از تحلیلهای ناصحیح و نامنطبق با واقعیت و معلول تخیلات و برداشتهای ذهنی این عصر و زمان و حاصل تلاش فکری مدعیان روشنفکری، باید از دیدگاه و نظریه «چپ و راست در اسلام» نام برد. این تفکر که ناشی از نوعی التقاط میباشد، با به هم آمیختن تعالیم و قوانین اسلام و نتیجهگیریهای غلط از آن از یکسو، و تفاوت قائل شدن به مشی و سیره و روش ائمهاطهار با یکدیگر ازسوی دیگر نضج گرفته و رشد و نمو یافتهاست.
این نگرشهای باطل و مغشوش به تعالیم و معارف و قوانین اسلامی و زندگی و مبارزات و خطمشی پیشوایان اسلام موجب گردیدهاست که «اسلام لیبرالی و راستگرا» و «اسلام رادیکالی یا چپگرا» توسط برخی از ناآشنایان و بیگانگان نسبت به حقیقت دین مبین الهی ظهور نماید و این دو اسلام ساختگی توسط جریان فکری غربگرا و طرفدار کاپیتالیسم و لیبرالیسم، و نیز جریان فکری شرقگرا و طرفدار ماتریالیسم و مارکسیسم در میان جوانان و دانشجویانی که از آبشخور زلال فرهنگ و اندیشه اسلامی سیراب نشدهاند و از پشتوانههای مستحکم اعتقادی و فکری بیبهرهاند تبلیغ و ترویج گردد.
این دو تفکر باطل با نگرشهای جاهلانه رهبران خود، ائمه اطهار (ع) را نیز همچون اسلام مورد نظر خود به دو دسته و دارای دو تفکر معرفی میکنند و در همین تقسیمبندی است که امام حسین (ع) عنصری انقلابی و جهادگر و چپگرا و رادیکال نام میگیرد و امام حسن مجتبی (ع) عنصری لیبرال و راستگرا معرفی میشود، و به دنبال آن، حضرت اباعبداللهالحسین (ع) طرفدار جنگ و ستیز با دشمنان دین و بشریت، و امام حسن (ع) خواهان صلح و سازش و ملایمت و مخالف جهاد نمایانده میشود!
این جریان، در آثار مکتوب و اظهارات خود با مطرح کردن تفکر «اسلام راستگرا و لیبرال» در کنار «اسلام چپگرا و رادیکال» به تحلیل جهاد امام حسین (ع) و صلح امام حسن (ع) میپردازند و درحالی که از پشتوانههای علمی و فکری متقن و کنکاش و بررسیهای تاریخی عمیق و ژرف کمترین بهرهها را دارند، دیدگاهها و تفکرات خود را بسیار موجه و صحیح و قطعی جلوه میدهد.
دربارهٔ ریشه این دو تفکر باید توضیح دهیم اصطلاح رادیکال یا رادیکالیزم، هر عمل و دیدگاه سیاسی و اجتماعی را که خواهان تغییر و تحول سریع و قاطع است دربر میگیرد. رادیکال و رادیکالیزم بیشتر برای نظرها و عملکردهای دستههای چپ افراطی، اعم از مارکسیست و غیرمارکسیست که طرفدار تحولات اساسی و ریشهای در نهادهای اجتماعی هستند، به کار گرفته میشود.
رادیکالها را غالباً در جناح چپ افراطی قرار میدهند و پس از آنها لیبرالها قرار دارند که خواهان تحولات آرامتر هستند و پس از آنها محافظهکاران قرار میگیرند که با هر تحول اساسی مخالفت میورزند.
به تعبیری دیگر از اختصاصات «چپ» این است که میل به تغییر و تحول در آنها به صورت شدید به ظهور و بروز درمیآید، و معتقد به اجتنابناپذیری خشونت در قیاس با تحول یا عمل پارلمانی به عنوان روش تغییر و تحول میباشند. در نقطه مقابل، لیبرالها و راستگرایان، به حداقل تغییر، یا تغییر محتاطانه یا اعتقاد به ثبات یا بازگشت به اشکال گذشته حکومت اعتقاد دارند.
همچنین باید دانست که ریشه اصطلاح «چپ» و «راست» از زمان انقلاب فرانسه است که در مجمع ملی آن، نمایندگان تندرو در طرف چپ و محافظهکارها در طرف راست مینشستند، که این سنت به مرور زمان در پارلمانهای اروپایی تداوم یافت.
در این دوره، دقیقترین تفاوتها میان چپ و راست وجود داشت، به این معنی که «چپ» بودن به معنای انقلابی بودن به درجات مختلف بود. یعنی هواداری از تغییر، تغییر بیشتر، یا بیشترین تغییر، و «راست» بودن به معنای مخالفت با تغییر یا تغییرات حداقل و آرام بود.
جریانهای روشنفکری وابسته به بلوک غرب و شرق، اصطلاحهای «رادیکال» و «چپ»، و نیز اصطلاحهای «لیبرال» و «راست» را در آثار خویش و به هنگام تحلیل وقایع تاریخی و سیاسی و اجتماعی، و نیز در نقد افکار و اندیشهها و عملکردهای شخصیتهای مختلف وارد کردند و از این رهگذر بود که این اصطلاحات به ادبیات جهان اسلام راه یافت و نویسندگانی که از دانش و معارف عمیق و جامع اسلامی کمبهره یا بیبهره بودند و در «اندیشه» و «عمل» وابسته به نحلهها و جریانهای روشنفکری غربگرا و شرقگرا بودند و به اسلام از دریچه تفکر دنیای غرب و شرق و مکتبهای فکری و فلسفی آنها مینگریستند، به اظهارنظرهای سطحی و التقاطی نسبت به اسلام و ائمه اطهار (ع) پرداختند و نتیجه این تلاشهای فکری ناسالم و غیرمسئولانه آن شد که امام حسن (ع) را دارای تفکر لیبرال و راست، و امام حسین (ع) را طرفدار تفکر رادیکال و چپ معرفی کردند و با این تحلیل بیمار و فاقد پشتوانه فکری عمیق و اصیل، صلح حضرت امام حسن مجتبی (ع) را ناشی از مخالفت آن حضرت با تغییر و تحولات اساسی و مبتنی بر جهاد و مبارزه معرفی کردند، همچنان که قیام امام حسین (ع) را مولود تفکر انقلابی او و تمایل به تحولات سریع و شدید و ریشهای تبیین نمودند و نتیجهگیری کردند که این دو امام و پیشوا، در نقطه مقابل و مخالف یکدیگر قرار داشتند و یکی لیبرال و راستگرا و محافظهکار، و دیگری رادیکال و چپگرا و انقلابی بودند!
در پاسخ به این تحلیلهای ناروا و متضاد با حقیقت اسلام و شخصیت والای ائمه اطهار (ع) باید به موارد ذیل توجه دقیق نمود:
۱- جریانهای فکری مزبور از این واقعیت غفلت دارند که اولاً «اسلام» دین واحد حق است که دارای جامعیت تعالیم و قوانین و ارزشهایی میباشد که از هر نگرش یکسویه و سطحی و جانبدارانه به دور است و هیچکس نمیتواند آن را به نفع یک جریان فکری یا حزب سیاسی تفسیر و توجیه نماید تا به این وسیله به مطامع و اهداف ناسالم خود نائل آید.
ثانیاً ائمه اطهار (ع) از نور واحد خلق شدهاند و دارای یک جوهر و حقیقت میباشند و همه در برابر حضرت پروردگار تسلیم میباشند و در مقابل احکام قوانین اسلام تابع محض هستند و به همان سیره و روش میگرایند و همانگونه عمل میکنند که قرآن و دین مبین حق از آنان خواستهاست، آن مطهران و مقدسان هرگز به رویکردهای مبتنی بر خواهشهای نفسانی و تمایلات فردی و شخصی و هر آنچه که برخلاف رضوان و خشنودی خداوند متعال است گرایش نمییابند، چنانکه به تصریح قرآن کریم اهلبیت (ع) از هر پلیدی و آلایشی دور شده و از هر عیب منزه گشتهاند.
۲- از پیامبر اکرم (ص) نقل گردیدهاست که دربارهٔ حضرت امام حسن (ع) و حضرت امام حسین (ع) چنین فرمودهاند:
«حسن و حسین هر دو امام و پیشوا هستند، چه قیام کنند و به جهاد پردازند، چه قیام نکنند و به مصالحه بگرایند.»
این روایت از رسول گرامی اسلام (ص) اولاً به حقیقت «امامت» تصریح دارد که از یک تفکر سرچشمه میگیرد و آن تعالیم و قوانین اسلام میباشد و بدیهی است که آموزهها و معارف این دین مبین دارای اهداف و خطمشی و اصول و مبانی واحد میباشد که همه امامان در تمام اعصار باید از آنها تبعیت نمایند. همچنین همین مبانی و اهداف و خطمشیهاست که حفظ دین و مصالح مسلمین را ضروری و واجب میداند و اتخاذ تصمیم به «جنگ» یا «صلح» توسط ائمه اطهار (ع) را منطبق با آنها برنامهریزی و تنظیم مینماید و امامان معصوم (ع) در هر عصر و زمان باید با محور قرار دادن این مبانی و اصول و خطمشی و صیانت و پاسداری از اسلام و مصالح مسلمین، تصمیم به جنگ و صلح در شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه بگیرند و طبیعی است که این شرایط همیشه ثابت باقی نمیماند و دچار تغییر و تحول میگردد و به همین دلیل نه جنگ با دشمن و نه صلح با دشمن در هر عصر و زمان، ثابت و یکنواخت نمیباشد.
به تعبیری دیگر، اگر امام و پیشوای حق چنین تشخیص داد که باید قیام کند و مبارزه مسلحانه با دشمن اقدام نماید، لحظهای درنگ و مسامحه روا نمیدارد و طبق وظیفه و مسئولیت خویش عمل خواهد کرد. همچنین چنانچه امام و پیشوای الهی تشخیص داد که صلح به نفع اسلام و جامعه اسلامی است، نه جنگ و مقابله نظامی؛ براساس وظیفه خویش عمل خواهد نمود و هرگز تحت تأثیر موافقت یا مخالفت فرد یا گروهی قرار نمیگیرد که او مأمور به حفظ اسلام و مصالح و منافع مسلمین است که در شرایط خاصی با جنگ تأمین میشود، و در شرایطی دیگر با صلح تحقق مییابد.
به این ترتیب امام و پیشوای اسلامی، تابع خدا و دین خدا و مأمور به حفظ اسلام و مصالح جامعه اسلامی میباشد، نه تابع امیال و خواهشهای نفسانی افراد و گروهها و پیروی از دیدگاهها و نظراتی که هیچ سنخیت و تطابقی با تعالیم و قوانین اسلام ندارد.
۳- حقیقت امامت در اسلام این واقعیت عینی و واحد را دربارهٔ رفتار و عملکردهای ائمه اطهار (ع) به اثبات میرساند که آن مطهران همه دارای سیره یکسان در همه اعصار و زمانها میباشند و این سیره و روش از قوانین و تعالیم اسلام سرچشمه میگیرد که امامان را بر محور حقیقت دین به حرکت درمیآورد. این سیره و روش واحد در شرایط مختلف اجتماعی و سیاسی به گونهای به تجلی و عینیت درمیآید که هر کدام از ائمه کوچکترین تفاوت و تضاد و تعارضی در عملکردهایشان مشاهده نمیگردد.
به تعبیری دیگر، حقیقت واحد امامت موجب میگردد که هر کدام از امامان چنانچه در دوره حیات و امامت یکدیگر قرار گیرند به همان شیوه و روش و عملکردی که دیگری گرایش یافته و عمل نمودهاست، گرایش مییابد و رفتار و عمل میکند. با این وصف، اگر حضرت امام حسین (ع) در دوره امامت و شرایط اجتماعی و سیاسی حضرت امام حسن مجتبی (ع) قرار میگرفت، به «صلح» با دشمن میپرداخت، و چنانچه حضرت امام حسن (ع) در دوره امامت و شرایط خاص سیاسی و اجتماعی حضرت اباعبداللهالحسین (ع) قرار میگرفت، به «جهاد» با دشمن اهتمام میورزید.
میبینیم که تفکر رادیکالیسم یا چپگرایی و تفکر لیبرالیسم و راستگرایی و رفتار و خطمشی و عملکردهای ناشی از آنها هیچ سنخیت و تطابقی با اسلام و سیره و روش ائمه اطهار (ع) ندارد و کسانی که به این برداشتهای سطحی و مضحک از دین مبین حق و روش اجتماعی و سیاسی ائمه دین (ع) میپردازند، با حقیقت اسلام و سیره و خطمشی امامان معصوم (ع) فاصله فراوان و طولانی دارند و اگر نگوئیم مغرض و مرتبط با دشمنان اسلام و در مسیر تأمین منافع سیاسی آنان حرکت میکنند و به انجام مأموریت استعماری به منظور اسلامزدایی و مقابله با گسترش امواج این دین الهی اشتغال دارند، خواهیم گفت که در حلقههای جهل و فقدان دانش و بینش نسبت به جامعیت اسلام و سیره و روش فکری و سیاسی و اجتماعی امامان (ع) گرفتار میباشند و به همین دلیل به چنین تحلیلهای باطل و برداشتهای ناصحیح و سطحی و مغشوش میپردازند.
این نویسندگان و تحلیلگران وقایع تاریخی تا زمانی که به عمق فرهنگ و تفکر و معارف و قوانین اسلام وقوف حاصل نکند و نسبت به جامعیت این دین الهی به احاطه علمی دست نیابند و ابعاد و به جلوههای مختلف اعتقادی، عبادی، اخلاقی، تربیتی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، قضایی، نظامی و انتظامی و امنیتی اسلام شناخت و بصیرت کسب نکنند، قادر به درک این دین و ابعاد وجودی شخصیت پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) و رفتار و سیره و روشهای اجتماعی و سیاسی آنان نخواهند بود و همین ضعف و کاستیهای معرفتی و علمی موجب میگردد که دربارهٔ اسلام و پیشوایان اسلام به اظهارنظرهای ناصحیح بپردازند و تحلیلهایی به نسل جوان ارائه دهند که ظاهری از اسلام دارد و از درون پوچ و میانتهی میباشد و اثری از معارف و تعالیم دینی در آن یافت نمیشود و آنچه باقی میماند «اسلام منهای اسلام»! است که به سرگردانی و گمراهی میانجامد و به نام دین، جوانان را از دین بیگانه میسازد و به بیراهههای ظلمتخیز و تحیرزا میافکند.
اگر نسل جوان ما با «اسلام» آنگونه که «هست» و نه آنگونه که بر آن میآرایند و از آن میپیرایند، آشنا شود و به شناخت و آگاهی و بینش دست یابد، درخواهد یافت که «اسلام لیبرالی» و «اسلام رادیکالی» ساخته و پرداخته افراد و جریانهای فکری وابسته به غرب و شرق است و آنچه اصالت دارد «اسلام ناب محمدی (ص)» است که دین «جامع» و «واحد» میباشد و به همه شئون زندگی انسان نظر میگسترد و همه نیازهای مادی و معنوی و جسمی و روحی و دنیایی و اخروی او را تأمین میکند و به دور از هرگونه افراط و تفریط میباشد.
همچنین اگر نسل جوان ما با حقیقت «امامت» آشنا شود و به اندیشه و رفتار و سیره و روش و عملکردهای ائمه اطهار (ع) وقوف و بصیرت حاصل نماید، درخواهد یافت که امامان معصوم (ع) نور واحد میباشند و همه آنان بر مبنای قواعد و تعالیم دین خدا عمل مینمایند و در هر عصر و نسل، صیانت و پاسداری از تبعیت کامل از قوانین الهی و حفظ مصالح و مسلمین معیار موضعگیریها و تصمیمهای مبتنی بر جنگ یا صلح آنان با دشمنان است، و با این توصیف، نه حضرت امام حسین (ع) رادیکال و چپگرا میباشد و نه حضرت امام حسن مجتبی (ع) لیبرال و راستگرا. بلکه این دو امام و پیشوای الهی «اسلامگرا» به مفهوم جامع و کامل آن هستند و از همینجا مشخص میشود که امام حسن (ع) در دوره امامت و رهبری حضرت امام حسین (ع)، یک جهادگر و مبارز کامل خواهد بود، و امام حسین (ع) در دوره امامت برادرش حضرت امام حسن مجتبی (ع) یک عنصر متمایل با صلح و مصالحه با دشمن خواهد گشت.