هشت سال پیش از این وقتی کتاب « طالبان » احمد رشید ژورنالیست پاکستانی را خواندم , هیجان و احساس سپاسگذاری در من به فوران آمد
نسبت به این که اینجا و آنجا می شنیدم جناب احمد رشید عضوی سازمان جهنمی جاسوسی پاکستان ISI است و بر علاوه با سازمان های جاسوسی منفور و ملعون دیگر منطقه و جهان پیوند هایی دارد دچار تردید شدم و به حق دریافتم که کتاب «طالبان» نه تنها به نفع ISI؛ طالبان، پاکستان و «مجاهدین» نیست بلکه به حد کافی آنان را افشا و محکوم میدارد.
لذا نسبت به قضاوت ها و افواهات رایج احساس انزجار کردم و از اینکه از هموطنان خودم کسی تا آنوقت چنان کتابی ننوشته بود یا من ندیده بودم , این انزجارم بیشتر هم شد و به خود گفتم :
نه برای خود و کشور و تاریخ و فرهنگ خود کاری اینچنینی کرده میتوانیم و نه کار و کارنامهء دیگران و مخصوصاً پاکستانیهایی را که لابد احساس بشری دارند و شرف انسانی برایشان بالاترین ارزش هاست، دیده و استقبال و قدر دانی کرده میتوانیم و برعکس همچو خدمات را با بد و بیراه بدرقه می کنیم !
خیلی با خود کلنجار رفتم و ضمناً شنیدم که احمد رشید به نسبت همین کتاب و سایر آثار و گزارشاتش که به مذاق حکام و جنرالان پاکستانی برابر نیست، جلای وطن میباشد و حتی در بیرون از پاکستان نیز در خفا زند گی میکند.
به هر صورت نتوانستم بیتفاوت بمانم و بگذرم . اولاً یک نامه عنوانی جناب نوشته و از کتاب با ارزش و روشنگرانهء شان در مورد طالبان از طرف خود و وجدان عمومی مردم جهاد زده و طالب زدهء افغانستان سپاسگذاری نمودم و ثانیا ً مقاله ای در بارهء کتاب نوشته و احساسات و دریافت های خویش در مورد را بروز دادم .
کسی از دوستان برابر شد که پاکستان میرفت و اصلاً در پاکستان سکونت داشت و موضوع نامه را با او طرح کردم؛ گفت:
می برم و احتمالاً به یکی از اقارب شان خواهم داد و خواهش خواهم کرد تا به مخفیگاه برای جناب برسانند. خوب میشود، هرکس نیاز دارد ببیند در آیینه دیگران چگونه جلوه کرده و کار و زحمتش کجا را گرفته است.
خلاصه این دوستم به هر دلیلی بود از نامه و اقدامم استقبال و قدر دانی نمود و حتی گفت: ولو این نامه به جایی هم نرسد باز یگ گپی است و نشان میدهد که ما صرفاً مانند گله گرگ زده فریاد و ضجه بلد نیستم، استعداد درک خوبی و انسانیت را داریم و مثلاً اگر پاکستانی با ما رفتار انسانی پیشه کند، مانند انسان آغوش و وجدان ما به رویش باز است و میتوانیم دوست و قدر دان هم باشیم.
فردا و یا پس فردایش نامه و مقالهء مربوط را به دوسه نشریهء نسبتاً پر تیراژ کابل بردم و یا به دست آشنایانی فرستادم . چند روز خبری از نشر آنها نشد؛ لذا مستقیم و غیر مستقیم استفسار کردم . پاسخ ها تکاندهنده بود. خلاصه به همان شایعات و باورهای رایج استناد میشد؛ البته با تأکیدات اشد، و به ویژه یکی از سردبیران که عمری را درپاکستان گذرانیده بود، توسط تلیفون برایم گفت :
حیف وقت و انرژیات که به این کار ضایع کردی؛ حیف احساس شریف و لطیفت که دیگران سادگی و کم عقلی اش میدانند ..... اندکی حوصله کن؛ میدانی که من چه میگویم .
به من علیه خودم فحش خواهر و مادر نوشته بیاور، چاپش میکنم و اما این مطالب را چاپ نمی کنم . خفه نشوی و اگر از من می شنوی سعی نکن آنرا در جای دیگر چاپ کنی .
در جوابش گفتم: اختیار شما ولی چرا آزادی بیان را تحدید میکنید؛ همین کتاب واقعاً ارزش دارد . گفت: این افغانستان است؛ آزادی بیان امریکایی و اروپایی در مواردی او را تباه میکند ؛ یکی اش همین مورد است. ما وسیلهء مفت قوی ترین تبلیغ برای ISI میشویم . ثمری را که از همین نامه و مقاله ISI می برد غالباً با صرف چند میلیون دالر هم نمیتواند از راه دیگر حصول کند .
خلاصه رویهمرفته گیچ شدم و اما قانع نشدم تا اینکه مقالات و مصاحبهها و فرمایشات و پیشنهادات جناب احمد رشید طی ماه های اخیر بر آمده رفت که :
احمد رشید شخصیت چنینی و چنانی که عین؛ کتاب هایش در مهمترین یونیورستیهای دنیا درس داده میشود، میفرماید که راهی جز صلح با طالبان نیست و حتی به انداز حمید گل سرجاسوس ISI میفرماید که همین الآن امریکا و غرب باید با طالبان مذاکره را آغاز کند ...
اینجا بود که دانستم یا پلان چنان بود که احمد رشید برای ابراز سخنان استراتیژیک باید قبلاً با کتابها و دست پختهای قابل ملاحظه اش سرشناس گردد و یا اینکه پس از سرشناس شدن به نرخ مناسب خریده شد و در هر حال با کمال تأسف بالاخره بلند گو و سخنگوی ISI بر آمد و اینک بلند گو و سخنگوی محترم و معتبر ISIتشریف دارد.
اما برای من هشت سال ضرورت بود تا بدانم که ISI و اجینت هایش شاخ و دم ندارد.
اینکه برای تودهء هموطنانم چه قدر زمان ضرورت است ؛ واقعاً نمیدانم ! ولی مخصوصاً پس از این تمنا دارم که مسئولان رسانه های گروهی ما بیش از پیش از شعور آن دوست روزنامه نگار من در هشت سال قبل برخوردار گردند و دور اندیشانه و محتاطانه ایفای رسالت نمایند.
در این اواخر متأسفانه برخی از رسانه های ما در خط بی بی سی ( به ویژه سرویس پشتوی آن ) و سایر رسانه های مفتن غربی و عربی و پاکستانی حرکت میفرمایند و گویا از زمین گیر شدن همه نیروهای جهانی در برابر ISI و عقبهها داد سخن داده حتی دست افشانی و پایکوبی مینمایند، بدون اینکه کدام اندیشه روشن و وریانت و الترناتیف ملی و مردمی و بخردانه جز تجزیهء کشور و انارشی بی پایان و برگشت به ده سال و ۱۵ سال و بیست سال پیش را افاده دهند.
بالاخره « امنیت روانی ملی » هم گپی است؛ همانکه دقیقاً دشمن رو به زوال با تمامی توان خود نشانه گرفته است !
در حالیکه در عالم واقع ؛ در معادلات ریاضیاتی وضع جهانی؛ این حقیقتاً بنیاد های پاکستان و فراتر از آن ارتجاع پطرو دالر است که از بیخ ها و نهایات به لرزه آمده است و جهان واقعاً به طرف نهایی شدن یک « پایان » دیگر ـ پایان پروژه های جهادی ـ در حرکت است !!! محمد عالم افتخار نویسندهء کتاب های « گوهر اصیل آدمی » :
http://naweederooz.com/in/ ( ۳ جلد )
http://www.ariaye.com/ketab/ketab.html
، « جنگ صلیبی یا : جهاد فی سبیل الله » :
http://www.ariaye.com/ketab/jehad/jehad.html
http://naweederooz.com/in/jang_crest.pdf
و « معنای قرآن » : (عنقریب )