بیشتر مردم افغانستان حنفیمذهباند. مذهب حنفی با تصوف، کلام و تشیع مشکل ندارد. مذهب حنفی اهل رای است و از نصگرایی پرهیز میکند. از آنجایی که وهابیها مخالف مذهب حنفی هستند، به هیچوجه در افغانستان صاحب پایگاه اجتماعی نمیشوند. مردم افغانستان آنقدر با وهابیگری به لحاظ فکری فاصله دارند که شماری از حجاج سنی مذهب افغان در مراسم حج، به ملا امام کعبه به دلیل وهابیبودن او، اقتدا نمیکنند. سفلیگری شانس موفقیت در افغانستان ندارد.
تروریسم فرقهای که دیروز درکابل از مردم بیگناه قربانی گرفت، در افکار ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب نجدی ریشه دارد. نظرات ابن تیمیه فقیه و حدیثشناس نابگرای عرب که در قرن ۱۴ میلادی در دمشق میزیست، مبنای تیوریک جنگ فرقهای در دنیای اسلام است. او در سال ۱۳۰۳ میلادی در رسالههای متعددش تعریفی از «مسلمان واقعی» به دست داد که براساس آن صوفیها، متکلمان، دوستداران فلسفه و شیعهباوران، مشمول آن نبودند.
ابن تیمیه نوشت که مسلمان واقعی کسی است که متون مرکزی اسلام را میخواند و پیامبر را الگو قرار میدهد. در نوشتههای او آمده است که بحثهای فلسفی، باور به تصوف، بحث در مورد خداشناسی و مذهب شیعه، انسان باورمند به اسلام را از وادی مسلمانی بیرون میکند. ابن تیمیه فلسفهای، را که فیلسوفهای مسلمان ساخته بودند بدعت اعلام کرد. او تصوف و تشیع را هم به تلویح، چیزی معادل شرک و نامسلمانی خواند و به این ترتیب دکترین «تکفیر» را اساس گذاشت. ابن تیمیه علیه حاکمان مسلمان مغول هم اعلام جنگ کرد.
محمد بن عبدالوهاب نجدی حدیثشناس معروف قرن ۱۸ میلادی که در سال ۱۷۰۱ در شبهجزیرهٔ عربستان به دنیا آمد، آرای ابن تیمیه را شرح و بسط داد. محمد ابن عبدالوهاب از اسلام ناب سخن گفت و در سال ۱۷۴۴ با محمد ابن سعود یکی از فرماندهان قبایلی شبهجزیرهٔ عربستان همپیمان شد. محمد ابن عبدالوهاب با محمد ابن سعود بیعت کرد و دومی وعده کرد که با تمام مظاهر «بدعت» و «شرک» مبارزه کند. مصادیق بیرونی این «بدعت و شرک» هم چیزی جز تشیع و تصوف نبود. محمد ابن سعود، علیه حاکمیت عثمانیها شورید، «درعیه» و بخشهای دیگر شبهجزیرهٔ عربستان را تصرف کرد و یک امارت مستقل تشکیل داد. این امارت مستقل را تاریخنگارهای رسمی خاندان آلسعود در عربستان، نخستین امارت سعودی تاریخ میخوانند.
جانشینان محمد ابن سعود و شاگردان محمد عبدالوهاب، در سال ۱۸۰۱ به کربلا حمله کردند و هزاران شیعه را کشتند. آنان اماکن تاریخی شهرهایی را که میگرفتند نیز نابود میکردند. کاری که امروز داعش در قرن بیستویک میکند، آنان در قرن نوزده انجام میدادند. نخستین امارت آلسعود در سال ۱۸۱۸ از لشکر عثمانیها شکست خورد، اما در سال ۱۸۲۴ بار دیگر سر برآورد تا این که درسال ۱۸۹۱ دوباره از عثمانیها شکست خورد. با شروع قرن بیست که قدرت عثمانیها رو به افول بود، سعودیهای وهابی باردیگر منسجم شدند و آرام آرام تمام شبهجزیره عربستان را تسخیر کردند. آنان درسال ۱۹۲۶ پادشاهی خود را بر قلمرو عربستان اعلام کردند.
خاندان آلسعود تا حال هم بر شبهجزیرهٔ عربستان حاکماند. بیشتر عالمان و مفتیان عربستانی هم خودشان را نواسه و نبیره محمد ابن عبدالوهاب میدانند و بههمین دلیل «آل شیخ» لقب دارند. شبهجزیرهٔ عربستان را ایتلاف «آلسعود» و «آل شیخ» اداره میکنند. پولهای نفتی به حاکمان و شیخهای عربستانی، قدرتی بخشیده است که میتوانند به هر جا نفوذ کنند. گسترش سلفیگری یا وهابیت یکی از ارکان مهم سیاست خارجی عربستان سعودی است. شیخهای عربستانی به دلایل ایدیولوژیک و حاکمان عربستان بهدلایل سیاسی از تروریسم فرقهای در کشورهای جنوب آسیا، افغانستان و خاورمیانه حمایت میکنند.
عربستان در دههٔ هشتاد به شیخ حقنواز ملای سلفی پاکستانی کمک کرد تا لشکر جنگوی را به منظور جنگ با شیعیان تشکیل دهد. این گروه تروریستی صدها حملهٔ تروریستی را در مساجد شیعهها در پاکستان به راهانداخت. بعداً ایرانیها گروهی زیرنام «تحریک جعفری» در پاکستان درست کردند تا با گروههای نزدیک به عربستان بجنگد....
از چندین سال به اینسو، تلاشهایی در جریان است که این جنگ به افغانستان نیز آورده شود. شیخهای عربستانی و گروههای همپیمان آنان میخواهند که آتش نفاق مذهبی را در افغانستان روشن کنند. اولین حملهٔ تروریستی به تجمع شیعیان در کابل، در عاشورای سال ۱۳۹۱ رخ داد. در آن زمان گروه تروریستی لشکر جنگجوی مسوولیت این رویداد تروریستی را به دوش گرفت.
در سال ۲۰۱۴ که خلافت سلفی داعش در عراق و سوریه اعلام موجودیت کرد، در شرق افغانستان هم برخی از فرماندهان سلفیمسلک طالبان و تنظیم حکمتیار، پرچم داعش را برافراشتند. روشن بود که شیخهای پترودالر به این جنگجویان پول فرستاده بودند. این جنگجویان حالا بخشهایی از ولایت ننگرهار را کنترول میکنند و حتماً از همانجا به تجمع شیعههای کابل، انتحاری میفرستند. هدف آشکار کشتار شیعهها در کابل راهانداختن یک جنگ مذهبی در افغانستان است. اما حامیان ترور به این هدف شوم نمیرسند.
بیشتر مردم افغانستان حنفیمذهباند. مذهب حنفی با تصوف، کلام و تشیع مشکل ندارد. مذهب حنفی اهل رای است و از نصگرایی پرهیز میکند. از آنجایی که وهابیها مخالف مذهب حنفی هستند، به هیچوجه در افغانستان صاحب پایگاه اجتماعی نمیشوند. مردم افغانستان آنقدر با وهابیگری به لحاظ فکری فاصله دارند که شماری از حجاج سنی مذهب افغان در مراسم حج، به ملا امام کعبه به دلیل وهابیبودن او، اقتدا نمیکنند. سفلیگری شانس موفقیت در افغانستان ندارد.
-فردوس
* این مقاله تلخیص شده است.