اشاره: دیپلماسی مذهبی عربستان، تجزیه و تحلیل افراطیگری را دشوار کردهاست و پرسش اینجاست که چرا سلفیگری که ناشکیباترین نوع اسلام سیاسی امروز بهشمار میآید، در گوشه و کنار جهان رواج پیدا کردهاست؟ پیر کونِسا ـ مدیر پیشین کمیته اطلاعات راهبردی اروپا و مشاور وزیر دفاع فرانسه ـ در کتاب «تروریسم سعودی»، از همکاری رژیم عربستان و سلفیهای افراطی پرده برمیدارد. این کتاب را اعظم ورشوچی فرد و سیامک دلآرا ترجمه کردهاند و به همت بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه در دسترس عموم قرار گرفتهاست.
***
سهم اتباع عربستان از پیکارجویان خارجی که در افغانستان با ارتش سرخ شوروی مبارزه کردند، بیشتر از بقیۀ کشورها بود (حدود پنجهزار نفر). همچنین پانزده نفر از نوزده تروریستی که حوادث یازده سپتامبر را رقم زدند، اهل عربستان بودند و تعداد اتباع عربستانی که در زندان گوانتانامو نگهداری میشوند، از اتباع سایر کشورها بیشتر است (۱۱۵ نفر از مجموع ۶۱۱ زندانی). عربستان از لحاظ تعداد جنگجویان خارجی عضو داعش در سوریه و عراق نیز در رتبۀ دوم قرار دارد (۲۵۰۰ عضو). این عده به واسطۀ علاقۀ وافرشان به جهاد، به عضویت داعش درآمدهاند. قطعاً باید دلیلی برای اشتهای سیریناپذیر اتباع عربستان به جهاد وجود داشته باشد. کاخ سفید بعد از حملۀ اول به مرکز تجارت جهانی (برجهای دوقلو در نیویورک)، ۱ به بهانۀ اینکه پنج نفر از پانزده تروریست عامل این حمله، تبعۀ سودان بودند، تصمیم گرفت به این کشور حمله کند؛ اما پس از حملات یازده سپتامبر در سال ۲۰۰۱، واشینگتن انگشت اتهام خود را به سمت ایران، عراق و کرۀ شمالی نشانه رفت و نهایتاً افغانستان و عراق را اشغال کرد! این در حالی بود که در جمع عاملان این حمله، هیچ تبعۀ ایرانی، عراقی و اهل کرۀشمالی وجود نداشت. بهراستی چه سرّی در این داستان نهفتهاست؟
جمعیت سلفیهای کشورهای مختلف جهان بین پنجاه تا شصت میلیون نفر است. از این تعداد، بیست تا سی میلیون در هند زندگی میکنند، پنج تا شش میلیون تبعۀ مصر هستند، ۵ر۲۷ میلیون نفر در بنگلادش سکونت دارند و یک میلیون و ۶۰۰هزار نفر اهل سودان هستند. جوامع سلفی در کشورهای دیگر به مراتب کوچکترند: تونس (حدود دههزار)، مراکش (هفده هزار)، اردن (هفتهزار)، فرانسه (هفده هزار) و آلمان (چهار تا پنجهزار). به گفتۀ منابع اطلاعاتی آلمان، در میان جنبشهای اسلامی جهان، سلفیگری از رشد بیشتری برخوردار است. آیا رابطهای میان دیپلماسی مذهبی عربستان و گسترش سَلفیگری وجود دارد؟ کتاب «تروریسم سعودی» به تجزیه و تحلیل این موضوع میپردازد.
تمرکز این کتاب بر الهیات نیست. کتابهای فراوانی وجود دارند که به خواننده کمک میکنند تا تفاوت میان وهابیت و سایر شاخههای اسلام را درک کنند، تفاوت میان سلفیگری خاموش۲ و سلفیگری جهادی را تشریح میکنند یا به وجه تمایز تبلیغیها و سلفیها میپردازند؛ اما این کتاب چنین اهدافی را دنبال نمیکند، زیرا محدود کردن تجزیه و تحلیل به حوزۀ الهیات، همانقدر بیهوده به نظر میرسد که بخواهیم بین کمونیسم مورد نظر کیمایلسونگ۳ و انور خوجه۴ تمایز قائل شویم، کاری که زمانی ضروری به نظر میرسید. همچنین نوشتههای تحلیلی بسیار جالبی در مورد پیچیدگیهای خانوادۀ سلطنتی عربستان وجود دارد که به سؤالهای مختلف پاسخ میدهد؛ مثلاً این که شاهزادۀ نود و چند ساله، در تلاش برای رسیدن به تاج و تخت موفق میشود یا رقیب صد و چند سالهاش؟ یا اینکه شاهزادهای که فقط چهل سال دارد، به یکباره ظاهر میشود و نظام قبیلهای را برهم میزند و رقبای خود را از پیش رو برمیدارد.
ما سعی داریم نشان بدهیم که در این نظام دینی ـ قبیلهای، بین دیپلماسی دولتی که با هدف حفظ زمامداری آلسعود دنبال میشود و دیپلماسی مذهبی که به تبلیغ وهابیت میپردازد (و پیش از این سلفیگری نامیده میشد)، رابطهای منطقی وجود دارد. رژیم آلسعود باید میان منافع خاندان حاکم که سبب شده این کشور به حامیان غربیاش اتکایی غیرمعقول داشته باشد، و آمال تبلیغاتی سلسلهمراتب وهابیت، تعادل برقرار کند. هر زمان رژیم آلسعود از کفار، یعنی دشمنان سرسخت علما، کمک خواستهاست، خواهان حمایت علمای مذهبی این کشور شدهاست تا اقدام خود را توجیه کند. یا همان کارشناسان امور دینی وظیفه دارند با استناد به استدلالهای غلط و غیرمنطقی، اطمینان حاصل کنند که نظام از متون و اصول مذهبی پیروی میکند. عملکرد آنها در این زمینه، با یسوعیهای۵ کارکشته برابری میکند. پادشاه نیز در ازای این حمایت، به ایشان اختیاراتی گسترده دادهاست تا جامعه را هدایت کنند و دیپلماسی مذهبی او را پیش ببرند. هر چقدر حمایت علما از رژیم واضحتر و پررنگتر باشد، کرَم و گشادهدستی پادشاه بیشتر میشود؛ بنابراین شاید پادشاه به غربیها قول بدهد که کمکهای مالی اهدایی به گروههای افراطی را محدود کند، اما در عمل، ماهیت ترویج دین در سطح بینالمللی را که همواره از حمایت مالی نامحدود برخوردار است، تغییر نخواهد داد.
در گذشته، مادامی که رژیم عربستان در جریان مقابله با گسترش کمونیسم و سوسیالیسم عربی مشکلی ایجاد نمیکرد، لزومی نداشت غرب میان رژیم آلسعود و دیپلماسی مذهبی ریاض تمایز قائل شود؛ اما آیا این موضوع در مورد عربستان که از لحاظ منابع مالی، بسیار غنی ولی از لحاظ جغرافیای سیاسی، ضعیف است، هنوز امکانپذیر است؟ امروزه افراطیگری، در حال گسترش ریشههای خود در میان تمام ادیان اصلی جهان است: مسیحیت انجیلی به شیوۀ مدرن خود حول محور جورج بوش ظهور کردهاست؛ یهودیگری افراطی در سرزمینهای اشغالی خودنمایی میکند؛ آیین هندو با به قدرت رسیدن حزب ناسیونالیست بهاراتیا جاناتا در هند قدرتنمایی میکند و حتی در میانمار، نسخۀ خشن آیین بودایی در حال گسترش است؛ اما اسلام افراطی گسترش خود را مدیون حمایت عقیدتی و مالی کشوری است که از منابع عظیم پولی و مشروعیت مذهبی بلامنازع سود میبرد.
البته عربستان اولین و تنها کشوری نیست که به ترویج وحدت اسلامی میپردازد. سودان در دورانی که سازمان بینالمللی دعوت را بنیان نهاد، «بهشت تروریسم» لقب گرفته بود. در ایدئولوژی اسلامی، هدف از دعوت، فراخواندن دیگران ـ چه مسلمان و چه غیر مسلمان ـ به پرستش خداوند و همچنین اطلاعرسانی در مورد پیامبر[ص] است. اخیراً نیز قطر بهطور وسیع و بیملاحظهای منابع مالی در اختیار سلفیها قرار دادهاست. لیبی نیز در دوران زمامداری قذافی دستور حمله گروههای اسلامگرا به اهدافی در خارج از مرزهای خود را صادر میکرد. ترکیه هم از اهرم مذهب در میان گروههای ترکزبان در آسیای مرکزی و خاورمیانه استفاده میکند. اما در طول چندین دهۀ گذشته، هیچکدام این سیاستها به اندازه سیاست عربستان تداوم نداشته و از منابع مالی وسیع سود نبردهاست.
سؤال مهمی که در مورد اسلام معاصر مطرح میشود، این است که: چگونه وهابیت در جان اسلام ریشه دواند؟ از زمان ظهور وهابیت در جهان ـ که با تأسیس تدریجی پادشاهی عربستان همزمان بود ـ بسیاری از مقامهای مذهبی، آن را به عنوان نوعی انحراف فرقهای مورد تقبیح قرار دادهاند. عنوان کتاب «پیمان نجد و چگونگی ظهور اسلام فرقهای به عنوان اسلام غالب» به قلم حمادی ردیسی ـ اسلامشناس اهل تونس ـ به همین موضوع اشاره میکند.
جواب این سؤال در خلاقیت رویکرد بینالمللی عربستان نهفتهاست. ریاض از زمان تأسیس پادشاهی سعودی، نوعی از دیپلماسی مذهبی را به صورت نظاممند طراحی کرده که مورد استقبال غرب قرار گرفتهاست؛ زیرا با شوروی و اصول مورد حمایت جمال عبدالناصر مغایرت داشتهاست. برخلاف نظریه پانعربیسم مورد حمایت ناصر [که بر اتحاد اعراب فارغ از باورهای دینی آنها تأکید داشت]، دولتهای غربی، پاناسلامیسم را مانعی ایدهآل بر سر راه سوسیالیسم میپنداشتند.
برای بسیاری از رهبران غربی، تصور اینکه این کشور راهبرد خاص خود را دنبال کند، دشوار بوده و هست؛ راهبردی که در نهایت کاملاً به ضرر نظامهای دمکراتیک تمام شدهاست. کمکهای عربستان که بخشی از پروژهای عظیم برای گسترش وهابیت در پاکستان و افغانستان قلمداد میشد، به ظهور «طالبان» انجامید. اعضای طالبان دانشآموختگان مدارس مذهبی وهابیت در پاکستان بودند و میتوان آنها را نمونههای اولی؟ سلفیهای جهادی فرض کرد. بعد از حملات یازدهم سپتامبر، نومحافظهکاران آمریکا از نشانهرفتن انگشت اتهام به سوی ریاض اجتناب کردند. اروپا نیز این رویکرد را تأیید کرد. بهراستی که رفتار اروپا و آمریکا به عنوان درسی ارزشمند در زمینه تأثیرگذاری قدرت نرم تلقی میشود.
شایان ذکر است که «سلفیگری» و «وهابیت» از لحاظ ایدههای سیاسی، شباهتهای بسیار زیادی دارند: خود را از دیگر فرَق سنی برتر میدانند، خشونت قانونی علیه تشیع را رواج میدهند، در تعامل با افراد غیرمسلمان، نژادپرستی را جایز میشمارند، ضد یهود و تاریکاندیش هستند، مشروعیت قوانین بشری را نفی میکنند، از غیر متنفرند، زنستیز و متعصب هستند. این موارد، نمونههایی از عقاید مذهبی اقتدارگراست. شاخهای از سلفیگری که صراحتاً جهاد را ترویج نمیدهد، «سلفیگری خاموش» نام گرفتهاست. در تمامی اشکال افراطیگری خشن، همواره ردی از افراطیگری عقیدتی دیده میشود.
قابل تحمل دانستن سلفیگری خاموش درست مانند آن است که چشم خود را بر واقعیتها ببندیم و بر این باور باشیم که شقی از نازیسم میتواند صلحطلب و غیر متعصب باشد یا اینکه امکان همزیستی کمونیسم و دمکراسی در قالب یک نظام واحد حکومتی وجود دارد. شناسایی منابع مالی «داعش» و سایر گروههای تروریستی، برای حصول اطمینان از کاهش تعداد اعضای آنها کافی نیست. اصول سلفیگری که در دانشگاهها و مدارس مذهبی وهابیون در نقاط مختلف جهان تدریس میشود، به منزلۀ نوعی نیروی محرکۀ عقیدتی است که اگر متوقف نشود، حتی پس از شکست داعش رشد خواهد کرد.
سازوکارهای داخلی دیپلماسی مذهبی
به مرور زمان، در عربستان نوعی «صنعت عقیدتی» شکل گرفتهاست. این عبارت که نخستین بار کمال داوود ـ روزنامهنگار الجزایری ـ به کار برد، به تلفیقی از قدرت نرم آمریکایی و دستگاه تبلیغات نظام کمونیستی اشاره دارد. دیپلماسی مذهبی عربستان که از جانب بالاترین سطوح حکومتی این کشور بدون نظارت کامل دولتی حمایت میشود، اقدام دولتی و بنیادهای خصوصی را درهم میآمیزد و در مورد کسانی تصمیم میگیرد که باید مورد حمایت قرار بگیرند، تحریم شوند یا کنار گذاشته شوند. نظام تبلیغات عربستان را میتوان به جهت تنوع و پیچیدگی، با نظام آمریکا مقایسه کرد: اقدامات فردی خاندان سلطنتی، سازمانهای بینالمللی، تأسیس و تأمین مالی مدارس قرآنی رایگان برای کودکان و پرداخت حقوق رهبران مذهبی در نقاط مختلف جهان، بنیادهای خصوصی با منابع مالی عظیم، سازمانهای مردمنهاد که در جهت امور انساندوستانه فعالیت میکنند، تدوین نظام اعطای بورسیه برای جذب بهترین دانشآموزان مدارس مذهبی خارج از کشور در دانشگاههای عربستان، سرمایهگذاری در رسانههای جمعی و غیره. اما نظام سعودی با توجه به ایدئولوژی تمامیتخواه بینقص خود و کمیسرهای سیاسی و مبلغان مذهبی که با پیشینههای مختلف در دانشگاههای اسلامی، خصوصاً در دانشگاه مدینه، تعلیم دیدهاند، از جهات بسیاری وارث نظام کمونیستی است. تنها وجه تمایز این دو نظام، آن است که نهاد مشابه در شوروی، دانشگاه لومومبا نام داشت! حدود ۲۵هزار دانشجو از ۱۶۰ کشور مختلف جهان، ظرف سی سال گذشته از دانشگاههای عربستان بورسیه گرفته و پس از فارغالتحصیلی، به عنوان عوامل ترویج اصول اعتقادی متعصبانه [وهابیت] روانه کشورهای خود شدهاند. عربستان هنوز هم به برخی از آنها که به تبلیغ وهابیت در کشورشان مشغولند، حقوق میپردازد.
این نظام چگونه عمل میکند؟ انتشار بیش از ۶۰هزار سند متعلق به دستگاه دیپلماسی عربستان توسط ویکیلیکس، پشت پردۀ تشکیلات بسیار گنگ ریاض را تا حدی نمایان کردهاست. «اتحادیه جهان اسلام»، سازمانی مردمنهاد که سازمان ملل آن را به رسمیت شناخته، مجری اصلی دیپلماسی مذهبی عربستان است و در این راه توانسته خود را با شرایط مختلف محلی وفق دهد. این سازمان با استفاده از هویتی اسلامی، دادگاههای اسلامی و مدارس قرآنی خود در کشورهای اجتماعگرا، یا با تقبیح قوانین مروج اسلامهراسی در کشورهای سکولار، راهبردهای متفاوتی در جهت حمایت از دیپلماسی مذهبی عربستان به کار گرفتهاست. متعصبترین رژیم حاکم در جهان، با پرداخت پول سعی دارد نقشی فعال در گفتگوی بین مذاهب ایفا کند. در واقع عربستان برای رسیدن به این هدف، «مرکز بینالمللی ملک عبدالله بن عبدالعزیز برای گفتگوی بین ادیان و فرهنگها» را تأسیس کردهاست.
ادامه دارد
پینوشتها:
۱٫ انفجار کامیون حاوی مواد منفجره در زیرزمین برج شمالی در فوریه سال ۱۹۹۳ که به مرگ شش نفر و زخمی شدن حدود هزار نفر دیگر منجر شد.
۲٫ Quietist Salafism، عنوانی که غربیها در مورد سلفیهایی به کار میبرند که از مداخلۀ مستقیم در امور سیاسی خودداری میکنند.
۳٫ رهبر کرۀ شمالی بعد از تأسیس این کشور در سال ۱۹۴۸٫
۴٫ رهبر کمونیست آلبانی بین سالهای ۱۹۴۴ و ۱۹۸۵٫
۵٫ Jesuits، فرقهای مذهبی وابسته به کلیسای کاتولیک که خود را سرباز مسیح و پیادهنظام پاپ میخواند.