اشاره: مقالهای که در ادامه میآید متن سخنرانی انجنیر سید محمدباقر مصباحزاده میباشد که در تاریخ ۱۵ دلو ۱۳۸۹ در دفتر بنیاد برگ سبز در شهر مشهد ارائه شد.
اشاره: مقالهای که در ادامه میآید متن سخنرانی انجنیر سید محمدباقر مصباحزاده میباشد که در تاریخ ۱۵ دلو ۱۳۸۹ در دفتر بنیاد برگ سبز در شهر مشهد ارائه شد.
اشاره: مقالهای که در ادامه میآید متن سخنرانی «انجنیر سید محمدباقر مصباحزاده» میباشد که در تاریخ ۱۵ دلو ۱۳۸۹ در دفتر بنیاد برگ سبز در شهر مشهد ارائه شد.
در عنوان «تأثیر رسانهها بر دینداری جامعهٔ افغانستان» باید به چند مفهوم و کلمهٔ اساسی توجه داشته و مورد بررسی قرار دهیم و به عبارت دیگر، هر مقوله و مفهوم را تعریف کنیم تا آشنایی با کارکرد آن حاصل شود و بتوانیم اثر و نفوذ آن را در جامعهٔ افغانستان مورد بررسی قرار دهیم. در این رابطه لازم است که به مفاهیم «رسانه»، «دینداری» و «جامعه» توجه خاصی نشان دهیم، تا بتوانیم بحثی دقیق و ثمربخش داشته باشیم.
محور اصلی بحث رسانه است، باید بدانیم رسانه چیست و چه کارکردی دارد؟
دانشمندان و علما، تعاریف گوناگونی از رسانه ارائه داشتهاند که دو فاکتور، در بین همه تعاریفی که درمورد رسانه ارائه شده است مشترک است: اولی «پیام» و دیگری «انتقال». درکل، اگر بخواهیم رسانه را بهطور مختصر تعریف کنیم میگوییم: رسانه وسیلهای است که پیام را از پیامدهنده به پیامگیرنده انتقال میدهد؛ بنابراین، رسانه ابزاری است برای برقراری ارتباطات و اگر به طور جامعتر تعریف کنیم میگوییم رسانه وسیلهای است که با برقراری ارتباط، پیام را منتقل میکند.
در جامعه ما (افغانستان) رسانه ۱۳۸ سال قبل یعنی در سال ۱۸۷۳، با انتشار اوّلین نشریه، اظهار وجود نمود؛ در ایران حدود ۱۶۰ سال قبل و در مصر کمی زودتر از ایران، رسانهها پا به عرصه وجود گذاشتند. رسانهها را به صورت کلّی میتوان به سه نوع تقسیم کرد، رسانهٔ نوشتاری، رسانه دیداری و رسانه شنیداری، که شامل روزنامه، مجله، تلویزیون، رادیو و ... میشوند.
در کشورهای اسلامی رسانههای ویژهای وجود دارد که مهّمترین و اصلیترین آنها رسانهٔ «منبر و محراب» است. این رسانه علاوه بر انتقال پیام و دیگر مطالب، باورهای دینی را نیز عملیاتی میکند.
با توجّه به تعریف و صحبت مختصری که از رسانه شد، لازم است بدانیم که رسانه چه نقشی در زندگی امروز بشر دارد. کارکردهای رسانه مانند تعاریف آن متنوع و پیچیده است، رسانه هم میتواند کارکرد منفی داشته باشد و هم مثبت، هم میتواند کارکرد دفاعی داشته باشد و هم تهاجمی. برای هر یک از کارکردهای رسانه مطالبی وجود دارد که میشود ذکر کرد و در مورد آنها به بحث پرداخت.
کارکرد مثبت رسانه
کارکردهای مثبت رسانه را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد:
۱. هویّت بخشی برای جامعه
اولین کارکرد رسانه هویّت بخشی برای جامعه است؛ جامعهای میتواند پایدار بماند و پیشرفت کند که هویّت داشته باشد، و اگر خالی از هویّت باشد حتماً دچار هرج و مرج شده و از هم میپاشد، که متأسفانه جامعه ما در حال حاضر دچار مشکل از هم گسیختگی ملی شده است. هویّت یک جامعه را داشتههای تاریخی، علمی، فرهنگی و اجتماعی آن تشکیل میدهد و یک جامعه در صورتی پایدار میماند که این داشتههای علمی، فرهنگی و اجتماعی و میراث آن از نسلی به نسل بعد منتقل شود. این کار را رسانه میتواند با بهترین کیفیت و بیشترین سرعت انجام دهد. رسانه امروز میتواند میراث فرهنگی، علمی و اجتماعی یک جامعه را به نسلهای بعدی منتقل کند، طوری که در هر مرحله، هم بازسازی شود و هم نوسازی.
۲. ایجاد همبستگی در جامعه
دومین کارکرد مهم و مثبت رسانه ایجاد همبستگی در جامعه است. یک جامعه برای اینکه زنده بماند و خودش را حفظ کند باید دارای همبستگی بوده و پیوند بین اجزای آن تحکیم یافته باشد. جامعهٔ فاقد همبستگیدرونی و ساختاری، هویّت خودش را نمیتواند حفظ کند و میراث علمی و فرهنگی خود را نمیتواند از یک نسل به نسل بعدی منتقل کند. پس نیاز است که محورهای همبستگی جامعه در جنبههای مختلف علمی، فرهنگی، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و... تقویّت شود. این کا را رسانه بهتر از هر وسیلهای دیگری میتواند انجام دهد. در واقع، از ابتدای خلقت بشر رسانه این مسؤولیت را بر دوش داشته است.
۳. کارکرد آموزشی
سوّمین کارکرد مثبت رسانه، کارکرد آموزشی آن است که از سایر کارکردهای آن مهّمتر است. امروز رسانه موانع زمان و مکان را برداشته است؛ امروز رسانه در تمام محیط زیست انسان در بلندترین کوهها و در عمیقترین قسمت درهها راه پیدا کرده است. در واقع، دانشگاهها و مدارس در تمامی زیستگاههای بشر منتقل شده و راه پیدا کرده است، اگر جامعهای از امکانات آموزشی برخوردار نباشد، نه همبستگی دارد و نه هویّت؛ چون بازسازی و نوسازی صورت نمیگیرد، نیازها رفع نمیشود.
۴. ایجاد تحرک و انگیزه
یکی از کارکردهای رسانه تولید پویایی و تحرک در جامعه است. اگر جامعهای تحرک و پویایی نداشته باشد از مزایای آن سه کارکرد قبلی برخوردار نخواهد شد؛
پس، یکی دیگر از کارکردهای مهم رسانه ایجاد تحرک و انگیزه و بر انگیختن احساسات و عواطف انسان است. مثل بر انگیختن احساس همدردی، صداقت، ایثار، محبت، مسؤولیت و ... اگر این احساس و عواطف در جامعه تحریک نشود حرکتی صورت نمیگیرد و اگر حرکتی انجام نشد، جامعه تکامل پیدا نخواهد کرد و از بین خواهد رفت.
کارکرد منفی رسانه
کارکرد منفی رسانه درست در مقابل کارکرد مثبت آن قرار دارد؛ بهطور نمونه، رسانه میتواند به جای هویت بخشی هویّتزدایی کند. به این معنا که مؤلفهها و شاخصهای جا افتاده و مثبتِ تشکیل دهندهٔ هویت یک جامعه را از درون به چالش کشیده و از خودش بیگانه بسازد. همانگونه که امروز، رسانهها، به عنوان ابزار سلطه در خدمت سلطهگران جهان قرار گرفته است.
همچنین، رسانه به جای ایجاد همبستگی میتواند، به وسیلهای، برای تولید نفاق و اختلاف در جامعه مورد بهرهبرداری قرار گیرد. نقش تخریبی رسانه از نقش تخریبی سلاحهای نظامی بیشتر است، زیرا که در جنگ رسانهای نخبگان با هم میجنگند.
کارکرد منفی دیگر رسانه، بد آموزی و ترویج فرهنگ مبتذل، ایجاد رخوت و سستی، بیغیرتی، بیتفاوتی و... میباشد، که جامعه را از پویایی و تحرک باز میدارد. سرکوب کردن احساسات و عواطف انسانی از دیگر کارکردهای منفی رسانه محسوب میشود. رسانه میتواند احساسات و عواطف مذهبی، ملّی، مسؤولیّت پذیری و تمام عواطفی که بقا و پویایی جامعه در گرو بر انگیختن آنها میباشد را تخریب نموده و از بین ببرد.
تأثیر رسانهها بر جامعه افغانستان
جنگ رسانهای
از ویژگیهایی که گفتیم، به این نتیجه میرسیم که، رسانه یک وسیلهٔ هجومی است و در اختیار قدرتهای بزرگ قرار گرفته و که کارکرد ابزارسلطه برای سلطهگران جهان را دارد. امروز جنگهای نظامی جای خود را به جنگهای رسانهای دادهاند و رسانه در جنگتبلیغاتی، نقش موشک و هواپیما را در جنگ نظامی دارد؛ همان طوری که در جنگ نظامی برای تخریب و تضعیف روحیه و سنگرهای دشمن نقاط هدف بمباران میشود و بعد پیادهنظام حرکت میکند، در جنگ رسانهای هم با بمباران تبلیغاتی تمام زوایا و ابعاد پایداری یک جامعه اعم از اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی وسیاسی را تخریب و تضعیف میکنند؛ بنابراین، کسی امروز پیروز است که قدرت رسانهای برتری داشته باشد.
اینک با توجه به مطالب پیش گفته نقش تهاجمی رسانه به طور مختصر مورد بررسی قرار داده میشود. به طور نمونه عملکرد ایالات متحده آمریکا را در این رابطه مورد مطالعه قرار میدهیم. آمریکا کشورهایی را که هدف تجاوز قرار داده بود اوّل با موشک و بمباران به آنها حمله نکرد، بلکه به صورت جنگ نرم و جنگ رسانهای شروع به تضعیف و تخریب حاکمیت و مردم آن کشورها نمود. این کار در افغانستان و عراق صورت گرفت. پس از حادثهٔ یازدهم سپتامبر، در مرحلهٔ اول افغانستان و مسلمانان را برای مردم آمریکا منفور ساخت، و همبستگی و تفاهم ملی را در میان مردم آمریکا تقویت کرد. در مرحلهٔ دوم با تبلیغات وسیع و بزرگنمایی حادثه، احساس همدلی و همدردی جهانیان و بخصوص غربیها را بر انگیخت و با جنگ رسانهای گسترده خوف و ترس در دل مردم افغانستان و منطقه و به خصوص طالبان ایجاد کرد که علیه آمریکا اقدامی نکنند و از مقاومت نا امید شوند. احساس ترس و یأس سبب شد که حامیان طالبان از حمایت این گروه دست کشیدند، در صورتی که اگر آنها مقاومت میکردند آمریکا نمیتوانست در افغانستان مسلط شود. اما طالبان و حامیان خارجیشان در جنگ رسانهای در برابر غرب ناتوان بودند و نتوانستند مقاومت کنند، لذا بدون آنکه جنگی صورت بگیرد، طالبان از صحنه فرار کردند و خودشانرا عقب کشیدند؛ چون جنگ رسانهای را آمریکا برده بود. در اشغال عراق، هم جنگ رسانهای تأثیر زیادی داشت. دولت عراق در جنگ رسانهای بسیار ضعیف بود و شکست خورد، زیرا مردم عراق دشمن دولتشان بودند و در هیچجای عراق کسی با صدامیها، همکاری نمیکردند؛ و امّا در ایران، جنگ رسانهای سیسال است که به شدیدترین وجه جریان دارد و آمریکا هنوز نتوانسته است پیروز شود. آمریکا در ایران چندینبار در تبلیغات رسانهای تا مرز درگیری نظامی جلو رفت و ایران هم آمادگی نظامی خود را تقویت کرد، ولی جنگی صورت نگرفت؛ چرا؟ چون ایران در جنگ رسانهای شکست نخورد؛ بنابراین، امروزه فقط جنگ نظامی برای شکست یک جامعه کافی نیست.
به گفتهٔ یکی از شهروندان عادی ایرانی، در اواخر دوران جنگ سرد در دنیا سه ابرقدرت وجود داشت؛ آمریکا، شوروی و ایران. آمریکا از نظر اقتصادی، شوروی از نظر نظامی و ایران از نظر تبلیغاتی. قدرت تبلیغاتی و رسانهای آمریکا در کنار سایر فاکتورها، قدرت شوروی را درهم شکست، اما ایران به خاطر قدرت ایدئولوژیک و توانایی دفاعی رسانهای و تبلیغی از جنگ رسانهای آمریکا تا کنون شکست نخورده است. منظور از این مثالها نشان دادن قدرت جنگ رسانهای است که اهمیت بسیاری دارد و میتواند یک کشور را از پا در بیاورد و یا به اوج پیشرفت برساند.
رسانه و افغانستان
حالا، با کارکردهای مثبت و منفی که برای رسانه برشمردیم، باید ببینیم که نقش رسانه و تأثیر آن در دینداری جامعه افغانستان چیست؟
در خصوص این امر، باید اوّل دینداری و دین را معنا کنیم. به نظر میرسد که تعریف دین و دینداری برای کسانی که در خانوادههای دیندار و جامعهٔ دیندار به دنیا آمده و بزرگ شدهاند، آسان باشد، ولی در واقع این طور نیست. در گذشته تعریفها و قرائتهای مختلفی از دین وجود داشته و امروز هم وجود دارد. همین قرائتهای مختلف توسط عناصر منحرف و کجاندیش موجب شده که دین الهی - که یک دین واحد است - به چندین دین تقسیم شده و هر دین هم به چند فرقهٔ مذهبی. این تقسیمبندیها نشان میدهد که قرائتهای مختلفی از دین وجود دارد و ما باید صحیحترین قرائت را که به دین الهی نزدیکتر است انتخاب کنیم. انتخاب درست از طریق بررسی، مطالعه و پژوهش و مهمتر از همه توجه به فطرت انسان بدست میآید. تعریفی که برای همگان قابل فهم باشد و تعریفی که عواطف را برانگیزد و ماندگار باشد، اینچنین تعریفی را باید در نهادهای دینی جستجو کرد. در نهادهایی که دین را به صورت علمی و عملی تجسم مینمایند.
در جامعه افغانستان همه مدعی دینداری هستند، باید بدانیم که وضعیّت این جامعه از نظر دینداری چگونه است؟ و بدانیم که چه جریانها، گروهها و چه تلقیهایی از دین در این جامعه وجود دارد؟
به طور کلّی چهار گروه با نفوذ در جامعهٔ افغانستان وجود دارد که مدعی دینداری هستند. گروه اوّل متحجریناند؛ یعنی گروهی که به پوستهٔ دین چسبیدهاند و فقط به بخشی از دین که بخش عبادی است و آن هم صرفاً به عمل عبادی، توجه دارند و به اصل و کیفیت و روح عمل دینی توجهی نمیکنند. تعداد این افراد و گروهها در جامعه بسیارند، و البته همه مردم افغانستان اینطور نیستند، منظور آن افراد و گروههایی هستند که خود را پرچمدار دین میدانند.
گروه دوّم را میتوانیم گروههای فرصتطلب و بیبندوبار نامید. آگاهی این گروه از دین نسبت به گروه اوّل بیشتر است و در کّل آگاهتر، زرنگتر و با فرهنگتر هستند. نفوذ این دو گروه در جامعه خیلی زیاد است. در هر دوی این گروهها هم افراد دانشگاهی و هم افراد حوزوی وجود دارند، هم کسبه و هم کشاورز و بهطور کلی از قشرها مختلف در این گروهها حضور دارند و اختصاص به طبقه خاصّی ندارد.
فرق گروه دوم با گروه اوّل این است که، این گروه از دین به عنوان ابزار استفاده میکند و با دین بیشتر تجارت میکنند. افراد این گروه اگر مسجد بروند، نماز بخوانند، روزه بگیرند و کارهای دیگری از قبیل اینها انجام دهند، نگاهشان بیشتر بهسوی ریاکاری و کسب شهرت میباشد. این افراد ایمان راسخ ندارند، احساس درد ندارند و برایشان فرقی ندارد که جامعه دچار چه مشکلهایی میباشد.
گروه سوم را میتوانیم گروه منافق نامگذاری کنیم. اینها یا اساساً به دین اعتقادی ندارند یا اگر دارند التقاطی هستند؛ یعنی مفاهیم انحرافی برگرفته از مکاتب سیاسی و فلسفی لیبرالیسم و ماتریالیسم که خودشان به آن اعتقاد دارند را در قالب مطالب دینی به جامعه ارائه میدهند، تا جامعه در مرحله اوّل پی به ماهیت فعالیّتشان نبرد. آنها از سر تلبیس در لباس شیخ، ملا، روشنفکر دینی، حاجی، کربلایی، منبری، قاری، مداح، استاد و... درآمده و ماهیت خود را پنهان میکنند، تا جامعه آنها را شناسایی نکرده و بتوانند موج سواری کنند. رسانه را در افغانستان این سه گروهی که عرض کردم در اختیار دارند.
گروه چهارم را افراد مؤمن و متعهد به دین تشکیل میدهند، این دسته نیز، در جامعه افغانستان فعالیّت کرده و وجود دارند؛ ولی متأسفانه اینها تعدادشان کم است و نمیتوانند از هر وسیلهٔ نامشروعی استفاده کنند. این دسته از گروهها امکانات وتواناییهای کمی دارند و بخاطر نداشتن امکانات برای بازسازی و ساختن خودشان هم کار اساسی نمیتوانند انجام بدهند. امکانات رسانهای و نیروی انسانی این گروه در مقایسه با آن سه گروه دیگر اندک است.
نقش رسانه در افغانستان
حدود پانصد نشریه در افغانستان وجود دارد که چهارصدنشریه آن تنها در کابل منتشر میشود. تعداد نشریههای افغانستان به طور نسبی از برخی کشورهای پیشرفته هم بیشتر است، امّا تاکنون هیچ نقش سازنده و اثرگذاری نداشتهاند. در افغانستان بیش از شصت و پنج رادیو وجود دارد، که چهل و سه رادیو، فعالیتشان را بصورت خصوصی انجام میدهند. در کشورهایی مانند افغانستان کمتر کسی مشاهده میشود که به تنهایی رادیوی خصوصی داشته باشد. پس میتوانیم بفهمیم که کشورهای خارجی برای هویتزدایی و تخریب جامعه افغانستان این شبکههای رادیویی را تقویّت و پشتیبانی میکنند و اینها همه جنبه تخریبی دارند.
بیش از ۲۸ شبکهٔ تلویزیونی خصوصی، محلی و دولتی در افغانستان و خارج از افغانستان فعالیت میکنند. اگر خیلی خوشبینانه نگاه کنیم دو یا سه تلویزیون را میتوانیم اسلامی بنامیم که آنها هم به دلیل ضعف فرهنگی، اقتصادی و ... نه تنها رشدی ندارند بلکه افت کردهاند. علاوه بر اینها چندین شبکه تلویزیونی و رادیویی در خارج از کشور، در کشورهای اروپائی و در آمریکا فعالیت میکنند. همچنین، چندین رادیوی غربی مهم دیگر از قبیل بی. بی. سی، رادیوی آزادی و صدای آمریکا، دویچه ولهآلمان و... هم به زبانهای فارسی و پشتو برنامه پخش میکنند، که اینها همه اهداف مغرضانه داشته و جنبه تخریبی آنها بیشتر است. اما خوشبختانه در کشور ما هنوز روحیهٔ دینداری فوقالعاده قوی است، با این همه تخریب و تضعیفی که در خصوص دین در افغانستان صورت گرفته، باز هم نتوانستند، آن طوری که میخواستند، جامعه افغانستان را از دین منزجر کنند؛ زیرا وجود رسانه اصلی افغانستان، یعنی «محراب و منبر»، این اجازه را به آنها نداده است و هنوز در بین مردم بسیار نفوذ دارد.
با تشکر صمیمانه از نقد و نظر استادگرانقدر آقای افتخار. من هم با این نظر شان«به پنداشت من احتیاج مان برای اینکه بر خویش نهیب زنیم و بیشترینه ها را به فکر و بحث و بیداری بکشانیم؛ خیلی خیلی بیشتر و عمیقتر و نقادانه تر و ذو جوانبتر از اینهاست. با تمام تلخی و شاید کمتر درستی باید؛ حتماً از این سو حرکت کنیم که از «ماست که بر ماست» و بایدامکانات آنرا که تبرها؛دستههای خود رااز تن و پیکر و روح و باور وبی باوریما دسته کنند؛بشناسیم و کم و کمتر ساخته وبالاخره نابود نمائیم.» موافقم. امیدوارم که روزی فرزندان افغانستان از هر قوم و طایفه و طرز تفکری بتوانند یکدیگر را عملی و نه شعاری تحمل نموده و به درد و رنج این ملت زجر کشیده خودشان پایان دهند،که بیگانه هرکس که باشد این کار را نمیتواند و نه میخواهد انجام دهد. در ضمن مطلب فوق مقاله نیست بلکه همان طوری که اشاره شده است سخنرانی است که عنوان و موضوع آن را برگزارکنندگان محفل تعیین کرده بودند.
با درود به نویسنده محترم این مبحث . یکی از یافته ها و آرمانها همین است که مردمان افغانستان از تحکم و استبداد«رأی» و چه بسا استبداد بی رأیی و بی فکری و بی منطقی به مباحثه و مناظره و همدیگر فهمی و بیشتر فهمی و بهترفهمی بگذرند.میتوان خیلی از عوامل وضع شوم موجود را در گذشته یک ملت و نیز در دور و بر و مؤثرات خارجی جاری جستجو کرد و یافت ولی منحیث المجموع وضع عینی و حقیقی که یک کتله و ملت در آن قرار دارد؛ سرنوشت او را رقم میزند. لذا تمرکز را باید خیلی خیلی خیلی باید برآن گذاشت که خود ما چه هستیم ؛ کجا استیم ؛ چه ها داریم و چه ها نداریم.. درین طرز نگاه کردن بالاخره به همه عوامل دیگر میرسیم . خیلی ها با داد و فریاد از دست امپریالیزم و ارتجاعیون پطرو دالر و صیهونیست ها و ای ایس آی و مماثل ها به تخلیه خود می پردازند و خیال میکنند؛ تیر به هدف زده اند و دیگر باید رستم دستان حساب شوند. در حالیکه خود ما مثلاً رمه باشیم با هر قدر بع زدن قلمبه و سلمبه بازهم سرنوشت مان قصابی شدن است .لذا اگر قرار است چیز دیگری باشیم و بپائیم و بر علاوه پیش برویم؛ چاره ای جز روبرو شدن صادقانه با حقیقت و واقعیت خود و یافتن نقاط ضعف و ذلت و اسارت پذیری خویش نداریم .
اینکه در جهان امروز رسانه ها اینچنین نیرومند و دنیا شمول شده و اساسا به ابراز سلطه و استعمار و تحمیق و تخریب بر کتله های میلیونی بشر و از جمله ما مبدل گشته اند؛ فقط به دلیل نیروی پول و تکنولوژی نیست ؛ جادو گری های افسانوی هم در آنها زیاد راه ندارد؛ در یک کل گرداننده گان رسانه ها که حتی نقش مقدم در جنگ های معاصر را بازی میکنند؛ خود و موقعیت خود ، منافع و راه و وسایل تأمین و تسهیل نیل به آنها را میشناسند و سپس از پوتانسیل های کتله ها و گله های آدمی در سراسر دنیا آگاهی های کار ساز دارند و تجارب ناشی از پیشامد های هر روزه را تحلیل و باز تحلیل کرده و بر آگاهی ها و تدبیر های خویش می افزایند. اما چنانکه در بحث بالا می بینیم ما افغانستانی ها بالمقابل در کجا قرار داریم؟ مقداری خوشبینی های نویسنده محترم در مورد سخت جانی باور های دینی و نقش «اطمینان بخش» رسانه سنتی « محراب و منبر» شاید بیشتر به برخ اهل تشیع مان بر میگردد. به نظر بنده آنسوتر نه اینکه در برابر چالش های سرسام آور دنیای کنونی مات و چانته خالی است و نهایتاً به تحکم و تحجر طالبانی در می غلتد بلکه قسماً در تصرف بیگانه گان و ایادی سلطه جویان قرار دارد و این جریان لا اقل از دو قرن پیش عملیاتی شده و روی به توسعه بوده است .
بنده سپاسگذار از عزیزانی استم که بدین حدود بستر مباحث را هموار کرده اند و اما به پنداشت من احتیاج مان برای اینکه بر خویش نهیب زنیم و بیشترینه ها را به فکر و بحث و بیداری بکشانیم؛ خیلی خیلی بیشتر و عمیقتر و نقادانه تر و ذو جوانبتر از اینهاست . با تمام تلخی و شاید کمتر درستی باید ؛ حتماً از این سو حرکت کنیم که از «ماست که بر ماست» و باید امکانات آنرا که تبر ها؛ دسته های خود را از تن و پیکر و روح و باور و بی باوری ما دسته کنند؛بشناسیم و کم و کمتر ساخته و بالاخره نابود نمائیم . این اصل آنقدر ها صرف به افغانها و دین و دینداری و رسانه و رسانه داری شان منحصر نیست ؛ خیلی از ما بهتران هم در جهان کنونی به این مهم محتاج اند ؛ اگر امروز به درک آن قادر نباشند ؛ فردا که زلزله و توفانی به سراغ شان آمد؛ به ناگزیر از صفر آغاز خواهند کرد و خدا میداند که به کدام قیمت ها . تا زمانیکه چه ما وچه دیگران در قبال این احتیاجات بشری معاصر خود روزمره گی میکنیم و کلوخ مانده از آب میگذریم حال و روز و سرنوشت مان همین است و حتی با گذشت زمان بدتر از این هم خواهد بود. شاید «یوم البدترین» که در زبان عوام جاری است ؛ معنایی و دلیلی جز این ندارد!