حزب متحد ملی افغانستان (National Unity Party of Afganistan) در تاریخ ۳۱/۵/۱۳۸۲، توسط جمعی از بقایای حزب دموکراتیک خلق افغانستان (= حزب وطن) به رهبری آقای دگر جنرال [= سرلشکر] نورالحق علومی، عضو کمیتهٔ مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان (جناح پرچم)، افسر بلندپایهٔ رژیم کمونیستی و تحصیل کرده در شوروی سابق، در نشستی که باحضور هفتصد تن از مقامهای سابق حزب دموکراتیک خلق (= حزب وطن) ازجمله سرور منگل، ثریا پرلیکا و شیر جان مزدور یار، در کابل بر گزار گردید تأسیس شد و علیرغم مخالفتهای وزیر عدلیهٔ آن وقت آقای عبدالرحیم کریمی و آقای فضل احمد معنوی، معاون دادگاه عالی که این حزب را کمونیستی و اعضای آن را کمونیست میدانستند، در تاریخ ۱۲/۲/۱۳۸۴ جواز فعالیت رسمی از وزارت عدلیه به دست آورد و در لیست احزاب سیاسی ثبت شد. آقای یاسین بیدار، در مقاله ای در سایت آریایی دربارهٔ چگونگی و دلیل تشکیل حزب متحد ملی چنین مینویسد:
«تأسیس حزب متحد ملی افغانستان یک حادثهٔ به اصطلاح خلق الساعه نبود یا نتیجهٔ ماجرا جویی کدام شخص نیست، بلکه نتیجهٔ تلاش یک عده فعالان میانهرو و دگر اندیش سابق حزب وطن (و یک عده اعضای سابق کمیته مرکزی حزب وطن) در داخل و خارج کشور است که پروسهٔ کار آن از اواسط دههٔ نود آغاز گردید و در پروسهٔ شکلگیری خطوط فکری و بر ناموی آن که بصورت سیستماتیک از ماه جولای سال ۱۹۹۹ به این طرف ادامه داشتهاست در حدود پنجاه نفر سهم گرفتهاند. در این راستا در ماه جنوری سال۲۰۰۰ طی فرا خوانی از اعضای حزب وطن در سراسر جهان خواسته شد تا در یک پروسهٔ مشوره و نظر پرسی سهم بگیرند. در ماه مارچ همین سال (سال ۲۰۰۰) طی اجلاسی که در هالند تدویر یافت و در آن بیش از۲۰۰ نفر از فعالان حزب وطن سهم گرفته بودند یک سلسله نقاط نظر در رابطه به تشکیل یک ساز مان سیاسی مورد مشوره قرار د اده شد. در پیامی که در همین جلسه به تصویب رسید یک رشته دیدگاههای جدید در مورد اوضاع کشور و تأسیس یک سازمان نو مطرح بحث قرار داده شدهاست. به تعقیب این اجلاس عده ای از حلقههای فعا ل در آلمان نیز که قبلاً در این راه کار را آغاز نموده بودند با فعالان هالند پیوستند و پس از یک رشته نشستها و تبادل نظرها در ماه دسامبر سال ۲۰۰۱ در فرانکفورت اجلاسی را تدویر نمودند که در آن در حدود۳۰۰ نفر از فعالان حزب وطن اشتراک نموده بودند. این اجلاس کمیته ۵۳ نفری را به حیث کمیتهٔ تماس و تفاهم با اعضای سابق حزب وطن تعیین نمود. این اجلاس که مصادف بود با حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر، کنفرانس بن و تشکیل حکومت موقت در افغانستان، به اتفاق آرا مصوبه ای را نیز به تصویب رسانید که در آن از کنفرانس بن در مجموع حمایت صورت گرفتهاست. در مصوبه از عملیات نظامی نیروهای ائتلاف بینالمللی با این قید حمایت صورت گرفته که «سر نگونی حاکمیت طالبان، قلع و قمع شبکه تروریستی القاعده، باز سازی افغا نستان، اعادهٔ دمو کراسی و تأسیس یک حکومت با پایههای وسیع … با منافع ملی ما مطابقت دارد». در این اعلامیه همچنان بر ضرورت تشکیل ارتش ملی افغا نستان بجای جا بجایی نیروهای ائتلاف در افغانستان تأکید بعمل آمدهاست. طی جلسات بی شمار و صحبتها و جربحثهای که طی این مدت صورت گرفت نتیجهگیری کلی این بود: ۱- حزب وطن پس از سقوط حاکمیتش در سال۱۹۹۲ فروپاشیده است و دیگر حزبی و جود ندارد. ۲- تشکل مجدد اعضای سابق حزب وطن در چار چوب یک ساز مان جدید در واقع آغاز جدیدی خواهد بود و به هیچ وجه معنای احیای حزب وطن را نخواهد داشت. ۳- دنیا نگریهای ایدیولوژیک [؟] که در مرحلهٔ جنگ سرد، اساس تفکر و فعالیت یک عده احزاب را در کشورهای جهان سوم تشکیل میداد دیگر از میان رفته و اساساً دوران دیگری جای آن را گرفتهاست که مشخصه عمدهٔ آن را دموکراسی، حاکمیت قانون، حل دموکراتیک مسائل ملی و غیره تشکیل میدهد. ۴ ـ با درک این واقعیت که فروپاشی حزب وطن و حاکمیت آن، بحران هویت از یکسو و بحران اعتماد از جانب دیگر در قبال داشتهاست، مشکل کنونی جنبش دموکراتیک و ترقی خواهانه [جنبش کمونیستی سابق با رویکرد جدید] افغا نستان را افزون بر قلت چهرههای قابل قبول برای اکثریت و همچنان نبود یک خط فکری واحد تشکیل میدهد. به همین سبب جمع هندسی گروپ [= گروه]های کوچک بدون تفاهم کلی روی مسائل اساسی و کلیدی نمیتواند الزاماً به تشکیل یک حزب منتهی شود. دلیل عمدهٔ [متلاشی شدن] حزب وطن هم از همینجا ناشی میشود که رهبران آن از زندگی و سیاست کشور درک واحد نداشتند. به همین سبب حزب دو صد هزار نفری به حلقات متعدد تجزیه شد. ۵ ـ جامعهٔ افغا نی در نتیجهٔ جنگ ۲۵ ساله و نفوذ و مداخله دوامدار اجنبی [قبل از همه شوروی سابق از طریق حزب وطن] از هم پاشیدهاست؛ انسجام، یکپارچگی و وحدت خود را از دست دادهاست. وحدت ملی ما شدیداً صدمه دیده، هویت ملی ما صدمه دیده و حتی تاریخ و جغرافیای ما صدمه دیدهاست. جامعه افغانی را نمیتوان مطابق قوانین عام اجتماعی تعریف کرد. نوع مالکیت، نیروهای مولده، مناسبات تولیدی و حاکمیت کی برکی و مرز بندیهای طبقاتی و غِیره نا روشن و نا مشخص است. کشور در حالت گذار از جنگ به صلح و استقرار قرار دارد. بنا بر آن تشکل آینده نمیتواند پیشآهنگ این یا آن طبقه باشد، بلکه سعی گردد که این تشکل به مرکز تجمع همه نیروهای ملی، دموکرات، سکولار و ضد بنیادگرایی [منظور اصول گرایی اسلامی و حاکمیت سیاسی اسلامی است] و تروریزم، خواهان زیست متمدن مبدل گردد، تا بدان وسیله بتوان جنبش بزرگ فراگیر ملی را راه اندازی نمود. ثانیاً؛ در چنین حالتی بر نامهٔ حزب باید اول برای مرحله گذار از جنگ به صلح و استقرار تدوین گردد. افزون بر آن، بر نامه حزب باید جنبهٔ تر میمی و التیام بخشنده داشته باشد؛ نمیتوان و نباید از کنار این همه زخم خون چکان ملی بیتفاوت گذشت و خود را با شعارهای دهن پر کن مصروف ساخت. نباید فراموش کرد که برنامهٔ یک حزب بنا بر ضرو رتهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تعیین و تدوین میگردد نه به اساس آرمانهای غیرقابل دسترسی افراد. بدین ترتیب روی آوردن بسوی خود آگاهی ملی یا ناسیونالیزم افغانی [؟] که میتوان آن را نوعی تعمق یا بازگشت به خویشتن نیز نامید در سر خط برنامهٔ حزب قرار گرفت. به همین تر تیب در نتیجهٔ بحران ۲۵ سالهٔ کشور، آزادی زن، دموکراسی و سکو لاریزم معینی را که در کشور ما بصورت نورمال و طبیعی داشت رسوب مینمود از دست دادهایم. بنا بر آن، مبارزه برای آزادی زن و تساوی حقوق زن و مرد، اعادهٔ دموکراسی کامل و دسترسی به یک نظام سکولار در سر خط بر نامههای حزب ما قرار گرفت. مبارزه بخاطر عدالت اجتماعی و دفاع از منافع قشرها و گروههای جنگ زده و بی بضاعت جامعه پیوسته در صدر برنامههای ما قرار خواهد داشت. طوری که مشاهده مینمایید رسیدن به این موضعگیریها نتیجهگیریهای مشخص فعالان سابق حزب وطن بود. در تبصرههای مطبوعات برون مرزی ما، چگونگی مسافرت محترم جنرال نور الحق علومی رئیس حزب متحد ملی افغا نستان به کابل و همکاری ایشان با دولت انتقالی افغا نستان مورد سؤال و انتقاد قرار گرفتهاست. آنچه این نویسنده و دیگر همفکران و اعضای حزب متحد ملی افغا نستان در اروپا مطلع اند این است که حکومت موقت افغانستان برای همکاری در تشکیل اردوی ملی افغا نستان از محترم علو می که چهل سال عمرش را در راه خدمت به اردوی ملی افغانستان صرف نمودهاست رسماً دعو ت به عمل آورد. ابتدا دعوت ایشان از طریق محترم عالم رزم وزیر صنایع خفیفه صورت گرفت، سپس مستقیماً آقای حامدکرزی رئیس دولت انتقالی طی تماس تلفنی از ایشان خواست که به افغا نستان بروند و در قسمت تشکیل اردوی ملی افغانستان همکاری نمایند. مقدمتاً باید عرض کنم که چنانچه در فوق تذکار بعمل آمد در اعلامیه ای که در اجلاس ماه دسامبر سال ۲۰۰۱ در فرانکفورت صادر گردید و همچنان در بیانیهٔ محترم علومی در اجلاس مؤسس حزب متحد ملی افغا نستان نیز آمدهاست، حزب متحد ملی از پرو سهٔ بن که ساز مان با اعتبار ملل متحد آن را تنظیم نموده بود در مجموع حمایت و پشتیبانی مینماید. یعنی از نظر حزب متحد ملی افغا نستان حکومت انتقالی افغانستان با حفظ این مسئله که تر کیبی از بنیادگراها است، به مثابهٔ محصول همین پروسه، از لحاظ حقو قی مشر وع است و همکاری با آن روی مسائل معیین ملی معنای خیانت را ندارد. همان طوری که دهها و شاید هم صدها نفر از منسوبان حاکمیت سابق همین اکنو ن تا سطح وزرا در دولت کنونی ایفای وظیفه مینمایند. همین اکنون در حدود یکصد وپنجاه نشریهٔ آزاد و دولتی در سراسر کشور نشر و پخش میشود و دهها سازمان سیاسی، اجتماعی وغیره در کشور فعالیت دارند. افزون بر آن دو لویه جرگه به این حکومت مهر تأیید گذاشتهاست .»
در اجلاس مؤسسان حزب متحد ملی افغانستان، در تاریخ ۳۱/۵/۱۳۸۲، آقای نورالحق علومی متن بیانیه اساسی اجلاس را قرائت کرد که در اینجا فشردهٔ آن از نظر خوانندگان گرامی میگذرد: «بسم الله الرحمن الرحیم. حاضرین گرانقدر، دوستان، برادران و خواهران عزیز! مسرت داریم بعد از سالیان دراز جدایی، رنج و مشقت، زجر و شکنجه، هجرت و غربت یکبار دیگر در آغوش وطن عزیز مان گرد هم میآییم. از آن سالیانی که مشترکاً در خدمت وطن و دفاع از مردم [! ! ؟؟ در حقیقت کشتار مردم] خود بودیم اینک بیش از یک دهه میگذرد. این یک دهه شاید از غمانگیزترین سالها در تاریخ پنج هزار ساله کشور کهنسال ما بوده باشد. در این یک دهه هستی مادی و معنوی وطن ما از دست رفت، نسج اجتماعی ما برهم خورد و وحدت ملی صدمه دید. اجانب بخاطر دسترسی به اهداف استراتژیک شان نه تنها تنور گرم اختلافات را گرم تر کردند بلکه درآن برای امروز و فردای شان نان پزیدند. انتقال قدرت به مجاهدین و سقوط حاکمیت حزب وطن در یک دهه قبل که به ادامهٔ شکست تجربهٔ سوسیالزم و ختم جنگ سرد صورت گرفت نوعی بحران هویت و بحران اعتماد از خود بجا گذاشت. به همین سبب در طی ده سال گذشته برخلاف انتظار در راه اندازی یک جنبش بزرگ و فراگیر ملی توفیق حاصل شده نتوانست. آنچه دراین راستا بیشتر مایهٔ تاسف است این است که وضع نابسامان سالهای گذشته صدها و هزاران نفر از فعالان و نخبگان رشتههای مختلف بخصوص عرصههای سیاسی و روشنفکران با درد و متجرب را با حالت یأس و دلسردی از صحنه سیاسی کشور کنار کشید و نسلی از کادرهای کار آزموده غیرفعال شدند و دیگر زمینه فعالیت، ابراز هویت و استعداد خود را از دست دادند [منظور کادرهای حزب دموکراتیک خلق (حزب وطن) است نه شخصیتهای مسلمان و ملی]. این صدمه ای است جبران ناپذیر و امروز که مقابله با تروریزم صف فشرده تر نیروهای دموکراتیک و ترقی خواه [کمونیستهای سابق و لیبرال کمونیستهای نوین] را مطالبه مینماید، ما در واقع از تجربهٔ نسلی از کادرهای مجرب و ورزیده محرومیم. حزب وطن، دیروز در بحبوحهٔ جنگ سرد تشکیل و بقدرت رسیده بود، با ساقط شدن حاکمیت آن فروپاشید و از بقایای آن دهها تشکل بوجود آمد. اما تشکلات بوجود آمده، چنانچه در بالا اشاره شد، چه از بدنههای فرو ریخته حزب وطن یا دیگر محافل و گروههای سیاسی در هرکجا که ابراز هویت نمودهاند به آن حدی کوچک و ناتوان اند که حمل بارگران اوضاع غمبار کنونی بالای شانههای شان خیلی سنگینی میکند. از آنجایی که اجلاس امروز ما در رابطه به آیندهٔ اعضا و فعالین سابق حزب وطن دایر گردیدهاست ناگزیریم قبل از بحث روی مسائل روز درک خود را از گذشتهٔ آن با شما در میان بگذاریم. حزب دموکراتیک خلق افغانستان که بعداً به حزب وطن مسمی گردید تقریباً چهل سال قبل برمبنای زمینههای مساعد ناشی از انکشاف جامعهٔ افغانی و مقتضیات عصر و زمان و درچارچوب آزادیهای سیاسی مطروحه درقانون اساسی سال ۱۳۴۳ هـ. ش تأسیس شد و بحیث یک پدیدهٔ قانونمند [؟؟] و نقطهٔ عطف در تداوم مبارزات آزادیخواهی مردم افغانستان [در واقع مبارزات کمونیستی معدود کمونیستها] در راه پیشرفت ملی و اجتماعی بهشمار میرود. تحکیم استقلال ملی، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی، تأمین آزادی، دموکراسی، ترقی اجتماعی، برابری و عدالت اجتماعی و در یککلام رفع فقر و عقب ماندگی قرون را، حزب وطن در سرخط وظایف برناموی خود قرار داد. در این اصول مرامی حزب ما، همچنان راهها و وسایل برای رسیدن به این اهداف مشخص شده بود و ایجاد حکومت دموکراسی ملی، تشکیل جبهه ملی به اشتراک تمام نیروهای ملی دموکراتیک پیشبینی شده بود. حزب پس از تأسیس در فاصله کوتاه زمانی کمتر از یک و نیم دهه با مساعی روشنگرانه توانست نسل جدیدی از وطندوستان را با روحیه عالی وطندوستی و خدمتگذاری به مردم [؟؟] پرورش و در راه تطبیق آرمانهای والا و انسانی [آرمانهای کمونیستی] به کار اندازد و هزاران افغان وطندوست را در صف خود بسیج نماید. حزب با سپری شدن صرف ۱۳ سال از تأسیس آن درنتیجه شرایط و اوضاع پیچیدهٔ داخلی و منطقوی و جریانات درون حزبی، در هفت ثور ۱۳۵۷ به قدرت سیاسی [از طریق کودتا و خونریزی] دست یافت. وقبل از آن که به تطبیق کدام برنامه اصلاحی توفیق حاصل نماید، در نتیجهً اختلاقات، خیانتهای آشکار و پنهان و مداخله بلا انقطاع خارجی، در وضع دفاعی و در مسیر یک جنگ فرسایشی و تحمیلی قرار گرفت و بار سیاستهای ملی و منطقوی به مراتب بزرگتر از توانایی اش، چون مداخله و حضور نظامی شوروی و سیاست تبدیل کردن افغانستان به ویتنام شوروی از جانب آمریکاییها، بالای شانههای آن قرار گرفت. [حزب دموکراتیک خلق افغانستان] باوجوی که توانست در برابر همه مشکلات مقاومت نماید در فرجام و در نتیجه توطئههای بینالمللی و داخلی، مجبور شد تن به انتقال قدرت به، به اصطلاح مجاهدین دهد. درحالی که در دوران حاکمیتش در مبارزه علیه مداخلات خارجی و بنیادگرایی [اسلام] درحدود پنجاه هزار عضو را از دست داده بود، تا آخرین عضو متلاشی شد. این تنها نبود، قوای مسلح، ارگانهای ثلاثهٔ دولت با همه ارزشهای مادی و معنوی آن نیز متلاشی و از بین رفت. در مرحلهٔ پس از انتقال قدرت براساس گزارشهای گزارشگران خاص حقوق بشر ملل متحد، در سراسر کشور در حدود بیشتر از دو هزار عضو به شهادت [؟] رسیدند.
جمهوری دموکراتیک افغانستان که در تحت اوضاع فوقالعاده پیچیده داخلی و منطقوی تشکیل شده بود، با دسایس سازمان یافته و تحریکات مسلحانه خارجی و داخلی رو برو گردید. رژیم که توانایی مقابله را در خود نمیدید با دعوت مکرر از اتحاد شوروی موجبات مداخله نظامی آن کشور را فراهم نمود. این مداخله با ضدیت نیروهای منطقوی و بینالمللی مخالف آن مواجه گردید که در نتیجه، جنگ تمام عیار اعلان ناشده ای را بالای کشور تحمیل نمود که پیامدهای وخیم و خطرناک را به دنبال داشت. پس از ۶ جدی ۱۳۵۸ انتظار میرفت تاحضور سیاسی، اقتصادی، نظامی و تخنیکی اتحادشوروی ضامن تطبیق این تحولات گردد. در این راستا حزب مساعی جدیدی را درعرصه تحکیم قانونیت و رفع اختناق سیاسی، ایجاد و توسعه سازمانهای اجتماعی و فراهم آوری زمینه مشارکت مردم درحیات سیاسی، بازسازی قوای مسلح، ارتقای قدرت دفاعی کشور، سمت دهی بازنگری شده تحولات اقتصادی اجتماعی و رفع اشتباهات و انحرافات در منصه اجرا قرار داد. اما تداوم جنگ و بیثباتی از یک سو و تغییرات بنیادی در سیاست اتحاد شوروی از جانب دیگر نه تنها مانع ثمردهی آن شد بلکه کشور را وارد مرحله جدید نمود که با سیاست مصالحه ملی مشخص شدهاست. به موازات تغییرات بنیادی در اتحادشوروی و کشورهای شامل سیستم جهانی سوسیالستی و تفاهمات بینالمللی برای ختم منازعات منطقوی، حاکمیت ج د ا، نیز به بازنگری اوضاع پرداخت. با اعلام مشی مصالحه ملی، قانون اساسی جدید تدوین شد، در جهت دموکراتیزه کردن حیات سیاسی و رفع انحصار قدرت دولتی توسط یک حزب، تأمین آزادیهای سیاسی از طریق انفاذ قوانین جدید، مساعی جدی به منظور راه اندازی دیالوگ بین الافغانی و تأمین تفاهم ملی و اتخاذ تفاهمات سازنده در رابطه به حل جوانب خارجی مسئله افغانستان، امضای توافقات ژنو و خروج قطعات نظامی اتحادشوروی و مساعد شدن زمینهها برای قطع جنگ و حل صلح آمیز بحران افغانستان صورت گرفت. تدویر کنگره ح د خ ا و تبدیل نام آن به حزب وطن و وارد کردن تغییرات بنیادی در اساسنامه و برنامه آن و تبدیل نام جمهوری دموکراتیک افغانستان به جمهوری افغانستان و دفاع مستقلانه در مرحلهٔ پس از خروج قوای شوروی همه و همه نمایانگر اتخاذ تدابیر جدی حاکمیت دولتی آن زمان از یکطرف و ارتقای موقف آن به مثابه یک واقعیت سیاسی و قدرت نظامی از جانب دیگر بود. سیاست مصالحه ملی در واقع اعلان ناکافی راهی رفته پس از هفت ثور و در پیش گرفتن راه برعکس آن بود. علیرغم تدابیر متذکره به علت تداوم دسایس خارجی به منظور سرنگونی دولت افغانستان و این حقیقت که جانب مقابل سقوط دولت را به هر قیمت ممکن و صرفنظر از عواقب آن در دستور کار خود قرارداد افتراق و پراگندگی در رهبری حزب و نبود درک واحد از سیاست مصالحه ملی در رهبری آن که به کودتای نظامی انجامید و برخورد فرقه گرایانه با مسائل قومی و اتنیکی بحیث نقطه [ضعف] رژیم مورد بهرهبرداری قرارگرفت. افزون برهمه، با وصف اعلان مصالحه ملی حاکمیت حزب از حدود حکومت آیدیالوژیک فراتر رفته نتوانست، علاوه برآن حزب خصلت نظامی گری و دولتی بودن خود را تا آخر حفظ کرد، به همین سبب با تضعیف دولت تضعیف و با سقوط آن متلاشی گردید. این همه سبب شد که حزب به دستهها و گروپها تقسیم شود. حزب که از تأسیس الی فروپاشی آن بیست و هفت سال را دربر گرفت توانست صرف دو کنگره را دایر نماید. در کنگرهٔ دوم که ۲۵ سال بعد از کنگره اول دایر گردید اسناد مرامی حزب که از لحاظ زمانی با اوضاع جدید مطابقت نمیکرد با در نظرداشت شرایط و اوضاع جدید تدوین گردید. در همین کنگره همچنان اسم حزب از دموکراتیک خلق به حزب وطن تبدیل و تعدیل گردید. کنگرهٔ دوم با بررسی نقادانه ازگذشتهٔ حزب با سیاستهای تند روانه و غیر واقعبینانهٔ گذشتهٔ آن وداع نموده و برنامهٔ واقعبینانه و علمی را در برابر حزب قرار داد. با فروپاشی اتحاد شوروی و عدم حمایت جمهوری فدراتیف روسیه از جمهوری افغانستان و اعلان حمایت از مخالفین دولت افغانستان و اخلال و تخریب پروسهٔ آشتی ملی و برنامهٔ صلح ملل متحد در داخل، که نه فقط زمینههای صلح آمیز حل و فصل بحران افغانستان از بین رفت بلکه به سقوط دراماتیک و توطئه آمیزحاکمیت جمهوری افغانستان و حزب وطن و برقراری تنظیمهای بنیادگرای مذهبی دشمن یکدیگر انجامید که تراژیدی خونین افغانستان را طولانیتر ساخت. از تحلیل و بررسی انکشاف دو دههٔ اخیر در عرصهٔ ملی و بینالمللی میتوان چنین نتیجه گرفت که دوران جدیدی جایش را گرفتهاست که مشخصهٔ عمدهٔ آن را دموکراسی، زیست باهمی، حاکمیت قانون و حل دموکراتیک مسائل ملی تشکیل میدهد. بادر نظرداشت این تجارب ما نیز آغاز کار خود را روی پایههای محکم خود آگاهی ملی، ناسیونالزم، بنا نهادهایم که برمحور دموکراسی و بر بستر عقاید، سنن و عنعنات پسندیدهٔ مردم بنا نهاده شود. ما همچنان به این باوریم که در شرایط کنونی که چگونگی حاکمیت کی بر کی، نیروهای مولده و مناسبات تولید درکشور روشن نیست، تشکل آیندهٔ ما نیز نمیتواند پیشآهنگ این یا آن طبقه باشد، بلکه مرکز تجمع و بسیج تمام نیروهای صلح خواه، ترقی پسند، تحول طلب، خواهان زیست متمدن جامعه و ضد بنیادگرایی وترویزم خواهد بود. تشکل آینده ما بصورت موجز از سیاستهای آتی پیروی خواهد کرد:
ناسیونالیزم، دموکراسی، عدالت اجتماعی و تساوی حقوق زن و مرد سنگ پایههای اساسی سیاستهای ما را در عرصهٔ داخلی تشکیل خواهد داد. ناسیونالزم از نظر ما به معنای حفظ و حراست از وحدت ملی، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشور است. دموکراسی به معنای حق سهمگیری مردم در امور ملی ازطریق سیستم نمایندگی در پارلمان براساس ابراز رأی در انتخابات و حل دموکراتیک مسائل اتنیکی و قومی در کشور و سهم دهی تمام ملیتها و اقوام کشور در ادارهٔ دولت [است]. عدالت اجتماعی به معنای نقش وسیعتر دولت در پیشبرد اقتصاد کشور از طریق مبارزه بخاطر تنظیم سیاست سالم مالی و پولی بخاطر تأمین فرصتهای مناسب برای فعالیت مؤثر همه سکتورهای اقتصادی و تأمین هم آهنگی میان آنها برطبق ویژگیهای مرحلهٔ بازسازی و گذار به سوی اقتصاد بازار آزاد درکشور با در نظرداشت رشد اقتصاد ضعیف و ناتوان جامعه، بالخاصه در لحظهٔ کنونی که اکثریت مطلق نفوس کشور با کمکهای بشر دوستانهٔ منابع بینالمللی به زندگی شان ادامه میدهند، توجه به بازسازی سیستم اقتصادی کشور با در نظرداشت ظرفیتهای موجود و انکشاف آن مطابق تکنالوژی معاصر و توجه به اصل افزایش توان خرید مردم به منظور محو فقر در جامعه [است]. تساوی حقوق زن و مرد در همه عرصهها. ما به این باوریم که بدون سهمگیری زنان در امور اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کسی نمیتواند توقع بازسازی، انکشاف و ترقی کشور ویران افغانستان را داشته باشد.
حادثهٔ سپتامبر سال ۲۰۰۱ از نظر ما نقطه عطف در تاریخ معاصر جهان شمرده میشود. این حادثه رهبران جهان را به بازنگری جدی در روابط بینالمللی واداشته است. با این حادثه، جهان ما که پس از سقوط سوسیالزم در شوروی سابق و ختم جنگ سرد داشت دوران رو یا روییها و تصادمات را پشت سر میگذاشت و وارد یک مرحلهٔ جدیدی از روابط و مناسبات میشد، با تکان وحشتناک در روز یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ یکبار دیگر بدو جناح آشتی ناپذیر رو در روی هم قرار گرفت. اسلام بنیادگرا و افراطی درچارچوب تروریزم، القاعده و طالبانیزم و حامیان شان از یکسو و باقی جهان در سوی دیگر در یک جنگ خونین مقابل هم قرار گرفتند. دوستان! حادثه یازدهم سپتامبر مردم جهان را یکبار دیگر متوجه عمق بحران افغانستان و حقایق تلخ و دردناک تطبیق سیاستهای یک جانبه و عاقبت نیاندیشانه از جانب کشورهای غربی بخصوص ایلات متحده آمریکا در قبال وطن ما در طی دو دهه اخیر نمود و حقانیت موضعگیریهای سازنده و صلحجویانه حزب و دولت ما را برملا ساخت. فهم ما این است، مساعی که به منظور سرنگونی حاکمیت تروریستها درکشور ما راه اندازی گردید و تا تدویر این اجلاس روی همرفته نتایج معینی به بار آوردهاست اقدامی است گرچه نا وقت اما مثبت و در هر حال با چشمانداز روشن برای آینده افغانستان. اهداف کوتاه مدتی که با راه اندازی این مساعی پیشبینی شدهاست یعنی سرنگونی حاکمیت طالبان، قلع و قمع نهایی گروپ تروریستی القاعده و افراطیون خارجی و کوتاه کردن دست کشورهای همسایه از کشور ما و تشکیل یک حکومت برپایههای وسیع به اشتراک تمام ملیتهای ساکن درکشور ما، اعاده دموکراسی و آغاز اعمار مجدد افغانستان و غیره همه و همه با منافع علیای ملی ما مطابقت دارد و ما از آن حمایت و پشتیبانی بیدریغ خود را اعلام میداریم. هدف ما از تشکیل مجدد اعضای سابق حزب وطن در واقع گردهم آوری و بهم رسانیدن اعضای سابق حزب به مثابه بدنه بزرگ جنبش وطنپرستانه و روشنفکرانه افغانستان است که در واقع زمینه را برای روی کار آوردن همین جریان فراهم سازد. به این سبب ما به این باوریم که هرگونه تشکلی که قرار است ساخته شود دروازههای باز برای جذب وطنپرستان خواهد داشت و نقش وصل کننده آن هرگز ختم نخواهد شد. زیرا ما به پلورالیزم سیاسی جدی معتقدیم. ما به این باوریم که اعضای حزب وطن به مثابه کتله بزرگ وطندوستان افغانستان هنوز این پوتنسیال را دارند که در سرنوشت آتی کشور نقش بازی نماید. سؤال اینجا است که از کجا و چگونه آغاز کنیم؟ گذشته حال و آینده خود را به حیث انسانهای متعهد و آگاه چگونه رقم بزنیم؟ جایگاه خود را در مبارزه بخاطر نجات کشور چگونه دریابیم؟ میتوانیم به جرئت بگوییم که دهها سؤال در مورد تاریخچه جنبش ما هنوز پاسخ نیافتهاست، همانطوریکه دهها سؤال هم در مورد آینده هنوز لاجواب باقی است. این سؤالها و دهها سؤال دیگر از این دست در شرایطی مطرح میگردد که تمام راههای آزموده شده و بقول معروف همه راههای پای خورده و غبار قدمهای گذشتگان هنوز در هوا است. عده ای هم که از بحران سه دهه اخیر ظاهراً سرسالم بدر بردهاند زیر بار شکستها گرد تقصیر را هر یک بردامن دیگری میجویند. در واقع علت درماندگی ما و این همه تأخیر در راه اندازی یک جنبش فراگیر ملی هم همین است که راههای جدید هنوز کشف نشده وآزمایش نشدهاست. ما به این باوریم که فرزندان این خانواده در صورتی میتوانند نقش تاریخی شان را یکبار دیگر موفقانه و مثبت بازی نمایند که با عادات تفرقه گرایانه دیروز وداع نمایند. جداً بایست با کینهتوزی و عداوت وداع کرد و صمیمیت و دوستی را گسترش داد. ما با آن عده دوستان هم نوایی داریم که اقدامات آینده را در آیینهٔ تجارب گذشته مینگرند و تکیه شان بیشتر بر ایجاد تفاهم صمیمانه است. زیرا ایجاد تشکیلات سیاسی بدون تقاهم بیشتر شکل نمایشی و مانور را دارد و در واقع اجتماع همفکران را تا سرحد جرگه عادی پایین میآورد و به درد امروز و فردا نمیخورد. نباید فراموش کرد که نبود تفاهم در جنبش ما حاصل دسترنج یک نسل را به تباهی کشانید و نخلی که که با خون دهها هزار وطنپرست آبیاری شده بود خشکانید. ما همه مربوط به دیروز هستیم اما، هیچکدام به دیروز نمیاندیشیم. به قول معروف این که کجا میرویم بسیار مهمتر است از این که از کجا آمدهایم. زنده و سعادتمند باد مردم افغانستان. پاینده باد اتحاد افغان؛ و من الله توفیق. رئیس حزب متحد ملی افغانستان.»
تشکیل حزب متحد ملی از سوی بخشی از اعضا و هواداران حزب دموکراتیک خلق، در اروپا مورد استقبال قرار گرفت و با بر گزاری جلساتی از آن حمایت کردند. در همین رابطه جلسهای در تاریخ ۱۹/۷/۱۳۸۲ (۱۱ اکتبر ۲۰۰۳) در شهر گوتنبرگ سویدن با شرکت اعضای حزب وطن مقیم کشورهای اسکندناوی تشکیل شد. در بخشی از قطعنامهٔ این جلسه چنین آمدهاست: «به تعقیب جلسهً مؤسسان تشکیل حزب متحد ملی افغانستان در کابل (۳۱/۵/۸۲) و جلسهٔ تاریخی کمیسیون تفاهم و همبستگی اروپایی در حمایت از تأسیس حزب متحد ملی درشهر هالند، اینک در فرصت زمان کوتاهی جلسه یً تاریخی شهر گوتنبرگ (سویدن) که در آن عدهای از اعضای سابق حزب وطن، هواخواهان و شخصیتهای اجتماعی و سیاسی افغانستان مقیم کشورهای سکندناوی اشتراک دارند، دایر گردید. درسرخط کار اشتراک کنندگان جلسه، حمایت از آرمانهای تاریخی اعضای حزب وطن، هواخواهان آن و سایر رزمندگان راه خوشبختی، رفاه و سعادت کشور ما [!] قرار دارد. همهً اشتراک کنندگان به این امر معتقد اند که تشکیل حزب متحد ملی افغانستان در شرایط دشوار و جدید مبارزه یک امر تاریخی و مطابق به آرمانهای استقرار صلح، حاکمیت قانون و جامعهً متکی برعدالت و رفاه همگانی و بدون تبعیض میباشد».
قابل ذکر است که شورای اروپایی حزب متحد ملی طی کنفرانسی در مورخهٔ ۱۴/۳/۲۰۰۴ میلادی در شهر «آرنهم» هالند تشکیل شد. در این کنفرانس آقای یاسین بیدار به عنوان رئیس شورای اروپایی حزب متحد ملی انتخاب شد و اعضای کمیسیونهای تفتیش و کنترل و مشورتی نیز انتخاب شدند. با وجودی تلاشهایی که صورت گرفته حزب متحد ملی نتوانستهاست اکثریت اعضای حزب وطن را در خود متشکل کند و بنا بر این، مورد انتقاد شدید بعضی جناحها و عناصر وابسته به حزب مذکور قراردارد.
علاوه بر مخالفتهای جناحها و اعضای سابق حزب وطن، همان طوری که در سطور پیشین گفنه شد، ثبت حزب متحد ملی، با مخالت وزارت عدلیه و قوهٔ قضائیه به دلیل سابقه کمونیستی و ضداسلامی رهبری و اعضای این حزب مواجه شد، اما حزب مذکور با حمایت دولت و منابع غربی به کار خود ادامه داد و هیئت اجرائیهٔ آن به مناسبت اولین سالگرد تأسیس این حزب در تاریخ ۳۱/۵/۱۳۸۳ (۲۱ اگست ۲۰۰۴) پیامی مبنی بر موفقیتهای حزب انتشار داد.
به هرحال، مرامنامهٔ حزب متحد ملی افغانستان با یک مقدمه در چهار بخش سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تدوین شدهاست. در این مرامنامهٔ در رابطه با تأسیس حزب متحد ملی چنین آمدهاست: «توافقات بن به مثابهٔ یک آغاز نیک در ختم بحران افغانستان ایجاد دولت موقت، تدویر لویه جرگه اظطراری با ایجاد دولت انتقالی و مؤسسات دایمی که مردم را باید در تأمین صلح و امنیت پایدار و بر بنیاد آن نظام منتخب ملی، بازسازی همهجانبه در کشور، تأمین حاکمیت قانون، دموکراسی و اعمار جامعهٔ مدنی یاری میرساند. این خود تکانه ای است که ایجاد یک سازمان سیاسی را در کشور به یک امر لازمی و ضروری مبدل گردانید. سازمانها و نهادهای سیاسی مولود تفکر نوین سیاسی ملی [؟ ؟] با داشتن خطوط فکری مشترک بعد از مذاکرات و نشستهای پیهم بر آن شدند که جهت نیل به صلح و باز سازی افغانستان در عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بر مبنای اساسات دموکراسی، لازم است تا به پراگندگی این نیروهای آگاه به مثابهٔ ثروت ملی پایان بخشیده و در یک ساختار واحد سیاسی، سازمان سیاسی واحد سراسری ملی تشکل یابند و نقش خویش را به مثابهٔ بزرگترین نیروی متشکل سیاسی جامعهٔ افغانی و مدافع راستین منافع ملی و خدمتگذار مردم در پروسهٔ تحولات سیاسی کشور ایفا نمایند. این نیروها در حالی که موجودیت شان را به مثابهٔ سازمان واحد سرتاسری در کشور اعلام میدارند بعد از بر رسی نقادانهٔ تاریخی از حوادث بیش از دو دههٔ اخیر در کشور و عوامل آن بدین باور اند که سیاستهای تقابل و اصطکاک گرا، نفی مخالفین، عدم تحمل دگر اندیشی، حل منازعات و اختلافات از طریق توسل به زور و اسلحه و تکیه بر انحصار قدرت در راستای تأمین منافع گروهی، نمیتواند به بحران فاجعه بار در کشور پایان بخشد. [حزب متحد ملی] با انتباه از آن، سیاست تفاهم را نه تنها به عنوان یک وسیله جهت نیل به بحران در کشور مطرح میسازد بلکه به مثابهٔ یک ابتکار مؤثر و رهگشای خوبی در راه تفاهم منطقوی و جهانی در حل منازعات و تنشهای مختلف منجمله بحران افغانستان [از سیاست تفاهم] بیدریغ جانبداری مینماید. فهم حزب متحد ملی افغانستان از خط فکری که مسیر حرکت آن را میسازد آن است که این شالودهٔ جایگاه و سنگر مطمئن همه وطن دوستان و هوا داران راه دموکراسی و عدالت اجتماعی در کشور ما است و همه را صادقانه بدانسو دعوت مینماید. حزب متحد ملی افغانستان خود را مخالف هیچ حزب و سازمانی در کشور نمیداند [و تنها با آنهایی] ستیزه دارد که با وطن، مردم و منافع ملی کشور ما دشمنی و خصومت آشکار و پنهان دارند .»
در بخش سیاست داخلی حزب متحد ملی افغانستان، مانند سایر احزاب مشابه مسائلی مختلفی مطرح شده که «پیروی و رعایت دین مبین اسلام، حمایت از تأمین آزادی و اجرای مراسم و مناسک دینی پیروان سایر ادیان، رعایت سنن پسندیدهٔ ملی و مخالفت جدی با سوء استفاده از دین به مثابه ابزار سیاسی [!!] .»؛ «حمایت از استقرار نظام دموکراتیک در وجود دموکراسی پارلمانی، پارلمان دو مجلسهٔ ممثل ارادهٔ مردم بر مبنای پلورالیزم سیاسی از طریق برگزاری انتخابات عمومی، آزاد، سری و مستقیم به منظور [تحقق] اصل تعلق حاکمیت به مردم»؛ «تلاش به منظور ایجاد نظم نوین اجتماعی در خور دوران معاصر و اعمار جامعهٔ مدنی با در نظر داشت ارزشهای معنوی و فرهنگی جامعهٔ افغانی»؛ مبارزه علیه همه انواع تبعیض، تعصب و خشونت ، افراط گرایی، عقب گرایی و بنیادگرایی به شمول گرایشات ناقض وحدت ملی (شوونیزم، سکتاریزم و سایر پدیدههای منفی) .»؛ «دفاع از ایجاد جبههٔ متحد ملی، متشکل از احزاب سیاسی، سازمانهای اجتماعی و شخصیتهای ملی متفق الرأی بر بنیاد دموکراسی، جهت نیل به اهداف مشترک ملی میهنی» از جمله اهداف این حزب عنوان شدهاست. در بخش سیاست خارجی، حمایت از منشور سازمان ملل، اعلامیهٔ حقوق بشر، میثاقها و کنوانسیونهای بینالمللی، سیاست بیطرفی مثبت و فعال، «حل و فصل عادلانهٔ مسائل سرحدی افغانستان با همسایگان و بخصوص کشور اسلامی پاکستان از طریق تفاهم، مطابق کنوانسیونهای بینالمللی»، حمایت از مساعی جامعهٔ جهانی برای مبارزه با تروریزم و تبهکاری سازمان یافته و «حمایت از حق تعیین سرنوشت ملل توسط خود شان، بدون مداخلات خارجی» از اهداف مهم حزب متحد ملی عنوان شدهاست. در بخش فرهنگی در کنار سایر مسائل به «مبارزه علیه خشونت و توسل به آن به منظور زدودن اختلافات قومی، قبیله ای، مذهبی، نژادی، سمتی، لسانی و گروهی و جلوگیری از ترویج پدیدههای زیانبار فرهنگ بیگانه که با ارزشهای اصیل ملی ما در تناقض اند» و «توجه به رشد و گسترش آزادانهٔ فرهنگ، زبان و سایر مشخصات مربوط به تمام اقوام با هم برادر افغانستان واحد» اشاره شدهاست. اساسنامهٔ حزب متحد ملی در شش فصل و ۲۶ ماده تدوین شده و ساختار تشکیلاتی آن عبارت است از: مجمع عمومی، شورای عالی، هیئت اجرائیه، هیئت رئیسه، کمیسیون مشورتی، کمیسیون بر رسی و تفتیش مرکزی و شوراهای محلی، ولایتی، شهری، ولسوالی، ناحیوی و محل زیست.
مطالعه و بر رسی مطالب پیش گفته بخصوص بیانیهٔ اساسی اجلاس مؤسسان و نوشتههای آقایان بیدار و دهمل، یکی در دفاع از حزب متحد ملی و دیگری در انتقاد از این حزب و پیام هیئت اجرائیهٔ حزب به مناسبت سالگرد تأسیس آن همه حاکی از آن است که کمونیستان حزب وطن (= حزب دموکراتیک خلق افغانستان) با وجودی که به شکست این حزب و سیاستهای نا درست آن اعتراف نموده و از تفکر نوین سیاسی ملی سخن میگویند، اما به آرمانها و عقاید کمونیستی خود وفا دار اند و از لحاظ فکری و ایدئولوژیک بصورت اساسی متحول نشده و از یک شاخهٔ شجرهٔ خبیثهٔ الحاد به شاخهٔ دیگر آن پریدهاند. آنها هنوز به حزب کمونیستی دموکراتیک خلق و کارنامههای ضد بشری آن افتخار نموده و آن را «ممثل افتخارات دیروز» و «مشعل راه نجات امروز و فردای کشور» میدانند. کمونیستان دیروز و لیبرال دموکرات نماهای امروزی بیشرمانه حزب وطن را مدافع مردم و کشور دانسته و ملت افغانستان را که علیه مظالم و جنایات این حزب قیام کردند و بیش از دو میلیون شهید و معلول دادند با سوء استفاده از عملکرد چند گروه و دستهٔ سیاسی و تروریستی مانند خود شان که در نتیجهٔ کودتای خونین کمونیستان حزب وطن و مداخله گران روسی و غربی بوجود آمدند، ارتجاع سیاه، بنیادگرا و تروریست خوانده محکوم میکنند. اینها آن قدر بی انصاف و متعصب هستند که از خود نمیپرسند اگر حزب آنها از مردم دفاع میکرد پس یک و نیم میلیون نفر را در افغانستان در زمان حاکمیت این حزب کی به شهادت رسانید و هزاران قریه و روستا و خانه را بر سر مردم بی دفاع افغانستان در مناطق مختلف این کشور با ریختن بمبهای ناپالم کی خراب کرد ؟. آقای علومی که خود به عنوان یک افسر نظامی کمونیست و به اصطلاح خود شان فاتح جبهات برزگ !!، در جنگ علیه مردم افغانستان شرکت داشته و دستش تا مرفق در خون زنان و مردان و کودکان این سرزمین رنگین است در بیانیهٔ خود تنها دههٔ بعد از سقوط رژیم دست نشاندهٔ کمونیستی را غمانگیزترین سالها در تاریخ افغانستان میداند که باعث نابودی هستی مادی و معنوی مردم این کشورگردیده است. او و همفکرانش به این واقعیت انکار ناپذیر تن نمیدهند که بحران در افغانستان را حزب دموکراتیک خلق با کودتای نا میمون هفتم ثور ۱۳۵۷ آغاز کرد و فاجعهٔ جنگ داخلی بعد از سقوط رژیم کمونیستی و ظهور گروه طالبان نیز ادامهٔ همان بحران بود و آتشافروز جنگهای بعد از سقوط رژیم نیز کمونیستان حزب دموکراتیک خلق و رقیبان مائوئیست آنها بودند که در قالب گروهای جهادی جنگهای قومی و مذهبی را راه انداخته بودند. تأسف آور است که کمونیستان حزب دموکراتیک خلق هنوز از اشتباهات گذشتهٔ شان درس نگرفته و کما فیالسابق به تعریف و تمجید از خود پرداخته و هر گروه و دستهٔ آنها خود را افتخار ملی!، مشعل راه نجات! و مطابق خواست مردم! دانسته و ادعا میکنند که از میان مردم برخاسته و مردم با آنها هستند. این ادعاهای آنها که با واقعیت در تضاد است، تنها میتواند بر اساس تعریف کمونیستی از مردم توجیه شود، تعریفی که تجربه و دانش بشری نا درستی آن را به اثبات رساندهاست.