، یک ابریق، یک سبوی سبز و دو کوزۀ گلی تهیه و خریداری کرد.
بدینترتیب، کار خرید جهیزیه و پرداخت مهریه به انجام رسید. فاطمه (س) به خانۀ علی (ع) که فقط یک اتاق داشت و متعلق به امسلمهْ همسر پیامبر بود، نقل مکان کرد. علی بر بلندیای برآمد و فریاد زد: به میهمانی فاطمه بشتابید. مردم همه به مجلس جشن ازدواج آن دو حاضر شدند و در شادی اهلبیت شرکت جستند.
فاطمه (س) زندگی تازۀ خود را در خانۀ علی (ع) آغاز کرد. کارهای داخل خانه را رتقوفتق میکرد. گندمها را آسیاب میکرد و از آنها خمیر میساخت و سپس نان میپخت. علی (ع) نیز در کارهای منزل او را یاری میکرد. گاهی خانه را جارو میکرد و شیر میدوشید و هیزم جمع میکرد و از چاه آب میکشید.
رسولخدا (ص) روزی میان آنان به داوری نشست و کارهای خانه را بین آن دو تقسیم کرد. مسئولیت کارهای بیرون از خانه را به علی (ع) سپرد و کارهای داخل خانه را بر عهدۀ فاطمه (س) گذاشت.
چندی بعد فاطمه (س) صاحب فرزندانی شد. خود به تربیت و پرورش آنان همت گماشت و به کارهای آنان رسیدگی کرد. تا هنگامی رسید که انجام دادن این همه کار، بهتنهایی، برای مراعات فقر و کرامت علی (ع)، سنگین مینمود. بنابه خواست شوهرش به خدمت رسولخدا (ص) رسید و از او خواست تا خدمتکاری برای کمک به آنان استخدام کند. اما پیامبر از پذیرش این خواسته عذر خواست و تنگدستی مردم و کثرت اصحاب صفه را، کسانی که نه سرپناه داشتند و نه غذای کافی، به یاد وی آورد. پس از گذشت مدتی، با بهتر شدن وضع مسلمانان، پیامبر (ص) خواستۀ دخترش را اجابت کرد و خدمتکاری برای او فرستاد. کارهای خانه میان فاطمه (س) و خدمتکار، بدون هیچ تبعیضی، تقسیم شد. یک روز فاطمه (س) به امور خانه میپرداخت و روز دیگر خدمتکار. فاطمه با عبارتی پوزشخواهانه، که در واپسین دمِ حیات علی (ع) را با آن خطاب کرده بود، زندگی کوتاه خود را به پایان رسانید.
او به علی (ع) گفت: «ای پسر عمو، تو مرا نه دروغگو یافتی و نه خیانتکار، و از هنگامیکه به همسری تو درآمدم با تو به مخالفت برنخاستم.» آنگاه زمانی که شنید علی (ع) به او میگوید: «پناه بر خدا، تو به خداوند داناتر بودی، نیکوکارتر و پرهیزگارتر و بزرگوارتر بودی و بیشتر از خداوند پروا داشتی. مرا چه رسد که تو را به سبب مخالفت با خود مورد توبیخ و سرزنش قرار دهم. بهراستی دوری از تو بر من چقدر گران است.» با آرامش خاطر جانبهجانآفرین تسلیم کرد.
این سخنانی که آنها را به اختصار نقل کردم، مرا از بحث دربارۀ زندگی خصوصی و خانوادگی آن حضرت بینیاز میکند.
۷. فاطمه (س) در راه دانشاندوزی
فاطمه (س) به دانش و علوم فراوانی که در خانهٔ وحی از هر سو او را فراگرفته بود بسنده نکرد، و هرگز به نوری که خورشیدهای علم و معرفت پیرامون او فراهم آورده بودند، اکتفا نکرد، زیرا فاطمه (س) میخواست در راه کسب دانش تلاش کند، و در راه کسب این شرافت از هیچ کوششی کوتاهی نورزد. از همین رو، میبینیم او در دیدارهایش با رسولخدا (ص) و علی (ع)، باب مدینۀالعلم، میکوشد تا علوم و معارف را به هر وسیله و از طرق گوناگون در کمند خود درآورَد.
یکی از زیباترین راهها آن بود که حَسَنین را از دوران کودکی همواره به محضر رسولخدا (ص) میفرستاد و پس از بازگشت آن دو از آنچه در محضر رسولخدا (ص) رخ داده بود، از جمله سؤال و جوابها یا وحی، پرسش میکرد. بدین طریق برای رشد و اعتلای مستمر معرفت و دانش خود میکوشید. ضمناً فرزندانش را برای فراگیری کامل معارف و علوم تا جایی که بتوانند مطلبی را که میشنوند نقل کنند، تربیت و تشویق میکرد. این تلاش پیوسته در راه کسب معرفت و دانشاندوزی بود که علیرغم اوقات بسیاری که فاطمه (س) برای ادای وظایف خانه و ایفای مسئولیتهای مادری و همسریاش در خانه میگذراند، او را در شمار راویان بزرگ حدیث و حاملان سنت مطهر رسولالله جای داد. نزد فرزندان فاطمه (س)، یعنی ائمۀ معصوم، کتابی عظیم بود که آن را مصحف فاطمه (س) نام نهادهاند و آنان با کمال سربلندی از این کتاب، بسیار حدیث نقل کردهاند.
در اینجا به نقل سخنرانی مشهور آن حضرت که پس از وفات رسولخدا (ص)، در حضور اصحاب بزرگ آن حضرت، در مسجد ایراد شده، اکتفا میکنم.
این خطبه تصویری است شکوهمند از ژرفای اندیشۀ اسلامی و گستردگی فرهنگ و توان شگرف منطق و کمال ادب آن حضرت. افزون بر این، این سخنان بانگ حق و حقیقت است که بهمثابۀ جهاد اکبر بهشمار میرود.
متن سخنرانی فاطمه (س)
«خدای را به پاس نعمتهایش میستاییم و بر آنچه الهام فرموده سپاس میگوییم. سپاس و ستایش برای اوست، بدانچه آغاز کرد از نعمتها و الطاف گوناگونِ آشکار و پنهانش. نعمتهای فراوان او از شمارش افزون و جبران آنها از دامنۀ پاداش بیرون و شناخت نهایت آنها از پهنۀ اندیشه دور است. با نعمتهای پیدرپیِ خود سپاس را ویژۀ خود داشته و حمد و ثنا را خاص خود کرده، تا خلایق از توجه و عنایت او برخوردار گردند و الطافش را مضاعف گرداند. شهادت میدهم جز او معبودی نیست. یگانه و بیانباز است. این شهادت سخنی است که تأویل آن اخلاصْ است. دلها را با او میپیوندد و اندیشه دربارۀ او آسمان اندیشه را درخشان و تابان میسازد. خدایی که با چشم دیده نمیشود و زبانها از عهدۀ وصف او برنمیآیند و وهمها از تصور چگونگی او ناتوان میمانند. موجودات را آفرید، نه از چیزی که قبلاً وجود داشت؛ آنها را بدون هیچ نمونۀ قبلی و تنها با تکیه بر قدرت خود آفرید. آنها را به خواست و ارادۀ خویش بیافرید، بیآنکه به آفریدن آنها نیازمند باشد و از آفرینش آنها سودی بَرَد، مگر برای استواری حکمتش و متوجه ساختن مردم بر نیرویش و آشکار ساختن قدرت بیکرانهاش و عبودیت بندگانش و علوِ دعوتش. سپس برای اطاعتش پاداش و برای نافرمانیاش مجازات مقرر کرد.
گواهی میدهم پدرم محمد (ص) بنده و فرستادۀ اوست، که پیش از آنکه او را به رسالت برانگیزد از همۀ خلق برگزیدش و پیش از آنکه او را برتری دهد، نامیدش و پیش از آنکه مبعوثش کند، برگزیدش. آن هنگام که مخلوقات، همه در بیکرانۀ غیب مخفی و در زیر پردۀ اوهام مستور و به نهایت عدم نزدیک بودند، از جانب خدا به فرجام کارها آگاه شد و به رخدادهای زمانه احاطه یافت و جایگاه تواناییها را بهنیکی شناخت. خداوند او را برانگیخت تا رسالتش را تمام کند و برای تحقق حکم او مصمم و برای اجرای مقدرات محتومش صاحب قدرت باشد.
او امتهای گوناگون را دید که در دینهای خود راه تفرقه پوییده و بر گرد آتشها به اعتکاف نشستهاند. پدرم محمد (ص) تاریکیها را به روشنایی مبدل کرد و گرفتگی دلها را از میان برد و ابرهای تیره را از برابر دیدگان پاک کرد. پدرم به هدایت مردمان پرداخت و آنان را از گمراهی رهانید و از کوریشان به بینایی آورد. آنان را به آیین استوار هدایت کرد و بهسوی راه راست فراخواند. سپس خداوند، از روی مهربانی و اختیار و رغبت و ایثار، روح او را ستاند و محمد (ص) از رنج و درد به آرام و راحت رسید، در حالی که فرشتگانِ ابرار و رضوان خداوند او را در میان گرفته بودند. او اینک در جوار خداوند جبار آرمیدهاست. درود خداوند بر پدرم که نبی و امین بر وحی الهی و برگزیدۀ خلق و پسندیدۀ حق بود، سلام و رحمت و برکات الهی بر او باد.
ای بندگان خدا، شما پرچمداران امر و نهی او و حاملان دین و وحی او و امینان خداوند بر خویش و بر باقیماندگان هستید. بر شما باد کتاب ناطق خدا و قرآن صادق و نور درخشنده و پرتو تابان. کتابی که اسرار و بطون شگفت آن و ظواهر آن متجلی میشوند، و پیروان آن مورد غبطۀ دیگران واقع میشوند، کتابی که پیروان خود را بهسوی رضوان الهی راه مینماید و شنیدن آیات آن موجب رهایی میشود.
در این کتاب حجتهای تابناک خداوندی و خواستهای او و محرّماتش بیان میگردد. دلایل و براهین روشن و کافی او و فضیلتهایی که مستحب شمرده و اجازههایی که صادر فرموده و اعمالی که واجب گردانیده، همه در همین کتاب بیان شدهاست. ایمان را برای تطهیر شما از شرک، و نماز را برای آنکه از گردنفرازی پاکتان سازد، قرار داد. زکات را تا تزکیۀ نفس باشد و روزی را افزون کند، و روزه را برای تحکیم اخلاص در شما، و حج را برای استواری دین، و دادگری را آرامش قلوب، و فرمانبری از ما را مایۀ نظم امور، و پیشوایی را وسیلهای برای جلوگیری از تفرقه و تشتت، و جهاد را وسیلۀ سربلندی اسلام و خواری کافران و منافقان قرار داد. شکیبایی را دستمایهای برای گرفتن پاداش، و امر به معروف را و نهی از منکر را برای مصلحت مردم، و نیکی در حق پدر و مادر را وسیلهای برای جلوگیری از خشم و غضب خدا، و صلۀ رحم را برای تأخیر اجل، و قصاص را برای حفظ خونهای بیگناه، و وفای به نذر را برای آنکه به آمرزش منجر گردد، و به اندازه دادن کالاها را برای آنکه مدیون کسی نشوند، میخوارگی را برای پاک ماندن از پلیدیها نهی کرد، و تهمت زدن را برای برکناری از لعنت منع کرد، و ترک سرقت را برای خویشتنداری قرار داد.
خدا شرک را تحریم کرد تا همه او را به پروردگاری بپرستند. پس، از خداوند، چنانکه سزاوار است، پروا کنید و نمیرید مگر درحالیکه مسلمان باشید و از خدا در آنچه شما را فرمان داده یا بازداشته اطاعت کنید، که فقط دانایان از خداوند میترسند.
ای مردم، بدانید که من فاطمهام و پدرم محمد (ص) است. هم در اول و هم در آخر تأکید میکنم، و آنچه میگویم نادرست نیست و آنچه میکنم بیهوده و گزاف نیست. همانا پیامبری از جنس خودتان بهسوی شما آمد. بر او بس ناگوار است که شما در رنج باشید که او نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. اگر نسب او را ملاحظه کنید و بهخوبی بشناسیدش، درمییابید که او پدر من است، نه پدر زنان شما و برادر پسر عموی من است، نه مردان شما و این، البته، انتسابی فخرآور است. رسالتش را تبلیغ کرد در حالی که صدایش به ترسانیدن گناهکاران بلند بود و او از روش مشرکان بهدور بود. به سرکوبی آنان و فشردن گلوگاهشان پرداخت و مردم را با حکمت و موعظۀ نیکو به راه پروردگار خویش فراخواند. بتها را درهم شکست و جمجمههای سرانشان را درهم کوفت تا آنکه جمعیت مشرکان پراکنده شدند و پشت به میدان نبرد کردند و گریختند.
این امر همچنان ادامه یافت تا آنکه حجاب تاریک شب از چهرۀ درخشان صبح برداشته شد و رخسارۀ حق و حقیقت تابنده گشت و راهبر دین به سخن آمد و زبان شیاطین لال و نعرههایشان خاموش شد. خارهای نفاق و دورویی به کناری رفت و گرههای کفر و نفاق از هم باز شد تا دهان به گفتن کلمۀ اخلاص: لا اله الا الله گشودید، همراهِ گروهی که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند.
شما بر لبۀ پرتگاهی از آتش جای داشتید. شما را همچون آب مینوشیدند و مانند غذا میخوردند. آتشگیرۀ شتابزدگان و جادۀ رامِ رهنوردان بودید. از آبی آلوده به سرگین و بول شتر مینوشیدید و خود را از برگ و پوست درختان سیر میکردید. خوار و سرافکنده بودید و میترسیدید که هر لحظه شکار دیگران شوید. تا آنکه خداوند شما را به برکت رهبری پدرم رهایی بخشید، آن هم بعد از آن همه ماجرا و پس از آنکه او خود نیز در میان ددانِ آدمیصورت و اعراب گرگسیرت و مشرکان اهلکتاب گرفتار آمده بود. هرگاه آتش جنگ را برمیافروختند خدایش آن را خاموش میکرد یا هر زمان که شاخی از شیاطین میرویید و اژدهایی از مشرکان دهان میگشود، برادرش علی (ع) را به کام آن میانداخت و او دستبردار نبود تا مگر با مشت مردانۀ خود آنها را درهم میشکست و آتش فتنهشان را با شمشیر خاموش میکرد. علی (ع) رنجدیدهای در راه خدا و کوشا در کار و فرمان پروردگارش بود؛ خویشاوند رسولخدا (ص) و سرور اولیاءالله و همواره آماده بهکار، خیرخواه و تلاشگر. این همه در حالی بود که شما در رفاه میزیستید و در کمال راحتی به خنده و شوخی میپرداختید و منتظر بودید که بر ما زیانی وارد شود و گوش سپرده بودید تا خبرهای بدی دربارۀ ما بشنوید. گاه در جنگ و نبرد عقب مینشستید و میگریختید.
هنگامیکه خداوند خانۀ انبیا و پناهگاه برگزیدگانش را برای پیامبر برگزید، نفاق شما چهره نمود. جامۀ دین بر تن شما کهنه گشت. دشمنی و خشم پنهان کسانی که کمبودهایی داشتند، آشکار گشت. فتنهگران باد در گلو انداختند و در اطراف شما به جولان پرداختند. شیطان سر خود را از میان شکافها هویدا کرد و صدایتان زد و شما هم پاسخش گفتید و به دیدۀ احترام به او نگریستید. آنگاه شیطان از شما خواست که برخیزید و دیدید که سبکبار جهیدید. شما را در چشم خودتان بزرگ جلوه داد و از خود بیخود کرد و به یکپارچه غضب تبدیل کرد. شتری را که مال شما نبود، به نام خود داغ نهادید و به آبشخوری که از آنِ شما نبود وارد شدید.
این کارها همه در وقتی انجام گرفت که از عهد پیغمبر چیزی نگذشته بود. هنوز داغ فقدان او تازه بود و زخم او التیام نیافته بود. هنوز جسم بیجان رسولخدا (ص) به خاک سپرده نشده بود که شما در این امر شتاب کردید، به این بهانه که مبادا به فتنه گرفتار آیید. هشدار که در فتنه گرفتار آمدهاید و جهنم اطراف کافران را فراگرفته است. افسوس چقدر دورید؟ شما را چه میشود؟ به کجا میروید، در حالی که کتاب خدا در برابر شماست؟ گفتههایش پیدا و احکامش هویداست. نشانههایش روشن و نهیهایش آشکار و اوامرش معلوم است. با این همه شما آن را پشت سر انداختهاید. آیا به چیزی غیر آن گراییدهاید؟ آیا از آن سیر شدهاید؟ یا به غیر آن میتوانید حکم کنید؟ راستی این عوض برای ستمگران چه بد است؟ «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِین». [۲۹]
سپس قدری تاب نیاوردید تا این مرکب چموش آرام گیرد و افسار دهد. آنگاه هیزمش را بیفروختید و آتشش را شعلهور کردید و برای خاموش کردنِ انوارِ درخشانِ دین و کنار نهادن سنتهای پیامبر، به نوای شیطانِ گمراه پاسخ گفتید. به بهانۀ گرفتنِ کفِ شیر، جرعهجرعه آن را نوشیدید. در پناه دیوارها و مخفیگاهها کمین گرفتید تا دودمان و فرزندانش را از پای درآوردید؛ ولی ما بدانچه شما میکنید شکیب میورزیم. درست مثل کسی که دشنه در تن او و نیزه در دل او فرورود و دم نزند. شما اکنون گمان میکنید که من از پدرم میراث نمیبرم. آیا در پی زنده کردن احکام جاهلیت هستید؟ و حال آنکه کدام کس بهتر از خدا بر یقینآورندگان بیان حکم میفرماید؟ مگر نمیدانید؟ بلی، همچون آفتاب درخشندۀ روز بر شما معلوم است که من دختر او هستم. ای مسلمانان، وای بر شما. آیا در کتاب خدا آمدهاست که پدر شما میراث میگذارد و پدر من نمیگذارد؟ چه تهمتی به خداوند بستهاید؟ آیا از روی قصد و آگاهی قرآن را وانهاده و پشت سر انداختهاید؟ چرا که در آنجا آمدهاست: «وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ» [۳۰] و در داستان یحییبنزکریا خبر میدهد که زکریا گفت: «فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا. یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ.» [۳۱] نیز در قرآن آمدهاست: «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ.» [۳۲] نیز فرمودهاست: «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ» [۳۳] و نیز گفتهاست: «إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ» [۳۴]
با این همه میپندارید من از پدرم ارث نمیبرم و خویشاوندی میان ما نیست؟ آیا خداوند حکمی را به شما اختصاص داده و پدرم را از آن محروم کردهاست؟ یا آن که گویید من و پدرم پیرو دو مذهبیم و از یکدیگر ارث نمیبریم؟ یا آنکه شما به خاص و عام قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ پس زمام این مرکب رامشده را بگیر، ولی بدان که روز آخرتی هم هست و چه نیکوست داوری خدا در آن روز و دادخواهی محمد (ص). موعد به قیامت. در قیامت گزافهکاران زیان میبینند و پشیمانی به حال شما سودی نمیبخشد. برای هر خبری زمان وقوعی مقرر است و بهزودی درخواهید یافت که چه کسی معذّب و خوار میشود و شکنجۀ دائمی بر او قرار میگیرد؟ ای جوانمردان و ای بازوان و یاوران اسلام، این خود چه نوع چشمپوشی در حق من است؟ و چرا در برابر ظلمی که در حق من میشود، به خواب فرورفتهاید؟ آیا به یاد نمیآورید که پدرم میگفت: حرمت مرد باید در مورد فرزندانش محفوظ مانَد؟ چه زود و چقدر با شتاب به کارهایی که شایسته نبود، اقدام کردید و دست از یاری ما کشیدید، در حالی که شما میتوانید مرا در خواستهای که دارم یاری دهید. آیا میگویید محمد (ص) مرد؟ آری، مرگ او فاجعهای بس بزرگ بود. مصیبتی سترگ و گسستی عمیق بود و هردم گستردهتر هم میشود. زمین از فقدان او در تاریکی فرورفته است و آفتاب و ماه بینور شده و ستارگان به سبب این مصیبت ازهم پاشیدهاند. آرزوها پایمال شد و کوهها از تپش افتادهاند. به حریم او تجاوز شده و حرمتش پس از مرگ از بین رفتهاست. به خدا سوگند این بلایی بس بزرگ است. مصیبتی عظیم که نظیری ندارد. فاجعهای که کتاب خدا آن را آشکار داشته بود. این فاجعهای است که هر پگاه و شامگاه شما را با جوش و خروش و به الحان گوناگون بهسوی خود میخواند؛ همان مصیبتی که بر پیامبران پیشین نیز فرود آمده و فرمان مرگ آنان را صادر کرده بود: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ.» [۳۵]
هان ای فرزندان قیله [۳۶]، آیا باید من به دلیل درخواست میراث پدرم مورد ستم واقع شوم، در حالی که چشم و گوشتان باز است و در حضور منید و انجمن شما ندای مرا میشنود و از آنچه شدهاست آگاه است و شما صاحب سرباز و نیرو هستید و سلاح دارید و بهشت پاداش شماست. چگونه است که فریاد دادخواهی مرا میشنوید، اما پاسخ نمیگویید و به فریادم نمیرسید، در حالی که به جنگجویی موصوف و به نکویی و درستکاری معروفید؟
شما نخبگان عرب و بهترین کسانی هستید که برای ما اهلبیت اختیار شدهاند. با اعراب جنگ کردید و رنج و محنت فراوان کشیدید. امتها را نصیحت کردید و با آنان جنگیدید. ما دست نمیکشیدیم و شما کنار نمیکشیدید. ما دستور میدادیم و شما پیروی میکردید، تا آنکه آسیاب اسلام بهدست ما به گردش درآمد و پستان روزگار پرشیر شد و عربدۀ شرک خاموش شد و فوارۀ دروغ سرنگون گشت و آتشکدۀ کفر رو به خاموشی رفت و همهچیز انتظام پذیرفت و کار دین استوار شد. پس بعد از اینهمه دلایل آشکار، با چنین سرشکستگی به کجا میروید؟ چرا این حقیقت را پس از آنکه معلوم شد، پنهان میکنید؟ و پس از آنهمه استواری چرا عقبگرد میکنید؟ و پس از آنهمه ایمان چرا دوباره شرک میورزید؟ وای به حال مردمی که پس از آنکه پیمان بستند، آن را شکستند و به بیرون راندن رسولخداوندص همت گماردند. نخست آنان به شما حمله کردند. آیا از آنان بیم دارید؟ در حالی که سزاوارتر است که از خداوند بترسید، اگر واقعاً ایمان دارید. هشدار، بهراستی شما را میبینیم که بهسوی قهقرا و انحطاط روی کردهاید و کسی را که به حکومت سزاوارتر است، کنار نهادهاید. از آنهمه وسعت و فراخی رو به تنگی آوردهاید. چیزی را که میدانستید کنار گذاشتید و از حد و مرز خود گام فراتر نهادید، در حالی که اگر شما و تمام آنچه در زمین است، همگی کافر شوید، خداوند بینیاز و ستودهاست. بدانید که من آنچه گفتم، همه از روی آگاهی به بیاعتناییِ شماست و با توجه به این موضوع است که کانون فریب دلهای شما را فراگرفته؛ ولی اینها همه درد دل و ظهور آتش روح و غصههای کشنده است و برای آن است که حجت را بر شما تمام کنم. ستمگران بهزودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه بازمیگردند و من دختر پیامبرِ بیمدهندهام. در پیشرو عذابی سخت برپاست. شما به کار خویش مشغول باشید و ما هم به کار خود میپردازیم. شما منتظر باشید و ما هم منتظریم.»
تشکیک در صدور این خطبه از فاطمۀ زهرا (س) درست مانند مناقشاتی است که دربارۀ نهجالبلاغه صورت گرفته و بدون سند و مدرک بهدور از طرق نقد حدیث و تاریخ است.
این خطبه با دهها سند معتبر در کتابهای قدمای صحابه نقل شدهاست. بنابه نقل ابوالفضل احمدبنابوطاهر در کتاب بلاغات النساء، این خطبه از جمله روایاتی بوده که مشایخ آل ابوطالب آن را سینهبهسینه نقل کرده و به فرزندان خود یاد دادهاند. کتابهای تاریخی و کتب حدیث و نیز کتب فقهی، از همان قرنهای اولیه، هریک به فراخور استناد و استشهاد خود، قسمتهایی از این خطبۀ غرا را نقل کردهاند. [۳۷]
این خطبه شامل احتجاجات محکم آن حضرت در خصوص غصب فدک است، که بحث دربارۀ این مسئله نیازمند فرصت مستقل دیگری است. اما اجمالاً باید بگویم غصب فدک خود مقدمهای برای اجرای مقاصد دیگر بود و تنها شامل مسائل مادی نمیشد. غصب فدک درواقع قسمتی از سیاست گوشهنشین کردن و به تنگدستی کشاندن علیبنابیطالبع، همسر فاطمه (س)، بود. این هدف، آشکارا، در گفتوگویی که میان عمربنعبدالعزیز، خلیفۀ اموی، و تنی چند از فرزندان فاطمه (س)، در زمان بازگرداندن فدک به آنان، دربارۀ حد و حدود فدک صورت گرفت، نمود پیدا میکند. اما این پیگیری و اصرار و اعتراض به این شکل علنی و محکم نوعی اعلام محکومیت در برابر افکار عمومی است و، همچنین، برای صیانت از حق و حقیقت در تاریخ، حتی اگر انحراف و خطا از سوی بزرگترین مسئول حکومت باشد.
۸. جهاد پیگیر
خوانندهٔ گرامی، در خلال سطور این مقدمه، بهروشنی نمونههایی میبیند از جهاد همیشگی آن حضرت در خانۀ پدر و همسرش. نیز مواضع سلبی و ایجابی او در برابر حوادث زمان، و حتی در وصیتش مبنی بر آنکه وی را سریعاً دفن کنند و قبر او را از چشم مخالفان پنهان نگه دارند که نشانگر اعتراض او به وضع عمومی آن روز جامعهاش بود.
علاوه بر اینها، فاطمه (س) در جنگهایی که مسلمانان برای دفاع از عقیده و صیانت از کرامت و آزادگیشان میکردند، پیشاپیش سایر زنان، به کمک مجاهدان مسلمان میشتافت و نقش خود را ایفا میکرد؛ نقشی که در آن عصر نیز زنان مجاهد عهدهدار آن بودند، مثل مداوای زخمها و شستن لباسها و پرستاری از مجروحان جنگی و آماده کردن کلیۀ وسایل زندگی در اوضاع و احوال جنگ.
اما فاطمه (س) نقش برجسته و دشواری در حمایت از حق و دفاع از وصیت رسولخدا (ص) نیز داشت. او ملاقاتها و گفتوگوهای محرمانهای با اصحاب رسولخدا (ص) ترتیب میداد و آنان را به ایستادگی در کنار علی (ع) تشویق میکرد. خود بهگونهای بیمانند و استوار، بنابر نقل مورخان، در سختترین لحظات زندگی علی (ع)، در کنار آن حضرت استقامت میورزید و نشان میداد که جبهۀ داخلی در زندگی علی (ع) استوار و بدون ضعف و خلل است. اما موضعگیری را به شوهر و رهبرش یعنی امام علی (ع) وامیگذاشت تا آن حضرت تصمیم بگیرد و موضعی اتخاذ کند و فاطمه (س) هم از آن پیروی میکرد. فاطمه (س) هر صبح شنبه بر مزار شهدا و مزار حمزه حاضر میشد و برای آنان از خداوند آمرزش میطلبید.
این عمل، که آغازگر کارهای هفتگی او بود، بهخوبی از نهایت احترام فاطمه (س) و قدردانی او از امر مقدس جهاد و شهادت پرده برمیدارد و بهوضوح سیرۀ عملی آن حضرت را نشان میدهد؛ سیرهای که با جهاد آغاز شد و بر جهاد و فداکاری تا مرحلۀ شهادت استوار بود.
۹. فاطمه (س) در محراب عبادت
امام حسن (ع) میفرماید: «مادرم فاطمه را دیدم که شب جمعه در محرابش به عبادت ایستاده بود. او پیوسته در حال رکوع و سجود بود تا سپیدی صبح پدیدار گشت. میشنیدم که برای مردان و زنان مؤمن با ذکر نامشان دعا میکرد، اما برای خود دعایی نمیکرد و از خداوند برای خود چیزی نمیخواست.»
در سیرۀ آن حضرت آمدهاست که وی ساعت آخر روز جمعه را به دعا اختصاص داده بود و در آخرین دهۀ ماه مبارک رمضان شبها بیدار میماند و خانوادهاش را تشویق میکرد تا شب را با عبادت و دعا به صبح رسانند. آن حضرت گاهی از ورم پاهایش رنج میبرد، زیرا بسیار به نماز میایستاد و به شبزندهداری میپرداخت. بهراستی آیا فاطمه (س) در تمام زندگیاش از محراب عبادت بیرون آمد؟ آیا حیات او جز سجود پیوسته در برابر پروردگارش بود؟ وی خدا را در خانه، با شوهرداری و تربیت فرزندان، عبادت میکرد، زیرا مسجد زن خانهاش است. در خدمات اجتماعی که ایفا میکرد از خدا فرمان میبرد و با خدمت به خلق خدا، که عیال اویند، پروردگار را عبادت میکرد. همواره این نکته را در نظر داشت که محبوبترین کس نزد خدا کسی است که از او به عیال خداوند فایدۀ بیشتری برسد.
او در همدردی با فقرا و دردمندان و رنجکشیدگان، به همراه خانوادهاش، خدای را میپرستید. در قرآن در سورۀ انسان آمدهاست: «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا.» [۳۸] او مصداق کسانی بود که «یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» [۳۹] و در نهایت بر قلب و زبانشان میگذشت که «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَلَا شُکُورًا.» [۴۰] اینها تنها گوشهای از زندگی و رکعتی از نماز آن حضرت بود.
۱۰. کوثر
در سال دوم هجرت، ابراهیم، آخرین پسر رسولخدا (ص)، درگذشت. بدین لحاظ، برحسب منطق جاهلی، پیامبر بدون نسل باقی ماند. ملامتگرانِ منافق بنای شماتت گذاشتند. از این بابت خوشحالیها میکردند و با مرگ محمد (ص) مرگ رسالت او را نیز انتظار میکشیدند، زیرا در نظر آنان رسالت وسیله و سلطنتی موروثی، و فرزند پسر ادامۀ شخصیت پدر و متضمن بقا و یادآور نام او بود. محمد (ص) پسران خود را از دست داده و سن او نیز از پنجاه فراتر رفته بود. اما وحی الهی اشتباه و پوچی منطق مشرکان را نشان داد و اعلام کرد: «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ. إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ.» [۴۱]
پس رسالت پابرجا و اسلام جاوید خواهد ماند و مجد و عظمت محمد (ص) با مجد خداوند در میپیوندد و نام محمد (ص) سراسر زمین را تا ابد فرا میگیرد. نسل او حافظان رسالت و نشانههای هدایتاند و دشمنِ ملامتگرِ منافق خود ابتر است.
فاطمه (س) تبلور همین کوثر بود. نسل پیامبر (ص) از او ادامه یافت و فرزندانش همان ائمۀ معصوم و دومین ثَقَلین هستند که محمد (ص) آنان را پس از وفاتش در میان امت اسلام برجای نهاد و فرمود که هرگز از آنان و نخستینِ ثقلین، قرآن، جدا نمیشوند. این نسل از قرآن نگاهبانی میکنند و در راه آن فداکاریهای بزرگی از خود نشان میدهند.
ثَقَلین، کتاب و عترت، هر دو ادامۀ وجود محمد (ص) و رسالت او و وسیلهای برای حفظ سلامتِ حرکت امت در خط صواب و بهدور از انحراف و گمراهی هستند. این شأن والای حضرت فاطمه است.
در جاهای گوناگون، از زبان پیامبر، نقل کردهاند که میفرمود: «نسل من از سلالۀ علی (ع) و فاطمه (س) است.» و نیز میفرمود: «حسن و حسین فرزندان من و هر دو پیشوای مسلماناناند.» نیز میفرمود: «من در میان شما دو چیز گرانبها برجای میگذارم: کتاب خدا و عترتم، یعنی اهل بیتم. تا زمانی که به آنها تمسک جویید هرگز گمراه نشوید. این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا بر من وارد گردند.»
زینب دختر فاطمه (س) نیز نقش سرنوشتسازی در پیروزی نهضت حسین (ع) داشت. هدف نهضت حسین (ع) بازگرداندن روح اسلام در کالبد جامعه بود و نابودی ظلم و استبداد و انحراف که در آن زمان بر اسلام تسلط پیدا کرده بود و از اسلام چیزی جز نام باقی نگذاشته بود. مواضع زینب (س) و سخنرانیها و شعارها و جهاد و علم او نمونهای زنده از فاطمه (س) بود.
بدینگونه، با توجه به آنچه نقل کردیم و موارد دیگری که این مختصر گنجایش آن را ندارد، کوثر عظیمی را که خداوند به پیامبرش ارزانی داشت، بهدرستی درمییابیم.
این همان فاطمه است، دختر بزرگترین پیامبر و همسر گرامیترین و دلاورترین امام و مادر درخشانترین اختران امامت، که استاد بزرگوار سلیمان کتانی چهرۀ او را در کتاب ادبی خود که بهحق فیض اشراقی است از پاکترین چهرۀ تاریخ اسلام، ارائه کردهاست.
پس با این قلم و رنگ و بویی که از آن میتراود، آرام آرام مطالعۀ کتاب را پی میگیریم و با هر صفحه از آن نگارهای هنری و پرشکوه کشف میکنیم که از لابهلای خطوط آن، از میان هریک از سایهروشنهای آن رخسار تابناک و درخشان و عفیف و نورانی فاطمۀ زهرا (س) را در جلوه میبینیم.
پینوشتها
[۱]. مضمون روایتی است که امام علی (ع) از رسول اکرم (ص) نقل کردهاست. مجلسی، محمدباقر، ج۲۱، ص۲۷۹.
[۲]. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، چاپ اول: قم، الهادی، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۸۶۹.
[۳]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمۀ فی معرفۀ الأئمه، تصحیح هاشم رسولی محلاتی، چاپ اول: تبریز، بنیهاشم، ۱۳۸۱ق، ج۱، ص۴۶۶.
[۴]. هلالی، سلیم بن قیس، همان، ج۲، ص۷۸۰.
[۵]. «و از نشانههای قدرت اوست که برایتان از جنس خودتان همسرانی آفرید.» (روم، ۲۱)
[۶]. «ای مردم، بترسید از پروردگارتان، آنکه شما را از یک تن بیافرید و از آن یک تن همسر او را و از آن دو، مردان و زنان بسیار پدیدآورد.» (نساء، ۱)
[۷]. «ما کوثر را به تو عطا کردیم. پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن که بدخواه تو خود ابتر است» (کوثر، ۱–۳)
[۸]. «من کار هیچ کارگزاری را از شما، چه زن و چه مرد ناچیز نمیسازم.» (آلعمران، ۱۹۵)
[۹]. «مردان را از آنچه کنند نصیبی است و زنان را از آنچه کنند.» (نساء، ۳۲)
[۱۰]. «ای پیامبر، اگر زنان مؤمن نزد تو آمدند تا بیعت کنند، بدین شرط که هیچکس را با خدا شریک نکنند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و فرزندی را که از آن شوهرشان نیست بهدروغ به او نسبت ندهند و در کارهای نیک نافرمانی تو نکنند، با آنها بیعت کن و برایشان از خدا آمرزش بخواه.» (ممتحنه، ۱۲)
[۱۱]. «از هرچه پدر و مادر و خویشاوندان به ارث میگذارند، مردان را نصیبی است؛ و از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان به ارث میگذارند چه اندک و چه بسیار، زنان را نیز نصیبی است؛ نصیبی معین.» (نساء، ۷)
[۱۲]. «و برای زنان حقوقی شایستهاست همانند وظیفهای که بر عهدۀ آنان است.» (بقره، ۲۲۸)
[۱۳]. «هر زن و مردی که کاری نیکو انجام دهد، اگر ایمان آورده باشد زندگی خوش و پاکیزهای بدو خواهیم داد و پاداشی بهتر از کردارشان عطا خواهیم کرد.» (نحل، ۹۷)
[۱۴]. «و برای زنان حقوقی شایستهاست همانند وظیفهای که بر عهدۀ آنان است، ولی مردان را بر زنان مرتبتی است» (بقره، ۲۲۸)
[۱۵]. «مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری دادهاست، و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان تسلط دارند.» (نساء، ۳۴)
[۱۶]. «خدا برای مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت و مردان راستگوی و زنان راستگوی و مردان شکیبا و زنان شکیبا و مردان خداترس و زنان خداترس و مردان صدقهدهنده و زنان صدقهدهنده و مردان روزهدار و زنان روزهدار و مردانی که شرمگاه خود را حفظ میکنند و زنانی که شرمگاه خود را حفظ میکنند و مردانی که خدا را فراوان یاد میکنند و زنانی که خدا را فراوان یاد میکنند، آمرزش و مزدی بزرگ آماده کردهاست.» (احزاب، ۳۵)
[۱۷]. مجلسی، محمدباقر، همان، ج۱۰۰، ص۲۲.
[۱۸]. «پس به نرمی سخن مگویید تا آن مردی که در قلب او مرضی هست به طمع افتد.» (احزاب، ۳۲)
[۱۹]. «و نیز چنان پای بر زمین نزنند تا آن زینت که پنهان کردهاند دانسته شود.» (نور، ۳۱)
[۲۰]. «چنانکه در زمان پیشین جاهلیت میکردند، زینتهای خود را آشکار مکنید.» (احزاب، ۳۳)
[۲۱]. «زینتهای خود را جز آن مقدار که پیداست آشکار نکنند.» (نور، ۳۱)
[۲۲]. طبرسی، محمدبن فضل، مکارم الأخلاق، چاپ چهارم: قم، الشریفالرضی، ۱۴۱۲ق، ص۲۱۹.
[۲۳]. ابنبابویه، محمدبن علی، من لایحضره الفقیه، تصحیح علیاکبر غفاری، چاپ دوم: قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۴۳۳.
[۲۴]. شریفالرضی، محمدبن الحسین، همان، ص۵۱۰.
[۲۵]. طوسی، محمدبن الحسین، همان، ص۵۸۵.
[۲۶]. مباهله تضرع به درگاه خداوند است تا حقیقت را کشف و آشکار کند. مباهله آخرین وسیلۀ پیامبران در دعوت به خدا و دین حق بود و در زمانی بهکار گرفته میشد که خصم با حجت قانع نمیشد.
[۲۷]. «بگو: بیایید تا حاضر آوریم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.» (آلعمران، ۶۱)
[۲۸]. طوسی، محمدبن الحسین، همان، ص۴۰.
[۲۹]. «و هرکس که دینی جز اسلام اختیار کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیاندیدگان خواهد بود.» (آلعمران، ۸۵)
[۳۰]. «و سلیمان وارث داوود شد.» (نمل، ۱۶)
[۳۱]. «مرا از جانب خود فرزندی عطا کن، که میراثبر من و میراثبر خاندان یعقوب باشد.» (مریم، ۵–۶)
[۳۲]. «به حکم کتاب خدا، خویشان به یکدیگر سزاوارترند.» (انفال، ۷۵)
[۳۳]. «خدا دربارهٔ فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است.» (نساء، ۱۱)
[۳۴]. «مقرر شد که دربارۀ پدر و مادر و خویشاوندان، از روی انصاف وصیت کند؛ و این شایستۀ پرهیزگاران است.» (بقره، ۱۸۰)
[۳۵]. «جز این نیست که محمد پیامبری است که پیش از او پیامبرانی دیگر بودهاند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شما به آیین پیشین خود بازمیگردید؟ هرکس که بازگردد هیچ زیانی به خدا نخواهد رسانید. خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.» (آلعمران، ۱۴۴)
[۳۶]. نام مادربزرگ طایفۀ اوس و خزرج.
[۳۷]. ابنطیفور، احمدبن أبی طاهر، بلاغات النساء، چاپ اول: قم، الشریفالرضی، بیتا، ص۲۶.
[۳۸]. «و طعام را در حالی که خود دوستش دارند به مسکین و یتیم و اسیر میخورانند.» (انسان، ۸)
[۳۹]. «دیگران را بر خویش ترجیح میدهند هرچند خود نیازمند باشند.» (حشر، ۹)
[۴۰]. «جز این نیست که شما را برای خدا اطعام میکنیم و از شما نه پاداشی میخواهیم نه سپاسی.» (انسان، ۹)
[۴۱]. «ما کوثر را به تو عطا کردیم. پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن که بدخواه تو خود ابتر است» (کوثر، ۱–۳)