قبیله «متی» متشکل از سه قبیلۀ بزرگ دیگر و زیرمجموعههای آنها بهنامهای غلزوی(غلجی)، سروانی و لودی میباشد. این قبیله نهتنها هویت مذهبی و فرهنگی بلکه هویت تباری خود را – بجز مواردی خاصی- نیز از دست داده است. قبیلۀ متی بر اساس شجره نامۀ سیّد شاه حسین(سیّدعلی سرمست) جد شان، از نسل امام جعفر صادق علیه السلام هستند،
ساختار اجتماعی قبایل پشتون
قبایل سادات پشتون
در جامعۀ قبیلهای قوم، قبیله، طایفه، ایل و خیل، واژههای کلیدی هستند که ساختار اجتماعی با آنها تعریف میشود. در این جامعه، قوم بالاترین سطح انتزاعی رابطۀ ایلی (قبیلهای) را تشکیل میدهد. در قوم، سطح تعلقات تباری و فرهنگی، میتواند مبتنی بر روایات غیر مستند و ظن و گمان تاریخی باشد، اما سطح این تعلقات تا سطح قبیله شفاف، عینی و قابل استناد است.(گودرزی، 66)
قوم از چند قبیله ایجاد میشود و قبیله الزاما بخشی از یک هویت قومی است و نمی تواند هویت جداگانه داشته باشد. هر قبیله متشکل از چند خیل(طایفه) است و هر خیل از چند تیره و هر تیره از چند خانوادۀ بزرگ تشکیل میشود. این ساختار در میان اقوام و قبایل مختلف و در کشورهای مختلف تفاوتهایی دارد و قبایل پشتون نیز از این امر مستثنی نیستند.
با توجه به ساختار قبیلهای فوق پشتونها، قبایل و طوایف سادات پشتون را به طور کلی میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
1- دستهای که متشکل از طوایف مختلف و پراکنده در میان قبایل مختلف پشتون بوده و هویت مذهبی و فرهنگی خود را از دست دادهاند، اما هویت تباریشان را حفظ کرده و بهنام سیّد، پاچا، پیر، آغا صاحب، خواجه وغیره یاد میشوند.
2- دستهای که متشکل از یک قبیله بسیار بزرگ و واحد و دارای شعب و طوایف زیاد است و به نام قبیلۀ «متی» یاد میشود. این قبیله اولاد سیّدعلی سرمست، مشهور به شاه حسین از غور، است. قبیلۀ متی، هر شاخهاش به اندازه سایر قبایل بوده و بزرگترین قبیله پشتون را در افغانستان تشکیل میدهد. قبیله درانی- که اسرائیلی تبار پنداشته می شوند- از لحاظ کمی و کیفی در مرتبه دوم قرار میگیرد. قبیله «متی» متشکل از سه قبیلۀ بزرگ دیگر و زیرمجموعههای آنها بهنامهای غلزوی(غلجی)، سروانی و لودی میباشد. این قبیله نهتنها هویت مذهبی و فرهنگی بلکه هویت تباری خود را – بجز مواردی خاصی- نیز از دست داده است. قبیلۀ متی بر اساس شجره نامۀ سیّد شاه حسین(سیّدعلی سرمست) جد شان، از نسل امام جعفر صادق علیه السلام هستند، اما نشانی از این امام فرهنگ گستری علم پرور، مهربان و صادق، چراغ هدایت و دشمن شقاوت، در اغلب آنان مشاهده نمیشود. و اما این قبیله در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی افغانستان و منطقه- صرفنظر از مثبت و منفی- نقش بسیار برجسته داشته و دارد.
در دستۀ اول که شامل بیش از دوازده قوم بزرگ و کوچک میشود، دو قوم بزرگ و موثر در تحولات سیاسی و اجتماعی افغانستان نقش برجسته دارندکه عبارتند از: سادات کنر و قوم وردک، از نسل سیدمحمد گیسو دراز. اقوام دیگر دسته اول به این شرح اند: قوم تارن، قوم خوندی، قوم بختیاری، قوم کوتی، قوم سیّدزی(ترین)، قوم سیّد معالی، قوم نواب علی محمدخان، قوم مشوانی، قوم جمریان، قوم شیخان، قوم میران و ...
قبیله متی
قبیله متی بهعنوان بزرگترین قبیلۀ پشتون نقش مهم و سرنوشتسازی در تحولات تاریخی و سیاسی افغانستان و منطقه داشته است. شش نفر از اعقاب این قبیله بهنامهای سلطان بهلول لودی، سلطان سکندر لودی و سلطان ابراهیم لودی، شیرشاه سوری، اسلامشاه و محمدشاه عادل، در هند حکومت کردهاند و دو تن از اعقاب این قبیله بنامهای شاه محمود هوتک و شاه اشرف هوتک بر ایران و افغانستان حکمروایی نمودهاند.
در مورد خواستگاه تباری قبیله متی اختلافهایی وجود دارد به حدی که هویت اصلی تباری آنها را وارونه ساخته و در هالهای از ابهام قرار داده است. بخاطر اهمیتی که این موضوع دارد ابتدا نظریات مختلف پیرامون منشاء تباری این قبیله ذکر میشود و سپس به بررسی و تحلیل آنها پرداخته میشود.
خواجه نعمتالله هروی، در کتاب مخزن افغانی آورده است: « مصنف مجمع الانساب [نسب متی بر این وجه مرقوم گردانیده ـ نقل است] که در زمان خلافت ولیدبن عبدالملک بن مروان، حجاج بن یوسف ثقفی که سپهسالار او بود، لشکر بسیار به تسخیر ولایت خراسان و غورستان تعیین نمود، چون سپاه حجاج به دربار غور رسید، فیالجمله تفرقه در آن ملک واقع شد، جوانی از بزرگزادگان و اشراف آن دیار، شاهحسین نام بنابر فترات ایام و حوادث روزگار از وطن مألوف و مسکن مأنوس کربت غربت و محنت سفر اختیار نموده در قبیله شیخ بیت که در آن نزدیکی بود، رسید و نسب او بر این وجه مینویسد که شاهحسین ولد معزالدین محمود بن [جمال الدین حسن بن] سلطان بهرام که حاکم دیار غورستان بود. او در زمان خلافت حضرت اسدالله غالب امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب کرم الله وجهه، به ملازمت امیر به کوفه رفته و به خدمت شریف مشرف شده، منشور آن دیار به خط انوار خاصه حضرت امیر، به نام خود آورده بود.» (خواجه نعمتالله، ج2، ص 594-595)
خواجه نعمت الله در ادامه داستان ازدواج بی بی متو دختر شیخ بیت را به تفصیل ذکر کرده است که من هم در متن این کتاب- کتابی که در حال تألیف است- نقل کرده ام اما در اینجا جهت اختصار از نقل آن پرهیز می کنم.
خواجه نعمتالله هروی در باب ششم از جلد دوم تاریخ مخزن افغانی پرده از روی هویت تباری اصلی شاهحسین برداشته چنین مینویسد: «ذکر در بیان اولاد نوحانی ولد اسماعیل بن سیانی بن لودی بن بیبیمتو منکوحۀ شاهحسین که به قول اصح نامش «سیّد سرمستعلی» بود و به «شاهحسین» ملقب شده است. بر رأی مهرضیای اهل دانش و بینش مخفی و محتجب نماند که قوم نوحانی خود را سیّد میگویند، بلکه از قوم متی همه را سیّد میداند و این مقدمه را به براهین صادقه ثبوت رسانیده، چنانچه از نسبنامۀ غفران پناه محبتخان بن شیرشاه نوحانی که اباً عن جد بر تمام قوم و الوس نوحانی سلطنت و حکومت سرداری ایشان است، و مملکت آن مرز و بوم به ایشان زیب و زینت دارد، به طریق ایجاز در این مجموعه محموده مرقوم مینماید: محبتخان ابن شیرشاه بن شهبازخان بن دولتخان بن موسیخان بن کتیخان بن جلالخان بن لقمانخان بن عیسیخان بن دولتخان بن یاسینخان بن مما بن لودی بن نوحانی ابن اسماعیل بن سیانی بن ابراهیم الملقب به لودی بن سیّد سرمستعلی الملقب به شاهحسین بن سیّد سلطانشاه بازید، بن سید معینالدین بن سیّد محمدشاه بن سید جلالالدین بن سیدشاه اجمل سامانی بن سیّدشاه ابوالقاسم بن سیّد عبدالله بن سیّدشاهحسن الامرا بن امام سیّداسحاق ملقب به المؤتمن بن امام حق ناطق جعفرصادق بن امام محمدباقر بن امام حضرت زین العابدین(ع) بن حضرت امام حسین(ع) بن حضرت امیرالمومنین علی مرتضی(ع) و حضرت فاطمه الزهرا(س) بنت محمد الرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.» (خواجه نعمت الله، ج2، ص 612-613)
شیر محمد خان گنداپوری در کتاب تواریخ خورشید جهان نیز روایت مخزن افغانی در مورد چگونگی ازدواج شاه حسین با دختر شیخ بیت را پذیرفته و او را از امیرزادگان غوری از نسل ضحاک تازی دانسته است، اما به روایت اصح و مبنی بر «براهین صادقه» خواجه نعمت الله هروی در مورد سیادت شاه حسین و شجره نامه اصلی او که به امام جعفر صادق علیه السلام میرسد توجهی نکرده است. این در حالی است که او به سادات خیلی ارادت داشته و از آنها دفاع می کرد.
در تاریخ فرشته هم سلاطین غوری به ضحاک نسبت داده شده و نسبنامه آنها از شنسب تا بهرام و از بهرام تا ضحاک نوشته شده است، با این تفاوت که مخزن افغانی و تواریخ خورشید جهان نوشتهاند که سلطان بهرام در زمان خلافت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به کوفه رفته و منشوری با امضای ایشان به دست آورده، و به روایت فرشته و برخی تواریخ دیگر، کسی بنام شنسب، بزرگ و حاکم غوریها در آن زمان خدمت امیرالمومنین رسیده و لوا و منشور حکومت غور را گرفته است.
محمد حیات خان در جلد دوم کتاب حیات افغانی ترجمه پشتو، به نقل از مجمع الانساب، شجره شاهحسین را به بهرام غوری نسبت داده و روایت مخزن افغانی را در مورد چگونی ازدواج شاهحسین با بیبی متو دختر شیخبیت بازنویسی و تصدیق مینماید.(حیات خان، ج2، ص 26-27)
جالب است که عبدالحی حبیبی، محقق و مورخ مشهور افغانستان که در دریای تاریخ و اسطورههای تاریخی و باستانی شنا میکند تا نام انسان، حیوان، مکان، حکایت و افسانهای را شکار کند که بتواند آنرا به پشتونها نسبت داده و با واژههای پشتو تطبیق کند، در مورد قبیله متی چشم دل خود را بسته و از شاه حسین نامی نمیبرد و مینویسد: «از اولاد این شیخ [شیخ بیت] از بطن متو دخترش، شخصی بنام غلجی (غلزایی) معروف است که جد بزرگ قبایل معروف غلجایی افغانی است.» (حبیبی، 241) حبیبی که در آخر کتاب تاریخ مختصر افغانستان نسبنامه شاهان مشهور پشتون و غیرپشتون را ترسیم کرده است از ثبت نسبنامه شاهان لودی و سوری و هوتکی از نسل شاه حسین (قبیله متی) خودداری ورزیده است. این کار حبیبی بیانگر این مطلب است که قبیله متی پشتون نیستند، یا از نسل غوریها و ایرانی تبار اند یا از نسل امام جعفر صادق(ع) و عربتبار محسوب میشوند و او شجاعت اعتراف به این حقیقت را ندارد.
در سایت انگلیسی زبان پاکستانی بهنام «سیاست» مقالهای پژوهشی تحت عنوان تاریخ پشتونها، منتشر شده است که در آن شاهحسین شوهر بی بی متو دختر شیخ بیت، بدون تردید و با صراحت سیّد معرفی شده است. ترجمه بخشی از این مقاله به این شرح است:
«بیتن بابا[بیت بابا]، یک شخصیت روحانی، پرهیزگار و متدین بود. دخترش که متو نام داشت با سیدشاهحسین که یکی از شاهزادگان ایران شناخته میشد ازدواج کرد. سیدشاهحسین در یک وضع پریشان و ناهنجاری گرفتار شده بود که از وطن خود مسافرت نموده، در جستجوی آرامش نزد بیتن بابا آمد، و در آنجا به دعا و عبادت مشغول شد و رضایت مرشد خود [بیتن بابا] را حاصل کرد. ازدواج شاه حسین و متو برخی داستانهای خیالی ایجاد کرد. شاهحسین، زن دیگری هم داشت بهنام مهی (Mahi) که دختر کاغدور از طایفه پشتون کرلانی بود. فرزندان شاهحسین از دو مادر (متو و مهی) بهنام قبایل متی (Mathi) شهرت یافتند.
شاهحسین که به شهزاده فارسی شهرت یافته بود، «سیّد» بود. در اثر رفتار ظالمانه و کشتار بیرحمانه بنیامیه و بنیعباس،خانوادههای زیادی از سادات مجبور به مهاجرت شده در ایران وخراسان مقیم شدند. از ترس رفتار خصمانه و ستمگرانه حکام وقت علیه سادات، افراد متدین این طایفه هویتشان را مخفی نگهداشتند، ممکن است که اجداد شاهحسین هم بهعنوان ساداتی که در معرض خطر قرار داشتند، خود را شاهزادگان فارس معرفی کرده باشند، اما پشتونها بصورت عموم سیّد را «پاچا» یا «شاجی» مینامند، تا به آنها احترام بگذارند.»(تاریخ پشتونها، سایت سیاست، صفحه 5)
عزیزالدین وکیلی فوفلزایی، مورخ، خطاط و نویسندۀ پرکار افغانستان در کتاب «درهالزمان فیتاریخ شاهزمان»، بخشی از یک نسبنامه را آورده است که در آن نسبنامۀ شاهحسین- اصلا سیّدعلی- جد اعلای غلجاییها و لودیها، منتسب به امام جعفر صادق علیه السلام ذکر شده است. این نسبنامه به این شرح است: «شاهحسین ابن سلطان بایزید، ابن سلطان معینالدین ابن محمدشاه ابن سید جلالالدین ابن سیدشاه احمد ابن شاهابوالقاسم ابن شاهعبدالله ابن سید شاهحسین الامیری ابن سیّداسحاق ابن امام جعفر صادق ابن امام باقر ابن امام زین العابدین ابن حضرت سیدالشهدا امامحسین.
نوت: کسی که این شجره را به نگارنده[فوفلزایی] سپرده است محمدعمرخان عسکر شاهی ولد محمدامین خان ولد ملا کریمخان ولد ملا شیردادخان ساکن پایان جلگۀ محمدآغۀ لوگر، قلعۀ احمدزایی میباشد و موطن اصلی مذکور منارۀ خورد ارغنداب قندهار است و فعلا [1335 هجری شمسی] در لوگر ساکن شده و در حال به مطبعۀ دولتی ملازمت دارد. اعضای مؤقر محکمۀ شرعیه که در عصر زمانشاه درپای شجره مهر کردهاند، اسماء و عبارات مهرهای ایشان از این قرار اند:»
اگر از ادعای عبدالحی حبیبی و همفکران دیگر او در دهههای اخیر بگذریم دو نظریۀ عمده در مورد منشأ تباری قبیله متی که غلزاییها بزرگترین شاخه آن را تشکیل میدهند وجود دارد:
1) شاهحسین جد اعلای قبیله متی از نسل سلاطین غوری بوده و غوریها از نسل ضحاک هستند. ضحاک هم به یک روایت ایرانیتبار است و به روایت ضعیفتری عربتبار، چنانکه به ضحاک تازی معروف است.
2) شاهحسین «سیّد» و از اولاده امام جعفر صادق علیهالسلام است که برای حفظ جانش هویت اصلی خود را در ابتدا پنهان نموده و خود را شهزاده ایرانی یا غوری معرفی کرده است.
آنچه مسلم و قطعی است این است که قبیله متی و زیرشاخههای آن از نسل قبایل غلزایی، سروانی و ابراهیم لودی مانند: هوتکیان، نوحانی، توخی، خروتی، ترهکی، سلیمان خیل، لودی و.... پشتون نیستند. بنابراین میتوان گفت که این قبیله یا سیّد و عربتبارند و یا تاجیک و ایرانیتبار. قرائن و شواهد تاریخی و اسناد انکار ناپذیر تباری نشان میدهد که شاهحسین سیّد و عربتبار است و فرزندان او که قبیله متی خوانده میشوند همه سیّداند. دلایل عقلی و تاریخی این موضوع به شرح زیر مورد بررسی قرار داده میشود:
1- نسبنامه شاهحسین که نعمتالله هروی و شیرمحمدخان او را به بهرام شاه سوری (غوری) نسبت دادهاند به این شرح است: شاهحسین بن شاه معزالدین بن جمالالدین بن سلطان بهرام. اسامی افراد بعد از سلطان بهرام در کتب تاریخی معتبر ذکر نشده و این نسبنامه با نسبنامههای سلاطین غور که در کتب تاریخی ثبت شده مطابقت ندارد. هرچند، اختلاف در نسبنامههای تاریخی تا حدی بدیهی است، اما تطبیق تاریخ مهاجرت شاهحسین ـ طبق نوشته مخزن افغانی ـ با تاریخ زندگی شیخ بیت فاصله زیاد دارد. بر اساس روایت فوق لشکر اموی در زمان ولیدبن عبدالملک در حدود سال 86 هجری قمری به غور حمله کرد و سبب مهاجرت و فرار شاهحسین بهعنوان شهزاده غوری شد، اما شیخ بیت، بین سالهای 250 تا 300 هجری زندگی میکرد. اگر شاهحسین در سال 86 هجری مهاجرت کرده و به منطقه سکونت شیخبیت که در آن زمان در منطقهای بهنام «التمور» که میان لوگر و زرمت قرار داشت پناه برده باشد، در آن زمان شیخ بیت وجود نداشته و این داستان نمیتواند حقیقت داشته باشد. همین مشکل فاصلۀ زیاد زمانی در ارتباط نَسبَی میان شیخ بیت و پدرش قیس عبدالرشید نیز وجود دارد. البته در صورتیکه بپذیریم قیس هم دورۀ خالد بن ولید باشد، در آنصورت قیس در دهه اول هجری، میزیسته است و شیخ بیت بین سالهای 250 تا 300 هجری و میان پدر و پسر حداقل 240 سال فاصله است که عادی به نظر نمیرسد. بنابراین، روایتِ مبنی بر نسبت داشتن شاهحسین به شاهزادگان غوری، هم از نظر واقعیت تاریخی و هم فاصله زمانی قابل قبول نیست، اما ساختن این حکایت دلیل موجه دارد و آن اینکه شاهحسین در زمانیکه بهعنوان سادات علوی و وابسته به خانواده اهلبیت(ع) جانش مانند صدها سیّد دیگر با خطر مواجه بوده مجبور شده که به محل دور و ناشناسی رفته و خود را وابسته به یک طایفه و خانواده دیگری معرفی کند تا بتواند به زندگیاش ادامه دهد، کاری که تنها او نکرده بلکه صدها «سیّد» دیگر از تبار اهلبیت در مناطق مختلف جهان نیز انجام دادهاند.
ساختگی بودن حکایت غوریتباری شاهحسین خیلی آشکار است و این مسأله ثابت میسازد که نامبرده سیّد و هاشمیتبار است که از جور روزگار و ستم دشمنان اهلبیت، مجبور به تقیه شده اما هویت واقعی خود را به فرزندانش خصوصی آشکار ساخته است.
2- برخی از اقوام زیرمجموعه قبیله بزرگ غلجایی در زمانهای مختلف سیادت خود را آشکار کرده و به عنوان سیّد در تاریخ ثبت شدهاند. قوم خدوزی که غلجایی است و قوم ناصر که هوتک است و نیز اقوام مشوانی از نسل برادر وردک و نوحانی از نسل ابراهیم لودی، از جمله اقوامی هستند که در میان پشتونها به سادات شهرت دارند. در رابطه با این اقوام در صفحههای بعدی مطالبی نگاشته خواهد شد. شاهمحمود هوتک، رسما خود را سیّد خوانده بود، البته ادعای سیادت شاهمحمود افغان را میرزا محمدحسین مرعشی در کتاب مجمع التواریخ نیز ذکر کرده است و علی احمد کهزاد هم در مقالۀ پژوهشی تحت عنوان «مسکوکات افغانستان در عصر اسلام» شعر روی سکۀ شاه محمود هوتک را که بر سیادت او دلالت دارد، ذکر کرده است.(سالنامه کابل 1319 ش،ص 235). حتی امروز کسانی هستند از نسل غلجاییها که خود را سیّد میدانند مانند استاد عبدالرب رسول سیاف که از قوم خروتی یکی از شاخههای غلجایی است.
به نظر نمیرسد که قبایل پیش گفته و سایر اقوام سادات پشتون از روی هوا و هوس و استفاده جویی خود را به یکبارگی سیّد نامیده باشند و مردم هم قبول کرده باشند. آنها میتوانستند مانند سایر قبیلههای همتبار خود تقیه کرده و به قومیت پشتون خود افتخار کنند. اینهایی که دعوای سیادت دارند نسل اندر نسل نسبنامههای خود را حفظ کرده اند هم سینه به سینه و شفاهی و هم کتبی که نمونههایی از آنها را میتوان به دست آورد. مثل نسبنامه محبتخان لودی از نسل شاهحسین (سیدعلی سرمست) که قبلا منتشر شده است.
3- نکته جالب دیگر این است که بر اساس روایت مخزن افغانی و تواریخ خورشید جهان، بعد از تجاوز لشکر اموی به غور و پراکنده شدن شهزادگان و بزرگان این خطه، حاکم غور دوباره به مقامش منصوب شد و شاهزادگان و بزرگان غوری به وطنشان برگشتند، اما شاهحسین برنگشت و خانواده او هم که مربوط به خانواده حاکم بود سراغ شاهحسین را نگرفت و هیچ مطلبی در تاریخ در این زمینه ذکر نشده است. در حالیکه اگر چنین شهزادهای وجود میداشت، به طور حتمی بر میگشت و شیخبیت هم از سوی خانواده حاکم غوری مورد تفقد و احترام قرار میگرفت. چنین اتفاقی نیافتاده و در تاریخ ثبت نشده است. بنابراین، میتوان گفت که چنین داستانی واقعیت نداشته است و شاهحسین شهزاده غوری نبوده، بلکه همان «سیدعلیسرمست» آواره است.