شیخ محمدتقی مبارز، یکی از چهرههای ارزشمند دینی و اجتماعی و یکی از مبارزان فرهیخته، متعهد، دردآشنا و بلند نظری است که تا کنون عمر شریفش را در خدمت مردم، دین و میهن سپری کرده است. او از میان ضعفا برخاسته و از یاران پیشوای مستضعفان است.
محمدتقی مبارز
26 حمل 1395 ساعت 11:37
شیخ محمدتقی مبارز، یکی از چهرههای ارزشمند دینی و اجتماعی و یکی از مبارزان فرهیخته، متعهد، دردآشنا و بلند نظری است که تا کنون عمر شریفش را در خدمت مردم، دین و میهن سپری کرده است. او از میان ضعفا برخاسته و از یاران پیشوای مستضعفان است.
حجت الاسلام شیخ محمدتقی مبارز، در سال ۱۳۳۲ هجری شمسی، در قریهای بنام «کرک قوم دهقان» ولسوالی (فرمانداری) مرکز بهسود، از توابع ولایت میدان وردک، در یک خانواده مذهبی، فرهنگی که حداقل سه نسل، نه تنها مرجع امور مذهبی، بلکه مرکز حلّ و فصل منازعات اجتماعی دست کم سه ولسوالی و علاقهداری بودهاند دیده به جهان گشود. وی در سن یک سال و شش ماهگی، پدر جوان و روحانی ۲۲ سالهاش «شیخ غلامرضا رضایی» را که در اثر استعداد فوقالعاده و در حد نبوغ، یکی از مدرسین و مبلغین با آوازهٔ علوم اسلامی بود، از دست داد و آن جوان برومند رخ در نقاب مرگ پنهان کرد. پدر روحانی و خانوادهٔ شیخ رضایی، در سوگ آن جوان دانشمند داغدار و طفل ۱۸ ماههاش (محمدتقی) از سایهٔ رحمت پدری محروم گردید. بعد از فوت پدر، سرپرستی محمد تقی را جد بزرگوار و مادر مهربان و مدیرهاش بعهده گرفت.
محمدتقی، بعد از دوران طفولیت، در نزد پدربزرگش مشغول تحصیل مضامین متداوله که در سن دهسالگی دست تقدیر پدرکلانش را هم در سال ۱۳۴۱ از او گرفت. اینبار محمدتقی، یتیمی را با تمام وجود لمس کرد و از همان تاریخ زندگیاش وارد عرصهٔ پرماجرا و مملو از صدها گونه درد و رنج و ستمکشی گردید که شرحش جای دیگر میطلبد.
بعد از رحلت پدربزرگ، مادر مهربان، سینهٔ پر از سوز و گدازش را در برابر کلیه مشکلات طاقتفرسا سپرنموده با تحمل سختیهایی که شرحش در بیان نمیگنجد وسیلهٔ تحصیل و حضور محمدتقی را در مدارس دینی فراهم ساخت که توانست ادبیات عربی، منطق و مراحل اولیه فقه و اصول را در مدارس منطقه فرا بگیرد. محمدتقی مبارز، در سال ۱۳۵۱ یا ۱۳۵۲ برای ادامهٔ تحصیل رهسپار کابل شد و در آنجا مرحوم شاه عبدالعظیم مشهور به حاجی آقای کلان، برادرزادهاش حجتالاسلام سیدمیرحسین فصیحی و شهید سیدعبدالحمید ناصر که از دوستان پدر و پدرکلان مبارز بودند، با او دلسوزانه همکاری نمودند و از مدارس موجوده کابل نیز فیض میبرد.
در خلال سالهای ۱۳۵۳ الی ۱۳۵۷ که گاهی در کابل و گاهی در مدارس بهسود مشغول تحصیل بود، حضور در جلسات علما و روشنفکران مسلمان کابل، تحولات جدلی در اندیشه و جهتگیریهایش پدید ه بود، از جمله جلسات درس مرحوم شهید سید علی احمدعالم، خطابهها و منبرهای علمی، عمیق، دردمندانه، بیدار کننده و جهتدار مرحوم شهید مصباح فلسفی، آشنایی با دانشگاهیان روشنفکر و هدفمند، روحیهاش را کاملاً متحول کرده بود. وقتی که به زادگاهش در بهسود میرفت احساس و برداشتهایش را با طلاب جوان منطقه و دوستانش در میان میگذاشت و در اطراف مسئولیت خطیر روحانیت در برابر ستم قدرت حاکمه و خطراتی که از ناحیه مارکسیستها (اعم از سوتیستها و مائوئیستها) متوجه کشور و جامعهای آرمیده اندر خواب آن زمان بود سخن میگفت و با خود راهکار بیداری و آگاهی مطرح مینمود.
بعد از اینکه دو گروه مارکسیستی خلق و پرچم (دو شاخهٔ حزب دموکراتیک خلق افغانستان) در ۷ ثور ۱۳۵۷ با یک کودتای عجولانه و خونین قدرت سیاسی و نظامی کشور را در دست گرفتند، فاز جدیدی در تاریخ زندگی آقای مبارز باز شد. مدتی چون دیگر هموطنانش در چُرت و اندیشهٔ آیندهٔ کشور به سر میبرد، ولی خوشبختانه عمر این سردرگمی کوتاه بود، به زودی مسیر آیندهاش را انتخاب نمود.
در چنین وضعی، آیتالله شهید شیخ محمدحسین ناصری برعکس عدهای از علما که به بیرون رفتن از کشور فکر مینمودند، از ایران به افغانستان آمده و با علمای طراز اول کشور که تا آن زمان به دست رژیم کمونیستی گرفتار نگردیده بودند وارد رأی زنی گردید. او خواهان اعلام علنی مخالفت با حکومت مارکسیستی و کشاندن ملت مسلمان به صحنه بود و بعد از آنکه در کابل به توافق نرسید، در ساحهٔ کوه پایههای هزارهجات رفته بعد از چند جلسهای که با علما، مخصوصاً طلاب جوان داشت، مردم را به قیام مسلحانه دعوت نمود که محدتقی مبارز هم در کلیه مراحل در کنار ایشان بود.
در اواخر سال ۵۷ و آغاز سال ۱۳۵۸ حرکتهای انقلابی از همه جا آغاز و پایگاههای حکومت کمونیستی مورد هجوم ملت مجاهد و مسلمان قرار گرفت. بعد از قیام مردم ولسوالی ناهور و فتح این ولسوالی به رهبری شهید ناصری و فرماندهی سیدحسن جگرن (جنرال سیدحسن)، محمدتقی مبارز با یک گروه ۴۸ نفره از قوم دهقان به عزم حمله به ولسوالی مرکز بهسود که از مستحکمترین دژهای حکومت کمونیستی بود، با تفنگهای معدود دودی و برچه و تبر حرکت نمودند. پرچم سبز رنگی که یک طرف آن الله اکبر و طرف دیگر آن لا اله الا الله نوشته شده بود در دست آقای مبارز بود. جناب حضرات استاد محمدعلی مدقق و استاد غلامحسن کاشفی و حجتالاسلام محمد اسلم سرشار فرزند آیتالله انصاری، آقای مبارز و همراهانش را برای بسیج مردمی همراهی مینمودند. مبارز و دیگر علما با سخنرانیهایی که از عمق قلبشان بر میخواست مجاهدین را تحریک و تشویق مینمودند. در این رابطه محمدتقی مبار ز میگوید: «اگر از من از شیرینترین روزگار زندگیام سؤال کنند آن خاطرهها را آدرس خواهم داد، فضایی بود مملو از معنویت که گویا حضور فرشتگان الهی را بالای سر خود احساس مینمودیم و همین گروپ جهادی ۴۸ نفره در مدت چند روز اکثریت مردم بهسود را برای حمله به مرکز گردآورده و اولین شهدای عالی مقام را هم همین مجموعه تقدیم نمود.»
در آغاز سال ۱۳۵۹ که جبههٔ مجاهدین دچار آسیبهایی شده بود، جناب آقای مبارز و آقای سرشار در یک سفر دورهای اکثر علمای مرکز بهسود، حصهٔ اول بهسود، دایمرداد، از جمله حضرت آیتالله شیخ محسن نقشی را ملاقات و ایشانرا در جریان مشکلات جبهه قرار دادند. علمای بهسود باتفاق آراء نظر دادند که آیتالله ناصری را که در رأس هیئتی از سوی شورای اتفاق در ایران به سر میبرد بداخل دعوت نمایند و به این منظور آقای مبارز، سیدمحمد رحیمی و شیخ محمدعلی جعفری را مأمور انجام این وظیفه نمودند.
در برج اسد سال۱۳۵۹ سه نفر پیشگفته در ایران به خدمت استاد ناصری رسیدیدند، ولی ایشان بخاطر برنامههای که در دست کار داشت بزودی نمیتوانست به کشور برگردد. آقای مبارز وارد حوزه علمیه مشهد مقدس گردیده و به ادامه تحصیل پرداخت، تا این که در سال ۱۳۶۱ که جنگهای داخلی فی مابین شورای انقلابی اتفاق اسلامی افغانستان با دیگر گروههای جهادی به اوج خود رسیده بود همراه با آیتالله ناصری وارد کشور گردیده بلاوقفه به مهارسازی جنگ خانمان سوز پرداختند. اگرچه با تلاش پیگیر و صدور قطعنامهای ۱۷ مادهای جنگ مهار شد، ولی آتش جرقههای زیر خاکستر وجود خود را حفظ کرده بود و هر لحظه آماده شعلهور گردیدن بود.
به همین دلیل، آقای مبارز، پیشنهاد تشکیل نیروی صلح را به آیات عظام ناصری و محمدجواد مظفری داد و با استقبال آن دو شخصیت بزرگوار، در یک جلسهای سه نفری نطفهٔ نیروی صلح که بعدها باعث خیرات و برکات فراوان گردید منعقد شد.
در سال ۱۳۶۲ آقای مبارز، به عنوان حامل پیام نیروی صلح به ایران رفته و اولین بار در شهر مشهد مقدس طی یک سخنرانی در یک جلسه چندهزارنفری که از قشرها مختلف مهاجرین تشکیل گردید پیام را قرائت نمود که مورد استقبال گرم مهاجر بویژه قشر روحانیت قرار گرفت، بعدها جلسات مشابه در سایر شهرستانهای ایران برگزار گردید.
بعد از رحلت آیتالله مظفری و شهادت آیتالله ناصری بدلائلی که جای ذکرش نیست، نیروی صلح تأثیرش را از دست داد و مبارز هم برای ادامه برنامههای جهادی خویش به پاسداران جهاد اسلامی پیوسته و در موقعیتهای مختلف، از جمله پایگاه امام مهدی اونی که یکی از مستحکمترین سنگرهای جهادی افغانستان علیه کمونیستها و اشغالگران بود و کلیه ارزشهای شرعی و اخلاقی جهاد به دلیل شایستگی و معنویت فرمانده والامقامش شهید سیدمحمدحسین علوی در آن سنگر مراعات میشد به انجام وظیفه پرداخت.
بعد از تشکیل حزب وحدت، مبارز به عنوان عضو در شورای مرکزی آن حزب انتخاب گردید، اما بخاطری این که مسئولیت تدریس و مدیریت مدرسه ولیعصر (عج) قوم دهقان را به عهده داشت به دستور استاد بزرگوارش جناب استاد علی محمد صادقی استعفا داد.
در سال ۱۳۷۶ که گروه طالبان در کشور از جمله هزارهجات مسلط گردید مبارز به جمهوری اسلامی ایران مهاجرت نموده و تا سال ۱۳۸۳ در حوزه علمیه قم از محضر درس آیات عظام مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، محمد آصف محسنی و محقق کابلی بهرهمند گردید.
آقای مبارز در حال حاضر، به عنوان مدیر و یکی از مدرسین حوزه علمیه که به همت عالم خدمتگذار و همیشه در صحنه حضرت استاد محمد اسحاق مدقق با همکاری جمعی از علمای کابل پایهگذاری گردیده است، خدمت میکند. شیخ محمدتقی مبارز، یکی از چهرههای ارزشمند دینی و اجتماعی و یکی از مبارزان فرهیخته، متعهد، دردآشنا و بلند نظری است که تا کنون عمر شریفش را در خدمت مردم، دین و میهن سپری کرده است. او از میان ضعفا برخاسته و از یاران پیشوای مستضعفان است.
کد مطلب: 50668