موضوع بحثی که خدمت دوستان انتخاب کردهام و طزح میکنم، «اهمیت خاطره نگاری دربارهٔ جهاد و وقایع انقلاب» است. وعلت این که این موضوع را انتخاب کردم بنده برای این همایش، این بود که ما از یک قسمت بسیار مهم و یک کار بسیار اساسی و ریشهای که برای حفظ دستاوردهای جهاد باید انجام میشد، تا حدودی زیادی غفلت کردیم و حاصل این غفلت هم این است که ما تقریباً با فاصله حدود ۳ دهه از وقایع اوایل دوران جهاد، مثلاً قیام ۲۴ حوت یا قیام ۳ حوت کابل و امثال اینها، آگاهی بسیاری از این وقایع نداریم و چیزی بسیاری ازاینها ثبت نشده که ما امروز آن را بتوانیم حتی دست مایه صحبت درچنین همایشی قرار بدهیم. به به هرحال، کسانی که درآن دورانها حضورداشتهاند، یا درسنین کم بودهاند و کم و بیش شاهد وقایع بودهاند تا حدودی اطلاع دارند و میدانند چه رویدادی اتفاق افتاد؛ ولی نسل جوان ما، نسلی که مخصوصاً در محیط مهاجرت بارآمده، تقریباً با این وقایع بیگانه است و شاید حتی نام قیام ۳ حوت برای او کم و بیش غریب به نظر بیاید. حالا، ببینیم که چه کارهایی میشود کرد که ما این فراموشی را کمکم بدل بسازیم به حفظ واقعیتها.
به طور کلی اگرعرض کنم مقدمتاً، اثرات و دستاوردهای یک قیام دو گونه است: یکی دستاوردهای عملی که در حوزه سیاست و اداره مملکت است، یعنی قیام منتج به نتایجی میشود، چنانکه در افغانستان هم منتج شد، جهاد را گسترش داد، روسها از کشور بیرون شدند و ثمراتی که داشت ما از این ثمرات استفاده کردیم، درست استفاده کردیم یا نکردیم بحث جداگانهای است.
یکی دیگرازاین دستاوردها، دستاوردهای نظری است. آن دستاوردها را اگر ما دستاورد عملی بنامیم، دستاوردهای نظری هم یک جنبش میتواند داشته باشد. یعنی یک مقداری باعث بالا رفتن آگاهی مردم نسبت به ظلمی که بر آنها میشده، بشود. یعنی وقتی که یک اتفاقی میافتد، قیامی در یک جامعه روی میدهد، بسیاری ازمردم لاجرم به این فکر میشوند که چرا این قیام رخ داد، در سالهای بعد هم همچنین. ولاجرم در پی ریشههای آن بر میآیند و آن ریشه را وقتی جستجو میکنند به بسیاری از نتایج میرسند. یعنی یک قیام، صرف یک قیام و چگونگی آن و آگاهی از شکل پیدایش آن بسیار مؤثر خواهد بود در نسلهای آینده برای انتخاب خط و مشی مبارزه، روشهای مبارزاتی و این که از تجربههای یک قیام چگونه میشود استفاده کرد، تا چه حد میشود به این تجربهها متکی بود، نظایر این را تکرار کرد، در مواقع لزوم بهسازی کرد، بهبود بخشید و امثال اینها. اینها دستاوردهایی هستند که برای آینده ما میماند.
گذشته از آن، ایجاد روحیه انقلابی در مردم [دستاورد مهم نظری به شمارمی رود]. یعنی مردمی که بدانند در پشت سراینها چه مقدار قیامها رخ داده، چه خونهایی ریخته شده، چه مردمی به زندان رفتند، سختی کشیدند، شکنجه شدند، قتلعام شدند، کشته شدند. اینها لاجرم روحیه انقلابی مردم را بالا میبرند. مردم فکر میکنند که خوب، در واقع ادامه دهندگان یا نسلهای آینده، آنچنان مردمی هستند. بسیاری از وقتها شاید همین که مردم ما به مقابل روسها قیام کردند، ذهنشان متکی بوده به مبارزاتی که علیه انگلیسها داشتند و آن خاطرهای که داشتند که در برابر یک ابرقدرت میتوانستند قد علم کنند، یا مسلماً بی اثر نبود.
اینها دستاورهای بسیارمهمی اند و ما متأسفانه از جنبشهای اسلامی خودمان، بسیاری از این دستاوردها را نداریم. به خاطر چه؟ به خاطر این که با جزئیات این جنبشها زیاد آشنا نیستیم؛ و جنبشی که دستاورهای آن باقی نماند، ثبت نشود و به صورت مکتوب بر نسلهای بعدی سپرده نشود خوب، دستاورهای کوتاه مدتی به وجود میآید، بعد از آن از بین میرود. مثلاً فرض کنیم یک جنبش یک حکومت را سرنگون میکند و باز یک حکومت دیگری میآید و کمکم اگر این دستاورهای نظری نباشد، آن دستاوردهای عملی شاید در سالها و یا احیاناً دهههای بعد به چشم مردم نیاید؛ ولی آن چیزی که باقی خواهد ماند، جنبههای نظری این کار هست؛ و این آثار مکتوبی که باقی میماند از یک نهضت، طبعاً شکلهای گوناگونی میتواند داشته باشد، همه این شکلها برای ما کاربردی است. یکی از این شکلها مثلاً تاریخی است که از این نهضت باقی میماند، از این جنبش باقی میماند. خوب، تاریخ یک تعریف خاصی دارد، ویژگیهایی دارد و مؤلفینی هستند که این تاریخ را مینگارند، مینویسند، ثبت میکنند بر اساس یک سلسله اسناد و مدارک که اسناد و مدارک اینها، بعضی وقتها اسناد مکتوب هستند و بعضیها قرائن و امثال اینها.
یکی دیگر، واقعه نگاری یا گزارشهای جنگی یا گزارشهایی از جهاد و قیام و اینها هست که افراد مختلفی در متن مبارزه، در متن مقامت ممکن است که گزارش ایام جنگ و جهاد خودشان را به صورت روزمره ثبت بکنند؛ و این گزارشها بعداً بصورت مکتوب باقی بمانند و به چاپ می برسند و مورد استفاده نسلهای بعد قراربگیرند که متأسفانه ما ازاین نوع بسیار نداریم که دلایلی هم دارد.
یکی دیگر از اینها خبرهایی هست که در رسانهها باقی میماند که البته این بسیار مغشوش است و کمتر میشود به اینها اتکا و استناد کرد. یکی دیگر از اینها خاطرات هست که باقی میماند. خاطراتی که ممکن است کسانی آنها را به عنوان خاطرههای دوران خاصی از زندگی خودشان بنگارند. مثلاً فرض میکنیم، دوره جهاد، جنگ، مبارزه، زندان و امثالهم. یکی دیگر داستانهایی است که ممکن است متکی بر این وقایع نوشته بشود که در حوزه ادبیات داستانی قرار میگیرد. باز فیلمنامه را هم اگر به این اضافه بکنیم، چون آن هم نوعی از ادبیات داستانی هست، جمع میشود به این؛ و نوع دیگر شعر هست. دلیل برای این که خاطره مورد تأکید ما در این بحث هست، آن است که یک موقعیت ممتاز دارد. موقعیت ممتازش هم به خاطر این است که تا حدود بسیار زیادی نزدیک هست به جزئیات وقایعی که اتفاق افتاده.
ببینید! در شعر و داستان ما یک مقداری کلیات را مطرح میکنیم. در داستان ممکن است جزئی نگری هم بشود. ممکن است، ولی ممکن است آن جزئی نگری دقیقاً منطبق با واقعیت نباشد، بلکه تخیلی باشد. داستان هاو رمانها غالباً این چنین هستند و بهره بسیاری از واقعیت ندارند. شعرها که به طور کلی بیشتر نمادین هستند و کلی گویی در آنها میشود. در مورد خبرها، همچنان که عرض کردم، بسیاری از اینها مغشوش هست و نمیشود به آن اعتماد کرد. حتی خبرهایی از طرف جناح مقاومت یا مخالف آن گفته میشود، درهرمورد ممکن است اغراقهایی صورت بگیرد.
تاریخ، تاریخ خودش متکی به یک سلسله اسنادی هست که یکی از اسنادی که این تاریخ را به وجود میآورد، خاطراتی هست که در آن دوران وجود دارد؛ بنابراین میبینیم که خاطره تا حدود زیادی منطبق و متکی بر واقعیات و انعکاس دهنده همان واقعیتها برای نسلهای دیگر است. یعنی خاطره علاوه بر این که واقعیت است، خود آن میتواند ماده خاصی بشود، برای بعضی از آثاری که بر مبنای آنها به وجود میآیند. یعنی ممکن است کسی خاطرات دوران جهاد را، اگر نوشته شده باشد، گردآوری بکند، آن را مطالعه بکند و بر اساس آن بتواند یک داستان بنویسد...
......... البته در تاریخهای معتبر ما هست، «افغانستان در مسیر تاریخ»، «افغانستان در پنج قرن اخیر»، تاریخهایی که محققین خارجی نوشتهاند و بسیاری از آثار دیگر. منتهی در آنها این جزئی نگری که ما را هدایت بکند به خود متن واقعه و به جزئیات واقعه، بسیار نیست. خاصیت دیگر خاطره این است که توأم هست با قضاوتها و روایتهای باطنی افراد. یعنی افراد علاوه بر این که واقعه بیرونی را گزارش میکنند از وضعیت درونی خودشان در قبال آن واقعه هم حکایت میکنند؛ و به این لحاظ تأثیرعاطفی دارد خاطره. ما یک گزارشی از یک جنگ بخوانیم، آنقدر شاید تأثیر نپذیریم که اگرخاطرهای ازیکی از کسانی که دراین جنگ حضورداشته، بخوانیم، این بر ما تأثیر می گذراد؛ و خاصیت دیگری که خاطرهها دارند این است که غالباً جنبه ادبی دارند. یعنی در آنها یک بیان ادبی اتخاذ میشود و این بیان ادبی، خودش تأثیرگذاری را بالا میبرد. ما نمونه این را در دوران جنگ تحمیلی درایران دیدیم که مردم امروز بعد از حدود ۲۰ سال از پایان جنگ بیشتر رغبت دارند به خواندن آثار ادبی که برمبنای تحولات و وقایع جنگ پدید آمده است و ما میبینیم که بعضی از کتابهای خاطراتی که محققین ایرانی گردآوری کردهاند از رزمندگان و از سرداران شهید و امثال اینها، گاهی به چاپهای بالای ۲۰ بار و ۳۰ بار میرسند، خواننده دارند و مخاطب دارند. این چیز بسیار مهمی است که متأسفانه در جامعه ما تقریباً از آن غفلت شده است. یعنی ما از خاطرات دوران جهاد، در شکلهای مختلف آن، در خود جنگ، جبهه جنگ، در پشت جبهه، درمهاجرت، در زندانها، در بازداشتگاهها چیزبسیاری نداریم.
البته خوشبختانه در یک مقطع زمانی یک کار بسیار مهم شد و من هم چون در آن کار به نحوی دخیل بودم، به نسبت این را توضیح بدهم خدمت دوستان که در حوالی دهه ۷۰ با فعالیت بعضی ازاهل قلم که کم و بیش در جبههها هم حضور داشتند، مخصوصاً جناب آقای سید فضل ا.. قدسی شاعرگرانقدرما نوعی خاطره نویسی هم رایج شد. اولین کتابی که به این صورت گردآوری شد مجموعه خاطرهای بود از خود آقای فضل ا.. قدسی و بعد این سلسله ادامه پیدا کرد و خاطراتی ازنقاط مختلف افغانستان، ازجریان جنگ و جهاد گردآوری شد و تا جایی که من در جریان آن هستم، حدود ۱۳ یا ۱۴عنوان کتاب ما داریم، به عنوان خاطرات جهاد افغانستان که سلسله واراست و توسط دفترادبیات مقاوت چاپ شده است. من در بسیاری از این کتابها البته در ویراستاری آنها سهیم بودم، در پیگیری امورچاپش ولی نگارش اینها غالباً با دوستان اهل قلم ما بوده، مخصوصاً آقای حمزه واعظی و محمد حسین فیاض که یک مجموعه خاطره دربارهٔ جنگهای غزنی و جبهه شهید بوستان علی مجاهد گردآوری کرد. خود آقای قدسی خاطراتش است که در مزار و شولگر و درجاهای دیگر چیزهایی نوشته بود. بعضی از دوستان دیگربه صورت پراکنده ازمناطق مرکزی افغانستان ازمناطق غرب، هرات و اینها، خاطراتی داشتند.
بعد ازآن که بعضی از دوستان گردآوری خاطرات هرات را به طور مشخص بر سردست گرفتند. یکی مجموعه برای قیام ۲۴ حوت فراهم آمد، یک مجموعه برای جنگ زنده جان و ۳، ۴ تا کتاب هم دربارهٔ خاطرات جهاد مجاهدین هرات که متأسفانه این کتابها توفیق اقبال چاپ نیافت ولی آنقدر هست که وقتی ما کتاب ۲۴ حوت را اگرچاپ شود بخوانیم به جزئیات این قیام کم و بیش آشنا میشویم. دیگر صحبت کلی از ۲۴ حوت نمی دانیم. مشکلی که ما داریم غالباً این است که وقتی میگویند قیام ۲۴ حوت، میگویند: بله، قیام مردم ما علیه متجاوزین با ۲۵ هزارشهید. درحالی که وقتی ما وقایع را نگاه میکنیم، بسیاری ازجزئیاتی هستند که بیشتراز این صحبت کلی برای ما ارزشمند هستند. کارهایی که کردهاند، مثلاً یک جا مردم قیام کننده تعدادی روس را دستگیر میکنند، روسهایی که البته برای کارهای تخنیکی آمده بودند، مثلاً مهندس بوده، چی بوده، اینها را آزاد میکنند، با آنها برخورد بسیار انسان دوستانهای دارند. یکی ازاینها مرد است، یکی زن هست، آن زن را میسپارند به چند تا از خانمها که پیش آنها زندگی کند درآن ایام، و بعد از آن، او را به صلیب سرخ تحویل میدهند یا یک چنین چیزی. ما نظایراین وقایع، جزئیات و این گذشتها و جوانمردیها را داریم. در این قیام اتفاقاتی که میافتد در جریان ۲۴ حوت، ما میبینیم که تا حدودی با یک کتاب مثلاً ۸۰ صفحهای دربارهٔ قیام ۲۴ حوت بسیاری از زوایای تاریک این قیام برای ما روشن شده است. دیگرهر کس بگوید، قیام ۲۴ حوت، نمیگوید که قیام مردم هرات با ۲۵ هزار شهید. حالا میگویند ۲۵هزار شهید، اصلاً استناد این عدد به چی هست؟ آیا ارزش یک قیام به تعداد زیاد شهدای آن هست؟ قیام کربلا ۷۲ شهید داشت ولی ارزش قیام معمولاً به چیزهای دیگری هم هست که متأسفانه در این صحبتهای کلی فراموش میشود و از جزئیات سخن گفته نمیشود.
همانطور که عرض کردم، این چنین کارهایی شد و متأسفانه این کارها تداوم پیدا نکرد. به همین دلیل هم در برای بسیاری از وقایع دیگر مجموعه خاطره نداریم. خوب، مجموعه خاطرهای برای ۲۴ حوت نداریم، برای ۳ حوت نداریم. من تا حالا برخورد نکردهام به مجموعه مدوّنی که درآن حتی وقایع نگاری قیام سوم حوت شده باشد؛ و اگرهم در صحبتها در جاهایی دوستان سعی میکنند در متون تاریخی جست و جو بکنند، چیزهایی را پیدا بکنند، اینها را باید مغتنم بدانیم. منتهی کسانی که مشخصاً درمتن واقعه حضورداشتند و امروزهم بسیار کمتردردسترس ما هستند، ما اینها را باید دریابیم و خاطرات آنها را ثبت کنیم.
اما درمورد خاطره نویسی در مورد جهاد ضرورتش را عرض کردم خدمت دوستان و اهمیتش را. بحث مشکلاتش هم هست و روش عملی آن. مشکلات این کاراز چند جهت است. شاید به همین دلیل هم هست که ما بسیار کم خاطره داریم. برای ۱۰، ۱۲ سال جهاد، ۱۰، ۱۲تا کتاب ۸۰، ۹۰ صفحهای که آن هم به هزار زحمت فراهم آمده، بسیار اندک است. یکی از عللش این بوده که ما کمتر کسی از رزمندگانمان را داشتیم که خودش خاطره نویسی یا یادداشت نویسی کرده باشد، اگرهم بوده، درحد بسیار وسیعی نبوده. خوب، این دلایل اجتماعی دارد، دلایل مختلف دارد، دلایلش اصلاً یکیش این است که قیام ما بسیار مردمی بود و از تودهها و گروههایی غالباً به مصدر جهاد و مبارزه شدند که حتی به دلایل تبعیضهایی که وجود داشت، به علت دلایل مختلف، حتی امکان تحصیلات بالا را نیافته بودند و اینها با خلوص و تجربیات شخصی خودشان بود که این جهاد را اداره میکردند. مسلماً برای آنها امکان این وجود نداشت که اینها را بنگارند. اگر نگاشته میشد، کسی نبود که اینها را چاپ کند، تدوین کند، مشوق این جریان باشد و اهمیت این چندان به چشم نمیآمده در آن سالهای جهاد اهمیت کار فرهنگی به طور کلی به چشم نمیآمده؛ بنابراین، ما غالباً خاطرهای که توسط خود فرد نوشته شده باشد، نداریم. مگر بسیاراندک، آن هم توسط کسی که خودش یک شاعربوده که رفته بوده به جنگ. مثل آقای سید فضل الله قدسی مثلاً، یا بعضی از دوستانی که نویسنده بودند، داستاننویس بود، در عین حال چریک شهری هم بود، از جریان مبارزات خودش در صورت فعالیتهای درون شهری که چریکهای شهری انجام میدهند، مثلاً یک خاطره نوشته بود و ما آن خاطره را در آن کتابها آوردیم؛ ولی این موارد بسیار اندک بوده و غالباً باید خاطره توسط یک کسی که اهل قلم هست از کسی که اهل مبارزه بوده، گرفته میشود. یعنی دو طرف قضیه باید باشد. کسی باشد که دنبال اهل مبارزه برود، خاطرات را ازاو ثبت بکند، بعداً به نگارش دربیاورد. در آن مرحله این چنین کاری شد. یعنی مثلاً آقای واعظی میرفت می نشست با کسانی که در فعالیتهای جهادی بودند، از آنها اطلاعاتی را ضبط میکرد، صحبت میکرد، بعد این را به نگارش در میآورد. یا این نگارش خاطره، کسی غیر از صاحب خاطره یا میتواند کسی که در جریان بوده انجام میشد و این کار باید در کشور ما کم و بیش انجام بشود. ما انتظار این را نداشته باشیم که خود رزمندگان ما، مجاهدین ما، حتماً آنها بنویسند خاطرات خودشان را. چون شاید برای همه آنها مقدورات آن فراهم نباشد. پس مشکل این است که یک گروهی باشد که بروند این خاطرات را دربیاورند. خود به خود این خاطرات ارائه نمیشوند. این چنین نیست که کسانی بیایند، این خاطرات را من در دوران جنگ نوشتهام، نه! بعد با آن آدم بنشینی، با حوصله تمام صحبتهای او را گوش کنی، صحبتها را ویرایش کنی، پالایش کنی، از بین آن خاطرات مناسب و مطلوبی را بیرون بیاری.
این کار، کار پر زحمتی هست و حالا کمتر، کسی به این زحمتها تن میدهد. آن دوران دهه ۷۰ دیگر گذشت. دهه ۶۰ که قبلاً گذشته بود.
مشکل دیگری که داریم این است که گذر زمان در مورد خاطرات بسیار مؤثر است. چون خاطرات در ذهن افرادند، در سینه افرادند و به مرور زمان فراموش میشوند. همین الان کسانی که در خود قیام ۳ حوت در کابل بودند، آن ایام، اگراز آنها بپرسیم جزئیات واقعه را، شاید چیززیادی به خاطر نداشته باشند. ۳۰ سال زمان کمی نیست. مخصوصاً با این اغتشاش و ناآرامی ذهنی که مردم ما دارند، معمولاً از روز قبل شان هم فراموش میکنند که چه بر سر آنها گذشته، ۳۰ سال زمان بسیاری است، مخصوصاً این که یک زمان، کسی که در آن زمان یک فرد ۳۰ تا ۴۰ ساله بوده، حالا دیگر ۶۰ تا ۷۰ ساله است و ممکن است بسیاری از چیزها را به آن را حتی نتواند بیان کند. بسیاری از این کسان درگذشتهاند، بسیاری به زندان برده شدند، کشته شدهاند و چیزی از آنها باقی نماند. بسیاری در کشورهای دیگر آواره شدند و فراموش کردند آن روزگار را. بعضی از اینها هم که باقی ماندند در این سنگرها، به مسؤولیتهای دولتی مشغول هستند و حتی پیدا کردن آنها و تماس گرفتن با آنها کار دشواری است. ما در همان دوران بسیار تلاش کردیم، مثلاً با یکی ازمجاهدین سرشناس هرات که در جنگ زنده جان و قیام ۲۴ حوت بسیار مؤثر بوده، آقای اسماعیل خان مصاحبه بکنیم. همین امکان برای ما فراهم نشده در تمام مدت، با تمام تلاشهایی که کردیم. به خاطر چی؟ به خاطراین که اکثراً، با ایشان حتی دیدار کردن هم، یک چند دقیقهای نشستن و وقت گرفتن، کاری مقدورنبود، مگراین که آدم، باز انتظار داشته باشد که چندین ساعت و ساعتها وقت بگذارد و روزها، که خاطرات ایشان را دربیاورد. خوشبختانه باز کس دیگری این کار را کرده بود و از آن خاطرات استفاده شد. به هر حال، منظورم این است که بسیاری از این کسان، ممکن است به مناصب دولتی رسیده باشند. بعضی کسان در همین جریان تلف شده باشند. مثلاً یکی از دورانی که ما خاطرات هرات را یکی از دوستان گردآوری میکرد و من هم در جریانش بودم، یک صحبت ضمنی کرد ایشان با یکی از فرماندهان مجاهدین، حاجی خان بلوچ و او قول داد که من چند وقت بعد هستم، ما صحبت میکنیم و اینها. چند مدتی نگذشته بود که طالبان ایشان را گرفتند، دستگیر کردند، کشتند. مسائل از این قبیل هم اتفاق افتاده است.
مسئله دیگری هم هست و آن این است که بر اثر گذر زمان، چه بسا که افراد در ذهنیت هایشان به صورت اغراقآمیزی تخفیف یا تشدید پیدا میکنند. یعنی یک واقعه کوچک در نظرشان بزرگ ترمی شود، یک واقعه بزرگ در نظرشان کوچک میشود؛ و این گذرزمان دریک مسئله هم بسیارمؤثراست و به همین دلیل ما دریک موقعیت زمانی بسیار بدی برای خاطره نگاری هستیم. موقعیت دهه ۷۰ شاید بسیار بهتربود، ولی این موقعیت بسیار بد است؛ ولی اگر همین را هم از دست بگذاریم، شاید دیگر آن نسلی که قیام ۳ حوت را تجربه کردهاند و چشم دیدهای عینی ای از این قیام داشتند، دیگر در دسترس نباشند و به شکلهای گوناگون چنانکه هم اکنون هم بسیاری نیستند.
پیشنهاد من برای دوستانی که کارهای پژوهشی میکنند، دوستانی که این نهاد تشکیلات پژوهشی ای که برگزار کننده این همایش هست، پی ریزی کردهاند، پیشنهادم این است که در کناربرگزاری این محافل و مجامع که خوب طبعاً ذهن وعطف و نظر و توجه مردم را به این مسائل جلب میکند، به این قسمتها هم بپردازند؛ و این در واقع برنامه پژوهشی ما، یکی از برنامههای پژوهشی ما، خاطره نگاری دوران انقلاب و جهاد باشد؛ و امیدوار هستیم تا زمانی که این نسلی که خاطرات را دارند، از بین ما به هر نحوی خارج نشدهاند از صحنه تأثیرگذاری، ما بتوانیم بخش عمدهای از این خاطرات را فراهم بکنیم که بعداً اگر کسی خواسته باشد هر کار دیگری دربارهٔ جهاد بکند، اگر خواسته باشد فیلمی بسازد، داستانی بنویسد، رمانی بنویسد، هرکارهنری ای بکند و یا احیاناً تحقیق و پژوهشی بکند، حتی تاریخی بنویسد، بسیاری از خاطرات میتوانند در تاریخ نویسی مؤثر باشند، اینها بتوانند به درد ما بخورند و به همین لحاظ یک پیشنهاد و درخواست جدی من هست که به این خاطر که من خودم در یک مقطع زمانی مشغول این کار بودم و دیدم که این کار چقدر کار دشوار ولی در عین حال ثمربخشی است.
والسلام.
-محمدکاظم کاظمی