سادات نه به خواست و ارادهٔ خود، بلکه تحت فشار ظلم و استبداد در کشورهای مختلف آواره شده و برای حفظ جان شان مجبور به تغییر هویت قومی و مذهبی شدهاند. حالا که جوانان سادات بیدار شده و این بیداری گسترش مییابد، قرار دادن اجباری یا فریبکارانهٔ آنان در گروهها و اجتماعات ناخواسته، از نظر قوانین بینالمللی شکلی از اشکال سرکوب به شمار میرود.
جمعیت سادات هم مانند سایر اقوام و طوایف بشری در طی حدود ۱۴۰۰ سال، علی رغم تحمل نسلکشیها و سرکوبهای بیرحمانه رشد و گسترش یافته است. اما این رشد و گسترش متمرکز در جغرافیای واحد و بصورت دستجمعی صورت نگرفته است. سادات در تمام بلاد اسلامی در قارههای مختلف مهاجرت کردهاند، اما این مهاجرت فردی و حد اکثر خانوادگی در نقاط دور دست، کوهستانی و صعب العبور بوده است تا از تعقیب و آزار وکشتار عوامل حکومتهای ستمگر و سیّد ستیز در امان بمانند.
در اثر جابجاییها و فشارهایی ناشی از حذف فزیکی تعدادی زیادی از سادات مهاجر در کشورها و مناطق مختلف به تدریج هویت تباری و مذهبی خود را از دست داده در میان اقوام دیگر هضم شدند. چنین افراد و طوایفی در کشورهای مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، شبه قارهٔ هند، آسیای مرکزی، ایران و خاورمیانهٔ عربی وجود دارند. چنانکه قبایل متی (غلزایی، و …، اشترانی (وردک، هنی، مسوانی)، تارن، خوندی، بختیاری، کوتی، ترین و… در میان پشتونهای افغانستان سیّد اند و شجره نامههای شان به امام جعفر صادق علیه السلام، امام زین العابدین علیه السلام، امام امام موسی کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام وصل میشود. غلزاییها که به تنهایی بیش از نصف جمعیت پشتونها را تشکیل میدهند از نسل امام جعفر صادق علیه السلام هستند که هویت تباری و مذهبی خود را از دست داده و پشتون شدهاند. (۳)
آن عده ساداتی که هویت تباری شان را در میان اقوام و مذاهب مختلف اسلامی در کشورهای مختلف حفظ کردهاند، جمعیت شان بیش از سی میلیون نفر تخمین زده میشود که از جمله ۱۸ میلیون در شبه قارهٔ هند و آسیای جنوبی و چهار میلیون در افغانستان برآورد شده است.
با توجه به مطالب فوقالذکر، سادات در حال حاضر در اکثر کشورهای اسلامی دارای مشخصات یک قوم است و آنچه که هنوز مانع تبارز آنها به عنوان یک قوم مستقل شده است، تحلیل رفتن و هضم شدن فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آنان در میان اقوام دیگر است و این انحلال که از ابتدا اجباری بوده در حقیقت شکلی از سرکوب آنان است.
عامل مهمی دیگری که مانع از تبارز سادات به عنوان قوم مستقل شده است نماد مذهبی بودن آنان است، و این عامل سبب شده که سادات اصلاً به مسألهٔ قومیت نیندیشند و خود را بخشی از اقوام و ملیتهای دیگر که در طول تاریخ با آنان زیست کردهاند بدانند.
در افغانستان عوامل بازدارندهٔ تبارز قومیت سادات بخصوص در میان هزارهها به شدت صدمه دیده، طوری که تبارز سادات به عنوان یک قوم مستقل به ضرورت اجتماعی مهم، برای آنها تبدیل شده است. تبارز سادات به عنوان قومیت مستقل و با هویت، حد اقل در افغانستان با نظریات جامعهشناسی مطابقت دارد و یک مسألهٔ بدیهی به شمار میرود. دکتر سینشا ملشویچ، جامعهشناس ایرلندی، «قومیت را فرایند تاریخی برمبنای نژاد، نسب و قلمرو» تعریف میکند. (۴)
ماکس وبر، جامعهشناس، حقوقدان، اقتصاددان و سیاستمدار آلمانی، دلایل مختلفی برای تشکیل قومیت برمیشمارد که مهمترین آنها از این قرار است:
۱- وجود قومیت بر بنیاد اعتقادات گروه خاص است. اگر اعتقادات مشترک وجود نداشته باشد، گروه قومی شکل نمیگیرد.
۲- منشأ قومیت یک باور مطلق است، باور به نژاد مشترک. (۴)
از سوی دیگر، ویژگیهای فرهنگی و جغرافیایی، به تنهایی نمیتوانند عامل ایجاد گروههای اجتماعی و اقوام باشند، بلکه بیشتر از آنها این تعامل با گروههای دیگری اجتماعی است که باعث ایجاد گروه قومی خاص میشود. در این رابطه اریکسون، روانشناس آمریکایی آلمانی تبار مینویسد: «مرزهای قومی، نخست و بیش از هرچیز به عنوان محصول کنش جمعی در نظر گرفته میشوند. تمایز فرهنگی به خودی خود باعث نمیشود که اجتماعات قومی بوجود آیند، بلکه این تعامل اجتماعی با دیگران است که باعث تعریف و طبقهبندی «ما» و «آنها» میشود. هویتهای گروه همیشه باید در ارتباط با آنچه آنها نیستند تعریف شود، به عبارت دیگر، در ارتباط با افراد غیر عضو در گروه.» (اریکسون، ۱۰: ۱۹۹۳)
در افغانستان و بخصوص جامعهٔ هزاره، کنش جمعی که طبقهبندی «ما» و «آنها» را ایجاد کرده شکل گرفته و توسط سیّد ستیزان در این جامعه مرزبندی شده است. بنا بر این، محصول طبیعی این کنش جمعی سیّد ستیزان که کنش جمعی سادات را نیز برانگیخته است، تبارز قومیت سادات به عنوان یک هویت اجتماعی مستقل میباشد. محصول این کنش اجتماعی نه تنها برگشتناپذیر است، بلکه با تحمل فرازها و نشیبها گسترش خواهد یافت. بخاطر آن که به مرور زمان شرایط تغییر کرده و میکند و حقایق پنهان اجتماعی و تاریخی که در پای استبداد ذبح شده مانند آثار باستانی از زیر خروارها خاک غفلت و شقاوت کشف میشوند.
این روند در رابطه با سادات در افغانستان در حال آغاز شدن است. سادات نه به خواست و ارادهٔ خود، بلکه تحت فشار ظلم و استبداد در کشورهای مختلف آواره شده و برای حفظ جان شان مجبور به تغییر هویت قومی و مذهبی شدهاند. حالا که جوانان سادات بیدار شده و این بیداری گسترش مییابد، قرار دادن اجباری یا فریبکارانهٔ آنان در گروهها و اجتماعات ناخواسته، از نظر قوانین بینالمللی شکلی از اشکال سرکوب به شمار میرود.
-سید محمدباقر مصباح زاده